کارل مارکس و کمون پاریس

ترجمه. رحیم کاکایی
آ. کوساچیف
۱۴ مارس، ۱۴2 سال (۱۸۸۳) از درگذشت ک. مارکس، بنیانگذار کمونیسم علمی، دانشمند بزرگ، رهبر و معلم پرولتاریای بینالمللی میگذرد. ۱۸ مارس، ۱۵۳ سال (۱۸۷۱) از کمون پاریس، نخستین دولت دیکتاتوری پرولتاریا در جهان، میگذرد. کمون پاریس زاییده افکار انجمن بینالمللی کارگران بود که روح و سازماندهنده آن کارل مارکس بود. جنگ فرانسه و پروس که در ۱۹ ژوئیه ۱۸۷۰ آغاز شد، آزمونی جدی برای انجمن بینالمللی کارگران بود. تعیین درستی ماهیت این جنگ، کمک به کارگران در هر دو طرف خط جبهه برای درک وضعیت پیچیده سیاسی – این اکنون به عنوان وظیفه اصلی مارکس و شورای اینترناسیونال، که او رهبری میکرد، دیده میشد. به محض شروع جنگ، مارکس، به نمایندگی ازطرف شورای عمومی، درخواستی را برای اعضای انجمن بینالمللی کارگران در اروپا و ایالات متحده آمریکا تهیه کرد. در این فراخوان، مارکس جنگ لویی بناپارت را که به حفظ پراکندگی و تکه تکه شدن آلمان علاقهمند بود، به عنوان جنگی تهاجمی و دودمانی توصیف میکند. مارکس از کارگران آلمانی میخواهد که اجازه ندهند جنگ علیه فرانسه بناپارتی خصلت دفاعی خود را از دست بدهد و به مبارزهای علیه مردم فرانسه تبدیل شود. آنطور که مارکس پیشبینی کرده بود، جنگ، فساد فرانسهی بناپارتیستی را آشکار کرد. فاجعه خیلی زود رخ داد: در ۲ سپتامبر ۱۸۷۰، ارتش فرانسه به همراه امپراتور در سدان تسلیم شدند. وقتی خبر این موضوع به پاریس رسید، باعث انفجار خشم در آنجا شد. در ۳ سپتامبر، جمعیت زیادی از کارگران به خیابانهای پاریس آمدند و خواستار سرنگونی ناپلئون سوم شدند. صبح ۴ سپتامبر، جمهوری اعلام شد. اکنون قرار بود شورای عمومی به تودههای کارگر کمک کند تا از وضعیت جدید عبور کنند و شعارهای جدیدی برای مبارزه مطرح کنند. این کار توسط مارکس در دومین درخواست خود در مورد جنگ فرانسه و پروس انجام شد. در درخواست مورخ ۹ سپتامبر، مارکس بر تغییر ماهیت جنگ تأکید میکند. جنگ دفاعی آلمان با تسلیم در سدان و اعلام جمهوری در پاریس پایان یافت. مارکس با استقبال از تشکیل جمهوری در فرانسه، همزمان نگرانیهای متعددی را ابراز میکند. او ماهیت خصمانهی به اصطلاح دولت دفاع ملی را در برابر پرولتاریا و تودههای کارگر افشا میکند. مارکس همچنین از قیام زودرس کارگران پاریسی در شرایط نامساعد برای قیام میترسید. با این حال، هنگامی که انقلاب پرولتاریا آغاز شد، او با تمام شور و اشتیاق یک انقلابی پرولتاریا، شروع به حمایت از آن با تمام وسایل ممکن کرد. در شب ۱۸ مارس ۱۸۷۱، دولت نیروهایی را به مونمارتر و سایر مناطق کارگری پاریس منتقل کرد تا توپهایی را که با پول کارگران برای دفاع از شهر خریداری شده بود، از گارد ملی بگیرد.
طبق پیش بینی محافل حاکم، با این کار قرار بود خلع سلاح حومههای پرولتاریای پاریس را آغاز شود. سربازان توپها را تصرف و از قبل شروع به انتقال آنها به مرکز شهر کرده بودند. گارد ملی اسلحه به دست گرفت و با حمایت مردم، تلاشها برای خارج کردن توپهای تصرف شده را دفع کرد. پایتخت فرانسه به دست کارگران شورشی افتاد. دولت “تی یر” به اقامتگاه سابق پادشاهان فرانسه – ورسای – گریخت. در ۲۶ مارس، انتخابات دموکراتیک برای شورای کمون (کمون) پاریس برگزار شد که به نوع جدیدی از قدرت دولتی – قدرت انقلابی کارگران به رهبری طبقه کارگر تبدیل گردید. مارکس با شور و شوق از پاریسی هایی که «آماده طوفان در آسمان» بودند استقبال کرد و با مشورت به کمک آنها شتافت و در پی اصلاح اشتباهات قبلی و هشدار دادن به آنها در مورد اشتباهات جدید بود. علیرغم فاصلهای که پاریس را از لندن جدا میکرد، مارکس شرکتکننده واقعی این رویداد بزرگ بود که مرحله بالاتری را در مبارزه پرولتاریای بینالمللی نشان میداد. تحت رهبری مارکس، کارزار عظیمی برای بسیج پرولتاریای بینالمللی در حمایت از کمون آغاز شد. مارکس به کموناردهای پاریس، فرانکل و وارلین، نوشت: «من چند صد نامه در دفاع از آرمان شما به تمام گوشه و کنار جهان، جاییکه شعبههای ما در آن وجود دارند، نوشتهام. اتفاقاً طبقه کارگر از همان آغاز طرفدار کمون بوده است». (ک. مارکس و ف. انگلس. آثار، جلد ۳۳، صفحه ۱۸۸). مارکس موفق شد کارزار گستردهای را در حمایت از کمون در بسیاری از کشورها آغاز کند. این کارزار به ویژه در آلمان ابعاد گستردهای به خود گرفت. سیاست اجتماعی-اقتصادی کمون سرشار از آرزوی بهبود وضعیت اقشار وسیع مردم و دستیابی به رهایی اقتصادی کارگران بود. کمون تصمیم گرفت (با فرمان ۱۶ آوریل) کارخانهها و کارگاههایی را که توسط کارفرمایانی که پس از قیام ۱۸ مارس از پاریس گریخته بودند، رها شده بودند، به انجمنهای تولیدی کارگران منتقل کند. ایجاد کنترل دولتی و کارگری بر تولید در برخی از شرکتهای بزرگ، برای نمونه، در کارگاههای اسلحهسازی لوور، که در آن شورایی از نمایندگان منتخب کارگران و کارمندان تحت نظر مدیر ایجاد شد، از اهمیت زیادی برخوردار بود. کمون کار شبانه در نانواییها را لغو کرد (با فرمان ۲۰ آوریل)، گامهای عملی برای تأمین معیشت بیکاران برداشت و حداقل دستمزد اجباری را برای کارگران زن و مرد که در اجرای دستورات کمون مشارکت داشتند، تعیین کرد (با فرمان ۱۳ مه). به منظور تأمین نیازهای فوری کارگران، کمون فرمانی مبنی بر مصادره تمام آپارتمانهای خالی و اسکان آنها توسط ساکنان حومههای کارگری که در معرض گلولهباران توپخانه بودند، صادر کرد (با فرمان ۲۵ آوریل). معافیت از اجاره بها به مدت ۹ ماه، از اکتبر ۱۸۷۰ (با فرمان ۲۹ مارس) تسکین بزرگی برای تودههای کارگر بود.
کمون همچنین اصلاحات متعددی را در زمینه آموزش و فرهنگ انجام داد. مارکس از هر فرصتی برای تماس با رهبران کمون و کمک به آنها در توسعه سیاستهای دولتی استفاده میکرد. آگوست سرالیه با تصمیم شورای عمومی به پاریس اعزام شد. نامههای او اطلاعات ارزشمندی را در اختیار مارکس قرار داد. اما خیلی زود پلیس ورسای و پروس موفق به محاصره پاریس شدند. نامهها باید مخفیانه از شهر خارج و در صندوق پستی یکی از حومهها انداخته میشدند. لافارگ که در اوایل آوریل از بوردو به پاریس رسیده بود، چندین نامه برای شورای عمومی گرفت. این نامه ها پس از 20 آوریل به لندن رسیدند. نامه بعدی در اوایل ماه مه توسط پوپولیست روسی، پی. ال. لاوروف، به مارکس تحویل داده شد. به دلیل محاصره پاریس، ارتباطات مارکس با کمونارها بسیار دشوار بود. او گفت که به جز دو مورد استثنا، تمام دستورالعملهای او به صورت شفاهی منتقل میشد. ده روز پیش از فاجعه، مارکس جزئیات مذاکرات در فرانکفورت بین بیسمارک و وزیر امور خارجه فاور را گزارش داد که طی آن نه تنها یک پیمان صلح منعقد شد، بلکه توافقی در مورد کمک پروس به نیروهای ورسای در سرکوب کمون نیز حاصل شد. از آنجایی که این توافقنامه عبور نیروهای ورسای از خطوط پروس را فراهم میکرد، مارکس به کمونارها توصیه کرد که ضلع شمالی ارتفاعات مونمارتر را تقویت کنند، جایی که کمونارها انتظار حمله نداشتند. مارکس توصیه کرد که اوراقی را که «اشرار ورسای» را به خطر میانداخت، در مکانی امن پنهان کرده و به لندن بفرستند تا با تهدید به انتشار آنها، خشم دشمنان کمون مهار شود. مارکس کمونارها را به خاطر کندیشان، به خاطر اتلاف وقت زیاد برای مسائل بیاهمیت و منافع شخصی سرزنش کرد. او آنها را تشویق کرد که اقدامات پرانرژیتری انجام دهند. هفت روز نبرد خیابانی در پاریس در سال ۱۸۷۱ در تاریخ فرانسه به عنوان «هفته خونین ماه مه» ثبت شد. در این روزهای وحشتناک، ارتش ورسای قتل عام بیسابقه و بیرحمانهای علیه کارگران پاریس انجام داد. نه تنها رهبران کمون، نه تنها مبارزان آن، بلکه غیرنظامیانی که از حامیان آن محسوب میشدند، پس از شکنجههای طاقتفرسا کشته شدند. مارکس نوشت: «برای یافتن چیزی شبیه به رفتار “تی یر” و سگهای خونینش، باید به دوران سولا و هر دو گروه سهنفره رومی برگردیم. همان قتل عام خونسردانه مردم؛ همان بیتفاوتی جلادان به جنسیت و سن قربانیان؛ همان سیستم شکنجه زندانیان؛ همان آزار و اذیت، فقط این بار علیه کل یک طبقه؛ همان آزار و اذیت وحشیانه رهبران در خفا، به طوری که هیچ یک از آنها فرار نکنند؛ همان محکوم کردن دشمنان سیاسی و شخصی؛ همان ضرب و شتم بیتفاوت افرادی که کاملاً درگیر مبارزه نبودند. تنها تفاوت این است که رومیها شمشیرهای میترایلئوس برای تیراندازی به زندانیان در جمعیت نداشتند، آنها «قانون در دست» نداشتند و کلمه «تمدن» بر لبانشان بود.» (ک. مارکس، جنگ داخلی در فرانسه، ک. مارکس، ف. انگلس، آثار منتخب، جلد اول، صفحه ۴۹۴).
سازماندهی حمایت از مهاجران کمون که شروع به ورود به انگلستان کرده بودند، انرژی فوقالعاده زیادی از مارکس میخواست. پیدا کردن مسکن و کار برای آنها، جمعآوری کمکهای مالی، حتی لباس – همه اینها تلاش زیادی میطلبید. درهای آپارتمان او با مهماننوازی به روی شرکتکنندگان در نبردهای انقلابی در پاریس باز بود. قهرمان کمون پاریس، انقلابی لهستانی، دبلیو. وروبلوسکی، بعداً در نامهای به انگلس در 9 اکتبر 1878 از ژنو، با قدردانی از مشارکتی که در آن روزهای سخت از مارکس و انگلس دریافت کرده بود، یاد کرد. مارکس در نامه معروف خود به کوگلمان در ۱۲ آوریل ۱۸۷۱، بر چیز اساساً جدیدی که کمون به ارمغان آورد تأکید میکند: «اگر به فصل آخر هجدهم برومر من نگاه کنید، خواهید دید که من اعلام میکنم که تلاش بعدی برای انقلاب فرانسه، انتقال ماشین بوروکراتیک-نظامی از دستی به دست دیگر، آنطور که تاکنون بوده است، نیست، بلکه شکستن آن است، و این دقیقاً شرط اولیه هر انقلاب مردمی واقعی در قاره است. این دقیقاً تلاش رفقای قهرمان پاریسی ماست.» (ک. مارکس و ف. انگلس. آثار، جلد ۳۳، صفحه ۱۷۲). مارکس در اثر خود «جنگ داخلی در فرانسه» تعمیم نظری درخشانی از شاهکار تاریخی کمونارها ارائه داد. این اثر از طرف شورای عمومی به عنوان فراخوانی برای همه اعضای انجمن در اروپا و ایالات متحده آمریکا نوشته شده است – سومین اثر از زمان آغاز جنگ فرانسه و پروس. محتوای اصلی «جنگ داخلی در فرانسه» توضیحی بر اهمیت جهانی- تاریخی کمون است. مارکس نوشت: «راز واقعی آن این بود: در اصل، کمون، حکومت طبقه کارگر بود، نتیجه مبارزه طبقه تولیدکننده علیه طبقه تصاحبکننده؛ این شکل سیاسی بود که سرانجام کشف شد و در آن رهایی اقتصادی کار میتوانست محقق شود.» (ک. مارکس و ف. انگلس. آثار، جلد ۱۷، صفحه ۳۴۶). اما طبقه کارگر نمیتواند صرفاً یک ماشین دولتی آماده را در دست بگیرد و آن را برای اهداف خود به حرکت درآورد. مارکس و انگلس این نتیجهگیری در مورد نگرش طبقه کارگر به دولت قدیمی بورژوایی را چنان مهم دانستند که آن را به عنوان ضمیمهای مهم به مانیفست حزب کمونیست، هنگام انتشار مجدد آن در سال ۱۸۷۲، اضافه کردند. او مینویسد: «وظیفه این بود که ارگانهای صرفاً سرکوبگر قدرت دولتی قدیمی را قطع کنیم، کارکردهای مشروع آن را از قدرتی که ادعا میکند مافوق جامعه است، سلب کنیم و آنها را به خدمتگزاران مسئول جامعه منتقل کنیم».(آثار ک. مارکس و ف. انگلس، جلد ۱۷، صفحه ۳۴۴).
مارکس شایستگی بزرگ کمون پاریس را در این واقعیت میدید که شروع به ایجاد نوع جدیدی از سازمان سیاسی – دولت دیکتاتوری پرولتاریا – برای جایگزینی ماشین دولتی کهنه و سرکوبگر کرد. پس از نابودی کاست ویژه بوروکراتیک و رسمی، فعالیتهای خود را بر اصل انتخابات، مسئولیت و تغییرپذیری مقامات بنا نهاد. مارکس با افشای جوهره واقعی پارلمانتاریسم بورژوایی، زمانی که تودههای مردم هر سه یا شش سال یک بار باید “تصمیم بگیرند کدام عضو طبقه حاکم باید نماینده و سرکوب کننده مردم در پارلمان باشد”، این را با دموکراسی واقعی کمون مقایسه کرد. کمون پلیس و ارتش دائمی کهنه را نابود کرد. ارتش کمون از مردم در برابر ستمگران دفاع میکرد، برخلاف ارتش کهنه که از ستمگران در برابر مردم دفاع میکرد. کمون کلیسا را از دولت و مدرسه را از کلیسا جدا کرد. مارکس با تعمیم نظری ابتکار و تجربه تودههای مردمی که تاریخ جهان را خلق میکنند، در “جنگ داخلی در فرانسه” خطوط کلی نوع جدیدی از دولت را که پرولتاریا باید بسازد، ترسیم میکند. نقص مهلک کمون – فقدان یک حزب پرولتری مسلح به نظریه انقلابی، ضعف جهتگیری ناشی از آن در وقایعی که در حال وقوع بود، ناتوانی در پیشبینی مسیر بعدی آنها و بسیج تودهها برای اقدام قاطع – همه اینها نمیتوانست کمونارها را به تعدادی از اشتباهات جبرانناپذیر، مانند امتناع از ملی کردن بانک، تأخیر در حمله به ورسای، و همچنین شفت بیش از حد برای زمان جنگ، که مارکس نیز در مورد آن در اثر خود نوشته است، سوق ندهد. بنابراین، مارکس گام جدیدی با اهمیت استثنایی در توسعه نظریه خود در مورد دولت و دیکتاتوری پرولتاریا برمیدارد.
مارس، جنگ داخلی در فرانسه را با تجلیل از اعمال قهرمانانه کمونارها و نفرین بر جلادان آنها به پایان میرساند. «پاریس کارگری با کمونش همیشه به عنوان منادی باشکوه جامعهای نو مورد تجلیل قرار خواهد گرفت. شهدای آن برای همیشه در قلب بزرگ طبقه کارگر حک شدهاند. جلادان آن پیش از این توسط تاریخ به آن ستونی میخکوب شدهاند که تمام دعاهای کشیشانشان قادر به رهایی آنها از آن نخواهد بود» (ک. مارکس و ف. انگلس. آثار، جلد ۱۷، صفحات ۳۶۶-۳۶۷). پس از شکست کمون پاریس، در آغاز سال ۱۸۷۲، تشدید مبارزه در درون شورای عمومی و تقویت گرایشهای فرصتطلبانه در میان اعضای انگلیسی، مارکس را مجبور کرد تا با جذب نیروهای نو، جناح انقلابی شورا را تقویت کند. این نیروها مهاجران کمون بودند. بهترین بخش مهاجران کمون دور مارکس جمع شدند. در میان آنها، انقلابی مجارستانی، ال. فرانکل، سوسیالیست فرانسوی، شارل لونگه، انقلابی لهستانی و ژنرال کمون، وروبلوسکی، حضور داشتند. بسیاری از آنها وارد شورای عمومی شده بودند. یکی از کانالهای نفوذ مارکس بر مهاجران کمون، مشارکت او در «حلقه تحقیقات اجتماعی» بود که آنها در اوایل سال ۱۸۷۲ ایجاد کردند. در ۱۸ مارس ۱۸۷۲، بیش از ۵۰۰۰ نفر در نزدیکی تالار سنت جورج، جایی که قرار بود جلسهای برگزار شود، جمع شدند. علیرغم ممنوعیت جلسه، حاضران ۱۵۰ نماینده انتخاب کردند که در دفتر کوچک حلقه تحقیقات اجتماعی جلسهای برگزار کردند. قطعنامههای کارل مارکس در آن تصویب شد. در یکی از آنها، انقلاب ۱۸ مارس به عنوان طلوع «یک انقلاب اجتماعی بزرگ که برای همیشه بشریت را از جامعه طبقاتی آزاد خواهد کرد» مورد استقبال قرار گرفت.