لاوروف از نگاه روسیه به شکلگیری مناقشهٔ کنونی شرق و غرب میگوید


سرگئی لاوروف، وزیر امور خارجهٔ روسیه در تاریخ ۱۲ مارس ۲۰۲۵، در مصاحبهای یکونیمساعته با وبلاگنویسان آمریکایی، بهتفصیل توضیح میدهد که مناقشهٔ کنونی بین شرق و غرب و جنگ اوکراین از دیدگاه روسیه چگونه شکل گرفته است.
مصاحبهٔ وزیر امور خارجهٔ روسیه، سرگئی لاوروف، با وبلاگنویسان آمریکایی
در اینجا یکی از پرسشها و پاسخهای لاوروف را میآورم؛ جایی که او بهتفصیل و با جزئیات توضیح میدهد که مناقشهٔ کنونی شرق و غرب و جنگ اوکراین چگونه و چرا شکل گرفته است.
پرسش: مایلم با شما درباره ناتو و بهطور خاص واکنش وزارت خارجه روسیه به خیانت این ائتلاف صحبت کنم. اگر ایالات متحده از ناتو خارج شود، واکنش وزارت خارجه روسیه چه خواهد بود؟
لاوروف: این داستانی طولانی از توهمات، امیدها و سرخوردگیها در شراکتی است که به رقابت، سپس به رویارویی، و در نهایت به خصومت تبدیل شد.
من قصد ندارم تاریخ این ماجرا را تکرار کنم که چگونه جیمز بیکر، وزیر امور خارجهٔ آمریکا، و دیگران به میخائیل گورباچف قول دادند که ناتو حتی یک اینچ به سمت شرق گسترش نخواهد یافت. سپس، به گفته آنان، این وعده تغییر کرد، زیرا آلمان شرقی و غربی متحد شدند. این مسأله در آن زمان بهصورت رسمی و قانونی مکتوب شد. اکنون، آنها ادعا میکنند که هیچ تعهد حقوقی مبنی بر عدم گسترش ناتو وجود نداشته است. البته، اگر شما تنها به تعهدات حقوقی که در دادگاه الزامآورند باور داشته باشید، پس به یک چارچوب قانونی روشن نیاز دارید. اما اگر فردی با شرافت و عزت باشید، زمانی که تعهدات سیاسی میسپارید، موظف به پایبندی به آنها هستید.
زمانی که آلمان متحد شد، این موضوع در قالب یک سند حقوقی، یعنی «معاهدهٔ ۲+۴»، به ثبت رسید. این معاهده تصریح میکرد که آلمان شرقی بخشی از جمهوری فدرال آلمان شده و در نتیجه به عضویت ناتو درمیآید. اما همزمان مقرر شد که هیچ زیرساختی از ناتو در قلمرو پیشین آلمان شرقی ایجاد نگردد. این تعهد همچنان نقض میشود. در حال حاضر، ساختارهای فرماندهی ناتو در مناطق سابق آلمان شرقی در حال شکلگیری هستند.
رئیس اتحاد جماهیر شوروی، میخائیل گورباچف، بر این باور بود که به او قول شرف داده شده است. اما ما با ناامیدی عمیق شاهد آن بودیم که چگونه ناتو ابتدا آلمان شرقی را در صفوف خود پذیرفت و سپس تا سال ۲۰۰۴ گسترش بیشتری یافت و سه جمهوری حوزهٔ بالتیک را که پیشتر بخشی از اتحاد جماهیر شوروی بودند، دربرگرفت. این روند همچنان ادامه یافت و کشورهای بیشتری به عضویت این ائتلاف درآمدند.
در سال ۱۹۹۷، یوگنی پریماکوف، وزیر امور خارجهٔ روسیه، پیشنهاد کرد که تماسهایی بین ناتو و روسیه برقرار شود. در نتیجه، «سند تأسیس روابط ناتو-روسیه» تصویب شد که بر پایهٔ برابری، احترام متقابل و همکاری در حوزههای مختلف، از جمله مبارزه با تروریسم و مهاجرت غیرقانونی، استوار بود.
بر این اساس، «شورای ناتو-روسیه» تأسیس شد و سالانه بین ۸۰ تا ۹۰ پروژه در چارچوب این همکاری اجرا میشد. از جمله، یک برنامهٔ ویژه برای همکاری در افغانستان وجود داشت. آمریکاییها از بالگردهای روسی استفاده میکردند و در قبال آن هزینه میپرداختند، و ما نیز این بالگردها را نگهداری و تعمیر میکردیم. بالگردهای ساخت شوروی بهویژه برای شرایط افغانستان، مبارزه با تروریسم و مقابله با قاچاق مواد مخدر بسیار مناسب بودند.
اما روند گسترش ناتو متوقف نشد. این روند در دوران ریاستجمهوری بوریس یلتسین نیز ادامه یافت. در آن زمان، پریماکوف دیگر وزیر خارجه نبود و به سمت نخستوزیری روسیه منصوب شده بود. در سال ۱۹۹۹، نشست سران سازمان امنیت و همکاری اروپا (OSZE) در استانبول برگزار شد و بوریس یلتسین نیز در آن شرکت کرد. او دیدارهایی با همتایان خود از ایالات متحده و کشورهای اروپایی داشت. تصمیم بر آن شد که تمامی نگرانیهای مربوط به ناتو و برنامههای آیندهٔ آن برطرف شود و بیانیهای قوی دربارهٔ «تقسیمناپذیری امنیت» صادر گردد.
بدین ترتیب، «بیانیهٔ استانبول» تصویب شد که تصریح میکرد هر کشوری حق دارد متحدان خود را انتخاب کند، اما هیچ کشوری حق ندارد امنیت خود را به بهای تضعیف امنیت دیگران تقویت نماید. و مهمتر از آن، هیچ کشور، گروهی از کشورها، یا سازمانی در چارچوب سازمان امنیت و همکاری اروپا نمیتواند ادعای نقش مسلط داشته باشد. اما ناتو دقیقاً خلاف این اصل عمل کرد.
آغاز عملیات نظامی، همانطور که رئیسجمهور ولادیمیر پوتین بارها تأکید کرده است، اقدامی ناگزیر بود، زیرا تمامی راهحلها و گزینههای دیگر برای هدایت وضعیت کنونی به مسیری مثبت با شکست مواجه شده بودند؛ تقریباً ده سال پس از کودتای کییف که درست فردای روز امضای توافقنامهای رخ داد که با ضمانت آلمان، فرانسه و لهستان منعقد شده بود. این توافقنامه خواستار برگزاری انتخابات سراسری ظرف پنج ماه بود و در این دورهٔ گذار، تشکیل یک دولت وحدت ملی پیشبینی شده بود.
با این حال، درست روز بعد از امضای این توافقنامه، ساختمانهای دولتی اشغال شدند، معترضان به میدان استقلال (میدان) رفتند و اعلام کردند که یک «دولت پیروزی» جدید تشکیل دادهاند. اما «پیروزی» و «وحدت ملی» دو مقولهٔ کاملاً متفاوتاند. من امیدوارم که در سوریه یک دولت وحدت ملی تشکیل شود، هرچند در حال حاضر اوضاع آنجا خطرناک است.
به هر حال، برگردیم به اوکراین. افرادی که از طریق کودتا به قدرت رسیدند، نخستین اقدامشان لغو جایگاه رسمی زبان روسی در آن کشور بود. سپس نیروهای شبهنظامی را برای حمله به ساختمان شورای عالی کریمه اعزام کردند. آنها همچنین شهروندان مناطق جنوبی و شرقی اوکراین را که جرأت کردند بگویند از اجرای دستورات این حکومت کودتایی سر باز میزنند و فقط میخواهند در آرامش زندگی کنند، «تروریست» نامیدند.
این افراد بهعنوان «تروریست» معرفی شدند و یک «عملیات ضدتروریستی» علیه خود مردم اوکراین بهراه افتاد. این اقدام منجر به جنگی شد که سرانجام در فوریهٔ ۲۰۱۵ با امضای «توافقنامهٔ مینسک» پایان یافت. اما اکنون رئیسجمهور فرانسه سعی دارد این ماجرا را طوری جلوه دهد که گویی ولادیمیر پوتین نمیخواسته این توافقنامه را اجرا کند. سخنرانی مکرون در این باره واقعاً جالب بود، بهویژه آنجا که اظهار داشت فرانسه با داشتن سه یا چهار کلاهک هستهای قادر است از همه کشورها «حمایت» کند.
در آن زمان، مذاکراتی ۱۷ ساعته و بدون وقفه در مینسک برگزار شد. توافقنامهٔ مینسک امضا شد و پس از آن، شورای امنیت سازمان ملل نیز آن را تأیید کرد. این نکتهٔ مهمی است. زمانی که مذاکرات به پایان رسید، پترو پوروشنکو، رئیسجمهور اوکراین، با حمایت فرانسوا اولاند، رئیسجمهور فرانسه، و آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان، گفت که تا زمانی که این سند توسط کسانی که او آنها را «جداییطلبان» مینامید امضا نشود، حاضر به امضای آن نخواهد بود.
رهبران دو جمهوری خودخواندهٔ دونتسک و لوهانسک نیز در مینسک حضور داشتند، اما در هتلی دیگر. آنها اعلام کردند که این سند را امضا نخواهند کرد، زیرا بدون مشارکت آنها تنظیم شده است. این سند بر حفظ تمامیت ارضی اوکراین با اعطای وضعیت ویژه به این دو منطقهٔ کوچک تأکید داشت. اما آنها پیشتر استقلال خود را اعلام کرده بودند و نمیتوانستند مردمی را که به آنها ایمان داشتند، نادیده بگیرند. در نهایت، ما توانستیم آنها را قانع کنیم که این سند را امضا کنند؛ سندی که در واقع به وضعیت ویژهٔ این مناطق در چارچوب اوکراین مربوط میشد، شامل بهرسمیت شناختن زبان روسی، حق توافق بر سر انتصاب دادستانها و قضاتی که در این مناطق فعالیت میکنند. تمامی این موارد قرار بود در قانون اساسی گنجانده شود و متن دقیق آن مستقیماً میان کییف و این دو جمهوری مورد توافق قرار گیرد. این توافقنامه بخشی از معاهدهٔ مینسک بود که شورای امنیت سازمان ملل آن را تأیید کرد.
با این حال، مدتی کوتاه پس از اجرایی شدن این توافقنامه، مقامات آلمان، فرانسه، و اوکراین اعلام کردند که هرگز قصد مذاکره با «جداییطلبان» را نداشتهاند.
رئیسجمهور فرانسه، امانوئل مکرون، تنها چند هفته پیش از آغاز عملیات نظامی به مسکو سفر کرده بود. او در یک کنفرانس خبری و همچنین طی مکالمهٔ تلفنی معروفی که خودش بعدها آن را علنی ساخت، به رئیسجمهور روسیه، ولادیمیر پوتین، گفت نمیتواند اصرار کند که «دولت قانونی اوکراین» مذاکراتی را با «جداییطلبان» بپذیرد. رئیسجمهور روسیه در پاسخ تصریح کرد که این دولت از طریق یک کودتا روی کار آمده است و باید قدردان ما باشد که تلاش میکنیم این کشور و این شرایط را به نوعی مشروعیت ببخشیم. نباید فراموش کرد که توافقنامهٔ مینسک صراحتاً بر ضرورت گفتوگوی مستقیم با رهبرانی که آنها را «جداییطلب» مینامند، تأکید کرده بود.
رفتار فرانسویها و آلمانیها شرمآور بود. در نهایت، کسانی که این توافق را بهنمایندگی از اوکراین، آلمان و فرانسه امضا کردند ـــ پوروشنکو، مرکل، و اولاند ـــ در مصاحبههایی اذعان کردند که هرگز قصد اجرای این توافق را نداشتند. هدف آنها تنها خرید زمان برای ارسال تسلیحات به اوکراین بود.
ناتو نقش کلیدی در این روند موسوم به «پروسهٔ رامشتاین» ایفا کرد، که تحت رهبری آمریکا در دوره بایدن اجرا شد. تا جایی که من اطلاع دارم، اکنون آمریکاییها قصد دارند اوکراین را به بریتانیاییها «واگذار» کنند. در همین حال، اروپاییها تلاشهای خود را متوقف نکردهاند؛ برعکس، آنها این اقدامات را تشدید کرده و خواستار حمایتهای بیشتری شدهاند. آنها هر روز قاطعتر و حتی، میتوان گفت مضطربتر، میشوند.
در اینجا این پرسش مطرح میشود که آیا ناتو بدون آمریکا میتواند به بقای خود ادامه دهد؟ به نظر من، آمریکاییها از ناتو خارج نخواهند شد. دستکم، دونالد ترامپ، رئیسجمهور پیشین آمریکا، هرگز چنین چیزی را مطرح نکرده بود. اما او بهصراحت گفته بود که کشورهای عضو ناتو، اگر خواهان حمایت و تضمینهای امنیتی آمریکا هستند، باید هزینهٔ لازم را بپردازند. هنوز جای بحث است که این هزینه باید ۲/۵ درصد باشد یا ۵ درصد تولید ناخالص داخلی، اما او تأکید کرده بود که تنها کشورهایی که این معیارها را رعایت کنند، از تضمینهای امنیتی آمریکا بهرهمند خواهند شد.
اما ترامپ نمیخواهد این تسلیحات را در اختیار اوکراین تحت رهبری زلنسکی قرار دهد. او دیدگاه خاص خود را دارد که بهطور منظم و مستقیم بیان میکند. از نظر او، این جنگ هرگز نباید آغاز میشد. پیوستن اوکراین به ناتو نقض قانون اساسی این کشور است و همچنین مغایر با اعلامیهٔ حاکمیت دولتی اوکراین در سال ۱۹۹۱، سندی که بر اساس آن، روسیه اوکراین را به عنوان یک کشور مستقل بهرسمیت شناخت. این به دلایل متعددی انجام شد، از جمله این که در آن اعلامیه به وضعیت بیطرف و غیرمتعهد اوکراین اشاره شده بود. علاوه بر این، بر لزوم رعایت تمامی حقوق روسها و دیگر اقلیتهای ملی تأکید شده بود.
این اصول هنوز هم در قانون اساسی اوکراین وجود دارند، اما مجموعهای از قوانین که از سال ۲۰۱۹ در این کشور تصویب شدهاند عملاً منجر به ممنوعیت کامل زبان روسی در رسانهها، آموزش، فرهنگ، و حتی زندگی روزمره شده است. اگر کسی در فروشگاهی به زبان روسی از فروشنده درخواست کمک کند، ممکن است با این پاسخ مواجه شود که باید به «زبان درست» صحبت کند. این اتفاقات واقعاً رخ میدهد.
وضعیت زمانی تغییر کرد که رژیم حاکم بر اوکراین عضویت در ناتو را وارد قانون اساسی کرد، و همزمان، بهظاهر ضمانتهایی برای حقوق اقلیتهای ملی ارائه داد. آنها اعلام کردند که ناتو و اتحادیهٔ اروپا آیندهٔ اوکراین خواهند بود. در زمانی که این سخنان مطرح شد، اتحادیهٔ اروپا هنوز بهعنوان یک اتحادیهٔ اقتصادی شناخته میشد، اما اکنون این ماهیت را کاملاً از دست داده است.
«رهبر اورزولا» (وزیر امور خارجهٔ روسیه در اینجا به طور کنایهآمیز از واژهٔ آلمانی Führer برای اشاره به «اورزولا فن در لاین» استفاده کرده است) همه را برای نظامیسازی مجدد اروپا بسیج کرده است. بحث بر سر ارقام نجومی است. بسیاری این را ترفندی برای منحرف کردن توجه عمومی از دهها و صدها میلیارد یورویی میدانند که طی دوران پاندمی کووید-۱۹ و در کمکهای مالی به اوکراین، بدون هیچگونه بررسی و حسابرسی شفاف، هزینه شدهاند.
اتحادیهٔ اروپا استقلال و اهمیت اقتصادی خود را از دست داده است. یکی از سخنگویان دولت آلمان اعلام کرده که انتقال گاز از طریق خط لولهٔ نورد استریم ۲ هرگز از سر گرفته نخواهد شد، زیرا آلمان باید خود را از وابستگی به گاز روسیه رها کند. اما این وابستگی پایهٔ اصلی رونق اقتصادی آلمان بود. حالا صنایع آلمان مجبورند چهار تا پنج برابر بیشتر از همتایان خود در ایالات متحده برای گاز هزینه کنند. نتیجه این است که بخشهایی از اقتصاد آلمان به آمریکا منتقل میشوند.
در اروپا روند صنعتیزدایی در جریان است. آنها آمادهاند که تمام این فداکاریها را انجام دهند فقط برای این که به هدف ایدئولوژیک خود، یعنی «شکست» روسیه در «میدان نبرد»، دست یابند. پیشتر، از «وارد کردن یک شکست استراتژیک» به روسیه سخن میگفتند، اما اکنون اعلام میکنند که تسلیم شدن اوکراین را هرگز نخواهند پذیرفت. این یک تغییر موضع آشکار است، تغییری که به قول وزیر امور خارجهٔ آلمان، آنالنا بربوک، یک «چرخش ۳۶۰ درجهای» محسوب میشود!
اتحادیهٔ اروپا دیگر یک پروژهٔ اقتصادی صلحآمیز نیست. آنها در پی تشکیل ارتش مستقل خود هستند. در مورد آیندهٔ ناتو نیز، برخی از مقامات اروپایی پیشنهاد تشکیل یک ائتلاف نظامی مستقل، یعنی «ناتوی اروپایی» را مطرح کردهاند، زیرا آمریکا ظاهراً دیگر تمایل چندانی به مداخلهٔ مستقیم در امور اروپا ندارد. این یک بازی سیاسی حسابشده است. برخی از این اظهارات تنها برای «سنجش واکنشها» در آن سوی اقیانوس مطرح میشوند.
در تاریخ ۱۰ ژانویهٔ ۲۰۲۳، اتحادیهٔ اروپا و ناتو بیانیهٔ مشترکی دربارهٔ همکاری امضا کردند که بر اساس آن اتحادیهٔ اروپا عملاً تابع ناتو شده و ناتو بهاصطلاح «تحرکپذیری» پیدا کرده است: یعنی نیروهای ناتو میتوانند از قلمرو کشورهای عضو اتحادیهٔ اروپا که عضو ناتو نیستند استفاده کنند. البته اگر چنین کشورهایی هنوز وجود داشته باشند. اتریش، ایرلند…. اما این هم چندان اهمیتی ندارد، چرا که آنها «همیشه به سمت شرق نگاه میکنند».
در مورد سیاستمداران «صلحدوست» غربی، نخستوزیر دانمارک، متا فردریکسن، اخیراً گفته است که اوکراین اکنون در وضعیت ضعف قرار دارد، مورد ظلم واقع شده، و صلح برای آن در شرایط فعلی از جنگ هم بدتر است! او بهصراحت خواستار آن شده که اوکراین بار دیگر مملو از تسلیحات شود. استدلال آنها این است که با این کار، موضع روسیه تضعیف میشود و بعداً میتوان دربارهٔ شرایط مذاکره کرد. رئیس سازمان اطلاعات آلمان (BND) نیز اخیراً اعلام کرده است که پایان جنگ پیش از سال ۲۰۲۹، یا ترجیحاً ۲۰۳۰، برای اوکراین و اروپا زیانبار خواهد بود! چنین اظهاراتی را رسماً بیان میکنند.
ترامپ در دفتر بیضیشکل کاخ سفید بارها از زلنسکی پرسید که چرا نمیخواهد مذاکره کند. زلنسکی تلاش کرد از پاسخ دادن طفره برود. البته، دولت جدید آمریکا، دستکم بهطور ضمنی، نگران تخلفات گستردهای است که در دوران بایدن رخ داده است: پنتاگون سلاحهایی را به اوکراین ارسال کرد بدون آنکه کنترل کند که این تسلیحات و پولها دقیقاً کجا میروند.
ایلان ماسک اکنون تلاش میکند تا این موضوع را شفافسازی کند. ما از این وضعیت خوشحال نیستیم، چرا که دولت بایدن، اورسولا فن در لاین و کمیسیون او، و همچنین بریتانیا، همواره روسیه را به فساد و نقض حقوق بشر متهم کردهاند، و هر بحثی راجع به مسائل بینالمللی را با موضوع حقوق بشر آغاز میکنند.
ایران، ونزوئلا، کوبا، نیکاراگوئه ـــ حتی آفریقای جنوبی ـــ بهخاطر تصویب قانونی دربارهٔ زمین، به نقض حقوق بشر متهم شده است. در همکاریهای غرب با آسیای مرکزی نیز همیشه بحث حقوق بشر اولویت دارد. اما در اوکراین، جایی که زبان روسی از نظر قانونی و فیزیکی نابود شده و یک نهاد ویژه مسؤول اجرای کامل این سیاست است، هرگز هیچکس از حقوق بشر سخن نگفته است، بهجز ما. اکنون، مجارستان و بلغارستان هم به این موضوع پرداختهاند، زیرا آنها نیز اقلیتهایی در اوکراین دارند.
اوکراین در واقع، کشوری است که پس از جنگ جهانی دوم توسط استالین شکل گرفت. مرزهایش به همان شیوهای ترسیم شدند که قدرتهای استعماری در آفریقا مرزها را با خطکش تعیین کردند. کافی است نقشهٔ آفریقا را ببینید: مرزهایی که گویی با یک خطکش مستقیم کشیده شدهاند. اما در مورد اوکراین و همسایگانش، رویکردی متفاوت، اما همچنان ترکیبی از تقسیمبندیهای قومی و سیاسی به کار گرفته شد.
وقتی پس از کودتای ۲۰۱۴، مذاکرات با رئیسجمهور وقت اوکراین، پترو پروشنکو، آغاز شد، او قول داد که هرگز اجازه نخواهد داد جنگی بین ارتش اوکراین و شهروندان شرق این کشور رخ دهد. او در آن زمان تعهد داد که حقوق اقلیتهای ملی در اوکراین حفظ خواهد شد.
ما در آوریل ۲۰۱۴، موضوع فدرالیشدن اوکراین را بهطور جدی با جان کری، وزیر امور خارجهٔ وقت آمریکا، کاترین اشتون، نماینده عالی اتحادیهٔ اروپا در سیاست خارجی و امنیتی، و آندری دشچیتسیا، وزیر امور خارجهٔ موقت اوکراین، مورد بحث قرار دادیم. بحثی جدی و رسمی بود. در آن نشست، هیچکس نامی از کریمه نبرد. مسألهٔ کریمه قبلاً حل شده بود. ما در آن زمان سندی را تدوین کردیم که تحت عنوان «بیانیهٔ ژنو ۱۷ آوریل ۲۰۱۴» شناخته میشود. در آن سند تأکید شده بود که رهبران مناطق اوکراین باید بهطور مشترک بررسی کنند که چگونه میتوان در چارچوب یک کشور سابقاً یکپارچه به حیات ادامه داد و درعینحال، حقوق اقلیتها نیز باید مدنظر قرار گیرد. این اتفاق در سال ۲۰۱۴ رخ داد. پس از آن، همه این موضوع را «فراموش کردند».
زلنسکی نیز با این شعار به قدرت رسید که توافقنامهٔ مینسک را اجرا خواهد کرد. اما چند ماه پس از آغاز ریاستجمهوریاش، مواضع او کاملاً تغییر کرد. او گفت که اوکراین یک دولت یکپارچه است، هیچ وضعیت ویژهای برای دونباس وجود نخواهد داشت، و او با «جداییطلبان» مذاکره نخواهد کرد.
یکی دیگر از دروغهایی که رئیسجمهور فرانسه در بیانیهٔ پرطمطراق اخیر خود مطرح کرده، مربوط به نشست دسامبر ۲۰۱۹ در پاریس است. این نشست با حضور امانوئل مکرون، آنگلا مرکل، ولادیمیر پوتین، و ولودیمیر زلنسکی برگزار شد. مکرون ادعا کرد که آلمان و فرانسه این نشست را ترتیب دادهاند تا توافقنامه مینسک را نجات دهند. اما واقعیت چیز دیگری است.
در آن نشست، پیش از دیدار رهبران، کارشناسان و وزرای چهار کشور به یک سند توافقی دست یافتند. این سند به سران کشورها و صدر اعظم آلمان ارائه شد. در این سند تأکید شده بود که نیروهای درگیر باید در امتداد خط تماس از یکدیگر جدا شوند: ابتدا در سه منطقهٔ مشخص، و سپس در سراسر این خط تماس. همهٔ طرفها با این پیشنهاد موافقت کردند. اما هنگامی که این توافقنامه به سران کشورها ارائه شد، زلنسکی اعلام کرد که تنها با اجرای این طرح در سه «منطقهٔ آزمایشی» موافق است و آن را در کل خط تماس اجرا نخواهد کرد. هیچکس دلیل این تغییر موضع او را متوجه نشد، اما او روی آن پافشاری کرد. مهمتر از همه این است که حتی در همان سه منطقهٔ محدود هم، او نیروهایش را عقب نکشید و درگیریها همچنان ادامه یافت.
سپس ناتو وارد عمل شد. ناتو بهطور طبیعی سلاحها و اطلاعات را تأمین میکرد. این روند تا امروز ادامه داشته است. آمریکاییها اعلام کردهاند که مربیان و کارشناسان خود را که به هدایت موشکهای پیشرفته کمک کردهاند ـــ شاید بهطور موقت، شاید هم نه ـــ از اوکراین خارج خواهند کرد، اما کشورهای دیگر همچنان باقی خواهند ماند.
یک نکتهٔ دیگر دربارهٔ ناتو. پیش از این، ناتو خود را بهعنوان یک اتحاد دفاعی میستود. تنها نگرانیاش دفاع از قلمرو کشورهای عضو بود. اما در سال ۲۰۲۲، ینس استولتنبرگ، دبیرکل وقت ناتو، در اجلاس مادرید گفت که این اتحاد باید در منطقهٔ هند-پاسیفیک فعالتر شود. در پاسخ به سؤال یکی از خبرنگاران مبنی بر این که ناتو پیشتر تنها در مورد دفاع از قلمرو کشورهای عضو صحبت کرده بود، استولتنبرگ اظهار داشت که این درست است، اما تهدیدات برای این اتحاد اکنون از دریای چین جنوبی، تنگهٔ تایوان، و غیره میآید.
این سازمان شروع به تشکیل بلوکهایی کرد که اعضایی نداشتند: مثل تروئیکاها، کوادها، آکوسها. آنها از ایجاد «چهارگانهٔ هند-پاسیفیک»، متشکل از ژاپن، استرالیا، نیوزیلند، و کرهٔ جنوبی، حمایت کردند و همکاریهای خود را با ژاپن و کرهٔ جنوبی توسعه دادند. در مانورهای مشترک با کرهٔ جنوبی، عناصر هستهای نیز وارد بحث شدهاند و بهکار گرفته میشوند. تا جایی که من میدانم، این اتحاد قصد دارد نمایندگیای در توکیو یا یکی از جزایر ژاپن افتتاح کند. آنها در تلاشند برخی از کشورهای عضو ASEAN را از این اتحادیه بیرون بکشند و آنها را به «باشگاههای بسته» با عضویت محدود وارد کنند. فیلیپین و سنگاپور بهترین نمونههای این هستند.
مفهوم امنیتی که ASEAN در طول دههها توسعه داده، بر اساس شمول همهٔ کشورها بهصورت برابر است، و حتی کشورهای همسایه چین، آمریکا، هند، روسیه، ژاپن، استرالیا، نیوزیلند و کرهٔ جنوبی را نیز شامل میشود. ASEAN بر اساس اجماع شکل گرفته، اما این اصل اکنون بهشدت تضعیف شده است. این همزمان با دورهای است که ما شروع به بازنگری در امنیت خود و امنیت اوراسیا ـــ بهویژه امنیت اوراسیا، نه اروپا ـــ کردهایم.
هر قارهای ـــ آفریقا، آمریکای لاتین ـــ سازمانهای منطقهای خود را دارد: اتحادیهٔ آفریقا و CELAC در آمریکای لاتین و کارائیب. تنها اوراسیا، بزرگترین، ثروتمندترین، پیشرفتهترین، و غنیترین قاره، سازمان منطقهای خاص خود را ندارد.
تمام تلاشهای روسیه برای وارد شدن به فرآیند همکاری امنیتی به طرحهای ترانس آتلانتیک متصل بود: سازمان امنیت و همکاری اروپا، شورای روسیه-ناتو. حتی اتحادیهٔ اروپا نیز بهزودی به ترانس آتلانتیک تبدیل خواهد شد. هیچکدام از اینها موفقیتآمیز نبوده است.
ما اکنون سعی داریم بدون تحمیل چیزی به کسی، دیدگاهی از معماری قارهای اوراسیا را مورد بحث قرار دهیم، بدون این که فرم آن را از پیش تعیین کنیم، بلکه صرفاً نشستهایی ترتیب دهیم و در مورد مبنای باز بودن این معماری فرضی برای تمامی کشورهای قاره صحبت کنیم. بگذارید کشورهای دیگر ناتو یا سازمان امنیت و همکاری اروپا را حفظ کنند اگر تمایل دارند. اما در عین حال، اتحادیهٔ اقتصادی اوراسیا (EAEU)، سازمان پیمان امنیت جمعی (CSTO)، جامعهٔ کشورهای مستقل مشترکالمنافع (CIS) و ASEAN وجود دارند. انجمن همکاریهای منطقهای جنوب آسیا هم هست ـــ شاید خیلی فعال نباشد، اما به هر حال حضور دارد. شورای همکاری خلیج فارس نیز اکنون روابط خود را با ایران عادی میکند. و ما نیز سهم خود را در این امر ایفا میکنیم.
بخش عمدهای از این فعالیتهای زیرمنطقهای جنبهٔ اقتصادی دارند. فوقالعاده خواهد بود اگر بتوانیم نیروهایمان را متحد کرده و تقسیم کار را سازماندهی کنیم تا هم از نظر مالی و هم از نظر تلاش صرفهجویی کنیم و برنامههای اقتصادی خود را هماهنگ نماییم. رئیسجمهور روسیه، ولادیمیر پوتین، آن را «شراکت بزرگ اوراسیا» نامید. شاید در سالهای آیندهٔ این شراکت، مبنای مادی نوعی معماری امنیتی باشد که نه به بخش غربی قاره متصل خواهد بود و نه باید متصل شود.
منبع: آنتیاشپیگل، ۱۴ مارس ۲۰۲۵
https://anti-spiegel.ru/2025/lawrow-im-o-ton-ueber-die-russische-sicht-auf-die-genese-des-aktuellen-ost-west-konflikts/