دولت پدیده عقلی – تحلیل موردی حمله پاکستان در ولایت پکتیکا

دولت پدیده قوم و یا دینی مطلق نیست. و دین…

هر شکستی ما را شکست و هیچ شکستی شکست ما…

نویسنده: مهرالدین مشید با تاسف که تنها ما نسل شکست خورده…

نوروز نبودت

- بیژن باران چه کنم با این همه گل و…

عرفان در مغز

دکتر بیژن باران     لامارک 200 سال پیش گفت: به پذیرش…

نماد های تاریخی- ملی و نقش آن در حفظ هویت…

نور محمد غفوری اشیاء، تصاویر، نشان‌ها، مفاهیم، یا شخصیت‌هایی که نمایانگر…

در دنیای دیجیتالی امروز، انسان‌ها به مراتب آسیب پذیرتر شده…

دیوارها موش دارند و موش‌ها گوش! این مثل یا زبانزد عام…

خالق تروریستهای اسلامی؛ الله است یا امریکا؟

افشاگری جسورانه از ژرفای حقیقت سلیمان کبیر نوری بخش نخست  درین جا می…

چگونه این بار حقانی ها روی آنتن رسانه ها قرار…

نویسنده: مهرالدین مشید از یک خلیفه ی انتحاری تا "امید تغییر"…

شب یلدا 

شب یلدا شبی شور و سرور است  شب تجلیل از مدت…

سجده ی عشق!

امین الله مفکر امینی      2024-21-12! بیا کــــه دل ز تنهایــی به کفیدن…

فلسفه کانت؛ تئوری انقلاب فرانسه شد

Immanuel Kant (1724-1804) آرام بختیاری  نیاز انسان عقلگرا به فلسفه انتقادی. کانت (1804-1724.م)،…

حال: زمانست یا هستی؟

بیت: غم فردا، کز غصه دیروز ریزد به هجوم انرژی، کشف زمان…

درختی سرشار از روح حماسی  و جلوه های معبودایی

نویسنده: مهرالدین مشید تک "درخت توت" و دغدغه های شکوهمند خاطره…

کهن میلاد خورشید 

رسول پویان  شـب یلـدا بـه دور صندلی بـسـیار زیبا بود  نشـاط و…

مبانی میتودیک طرح و تدوین اساسنامهٔ سازمانهای مدنی

نور محمد غفوری شاید همه خوانندگان محترم روش تحریر و طُرق…

انحصار طلبی ملا هبت الله، کشته شدن حقانی و سرنوشت…

نویسنده: مهرالدین مشید ختلاف های درونی طالبان و کش و قوس…

ریحان می شود

قاضی پشتون باسل حرف  نیکو مرکسان را  قوت  جان میشود قوت جسم…

کهن جنگ تمدن 

رسول پویان  نفـس در سـینۀ فـردا گـره افتاده بازش کن  بـرای خــاطــر…

ترجمه‌ی شعرهایی از بانو روژ حلبچه‌ای

هر گاه که باران،  آسمان چشمانم را در بر می‌گیرد. آن، تکه…

سلام محمد

استاد "سلام محمد" (به کُردی: سەلام موحەمەد) شاعر کُرد، زاده‌ی…

«
»

ضرورت گذار از بحران عمومی به مدنیت در افغانستان

رسول پویان

تاریخ جوامع انسانی می‏نمایاند که جنگ‏های درازدامن، کشاکش‏های خونین و بحران‏های دامنه‏دار هماره در قلمرو مدنیت به صلح و آرامش رسیده اند و انسان در بستر امنیت و فضای مصئون تمدن توانسته است که رشد و انکشاف سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی را تأمین کند و به خلق آثار گراسنگ ادبی و هنری بپردازد. فروپاشی و گسستگی‏های تمدنی همیشه هرج و مرج، جنگ‏های قبیلوی، بحران و نا امنی‏های درازدامنی را به دنبال داشته است که نمونه‏های بارز آن در تاریخ میهن ما فراوان اند. برای عبور پیروزمندانه از بحران عمومی کنونی که ناشی از کشاکش‏های قومی، تهاجمات خارجی و اغتشاش‏های داخلی چند سدۀ پسین خاصه چند دهۀ اخیر می‏باشد، نیاز همه جانبه به درک و شناخت عمیق مدنیت تاریخی ما با تمام ابعاد، ارزش‏ها و داشته‏های متنوع آن است؛ با اتکا بر این ارزش‏های گوناگون و میراث شکوهمند نیاکان است که قدرت شناخت و ظرفیت ذهنی درک و تطبیق دیموکراسی در کشور به حاصل آید.

نگاه تاریخی به سیر مدنیت در افغانستان

در روزگار باستان، کهن ریشه‏های مدنیت ایرانشهر شرقی و غربی و خراسان قدیم از تمدن‏های ایلام، ماد، اوستایی(که در سلسله‏های هخامنشی و ساسانی تبلور رسمی یافته بود) آب خورده و از نسیم ملایم و گاهی سوزناک تمدن‏های میان‏رودان(سومر، بابل، آشور و کلدانی)، مدینت مصر، یونان،  چین، هند و روم نیز بی‏بهره نبوده است. به این صورت حوزۀ تمدنی ایرانشهر و خراسان قدیم به مثابۀ قلمرو مرکزی در قلب آسیا محل تلاقی و امتزاج تمدن‏های بزرگ شرق و غرب بوده است و از ارزش‏های بس متنوع و رنگارنگ آن‏ها در بستر پردرازنای زمان تغذیه کرده و شخصیت مستقل و ژرفناک خود را در روزگار باستان شکل داده است.

همین غنای تمدنی بود که بعد از یورش اسکندر و شکل‏گیری مدنیت یونان باختری در بلخ گزین و به دنبال آن تمدن بودایی عصر کوشانی در حوزه‏های شمال، شرق و مرکزی خراسان(افغانستان کنونی) باز مدینت کهن اوستایی در دورۀ درازدامن ساسانیان در ایرانشهر و خراسان به اوج کمال و نیرومندی رسید و با تمدن‏های برسر اقتدار روم، چین و هند داد و ستد اقتصادی و فرهنگی و تقابلات سیاسی و نظامی داشت. حوزۀ غرب خراسان به مانند حوزه‏های شمال، شرق و مرکزی کشور از تمدن‏های یونان باختری و کوشانی متأثر نگردید و بیشتر در قلمرو مدنیت زرتشتی سلسلۀ ساسانی باقی ماند.

در این تمدن‏ها فرهنگ، اقتصاد، سیاست، ادبیات، فلسفه، هنر، علم و فن و صنعت عهد باستان به اوج کمال قرار داشته و باشندگان آن از قلۀ بلند شعور رشد یافتۀ اجتماعی آن زمان بر پدیده‏های موجود می‏نگریستند. هرچند آیین زرتشت و ساختار طبقاتی در کل و دین بودایی به طور خاص بر جامعه چیره بوده است؛ اما شعور جمعی تمدن‏پذیر آن روزگار تنوع قومی، اعتقادی، اساطیری، فرهنگی، سلطنتی، نظام چند ملیتی و سرگرمی‏های بس رنگارنگ و جشن‏های شاد و روح‏پرور را تحمل می‏کرده و به آزادی زنان ارج می‏نهاده است؛ چونان‏که زنان به شاهنشاهی می‏رسیدند. به طور مثال: در آستانۀ حملۀ اعراب دو دختر شاهنشاه ایران به نام پوران دخت و آدزمیدوخت مدتی بر اورنگ شاهی تکیه زدند.

در قلمرو تمدنی متذکره زمینه برای رشد و گسترش فلسفه، هنر، شعر، حماسه، تخیل، جوشش اندیشه و خرد، موسیقی، ظهور جریان‏های متنوع فکری، آزادیخواهی و غیره مساعد بوده است. تمدن آن زمان در حقیقت مخلوطی از آن تنوع و رنگارنگی را در خود داشته و این بیشتر از واقعگرایی و خرد پروری آیین زرتشت مایه می‏گرفته و انرژی معنوی پندار نیک، گفتارنیک و کردار نیک چون خون در پیکر جامعه و مردم  جاری بوده است.

پس از ظهور دین اسلام در صحاری خشک و سوزان عرب زمین و در بین قبایل بدوی، خشن و کینه‏توز عرب، تششع تازۀ آیین اسلام با عصبیت و خشونت عنعنوی و سنن عربی درهم‏آمیخت و به زور شمشیر خون‏ریز و اتحاد قبایل عرب به نیروی تمدن‏شکن تبدیل گردید. مدنیت ساسانی به دست قوای عرب متلاشی شد و گنجینه‏های فرهنگی، ادبی، فلسفی، علمی، هنری و صنعتی آن در آتش کینه، تعصب و خشونت سوزید. کتابخانه‏های بزرگ آن آتش زده شد و مراکز علمی، فرهنگی و دینی تخریب گشت. این گسستگی تمدنی و به دنبال آن استبداد و سلطۀ ناسیونالیستی امویان بر خراسان هرگونه مجال احیای فرهنگ و مدنیت را در هیئت مستقل و خودی از مردم خراسان سلب کرد. مبارزات آزادیخواهانۀ خراسانیان تنها توانست خلافت را از امویان به عباسیان انتقال دهد و زمینه را برای شکل‏یابی تمدن مختلط اسلامی فراهم سازد.

در دورۀ عباسیان به همت خرد بیدار و تجارب متمدنانۀ نخبگان و فرهیختگان خراسانی ارزش‏های پراکنده شدۀ تمدن ساسانی و خراسانی به قلمرو خلافت اسلامی برده شد و برخی آثار یونانی به زبان عربی ترجمه گردید. از اختلاط آن ارزش‏های فرهنگی و مدنیتی با دساتیر دین اسلام و سنن عربی مدنیت مختلط اسلامی شکل و شیرازه گرفت و در جریان رشد و انکشاف خود با مدنیت رومی(غربی) نیز در ارتباط شد.

در گسترۀ تمدن جدید اسلامی در اثر قربانی و فداکاری خراسانیان بنیان دولت‏های مستقل خراسانی و شیرازه‏گیری فرهنگ و مدنیت مستقل خراسانی آماده گردید. در ابعاد سیاسی و ادبی سلسلۀ طاهریان فوشنج هرات و صفاریان سیستان تلاش درخور ستایشی انجام دادند. در عهد سامانیان ماورءالنهر بود که شالوده استوار فرهنگ و مدنیت خراسان به صورت اساسی شکل و شیرازه گرفت. فرهنگ و ادبیات، اقتصاد، تجارت، هنر، شعر، موسیقی، صنایع و فنون رشد و انکشاف پیدا کرد و در دورۀ غزنویان اوج بیشتری یافت. سلجوقیان و غوریان آن را تداوم بخشیدند. احیای تمدن خراسان بعد از هجوم اعراب بیشتر در حوزۀ جغرافیایی خراسان و یا همان ایرانشهر شرقی به میان آمد. ارکان مهم خراسان در آن زمان عبارت بود از: نیشابور، هرات، بلخ و ماوراءالنهر.

با هجوم سپاه چنگیزخان یک‏بار دیگر تمدن نوپای خراسان به خاک و خون نشست و یورشگران ساحت فراخ و متمدن خراسان را به گورستان انسان‏ها و چراگاه ستوران خود تبدیل کردند. این گسست تمدنی باز ضربۀ کاری به فرهنگ و مدنیت خراسان زمین وارد کرد و حرکت آن را برای مدتی متوقف ساخت. در دورۀ ملوکان کرت به ويژه در عهد تیموریان (که تختگاه آنان در هرات بود) بار دیگر خراسان به مرکز فرهنگ و تمدن شرق تبدیل گشت و تششع آثار مدنیت آن از جمله سیاست، اقتصاد، فرهنگ، ادبیات، هنر، نقاشی، شعر، موسیقی، خوشنویسی، صنایع، فنون، تاریخ‏نگاری، تعلیم و تربیه، صحت و درمان و غیره در خاور و باختر تابیدن گرفت.

بعد از فروپاشی مدینت ساسانی و انتشار آیین اسلام هرچند فرهنگ و مدنیت خراسان دوباره احیا و بازسازی شد؛ لیکن از آن تنوع، پختگی و فضای باز پیشین برای رشد و پرورش خرد، فلسفه، هنر، آزادی زنان، علم و صنعت و غیره برخوردار نبود. رگه‏هایی از عصبیت و خشونت عرب و قبایل حاکم دیگر در آن دیده می‏شد؛ چونان‏که مرده‏ریگ‏های آن برای سده‏های متوالی در عمق فرهنگ و تمدن ما باقی ماند.

پس از فروپاشی امپراتوری بزرگ تیموریان قلمرو پهناور خراسان زمین در زیر سم ستوران جنگ افروزان جدید دوباره به خاک و خون نشست و دوران تقسیم و تجزیه آغاز گردید. در این دورۀ طولانی ساحت پرفراخنای خراسان به میدان کشاکش، زورآزمایی و جنگ‏های خونین و ویرانگر قبایلی و مذهبی تبدیل شد. در ماوراءالنهر شیبانیان و در ایرانشهر غربی صفویان تبارز یافتند و ساحۀ مرکزی خراسان در زیر آتش جنگ و کشمکش‏های خشن و تند مذهبی و قبایلی این دو حکومت نو ظهور خاک و خاکستر گردید و هرات به مثابۀ نگین خراسان و عروس شهرها در زیر خروارها گرد و غبار مدفون گشت.

بعد از فروکش کردن جنگ و کشاکش در بین بازماندگان شیبانیان و دولت صفوی ایران جدید باز نوبت به جنگ، اغتشاش و ویرانگری‏های قبایل تازه وارد ابدالی و هوتکی رسید و آن چه از آسیب صفویان و شیبانیان در خراسان سالم مانده بود، به دست ایشان تخریب و نابود گشت. این اموج هولناک و ویرانگر فرهنگ ستیزی و تمدن گریزی طی سده‏های اخیر بزرگترین ضربات را به فرهنگ و مدنیت خراسان زمین(افغانستان کنونی) وارد کرد؛ به سانی‏که در دورۀ عبدالرحمن خان، هاشم خان و طالبان به اوج خود رسید. به طور مثال عبدالرحمن خان دستور تخریب مصلاهای هرات را در خیابان (تختگاه تیموریان) صادر کرد و طالبان تندیس‏های بی‏نظیر بت‏های بامیان که میراث بی‏بدیل جامعۀ بشریت بود، به زور باروت ویران کردند و مرگ و نفرین انسان و انسانیت را تا ابد بدرقۀ راه خود ساختند. همچنان آثار موزیم کابل و دیگر حصص کشور ما را نیز از بین بردند.

 تا هنوز بیشترینۀ باشندگان کشور از آن فشارهای روحی ستم‏آلود، تبعیض و سلطۀ کور قومی و عصبیت مذهبی رنج و عذاب می‏کشند. نمی‏دانم چرا تا هنوز قلوب ایشان نرم نشده است و هوای تازۀ تمدن بشری در عصر حاضر و ارزش‏های پراحساس و عاطفۀ مدنیت خراسانی طی ادوار پسین بر آن‏ها تأثیر چندانی نکرده است. به هر حال برای رهایی از چنگ دیو تعصب، تبعیض و ستمگری و رهایی از جنگ و هرج و مرج کنونی ضرورت به گذار از بحران عمومی به تمدن می‏باشد.

ضرورت گذار از بحران عمومی به مدنیت در کشور

با مطالعۀ تمدن‏های کهن و نوین جهان از جمله مدینت خراسان زمین درمی‏یابیم که در بستر و فضای پرگشایش، بالنده و همه‏گیر مدنیت زمینه برای شیرازه‏گیری نظام سیاسی، اقتصادی و اجتماعی مناسب، رشد و توسعۀ فرهنگ، هنر،موسیقی، شعر، رقص و سماع، جولان فکر، اندیشه، عقل، فلسفه، خرد، آزادی، احساس، عواطف، استعدادها و کلیه ظرفیت‏های طبیعی و انسانی آماده می‏شود و ادیان، مذاهب، ارزش‏های اعتقادی و باورهای متنوع نیز در ساحت گستردۀ تمدن فرصت تبارز بیشتری پیدا کرده می‏توانند و در درون تمدن با توده‏های ملیونی آمیزش می‏یابند.

اقوام و ملیت‏های گوناگون در دامن گشاد و آزادمنش تمدن از آزادی شهروندی در حد و حدود ایجابات زمانی و مکانی برخودار شده می‏توانند. در انسان متمدن احساس، عاطفه، عقل، شعور و منطق (به معیار استندردهای همان زمان) به سطح عالی می‏رسد و از کینه، وحشی‏گری، تعصب، خشونت، تحجر، فرهنگ ستیزی و انواع تبعیض(قومی، نژادی، زبانی، مذهبی، جنسی و غیره) تا حدود ممکن خالی می‏گردد. از این جاست که در تمدن قدرت تحمل همدیگر و پذیرش افکار و نظرات مخالف بالا می‏رود و جامعۀ انسانی وارد نظم موزون و سیستم امن، آرام، مصئون و پایدار می‏شود و زمینۀ برای تکامل آماده می‏گردد.

در تمدن زمینه برای رشد و انکشاف وسایل و مناسبات تولید و تکنولوژی فراهم می‏شود و استعداد و توامندی استفاده از منابع طبیعی و بشری خوب رشد می‏کند. در مدنیت باستان و تمدن خراسان زمین سطح رشد و توسعۀ اقتصادی و تجارتی بالا بوده و شبکه‏های مواصلاتی و تجارتی رشد افزونی داشته است که نمونۀ بارز آن راه ابریشم در خراسان می‏باشد. زراعت و شبکه‏های آبیاری و صنعت قابل تمجید بوده است. ما شبکۀ کاریزها را در زمان طاهریان در هرات و نیشابور داشته ایم و فن سدسازی در عهد هخامنشیان و ساسانیان به اوج خود رسیده بود. فن معماری هم در تمدن باستان و مدنیت خراسان ارتقای افزون داشت و بسی  استادانه بود.

در خراسان استفاده از نیروی آب و باد را مردم خوب می‏دانستند که آسیاهای بادی و آبی مثال روشن آن است. تاکنون ویرانه‏های آسیاهای بادی در فوشنج و غوریان هرات موجود است و آسیاب‏های آبی نیز هنوز فعال اند. امروز هم می‏توان از انرژی رایگان باد و آب به وسیلۀ تکنولوژی جدید استفاده کرد. برای گذار از انارشیم مافیایی و هرج و مرج اقتصادی نیاز به شناخت داشته‏های طبیعی و انسانی  با دیدگاه بلند تمدنی می‏باشد که این دید بارور و رشدیافته، ظرفیت‏های لازم  استفاده از تکنولوژی جدید، دانش و تجارب کشورهای دیگر را نیز فراهم می‏سازد.

در دامن بزرگ تمدن، میراث تاریخی نیاکان بسی ارزشمندانه حفظ و نگهداری می‏شود و از آثار گرانقدر باستانی حراست همه جانبه می‏گردد. در سده‏های اخیر به آثار تاریخی و میراث فرهنگی ما ضربات جبران ناپذیری وارد شد و بسیاری از آثار تاریخی ما در زیر آتش جنگ و خشونت نیست و نابوده شدند. آثار تاریخی نه تنها یاد و خاطرۀ هنر و فنون پیشینیان را در اذهان زنده نگهمیدار؛ بلکه جاذبۀ گردشگری ایجا می‏کند و اسعار خارجی را به کشور سرازیر می‏سازد. من در سفرهایم به چین، هند، تایلند، سنگاپور، مالیزی، ایران و پاکستان بیشتر به ارزش و اهمیت حفظ میراث‏های فرهنگی و آثار باستانی پی‏بردم و با ظرافت‏های هنری بودائیان، هندوها، سيک‏ها، چینایی‏ها و مسلمانان  از نزدیک آشنا شدم که بعد از انتشار سفرنامه‏هایم آگاهی بیشتری در دسترس خوانندگان قرار خواهد گرفت؛ اما افسوس در میهنم هنوز کسانی اند که به طور عمدی آثار باستانی و میراث ذی‏قیمت فرهنگی ما را نابود می‏سازند و با فرهنگ و تمدن پربار ما سر ناسازگاری دارند. این را نمی‏دانند که آنان هم در این میراث نفیس شریک اند.

ما فرهنگ و تمدن بسیار غنی داشته ایم. منابع فرهنگی، ادبی و هنری که در مدینت درازدامن خراسان با زبان شیوای فارسی(دری) خلق شده به راستی درخور ستایش است. در زمینه‏های شعر، ادبیات، موسیقی، نقاشی، خوشنویسی، حماسه، مجسمه‏سازی، طرح و دیزان وسایل ظریف زرین و سیمین و غیره فرهنگ و مدنیت خراسان در شرق متبارز بوده است. معرفی شاعران، نویسندگان، نقشان، استادان موسیقی، دانشمندان و علما و مطالعه و نقد آثار شان برای نسل امروزین دلگرمی مفید خلق می‏کند. مردم ما با شعر و موسیقی عشق و علاقۀ فراوان دارند و به میراث فرهنگی و تمدنی خود افتخار می‏کنند. احیای مدنیت و معرفی فرهنگ و تمدن تاریخی ما به نسل امروز و فردا هویت و انرژی معنوی می‏هد و آنان را به حال و آیندۀ میهن امیدوار و علاقه‏مند می‏سازد.

در تمدن باستان و مدنیت خراسان‏زمین خوراک، پوشاک، جشن و سرور و سرگرمی‏های رسمی و مردمی تنوع بسیار داشته است. جشن‏های نوروز، سده، مهرگان، تیرگان، اسفندگان، آذرگان، آبانگان، شب چله یا شب یلدا و غیره با شادی و سرور برگزار می‏شده است. مردم به موسیقی و رقص و آواز سخت علاقه‏مند بودند. با کار و تلاش به استقبال فراوانی و روزی فراخ می‏رفتند تا دل و دماغ خود را سالم و شاداب نگهدارند. با انواع خوراکی‏ها، سبزیجات، میوه‏ها و نوشیدنی‏ها آشنایی داشتند. این تنوع تا حدودی در مدینت خراسانی بعد انتشار اسلام  نیز حفظ شد و تا زمان امپراتوری تیموریان هرات نیز موجود بود. مردم به میله وگلگشت، مجالس سرور و محافل مهمانی نیز دلچسپی زیادی نشان می‏دادند.

مردم اندرزهای فرهنگی، دساتیر معنوی و ارزش‏های تمدنی را می‏پذیرفتند و فضای بود و باش خود را با عطر پندار نیک، گفتارنیک و کردار نیک همیشه خوش بو نگهمی‏داشتند. پس از انتشار آیین اسلام ارزش‏های تمدن باستان با دساتیر اسلامی در جریان احیا و بازسازی مدنیت خراسان مخلوط گردید و فرهنگ مرکب خراسانی شکل گرفت. برخی از باورها، رسوم و عادات در فرهنگ و تمدن ما بسیار جالب بودند. به طور مثال جوانمردی، وفا به عهد، نمک شناسی، آزادگی، پاک‏دلی، راستی و صداقت، عیارمنشی، مهمان‏نوازی، راستگویی، دلاوری و غیره. ارج‏نهی به روزی، آب، خاک و نعمات طبیعی در فرهنگ ما جایگاه بلندی دارد. در فرهنگ باستان مردم آب‏ها را هرگز آلوده نمی‏کردند و از آلودگی دل و زبان پرهیز داشتند. در فرهنگ خراسانی لقد کردن نان گناه محسوب می‏شد و صرفه‏جویی در آب و نان هماره تبلیغ می‏گردید.

فرهنگ کهن ما پر از بار فرهنگی، هنری، اخلاقی و اجتماعی است. ما از وجیزه‏ها، مثل‏ها، اشعار، داستان‏ها، افسانه‏ها و باورهای بس رنگارنگی که در طول تمدن باستان و مدنیت خراسان زمین خلق شده و به صورت مکتوب و شفاهی به ما رسیده است، می‏توانیم استفادۀ مفید و لازم بنماییم و از آن گنجینۀ گراسنگ در آموزش و پرورش، رسانه‏های جمعی و دیگر عرصه‏های اجتماعی کار گیریم. همچنان من در جریان گردآوری فرهنگ مردم طی سالیان  دراز ریشه‏های برخی از این پدیده‏های فرهنگی را بسی عمیق یافتم.

تا جایی که من مطالعه دارم و تجارب سده جاری خاصه دهۀ اخیر نشان داده است تا هنوز درک و شناخت درستی از دیموکراسی و شیوۀ تطبیق آن در افغانستان به وجود نیامده است. دیموکراسی به معنای چوکات فراخ و قابل گشایش سیاسی که در آن اصول اساسی، مانند: آزادی‏های مدنی(به ويژه آزادی زنان، آزادی بیان و عقیده)، حقوق شهروندی، مسئول و پاسگو بودن مقامات دولتی در برابر مردم، انتخاب اعضای پارلمان و رئیس دولت به رای آزاد مردم، تفکیک قوای سه‏گانه و غیره باید رعایت شود، در بستر بالندۀ و فضای گشادۀ مدنیت تطبیق شده می‏تواند.

فضای دیموکراسی باید بیشتر از ارزش‏های گزیدۀ فرهنگی و تمدنی خود ما پر شود؛ زیرا مردم از نگاه روحی و رفتاری به آن عادت گرفته اند و از حیث احساسی، عاطفی، اعتقادی و عقلی آن‏ها را در عمل لمس و تجربه کرده اند. سنبل‏ها و نمادهای فرهنگی، هنری، حماسی، فیزیکی، همه و همه به ما هویت، مورال و اتکا به نفس می‏دهند. ما در این جریان ضرورت به نقد و سره و ناسره سازی ارزش‏ها، عناصر و پدیده‏های بسیار رنگارنگ و متنوع فرهنگی و تمدنی داریم تا از مجموع آن فرهنگ معیاری ما شکل و شیرازه گیرد. در جریان شکل‏گیری فرهنگ معیاری خواهی نخواهی از ارزش‏های پسندیدۀ ملل و جوامع دیگر نیز استفاده می‏شود؛ زیرا از طریق رسانه‏ها و تکنولوژی جدید خاصه انترنیت به مغز مردم راه یافته اند.

در قلمرو فراخ و فضای گشادۀ مدنیت برای تمام عناصر و پدیده‏های مورد نیاز شهروندان جای مناسبی وجود دارد.  در آن دیموکراسی، تنوع اقوام، تنوع فرهنگ‏های محلی، زبان‏ها، ادیان، مذاهب، مسالک و ایدئولوژی‏ها(یا عناصر عقیدتی) وارزش‏ها و نمادهای فیزیکی و معنوی تاریخی و نوین جایگاه اصلی و شایستۀ خود را پیدا می‏کنند. در این بستر و فضا زمینه برای رشد و پرورش استعدادهای هنری، فلسفی، علمی و فنی انسان، رشد تکنولوژی جدید و رشد و انکشاف سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی کشور به طور واقعی و عملی به وجود می‏آید و توان بهره‏وری از ظرفیت‏های موجود و داشته‏های طبیعی و بشری رشد و تکامل می‏یابد.