پایداری جنبش حق طلبانهء زنان با شهامت افغانستان خجسته باد
نویسنده: مهرالدین مشید
نیاز همصدایی جهانیان با فریاد های عدالت خواهانهء زنان افغانستان
در مقابل طالبان انسان های اولیه نمی توانیم خاموش باشیم
خاک پاکم را گرفتی، تخته مشقم را نگیر
این شعار های زنان معترض و با شهامت افغانستان است که به عنوان اعتراض به طالبان، انسان های اولیه خطاب کردند و گفتند که در مقابل طالبان این انسان های اولیه نمی توانند، خاموش باشند. این شعار در نهایت منتهای مظلومیت و محرومیت زنان افغانستان را نشان می دهد که چگونه با دشواری های دست و پا گیر در نبرد هستند و از سویی هم ایستاده گی و مقاومت و شهامت رادزنان افغانستان را با واژه های خیلی زیبا و پرمعنا چه با شکوه به نمایش می گذارد. این شعار در واقع فریاد رسا و بلند میلیون ها زن محروم افغانستان است که حق انسانی و حقوق بشری آنان بوسیلهء طالبان غصب شده و از امتیازها و حقوق انسانی شان محروم شده اند. این شعار در واقع خشم و نفرت و انزجار درون کوب هزاران زن است که از سوی طالبان این سینه چاکان کذایی شریعت زیر چتر اسلام برآنان بیرحمانه تحمیل شده است. شعاری که شنیدن آن گویی خنجر بر قلب هر انسانی می زند و حتا بی عاطفه ترین و بی احساس ترین انسان ها را برای شنیدن حقیقت و اعطای حق ترغیب می کند و بر قلب های سخت و سنگین طالبان هرچند به گونهء گرز آهنین اثر می کند و اما اندکی هم تاثیر نمی گذارد. این شعار نه تنها اکنون مظلومیت و استبداد و بیرحمی را بر زنان افغانستان به نمایش نمی گزارد؛ بلکه ندای جاودانه ای است که از پشت قرن ها صدای محرومیت و بیچاره گی زنان افغانستان را به گوش طالبان این مزدوران پاکستان و تمامی جهانیان می رساند؛ به آنانی که هنوز وجدان های انسانی شان مانند سنگ سخت نشده و ندای انسانیت در قلب های شان زبانه می کشد. این شعار که از عمق احساس و پس پرده های قلب هزاران زن دربند افغانستان طنین انداز شده که حاصل کار و تلاش و سرمایه های چندین دههء آنان از سوی طالبان به تاراج رفته است. هرچند طالبان قصد دارند تا با توسل با فریب و ترفند بخاطر به فریب کشاندن افکار جهانیان با وعده های میان تهی حقوق انسانی زنان را به بازی بگیرند و اما طالبان این آدم های عصر ماقبل حجر باید بدانند که هرگز نمی توانند، صدای مظلومانهء زنان افغانستان را خاموش کنند؛ زیرا این ندا های زوال ناپذیر و حق طلبانه از آنسوی تاریخ شلیک شده و سریعتر از گلوله ها با دریدن صدها موانع و هفتاد هزار خوان رستم به عصر ما رسیده و در حال طنین انداز به گوش ها و مغز های طالبان است.
“مردم افغانستان محتاج یک لقمه نان”، “خاک پاکم را گرفتی تخت مشقم را نگیر” و “نان، کار، آزادی”؛ این شعار های حق طلبانه و عدالت خواهانهء شاخهء دیگری از بانوان رزمنده و زنان معترض افغانستان زیر چتر “اتحاد و همبستگی زنان افغانستان” فریاد های مظلومانهء خویش را برضد طالبان بلند کرده اند. این فریاد ها در واقع خواست برحق میلیون ها زن محروم افغانستان را بازتاب می دهد که طالبان تمامی حقوق انسانی آنان را غضب کرده و حق کار و حق آموزش و حق زنده گی را از آنان گرفته اند. این شعار ها گرچه ساده و بی پیرایه اند؛ اما استراتیژیک و راه بردی و خیلی منطقی اند. این شعارها سیاست، اخلاق، فلسفه، ایده ئولوژی و حکومت داری طالبان را سخت به چالش کشیده و زمامداران کنونی را زیر پرسش برده است. این خواست ها آنقدر جدی و کوبنده اند که حتا وجدان های خفتهء زمامداران طالب را از خواب غفلت بیدار می کند. این صداها بیشتر آنانی را به چالش می کشد که ستمگری های آزمندانه و قدرت طلبانهء شان را زیر ردای دین پنهان کرده اند. آنانی را مخاطب قرار می دهد که جنگ دین علیه دین و جنگ مذهب برضد مذهب را به راه افگنده و بر پیشانی هرگونه ناخلفی و ستمگری و حق خواری خود نشان دین را نصب کرده اند. در حالی که این از ریشه با ترفند های دینی طالبان سازگاری ندارد؛ اما باتاسف که طالبان دستور های استخباراتی را زیر نام مقدس دین پنهان کرده اند. خوش بختانه که زنان افغانستان این موضوع را درک کرده اند که این زولانه ها به فرمان آی اس آی بر دستان زنان و مردان افغانستان بسته شده و از همین رو فریاد می زنند که ” خاک پاکم را گرفتی، تخته مسلم را نگیر” زنان با این شعار ها طالبان را به گونهء استراتیژیک توبیخ کرده اند و به آنان فهماندند که آنان فقط حق خود را می خواهند؛ نان، کار و آزادی می خواهند. این ها حقوقی اند که خدا برای آنان داده است و برآورده شدن آنها از فریضه زمامداران طالب به حساب می رود. زیرا نداشتن نان و کار فقر جانکاه را در پی دارد و از دست رفتن آزادی هم اسارت آور و ذلت آفرین است. از همین رو پیامبر گفته، هرگاه فقر از در وارد شود و دین از دریچه فرار می کند. فقر انقلاب گرسنگان را در پی دارد و دین و دنیا را عوض می کند. بنابراین، این شعار زنان از لحاظ دین هم وجهء استراتیژیک دارد و اما طالبان به بهای ترویج کفر حق کار و حق آموزش را از زنان مظلوم افغانستان گرفته اند. این در حالی است که خدا و پیامبر آموزش را برای زنان و مردان فرض دانسته است. طالبان بدانند که در برابر گرفتن نان و کار زنان و آزادی زنان و مردان بهای استراتیژیک خواهند پرداخت و دیر و یا زود انقلاب گرسنگان در کشور برپا خواهد شد و برج و باروی امارت طالبان را فرو خواهد ریخت و هیمنه و طنطنهء استخباراتی آنان را درهم خواهد کوبید.
این صدا ها ندای پرخاش جویانهء هزاران زن با شهامت و دلیر افغانستان این سرزمین گرسنگان است شلاق و کیبل و حتا توپ و تانک طالبان عاجز از مهار آن است. این صدا فریاد تنها زنان نیست؛ بلکه صدای میلیون ها مرد خاموش است که فریاد ها در گلوی شان بوسیلهء شلاق و کیبل طالبان شکسته شده است. این زنان با شهامت شان از مردانگی های مردان باج می گیرند و برای مردان دلیری و شجاعت و شکوه و جلال می فروشند. زنان به این شیردلی ها ثابت کردند که به گونهء واقعی در برابر مردان ” پنج چهار یک”هستند.
اما برمی گردیم به اصل شعار، “انسان های اولیه” چه شعار زیبا و پر مفهوم و پرجاذبه که گویی گوش ها را صید می کند و قلب ها را به خود می کشاند و افکار عامه را چون مشت در چنگال خود می گیرد. انسان های اولیه یعنی انسان های تاریک تر از عصر حجر که گویا هرگاه با ذره بین هم مغز های آنان دیده شود، چیزی از فهم نمی توان در آنها سراغ نمود. آری زنان در انتخاب این دو کلمه توانسته اند تا مهارت استفاده از ظرافت ادبی خود را هرچه زیبا و دل انگیز و با شکوه به نمایش بگذارند و نشان بدهند که زنان در واقع در معرکهء حق و باطل تاریخ سرقافله و سرلشکر اند و خطوط سرخ تاریخ با خون های پاک مادرانهء آنان رنگین شده است. زنان در واقع به مثابهء نیمی و حتا بیشتر از نیم پیکرهء جامعه قافله دار حماسه های بزرگ در تاریخ بشری بوده اند. شهامت و دلیر ملال های اسطوره های ماندگار زنان را در این سرزمین نشان می دهد؛ اما دلاوری زنان امروز افغانستان تحت سیطرهء طالبان هزاران بار ستودنی تر از ملالی ها است. آدم های اولیه چه قدر سامان یافته و پرمحتوا آنهم سرشار از ظرافت ادبیات زنانه و اما خیلی عالی و بلند و در ضمن جذاب و بیانگر یک حقیقت بزرگ که تفاوت دو دیدگاه را نشان می دهد. یکی دیدگاهء عصر حجر و عصر کمون اولیه و عصر تحجر و عصر سکون و ایستاده گی به مثابهء آب گندیده؛ دیگری عصر تمدن و پویایی و بالنده گی که تفاهم و سازش میان این دو فرهنگ از زمین تا آسمان فاصله است. این سخن به آنانی گفته شده که هرچند حالا در کاخ ها و ویلا ها زنده گی می کنند و اما هنوز هم در مغاره های ذهن خود اسیر اند و چنان هست و بود فکری شان زندانی زندان ذهن های شان شده است که زنده گی را با همه ریبایی هایش تیره و تار دیده و جهان را با همه بزرگی آن از دریچهء تنگ مسجد به تماشا نشسته اند. طالبان هر چیز را به مراتب کوچک تر از آن می بینند که شاید دیدنش بوسیلهء مایکریسکوب ناممکن باشد. این انسان های اولیهء تاریخ که گویا تازه از حجلهء گوسفندان سر بیرون کرده اند و با علم و فرهنگ و تمدن بشری بیگانه و در ستیز اند و هرچند از فناوری استفاده می کنند و اما با آن در اصل مخالف اند. در واقع آنان در اصل با آموزش سازگار نیستند و آموختن دختران را خلاف شریعت و حتا نزدیک به کفر می پندارند. یعنی این انسان نماها هنوز هم در مغاره های جهل و خرافات فکری شان چنان فرو رفته اند و اسیر هستند که حتا به مراتب عقب مانده تر از آن مغاره نشینان اند که چند قرن پیشتر از آنان مغاره های خود را به سوی صحرا ها و بادیه ها ترک گفته اند. در این میان شگفت آور و تاسف بار این است که طالبان الفبای کنز و قدوری و مستخلص را هم که در مسجد خوانده بودند، چنان بوسیلهء آی اس آی شست و شوی مغزی شده اند که حتا بسیاری آنان فرض ها و واجب ها و سنت و مستحب وضو و نماز را هم فراموش کرده اند. شگفت آور اینکه شماری از آنان حتا از خواندن کلیمهء طیبه هم عاجز هستند. این بصورت واضح نشان می دهد که واژهء طالب یک گزینهء استخباراتی است و فقط بخاطر پنهان کاری ها و بهره برداری های استخبارات بر پیشانی چند تا آدم مهر طالب حک شده است. بنابراین، چقدر منطقی خواهد بود که گفته شود، “این آدم های اولیه” قابل بخشش اند و زنان معترض هم این آدم های اولیه را ببخشند. هرچند شلاق ها و کیبل های آنان هرگز قابل بخشش نیست. حال چقدر ممکن است که زنان این آدم های اولیه را ببخشند تا باشد که این آدم های اولیه بخاطر عفو بزرگوارانهء زنان محروم از کار و خدمت به کشور، حاضر به گشایش مکتب ها شوند و برای زنان اجازهء کار بدهند؛ اما بعید به نظر می رسد که طالبان سخت گیر و حرف ناشنو به صدای مظلونانهء این زنان بیچاره این محروم ترین قشر جامعهء ما لبیک بگویند؛ اما بهتر است که طالبان برای بقای خود به خواست انسانی و واقعی زنان تن بدهند و ورنه آهء دردناک آنان سبب سقوط زود هنگام طالبان خواهد شد. حال پرسش این است که آیا طالبان حاضر به انعطاف در برابر خواست زنان و مردان افغانستان خواهند شد. آیا ممکن است که طالبان از عصر حجر و دامداری کوچ کنند و به عصر هابیل و قابیل یعنی دوران زراعت نزول نمایند تا باشد که اندکی حاضر به نرمش شوند و با به کارگیری عقل سلیم به خواست زنان تن بدهند. این در صورتی است که طالبان دست کم مستقل می بودند و مستقلانه تصمیم می گرفتند. باتاسف که طالبان دست و پا بین پاکستان و مانند شماری رهبران جهادی غلامان گوش به فرمان آی اس آی هستند و این همه قید و بند های استخباراتی است و از سوی شبکه های جهنمی بر مردم افغانستان تحمیل شده است. در پشت این بازی ترفند های بزرگ تری وجود دارد که طالبان قادر به بیان و افشای آن نیستند. یکی از مقام های طالبان در دور نخست حکومت شان دلیل تحمیل محدودیت های آموزشی و کار بر زنان و حق کشی و حق خواری آنان را حضور شبه نظامیان خود خواندند؛ اما واقعیت این بود که آن زمان نیز در سطح رهبری و صفوف آنان هزاران تروریست پاکستانی و عربی و ازبکستانی و ایغوری موجود بود و هراس از خودسری های آنان داشتند. احتمال اغلب می رود که حالا هم چنین مشکلی موجود باشد. از این رو طالبان مراکز آموزشی را بسته اند و برای توجیهء آن به بهانه جویی های شرعی تمسک جسته اند.
این در حالی است که دختران سراسر کشور و بویژه دختران و زنان کابل که از نسل نو افغانستان نمایندهگی میکنند، در مدت این دو دههء پسین، بعد از سقوط دوره اول حاکمیت طالبان، خود را و کشور وجهان خود را شناخته اند. آنان در این مدت رشد کرده و از توانایی های بهتر در عرصه های گوناگون برخوردار شده اند. آنان توانستند تا با کمک جامعه جهانی به رغم دشواریهای فراوان، مکتب و دانشگاه رفتند، آموختند، آموزش دادند، کار کروند و تجربه حاصل کرده اند. آنان در عرصه های گوناگون از سیاست تا اقتصاد و از هنر تا ورزش، چهره جدیدی از افغانستان به جهان ارائه کردند. زنان در بخشهای مهم دولتی و خصوصی حضور فعال داشتند و در بازسازی و نوسازی کشور خود سهم فعال گرفتند.
زنان برای به دست آوردن این حضور سبز و با شکوه و پرافتخار، سختیهای زیادی را متحمل شدند و قربانیهای بیشماری را پرداختند. زنان آن همه دستاورد ها را به ساده گی بدست نیاوردند و در این راه قربانی های زیادی دادند؛ فرخنده ها در آتش جهل سیاه کاران و سینه چاکان دروغین سوختانده شد و رخشانه ها زیر ضربه های سنگهای سنگین مردان وحشی جان داد و همینطور صدها زن و دختر دیگر به دور از چشم رسانه ها در گمنامی ها قربانی شدند. زنان بدین باور اند که افراطیت لجامگسیخته، هدفی جز تحقیر زنان و ادامهء محرومیت آنان هدف دیگری ندارد. زنان مدعی اند که آنان در برابر هیولای زنستیز مبارزه و مقاومت کرده اند و بعد از این هم در سنگر های استوار و برگشت ناپذبر مدنی ایستاده خواهند شد و به مبارزات برحق شان ادامه خواهند داد. زنان معترض و مبارز و با شهامت افغانستان مصم اند که هرگز سنگر های مبارزه و مقاومت مدنی در برابر طالبان افراطی را ترک نخواهند کرد و تا پای جان شجاعانه خواهند رزمید. آنان تصمیم دارند که به امید رسیدن به فردا های شکوفا و بهتر نفس کشیدن آنچه در توان دارند، از آن دریغ نکنند. آنان تا زمانی در برابر طالبان افراطی و مزدور خواهند رزمید که درخت آزادی و آگاهی و عدالت در سایهء یک نظام مردم سالار و زمامداران وطن دوست و با وجدان نه گرگان و مفسدان و غاصبان و خاینان چهار دههء گذسته در افغانستان شکل بگیرد. پس بر جهانیان است تا زنان مظلوم افغانستان را در زیر وحشت و شلاق طالبان تنها نگذارند و از خواست حق طلبانهء آنان حمایت کنند. یاهو