نامهی سرگشاده از سوی یک مهاجر، به صدراعظم آلمان!

آمریکا به سیم آخر زد. حملهی آمریکا بر ایران، دردسر تازهیی است برای جهانیان در تقابلگیری حمله و انتقام و روشن شدن صفهای دوست و دشمن. بیا که برای صلح دعا و کار کنیم، نه برای ترویج خشونت و جنگ صلیبی.
جناب صدراعظم محترم!
در آغاز، میخواهم از ملت بزرگ آلمان برای حمایت گستردهشان از مهاجران و مراقبت بیدریغشان صمیمانه سپاسگزاری کنم. همچنین از مراجع و مقامهای قانونی عالیرتبهی این کشور که در این زمینه کوشیدهاند، قدردانی میکنم.
(در مقدمهی قانون اساسی آلمان، مورخ ۲۳ می ۱۹۴۹ آمده است:
ملت آلمان، با احساس مسئولیت در برابر خداوند و انسانها، این قانون اساسی را تصویب کرده است.
بند ۲ از اصل ۲ (فصل اول): تعهد به حقوق بشر و صلح جهانی.
بندهای ۱ و ۲ از فصل شانزدهم: مقررات مربوط به پناهندگی.)
اکنون با احترام میپرسم: آیا خدای شما با خدای مسلمانان تفاوت دارد؟ اگر نه، پس چگونه از جنگ نتانیاهو علیه مردم مسلمان ایران یا دیگر نقاط جهان حمایت کردهاید؟
مگر خدای من و شما نگفته که کشتن یک انسان، برابر با کشتن همهی انسانهاست؟
مگر او فرمان نداده که باید از مهاجران حمایت شود؟
پس چرا اینچنین مهاجران بیپناه و بیگناه را تحت فشار قرار میدهید؟
البته من خواهان حمایت از مجرمان نیستم.
اگر همهی این نکات را نادیده بگیرید، چگونه میتوانید بیاعتنا به قانون اساسی خودتان باشید؟
پیشنهاد میکنم:
بگذارید روح خستهی مهاجرانی که خطری ندارند و برای آلمان فرصتی هستند، دیگر بیشتر از این با تهدیدهای مکرر اخراج، آسیب نبیند.
شما نمیدانید که چنین تهدیدهایی تا چه حد باعث افسردگی در جامعهی مهاجران و فرزندانشان شده است – در حالی که وظیفهی شما، برعکس، کمک به فرآیند ادغام آنان است.
نه همهی مهاجران گناهکارند.
آنان میهن داشتهاند، و هنوز هم دارند.
آنها آلمان را نه تنها پناهگاه، بلکه وطن دوم خود میدانند و به آن دل بستهاند.
نگاهی به سراسر آلمان بیفکنید تا ببینید مهاجران چقدر در جامعهی شما ادغام شدهاند.
پرورش روانی فرزندان ما، وظیفهی شماست – به عنوان انسانهایی متمدن در دوران فرا مدرن – نه پژمرده ساختن روحشان.
بدانید که نزد خدای من و شما، نزد مردم، و مطابق با قانون اساسی آلمان، شما وظیفه دارید نفرت و خشونت را محو کنید، نه آن را ترویج دهید.
با احترام
محمدعثمان نجیب
بنیانگذار مکتب دینی ـ فلسفی
بیش از این نهمیدانم.