چین و ترامپیسم: تضادهای سیاسی سرمایه داری جهانی
ویلیام آی. روبینسون/ آمادور نویدی
در حالیکه استادان دانشگاه اکنون کاهش هژمونی آمریکا و امکان ظهور چین را بحث میکنند، چیزی که قطعیست اینست که اقتصاد جهانی بطور فزاینده ای چینمحورست وچارچوب سیاسی موجود سرمایه داری جهانی بطور نومیدکنندای قدیمی شده است… ترامپیسم فشارها سیاسی و اقتصادی متضادی را بر آمریکا وارد میسازد. بحران سرمایه داری جهانی در مواجهه با رکود اقتصادی و ظهور پوپولیسم ضدجهانیسازی بر هردو چپ و راست طیف سیاسی حادتر شده است. در حالیکه بحران عمیق میشود و در حالیکه تنش های بین المللی به ژرفای جدید میرسند، ترامپیسم به اندازه بازترکیب متضاد نیروهای سیاسی و گفتمان ایدئولوژیک، نماینده گسست از جهانیسازی سرمایه داری نیست… سرمایه داری چین مسیر نئولیبرالی به ادغام با سرمایه جهانی را نپیموده است. دولت نقش کلیدی در سیستم مالی، در تعدیل سرمایه خصوصی، و دربرنامه ریزی دارد. این اجازه میدهد که زیرساخت قرن ۲۱ را توسعه دهد و انباشت سرمایه را در اهداف گسترده تر از کسب سود فوری هدایت کند، چیزیکه دولت/کشورهای سرمایه داری غربی به علت خصوصی سازی، مقرراتزدایی و عقبگرد از بخشهای دولتی، نمیتوانند انجام دهند… مجموعه ای از نهادهایدولتی فراملی متعادلتر که واقعیتهای جدید سیستم سرمایه داری جهانی وابسته و چندقطبی را منعکس کند، میتوانند پایه تنشهای بین المللی و تهدید به جنگ را کاهش دهند. ما نباید هیچ توهمی داشته باشیم که معماری سیاسی جهانی جدید نهمیتواند سرمایه داری را انسانی کند و نه بحران نبود مبارزات توده ای برای توزیع مجدد ثروت و قدرت رو به پائین را حل و فصل کند. بازگشت به دولت سرمایه داری مداخلهگر در سراسر جهان، با اینحال، ممکنست از پائین مطالبات مبارزات مردمی و چپ تحمیلشده بر دولت را مؤثرتر بسازد.
چین و ترامپیسم: تضادهای سیاسی سرمایه داری جهانی
نوشته: ویلیام آی. روبینسون
برگردان: آمادور نویدی
در حالیکه هژمونی آمریکا روبزوال میرود و هژمونی چین احتمالاً افزایش می یابد، این روشن میکند که چارچوب سیاسی سرمایه داری جهان بطرز نومیدکننده ای کهنه شده است.
هنگامیکه ثروتمندترین مرد چین، وانگ جیانلین، دسامبر گذشته هشدار داد (۱) که جنگ تجاری علیه چین منجر به فاجعه ای برای آمریکا میشود، این یک تهدید بیاساس نبود. ترامپ با پایگاه اجتماعی خود هربار که علیه پکن انتقاد میکند، امتیاز سیاسی میگیرد، با اینحال، آمریکا و اقتصاد جهانی بدلیل نقش برتر چین در تقویت سرمایه داری جهانی در این لحظه حساس آنرا بسرعت رفع میکنند.
این مفعوم ساده که ترامپیسم نشاندهنده یک بازگشت به حمایت از تولیدات داخلی و رقابتهای تجاری ملیست، تضادهای درونی واقعی سرمایه داری جهانی را که نظم جهانی قرن ۲۱ را به نقطه فروپاشی میکشاند، پنهان میکند. این سیستم با بحران ساختاری بشدت نابرابر و فرا انباشت، همچنین بحران سیاسی مشروعیت و بحران زیستمحیطی پایدار روبروست.
اما یکی دیگر از ابعاد این بحران آنست که افزایش تنش بین المللی و، بسته به حوادث، میتواند بخوبی تبدیل به جرقه ای برای حریق بزرگ جهانی شود. انشقاق بین اقتصاد جهانی و اقتدار سیاسی سیستم یک دولت – ملت، توانایی سیستم جهت مدیریت بحران را تهدید به تضعیف میکند و به موضع گیری گستاخ ترامپ کمک میرساند.
سرمایه داری جهانی دیگر مرکز هژمونیک ندارد
از لحاظ تاریخی شماری از قدرتهای سلطهگر، از اسپانیا در قرن ۱۶گرفته، تا هلند در قرن ۱۷، انگلستان در قرون ۱۸ و ۱۹، و بالاخره آمریکا در قرن ۲۰ وجود داشته اند. همانگونه که هر «سلطه گر» ظهور کرد تا هژمون(برتری) یابد، نهادهای سیاسی و قوانین اقتصادی سیستم سرمایه داری جهانی را سازماندهی کرد. در حالیکه استادان دانشگاه اکنون کاهش هژمونی آمریکا و امکان ظهور چین را بحث میکنند، چیزی که قطعیست اینست که اقتصاد جهانی بطور فزاینده ای چینمحورست وچارچوب سیاسی موجود سرمایه داری جهانی بطور نومیدکنندای قدیمی شده است.
به عبارت ساده، طبق معنای عامیانه نفوذ سیاسی و اجتماعی بین المللی چین با نقش گسترش اقتصادیاش در اقتصاد جهانی مطابقت نمیکند. نظم سیاسی جهانی کنونی به ایجاد نهادهای برتون وودز توسط فاتحان غربی در جنگ جهانی دوم و ازجمله بانک جهانی، صندوق بین المللی پول، سیستم سازمان ملل در سال ۱۹۴۴ برمیگردد. کشورهای غربی ثروتمند همچنین اتحاد نظامی ناتو و تعدادی مجامع سیاسی را جهت حکومت جمعی خود، در میان آنها، باشگاه بیلدربرگ و کمیسیون سه جانبه را تأسیس نمودند. آمریکا، همراه با اروپای غربی، در تصمیم گیری در این نهادها دستبالا را دارند، درحالیکه وضعیت دلار بعنوان ارز بین المللی، خزانه داری آمریکا را بانک مرکزی جهان میسازد.
با اینحال، همانطوریکه جهانیسازی یک طبقه سرمایه داری فراملیست (تی سی سی)(۲) و تولید جهانی و سیستم مالی را ارائه داده است که در آن همه کشورها ادغام شده اند، بریکس – برزیل، روسیه، هند، چین، آفریقای جنوبی – و دیگر کشورها در بازار جهانی جنوب بعنوان بازیگران اصلی در اقتصاد جهانی ظهور کرده اند. گروههای سرمایه داری پیشرو از این کشورها به صفوف ظهور طبقه سرمایه داری فراملی (تی سی سی) پیوسته اند و سهمی در ثبات و رفاه سرمایه داری جهانی بدست آورده اند. اما همه اینها در درون چارچوب نظم سیاسی بین المللی بشدت محرمانه اتفاق افتاده است.
با توجه به زنجیره جهانی گسترده مقاطعه کاری فرعی و برونسپاری و نقش محوری که چین در آن زنجیرهها بازی میکند، سرمایه داری جهانی منحصراً به چین وابسته است. چین برای کورپورات ها(شرکتهای بزرگ) فراملیتی، بازار و تا همین اواخر مخزنی برای مازاد انباشته سرمایه، همراه با منبع گسترده نیروی کار ارزان کنترل شده توسط یک دولت سرکوبگر ارائه میداد. (برخیها موافق این ابراز عقیده نویسنده نیستند – م). چین در سه دهه گذشته به «کارگاه جدید جهان» تبدیل شد. بعلاوه، چین راه را جهت افزایش سرمایهگذاری مستقیم خارجی بیرونی از کشورهایی در (بازار) جهانی جنوب تا دیگر بخشهای جنوب و شمال رهبری میکند. بین سالهای ۱۹۹۱ و ۲۰۰۳، سرمایهگذاری مستقیم خارجی چین ده برابر(۳) و سپس به ۱۳/۷ برابر بین سالهای ۲۰۰۴ تا ۲۰۱۳، از ۴۵ میلیارد دلار آمریکا به ۶۱۶ میلیارد دلار افزایش یافت.
نخبگان فراملی هرچه بیشتر روشن شده اند، برای دستگاههای کشور/دولت فراملی، مؤثرتر جهت حل این انشقاق بین اقتصاد جهانی و کشور/دولت مبتنی بر سیستم اقتدار سیاسی، مصرانه غریو کشیده اند. آنها بدنبال مکانیزمهای فراملی از دولت/حکومت – مانند ایجاد سازمان تجارت جهانی در سال ۱۹۹۵ و تأسیس جی۲۰ در سال ۱۹۹۹بوده اند – که به طبقه حاکم جهانی اجازه میدهد به نفع نجات سرمایه داری جهانی از خودش و چالشهای رادیکال، سیستم را از پائین باثبات سازد.
مجمع جهانی اقتصاد یا (دبلیو ایی اف)، که نشست سالانه معروف خود را در داووس، سوئیس برگزار میکند، خواهان اشکال جدید احکام شرکتهای بزرگ جهانی (۴) شده است، از جمله پیشنهادی جهت بازسازی سیستم سازمان ملل به یک نهاد ترکیب از شرکتهای بزرگ و دولت که توسط هیئت مدیره شرکتهای بزرگ چندملیتی در «همکاری» با دولتها اداره شود. به خواست نشست ۲۰۱۷ داووس که در ۱۷-۲۰ ژانویه برگزار شد، هشدار داده شد که «تضعیف سیستمهای مختلف، اعتماد در سطوح ملی، منطقه ای و جهانی را ازبین برده است»، و «در غیبت مراحل نوآورانه و معتبر بسوی تجدید آنها، احتمال افزایش یک مارپیچ روبه پائین برای اقتصاد جهانی وجود دارد.»
ترامپ علیه شی جین پینگ
درحالیکه ترامپ پوپولیسم راستگرا و تهدیدهای حمایتی از مصنوعات داخلی خود را برای مراسم تحلیف در ۲۰ ژانویه ۲۰۱۷ با سروصدا تبلیغ میکرد، رئیس جمهور چین، شی جین پینگ در مرکز صحنه کنفرانس ژانویه مجمع جهانی اقتصاد، برای اقتصاد جهانی باز و نظم سیاسی بین المللی، نطق افتتاحیه را ارائه داد. طبقه سرمایه داری فراملی به نطق آغاز بکار داووس توسط رئیس جمهور چین درباره صحنه سیاسی جهان خوشآمد گفت و خوشحال شد که دید چین همت به رهبری جهانی گرفته است. طنز نباید بر هیچکسی پوشیده بماند که دو نفر از ثروتمندترین مردان چین، وانگ جیانلین، و جک ما (۶)، که دومی بنیانگذار علی بابا، بزرگترین شرکت تجاری الکترونیک چینست، شی جین پینگ را در نشست داووس همراهی میکردند.
اقتصادهای آمریکا و چین بطور جداییناپذیری درهم آمیخته اند. آنها اقتصادهای کمتر مستقل ملی هستند تا دو جزء کلیدی بخشهای یک اقتصاد جهانی یکپارچه. ترامپ چین را به دستکاری ارز خود متهم کرده است، و تهدید به وضع یک تعرفه مالیاتی ۴۵ درصدی به برخی از کالاهای چینی نموده است، و پیشنهاد کرد که او سیاست «یک چین» را بعنوان یک ابزار چانه زنی در مذاکرات تجاری بکار گیرد. با اینحال هنوز واقعیت ساده اینست که در هر دو چین و آمریکا طبقه سرمایه داری فراملی وابسته به گسترش روابط اقتصادی خودست.
طبق گزارش ۲۰۱۶ دو گروه صنعتی، رودیوم و کمیته ملی (۷)، سرمایه گذاری مستقیم (اف دی آی) بین آمریکا و چین در طول دو دهه گذشته افزایش یافته است. در سال ۲۰۱۵، بیش از ۱۳۰۰ شرکت وابسته به آمریکا ۲۲۸ میلیارد دلار در چین سرمایهگذاری کردند، در حالیکه شرکتهای چینی مبلغ ۶۴ میلیارد دلار در آمریکا سرمایهگذاری نمودند، و از نزدیک به صفر درست در ده سال پیش، به ۱۵۳ میلیارد دلار دارایی ترقی کرده اند.
علیرغم رجزخوانی ترامپ درباره کسری بودجه تجاری آمریکا با چین، صادرات چین به آمریکا صادرات سرمایه داری فراملی هستند. و به این دلیل، در واقع بیش از حد ارزش قائل شدن برای ارز چین بنفع کورپوراتهای فراملیست که از چین به آمریکا و بازارهای جهانی صادر میکنند. در واقع، همانگونه که خود ترامپ تلقین کرده است، لفاظی ضدچین و تهدیدهای او بمنظور ایجاد محیطیست که در آن او بتواند کشور/دولت چین را مجبور کند که تخفیفهای بیشتری به سرمایه جهانی بدهد (همین امر را میتوان برای بحث ضدمکزیک گفت).
علاوه براین، طبق (وزارت) خزانه داری آمریکا، چین بزرگترین دارنده بدهی خارجی آمریکاست، که مالک بیش از ۱/۲۴ تریلیون دلار بصورت اسناد، اسکناس، و اوراق قرضه یا حدود ۳۰ درصد از بیش از ۴ تریلیون دلار آمریکا در اسناد (وزارت)خزانه داری، اسکناس و اوراق قرضه نگهداری شده توسط کشورهای خارجیست. در مجموع، چین صاحب حدود ۱۰ درصد از بدهی نگهداشته عمومی آمریکاست. در نتیجه، کسری بودجه و بدهی ناشی از مصرف، آمریکا را در دهه های اخیر «آخرین راه چاره بازار» ساخته است، و با جذب بازده اقتصاد چین و جهان به دفع رکود بیشتر و حتی فروپاشی اقتصاد جهانی کمک نموده است.
از اینرو، این یک تهدید بیاساس نبود هنگامیکه وانگ جیانلین مُلتیمیلیاردر پیشرو چینی، که گروه دالیان واندای او اخیراً زنجیره سینمایی ای ام سی (۸) را بدست گرفت، به رژیم ترامپ هشدار داد و گفت: «چنانچه کارها ضعیف مدیریت شوند، او ۱۰ میلیارد دلار در سرمایه گذاری در صنایع فیلم و معاملات ملکی را خارج میسازد. بیش از ۲۰۰۰۰ نفر شاغل هیچچیزی برای خوردن نخواهند داشت. و رشد فیلمهای انگلیسی وابسته به بازار چین ست» (۹).
بحران سرمایه داری جهانی
ترامپیسم فشارها سیاسی و اقتصادی متضادی را بر آمریکا وارد میسازد. بحران سرمایه داری جهانی در مواجهه با رکود اقتصادی و ظهور پوپولیسم ضدجهانیسازی بر هردو چپ و راست طیف سیاسی حادتر شده است. در حالیکه بحران عمیق میشود و در حالیکه تنش های بین المللی به ژرفای جدید میرسند، ترامپیسم به اندازه بازترکیب متضاد نیروهای سیاسی و گفتمان ایدئولوژیک، نماینده گسست از جهانیسازی سرمایه داری نیست.
برای دستگاههای نظامی و امنیتی آمریکا مشکلست که با واقعیتهای جهانی جدید وفق یابند و حاکمان آمریکا متکی به هیاهوی امپریالیستی برای مشروعیت خود در میان پایگاه شوینیستی کارگران آمریکاست که تحرک روبه پائین و نارضایتی را با نخبگان مستقر تجربه میکند. تحریکات آمریکا در دریای جنوب چین، «محور آسیا» و لاف دلیری دروغین تنشها را افزایش میدهند، و حتی باعث تهدید به تشدید بحران سرمایه داری جهانی کرده است. گزارش اطلاعاتی اخیر آمریکا (۱۰) درباره جنگ بین آمریکا و چین هشدار داد، و یک مقام ارشد نظامی چین در ۲۷ ژانویه ۲۰۱۷ در روزنامه پست صبح جنوب چین (۱۱) بیان کرد که جنگ با آمریکا تحت ترامپ «تنها یک شعار نیست»، بلکه تهدید میکند که به یک «واقعیت عملی» تبدیل شود.
ظهور رهبری جهانی چین برای طبقه کارگر جهان به چه معنی است؟ کشور/دولت چین یک دولت/کشور سرمایهداریست (تا زمانیکه قدرت سیاسی و نظامی و حتی اقتصادی در دست حزب کمونیستست، این نظریه صحیح نیست- م). ظهور یک طبقه سرمایه دار فراملی در چین و طبقه متوسط ابرثروتمند و با مصرف بالا در کنار افزایش استثمار صدها میلیون کارگر چینی، اکنون در مقطع برش مبارزات جهانی کارگران بخوبی شناخته شده است. با این حال، سرمایه داری چین مسیر نئولیبرالی به ادغام با سرمایه جهانی را نپیموده است. دولت نقش کلیدی در سیستم مالی، در تعدیل سرمایه خصوصی، و دربرنامه ریزی دارد. این اجازه میدهد که زیرساخت قرن ۲۱ را توسعه دهد و انباشت سرمایه را در اهداف گسترده تر از کسب سود فوری هدایت کند، چیزیکه دولت/کشورهای سرمایه داری غربی به علت خصوصی سازی، مقرراتزدایی و عقبگرد از بخشهای دولتی، نمیتوانند انجام دهند.
مجموعه ای از نهادهایدولتی فراملی متعادلتر که واقعیتهای جدید سیستم سرمایه داری جهانی وابسته و چندقطبی را منعکس کند، میتوانند پایه تنشهای بین المللی و تهدید به جنگ را کاهش دهند. ما نباید هیچ توهمی داشته باشیم که معماری سیاسی جهانی جدید نهمیتواند سرمایه داری را انسانی کند و نه بحران نبود مبارزات توده ای برای توزیع مجدد ثروت و قدرت رو به پائین را حل و فصل کند. بازگشت به دولت سرمایه داری مداخلهگر در سراسر جهان، با اینحال، ممکنست از پائین مطالبات مبارزات مردمی و چپ تحمیلشده بر دولت را مؤثرتر بسازد.
درباره نویسنده:
ویلیام آی. روبینسون، استاد جامعه شناسی، مطالعات جهانی و مطالعات آمریکای لاتین در دانشگاه کالیفرنیا در سانتابارباراست. تازه ترین کتاب او سرمایه داری جهانی و بحران بشریت است. برای اطلاعات بیشتر به آدرس سایت او مراجعه نمائید:
http://www.soc.ucsb.edu/faculty/robinson/
منابع: