فلسفۀ امرور، سفسطۀ فردا و فلسفۀ پس فردا، سفسطۀ پس فردا ها
نویسنده: مهرالدین مشید
مطلق انگاری و بسته شدن دریچه های انعطاف پذیری های فکری
گفته ی مشهوری وجود دارد که میگویند، فلسفه ی امروز سفسطه ی فردا است. این به معنای آن است که فلسفه ی فردا هم سفسطه ی پس فردا و بالاخره اینکه تمامی قوانین علمی و فلسفی در معرض دگرگونی قرار داشته و ثبات در نظام قوانین علمی و فلسفی پرسش برانگیز است. نخستین بار این سخن را در کتاب چهار مقاله ی دانشمندان گرامی کشور زنده یاد جناب سلجوقی صاحب در سال های دهه ی پنجاه خورشیدی خوانده بودم. این بیانگر این واقعیت است که شک انگاری و مثبت گرایی به مثابه ی میراث بزرگ از گذشته ها برای انسان به ارث مانده و برای آینده گان انتقال می یابد. این گواه بر این است که پیشرفت های بشری در حوزه های گوناگون نه تنها زنده گی آینده و باور های انسانی؛ بلکه فرضیه ها و قوانین علمی و فلسفی را نیز دگرگون می نماید. بدون تردید تغییر و دگرگونی در حوزه های علمی و فناوری و بویژه قوانین علمی و فلسفی به همان اندازه که زنده گی انسان فردا ها را دگرگون می نماید، به همان میزان باور های دينی و اعتقادی انسان ها را نیز متحول می گرداند.
رازآلودی آفرینش:
راز آلودی آفرینش و ناتوانی انسان برای شناخت قوانین هستی، جامعه و انسان پای دین را به میدان کشید تا با توسل جستن به خدا اندکی از دلهره ها و نگرانی هایش در مورد زنده گی و راز آفرینش کاسته شود. خداباوری بخشی از تلاش های انسان برای کاهش دلهره ها و دریافت پاسخ های بدون پاسخ او بوده است. از همین رو خداباوری او در طول تاریخ متحول گردیده و به هر میزانی که آگاهی های انسان افزایش یافته، به همان اندازه آگاهی او در پیوند به خدا، هستی و قوانین خلقت و انسان دگرگونه شده است. این دگرگونی ها ادامه دارد و در هر مرحله ای از تاریخ باور های انسان را نیز در مورد خدا و آفرینش چه بخواهیم و یا نخواهیم، تغییر می دهد. در واقع تحولات علمی و تفسیر های فلسفی نه تنها خدا باوری را تکامل می بخشد و از معنای چگونگی خدا در هستی پرده برمیدارد؛ بلکه تغییرات علمی فلسفه را نیز قادر به تفسیر های جدید از آفرینش هستی و انسان می سازد.
اینکه پیشرفت در حوزه های گوناگون علمی و فلسفی و بویژه فناوری ها به گونه ی شگفت انگیزی همه چیز را در معرض دگرگونی قرار می دهد، غیر قابل تردید است؛ اما در این میان تحولات برخاسته از تحول فناوری ها شگفت انگیزتر به نظر می رسد. پیشرفت در این حوزه نه تنها دانش علمی و فلسفی بشری را تحت تاثیر درخواهد آورد؛ بلکه کشف های جدید علمی و فلسفی در مستوای کشف ها و ایجاد عناصر جدید در بخش فناوری ها پرده از بسیاری مجهول ها بر میدارد که در نتیجه فلسفه ها و باور های امروزین را به سفسطه ی فردا ها بدل می کند. پیشرفت ها در حوزه های گوناگون در نتیجه ی کشف ها و اختراع های تازه نگاه ی انسان را نسبت به خلقت هستی و انسان تغییر داده و حتا پرده از راز های زنده گی بعد از مرگ و چند و چون بهشت و دوزخ خواهد گشود. بسیاری از پرسش های امروزی در مورد خلقت هستی و انسان پاسخ خواهند یافت و آینده های طی ناشده روشنتر خواهد شد. پرده از راز های چرایی و چگونگی جهان برداشته خواهد شد و بسیاری از پرسش های فلسفی اینکه ما از کجا آمده ایم؟ به کجا خواهیم رفت؟ جهان چه آغاز و چه انجامی خواهد داشت؟ پاسخ های بهتری خواهند یافت؛ اما این به معنای فروکش کردن عطش سیراب ناپذیر و اضطراب کنونی انسان در رابطه با شناخت های علمی و فلسفی و رشد و پیشرفت فناوری نیست؛ بلکه برعکس با گشوده شدن یک دروازه ای از مجهولات ده ها پرسش تازه و مجهول جدید ذهن انسان ها را دق الباب میکند. این موضوع خود رازی است که انسان های آینده به بخشی از آن دست خواهند یافت.
رشد شتاب آلود و تغییرات حتمی:
بصورت مختصر گفته می توان که رشد روز افرون تکنولوژی های کامپیوتری، افزایش قدرت رسانه های جمعی، پیشرفت های روزافرون در حوزه ی پزشکی و… . تحولات نرمافزاری چون، نظریههای ظهور جدید در حوزه علم مانند نظریههای نسبیت و نظریه کوانتوم، پیدایش پدیدارشناسی و فلسفههای اگزیستانس، فلسفههای پسا ساختارگرایانه، ظهور جنبشهای نوظهور در هنرها، تفسیرهای جدید از مفهوم عدالت در فلسفة سیاسی و… . از سویی هم تحولات سختافزاری و تحولات نرم افزاری چون؛ هوش مصنوعی و ماشین لرنینگ، اینترنت اشیا، لباس های هوشمند و ساخت انسان فرامرزی، بیگ دیتا و آنالیز پیشرفته اطلاعات، بلاکچین و تحول در تجارت آینده، رایانش ابری و ذخیره آنلاین اطلاعات، واقعیت مجازی، دوقلوهای دیجیتالی، اینترنت ۵G و ۶G، ژنومیک و جهش ژنتیکی موجودات زنده، همکاری انسان و ربات، سیستم عامل های دیجیتال، هواپیماهای بدون سرنشین، محاسبات و رایانه های کوانتومی، چاپ سه بعدی، چهار بعدی و ساخت مواد طبیعی فناوری نانو و علم مواد، خالق اجسام شگفت انگیز آینده، رابطهای صوتی و چت بات ها، تشخیص چهره و بینایی رایانهای، امنیت سایبری، وسایل نقلیه خودران، کشاورزی مدرن و هوشمند، گجتهای پوشیدنی، لنزهای هوشمند، تکنالوژی همجوشی هستهای، گرافن و تکنالوژی ظریف کربنی و تکنالوژی برق بیسیم
سمت و سوی تازهای به فلسفههای معاصر دادهاند که کثرت و تنوع و تفاوت آنها در فلسفهها قابل درک است. این کثرت و تنوع به فلسفة معاصر غربی محدود نمی شود؛ بلکه علوم اجتماعی، علوم سیاسی، حوزه ی هنرها و حتی علوم تجربی مانند فیزیک را در بر می گیرد. برای مثال اگر در قرن هجدهم فقط پارادایم نیوتنی غالب بود، امروز پارادایم انشتینی، پارادایم کوانتمیِ هایزنبرگی و سایر پارادایم ها غالب هستند. سرنوشت و تقدیر انسان معاصر در واقع با کثرتگرایی و تنوع گره خورده است. تنها وحدتی که در فلسفه ی معاصر غرب حاکم است، همانا «کثرت» است که فلسفه های معاصر به دور آن حلقه زده است. انسان معاصر گریز و گزیری از «کثرتگرایی» ندارد؛ سرنوشت خود را باید در این فضای دیجیتال باید رقم زند. فلسفه های معاصر چه اروپایی مثل پدیدارشناسی، اگزیستانسیالیسم، هرمنوتیک و غیره، چه انگلیسی زبان مثل فلسفه های تحلیل زبانی و چه فلسفه های آمریکایی مثل پراگماتیسم قدیم و جدیم در این جادة پر فراز و نشیب کثرتگرایی پا به عرصة هستی گذاشته اند. کثرتگرایی البته نه به معنای متافیزیکی آن بلکه؛ به معنای کلمه عام که دامنة ی آن همه حوزه های دانشی در عصر حاضر را شامل می شود.
امروز، انواعی از فلسفه پدید آمده است، مثل فلسفه محض، فلسفه قارهای، فلسفه تحلیلی، فلسفههای مُضاف و فلسفههای کاربردی. در حالی که هنوز در میان ما فلسفه همان “فلسفه اوُلیٰ” یا متافیزیک و مابعدالطبیعه است که به تحلیل وجود موجودات میپردازد.[1] فلسفه های علم مانند، بعضی از این شاخههای جدید فلسفه مانند: فلسفه تعلیم و تربیت، فلسفه تاریخ، فلسفه زبان، فلسفه حقوق، فلسفه ریاضیات، فلسفه ذهن، فلسفه دین، فلسفه علم، فلسفه اخلاق و فلسفه سیاسی که هر یک از اینها خود حاوی مکتبها، دیدگاهها و تیوریهای متنوع و متعددی است. افزون بر اینها بسیاری از رشتههای علوم بشری در حوزههای گوناگون نیز فلسفه خاص خود را دارند مثل فلسفه فیزیک، زیست شناسی، علوم اجتماعی و دیگر رشتهها.
گفتنی است که رسالت و وظیفه فلسفه، تبیین و تفسیر جهان و رویدادها است و رسالت علم ـ به ویژه علم جدید- تغییر جهان است. تغییراتی را که دانش بشری در حوزه های گوناگون و بویژه فناوری ها در چند دهه ی اخیر بوجود آورده است. خیلی شگفت انگیز است. تکنولوژی جدید یعنی واقعی شدن تمام رویاهایی که تا قبل از این تنها یک خیال شیرین بوده است. چه باور کنید چه نه، آینده جهان با تکنولوژیهای جدید دگرگون خواهد شد. این تغییرات در ضمن آنکه باب هایی را برای رهایی انسان از جبر طبعیت گشوده است و از دگرگونی شناخت انسان در آینده ها سخن می گوید؛ تحولات در حوزه های علمی و فلسفی نه تنها حهان را به کلی دگرگون میکند و جهان را بازتفسر می نماید؛ بلکه به بسیاری از پرسش های مهم امروزی در مورد خلقت و راز های آفرینش از جمله بهشت و دوزخ و نقش خدا در خلقت هستی پاسخ خواهد گفت. این تحولات شگرف بر هرگونه مطلق انگاری های علمی و فلسفی میخ فولادین کوبیده و افکار آنانی را به مسخره خواهد گرفت که از بام تا شام با مطلق انگاری های فلسفی و دینی مصروف دین ستیزی اند و افکار دگراندیشان و دین داران را جریحه دار می سازند.
بحران در عصر جدید و حیرت زده گی انسان
با تاسف این پیشرفت ها به همان اندازه که زنده گی ساز است و بارقه ی امید را برای آینده ی روشن در انسان روشن می سازد؛ به همان اندازه ؛ برای انسان بحران آفرین نیز شده است. از همین رو است که بحران در عصر جدید به محور گفت و گو های فیلسوفان بدل شده است. مارتین هایدگر از مهم ترین فیلسوفان معاصر است که درباره بحران در عصر جدید و نیازهاى انسان معاصر سخنرانى ها و نوشته هاى متعددى از خود به جا گذاشته است. گفته شده که مسئله اصلى هایدگر بحران انسان معاصر غربى است و همان طور که او بحث کرده این بحران ریشه در اندیشه فلسفى غرب و ظهور تمدن و دوران جدید علم و تکنولوژى دارد. این بحران ابعاد متعدّدى دارد. دانشمندان تلاش کرده اند تا از وضعیت انسان در عصر مدرنیته، بحران هاى موجود و راه هاى بیرون رفت انسان معاصر از این بحران ها راه حل هایی ارایه کنند.
هایدگر نقطه ی مرکزی این بحران را در غفلت انسان می جوید. وی معتقد است، امروزه حتا از غفلت خود نیز بى خبر ایم. به باور او آدمى سال ها است که مهم ترین و اصلى ترین پایگاه خویش را فراموش کرده و از فراموشى خود نیز غفلت دارد؛ به طورى که از یاد رفتن این غیبت تعیّن بخش عصر جدید شده است تا آن جا که انسان از نسبت هستى با ذات خود دور و مهجور مى گردد و در عین حال، این مهجورى، خود نیز در حجاب نهان مى ماند. چگونه چنین بوده است؟! هرچند بحران موجود او را بدین باور رسانده که انسان دیگر تصورى از حقیقت هستى در سر نداشته باشد؛ اما پیشرفت ها در حوزه های فلسفی، علمی و فناوری و بویژه شکاکیت پوپری عکس نظر او را به اثبات می رساند. هرچند شکاکیت پوپری دروازه های مطلق گرایی را فرو ریخت و طرح ابطال پذیری او باب های جدید تفکر را بر روی انسان گشود؛ اما بازهم نتوانسته تا به بحران عصر جدید پاسخ روشنی ارایه کند. او با این تفکر درصدد شکاکیت در علم برمیآید و با نسبیگرایی در علم، دست به مبارزه میزند. در حوزه فلسفهی سیاسی – اجتماعی او مدافع جامعهی باز است. به باور پوپر تیوری نسبیّت اینشتین ثابت کرد، هر قانون تجربی که در نتیجه ی آزمایش ها تن به ابطال بدهد و تجربه جدید ناقض آن باشد، معنای ابطال پذیری را خواهد داد.
شک انگاری قوانین اجتماعی از نظر “ابطال گرایی” کارل پوپر
کارل پوپر بزرگ ترین فیلسوف معاصر است که قوانین علمی را غیرثابت و شک بردار می پندارد و می گوید، قوانین علمی تغییر پذیر اند. سِر کارل رایموند پوپر می گوید، علمی بودن هر دستگاه، در گرو اثبات پذیری به تمام معنای آن نیست، بلکه منوط به این است که ساختمان منطقی اش چنان باشد که رد آن به مدد ازمونهای تجربی میسر باشد. پوپر به دلیل کوششهایش در رد روش علمی طرفداران کلاسیک مشاهده/استنباط (اثباتگرایان) از طریق پیشبرد روش ابطال پذیری تجربی، مخالفت اش با دانش برآمده از قیاس و استدلال کلاسیک (ارسطویی-افلاطونی) و دفاع از خردگرایی انتقادی، بنیادگذاری نخستین فلسفه انتقادی غیر توجیهگرانه در تاریخ فلسفه و دفاع نیرومند اش از لیبرال دموکراسی و اصول انتقادگرایی اجتماعی که به نظر او امکان ظهور جامعه باز را فراهم کردند، شهرت دارد.
ابطالپذیری یا ابطالگرایی یعنی اینکه غلط بودن یک گزاره را بتوان از طریق یک مشاهده یا تجربه فیزیکی نشان داد. به زبان دقیقتر، اینکه برای همه گزارههای واقعی، باید از نظر منطقی، تصدیق تجربی نهایی و تکذیب تجربی نهایی قابل تصور باشد. ابطال گرایی علم را به مثابه مجموعهای از فرضیههایی میپندارد که به منظور توصیف یا تبیین دقیق رفتار چهرهای از جهان به گونه ی موقت پیشنهاد شدهاست. از این نظر فرضیهای یا نظامی از فرضیهها زمانی بحیث معرفت علمی و قانون یا نظریه ی علمی قبول شده می تواند که ابطالپذیر باشد. بنابراین، فرضیهای ابطالپذیر خواهد بود که یک گزارهٔ مشاهدتی یا مجموعهای از گزارههای مشاهدتی منطقا ناسازگار با آن امکان وجود داشته باشد، بدین معنا که اگر صدق گزارهها اثبات شد فرضیه را ابطال کند.
از نظر ابطال گرایی، آنچه برای یک نظریه مهم است امکان زیاد ابطال آن است؛ به عبارت دیگر اگر نظریه ای به گونه ای باشد که همواره مورد تأیید قرار بگیرد، این نقص برای آن است. ولی اگر نظریه ای به صورتی باشد که امکان ابطال یا رد شدن آن زیاد باشد، این ویژه گی مطلوب برای نظریه مورد بحث است. آنچه منطق استقرایی نمی تواند انجام دهد، فرآهم کردن معیاری مناسب برای تمیز علم تجربی از سایر معارف است.
مهندسی اجتماعی تدریجی از نظر کال پوپر:
وی بر بنیاد همین تیوری برای کاستن از رنج انسان در قالبِ “مهندسی اجتماعی تدریجی” دو راه یعنی کل گرایی یا اتوپیایی و جز گرایی یا اصلاحی را مطرح کرده است. راۀ نخستین حل مسألۀ اجتماعی را وابسته به تمامی مسایل اجتماعی در زمان مفروض می پندارد. این رویکرد بنا بر کلی نگری آن، نیاز به آینده دارد. آنهم طوری که در آینده بنیان های جامعۀ حاضر، به کلی دگرگون شده باشد. وی این روش را دیرهنگام و دشوار خوانده و بعد ها در این باره تجدید نظر می کند و “مهندسی اجتماعی تدریجی” را بر “مهندسی اجتماعی تمامیت گرا” ترجیح می دهد و در ضمن آن را نقد پذیر می داند. در این رویکرد اهداف جزیی و کوچک و عملی برگزیده می شود، نه ایده آلی و کلی و عام و بر همین مبنا بررسی اشتباه ها را میزان و ملاکی برای آموختن تلقی می کند. از همین رو می گوید که اصلاح های پردامنه و زنجیره یی نتایج ناخواسته را به بار می آورد. وی با نفی اصلاحات دامنه دار می گوید، بررسی اشتباه ها در هر گام بررسی کننده را قادر می سازد تا اشتباه های خود را شناسایی و راه ی حل را پیش بینی و ارایه کند. بنا بر همین موضوع است که پوپر تاکید می کند که هر پرسش باید در زمانش مطرح شود و به آن پاسخ داده شود. از این رو وی مخالف هرگونه پرسش های فرازمانی است.
در واقع جان مایهء اندیشه های پوپر میخ کوبیدن بر تابوت مطلق انگاری و نفی دیترمنیزم قوانین علمی و حتا فلسفی است که در این میان شناسایی اشتباه در هر مرحله پیش از وارد شدن به مرحلهء دیگر از جمله مهم ترین شک دستوری او است که در مسایل اجتماعی و بویژه مهندسی اجتماعی خیلی مهم است. این رویکرد بر هر نوع مطلق گرایی، خودپنداری و پیش داوری های کورکورانه خط بطلان کشیده و جاده ی تلاش و تپش را برای پیمودن تحولات اجتماعی هموار می سازد. از سویی هم تمامی مطلق گرایی ها و لجاجت های فکری، قومی، مذهبی و بالاخره هر نوع خود شیفنگی ها و تکروی ها را در ابعاد گوناگون نفی کرده و بر باز بینی ها، بازنگری ها و بازشناسی ها تاکید می کند. در این میان خودشیفتگی ها در اشکال گوهاناگون فکری، فرهنگی، مذهبی و تباری از جمله بدترین و خطرناک ترین جلوه های مطلق گرایی است که حتا شماری ها را چنان کور کرده است که به گفته ی قرآن ختم الله شده اند و نه تنها جرات بازنگری بر رویکرد های سیاسی، فکری و فرهنگی خود را ندارند؛ بلکه چنان غرق خودشیفنگی شده اند که حتا حاضر اند تا آفتاب را با دو انگشت پنهان کنند.
هرچند شماری ها تفکر پوپر را مبنی بر اینکه : “دستیابی به معرفت و شناخت قابل اتکا و نقد ناپذیر، رؤیایی غیرقابل دسترس است. تاریخ علم، مشحون از آرای متزلزل و ابطال شده است، شناخت فلسفی نیز یکسری حدسهای نقدپذیر است. چنین نیست که دستیابی به معرفتهای علمی و فلسفی روشن و مطابق با واقع، امری ممکن و دستیافتنی باشد که علما و فلاسفه از آن طفره میروند; راهی جهت یافتن بدل و جانشین برای آنچه در عالم معرفت رواج دارد موجود نیست و چاره ای نیست جز اینکه در شناخت انسان، به همین روال آشفته و «بحران خیز» ادامه دهیم. “(۱۷)
مورد انتقاد قرار داده و می گویند، صرف وجود گفت و گو در میان علوم و ارتباط دادن آنتروپولوژی فلسفی با شاخه های مختلف فلسفه و علوم انسانی و اجتماعی، نمیتواند برطرف کننده بحران موجود باشد. زیرا بحران موجود در تک تک شاخه های سه گانه ریشه دوانده و در عدم ارتباط میان این سه شاخه خلاصه نمیشود؛ بنابراین بدون حل این مشکلات درونی، نمیتوان به حل بحران امیدی داشت.
اکنون نه تنها بحران انسانی به مثابه ی بزرگ ترین بحران در موجی از بحران های کشنده ی سیاسی و درگیری های کلان در اوکراین و فلسطین زنده گی انسان را تهدید میکند؛ بلکه؛ کاهش منابع طبیعی، به خصوص آب، فروپاشی اکوسیستمها و از بین رفتن تنوع زیستی، رشد جمعیت انسانها فراتر از ظرفیت کره زمین، گرمایش جهانی و تغییرات آب و هوایی ناشی از فعالیتهای انسانی، آلودگی شیمیایی قسمتهای مختلف سیاره از جمله اتموسفر و اقیانوسها، افزایش تزلزل تغذیهای و کاهش کیفیت مواد غذایی، سلاحهای هستهای و سایر سلاحهای کشتار جمعی، پاندمی بیماریهای جدید و غیرقابل درمان، ظهور تکنولوژیهای قدرتمند و غیرقابل کنترول و ناتوانی ملی و جهانی در فهم خطر تهدیدها و انجام اقدامات پیشگیرانه در مورد هرکدام از این بحرانهای جهانی به گونه ای انسان امروز را به وحشت کشانده و نگرانی او را نسبت به آینده افزونتر کرده است.
آینده ی جهان و دورنمای شناخت انسان:
هرچه باشد، جهان امروز در موجی از اضطراب و امید به سوی یک آینده ی نه چندان روشن با شتاب در حرکت است؛ اما در این میان آنچه یقینی است، پیشرفت های انسانی در حوزه های گوناگون بویژه فناوری ها است که تغییرات قوانین علمی و تفسیر های جدید فلسفی را مرحله به مرحله دگرگون می کند. دگرگونی های آن شناخت بشری را تا به رگه های ناشناخته ی هستی، جامعه و انسان نزدیک تر می نماید و هر روز بیشتر از روز دیگر از رازآلودی قوانین علمی و فلسفی در راستای تغییرات جهان و تفسیر آن پرده بر میدارد. این تغییرات در ضمن آنکه از راز آلودی آفرینش پرده برمیدارد، باور های دينی انسان را نیز درست تر و شفاف تر می سازد. بعید نیست که در روند شناخت انسان از هستی و انسان مفاهیم دینی از حالت دگم بیرون شود و پشت سکه ی تصویر پردازی های دينی در مورد خدا، آفرینش و حتا بهشت و دوزخ در روشنایی قوانین تحفظ انرژی و توسعه ی فناوری ها فراتر از نوشته های زنده یاد مرحوم بازرگان در کتاب ” راه طی شده” تفسیر روشن تر پیدا کنند.
این پیشرفت ها مسخ و تحریف متن ها و کتاب های دینی را نیز آشکار و در عين زمان حیثیت مشت کوبنده نه تنها بر دهان فیلسوفان و دانشمندان مطلق انگار و انعطاف ناپذیر بلکه؛ در دهان آنانی نیز خواهد بود که دین و ارزش های دينی و باور های دينی مردم را جریحه دار می سازند و یا آنانیکه دین را دوکانی برای رسیدن به اهداف سیاسی و اقتصادی خود بدل کرده اند. نه تنها این؛ بلکه از رازآلودی پرستش و رازآلوده گی معبود های انسان پرده بیرون میکند. خدا در همان آغاز موجودی رازآلود به نظر انسان آمد و در نهایت ناگزیری او را گره گشای تمامی دشواری های خود تلقی نمود. عطش بیقرار انسان برای نزدیکی به خدا و پناه بردن به او بحیث متکای مطمین سبب شد تا به دنبال خلقت خدایی شود که آن را در ذهن خود تصور میکرد. این درک در واقع شرک را بوجود آورد. شرک در واقع نقطه ی طلاقی شتابزده گی انسان برای رسیدن به معبود حقیقی بوده است. پیشرفت ها در حوزه های علمی و آگاهی های فلسفی نه تنها روزنه های جدید پژوهش را بر روی انسان برای رسیدن به آگاهی ها و شناخت های تازه می گشاید؛ بلکه قوانین و فرضیه های علمی و فلسفی را نیز دگرگون میکند و حتا از راز های خدا و آفرینش پرده برمیدارد. این پیشرفت ها ناکجا آباد های تاریخ را تفسیر و معرفی خواهند نمود و تصور و باور های دينی ما را بر مصداق این شعر جاودانه ی حافظ:” جنگ هفتادو دو ملت همه را عذر بنه – چون ندیدند حقیقت ره ی افسانه زدند” نیز دگرگون خواهد نمود. یاهو