عید در غربت
عید طرب با لب خندان کجاست
میله به آن قرغه و پغمان کجاست
جامه ای نو در تن پیر و جوان
دخترکان شاد و خندان کجاست
کشته و بادام و کلوچه و کیک
بر سر هر سفره فراوان کجاست
بوسه زند بر رخ طفل یتیم
از سر مهر و کرم احسان کجاست
عید در این غربت و آواره گی
خوش خجسته به یاران کجاست
کوزه ای عدو تاکه بمالد به خاک
بازوی رویین جوانان کجاست
بگذرد این شام و سحر بر دمد
باش ثنا سیر گلستان کجاست
محمد اسحاق ثنا
ونکوور کانادا
۱۴.۶.۲۰۲۴
کشتزار آرزو
ترا از دل پدر جان دوست دارم
زروی صدق و ایمان دوست دارم
ترا در کشتزار آرزویم
بسان ابر و باران دوست دارم
به مکتب برده ای بگرفته دستم
ببوسم دستت ای جان دوست دارم
ترا پرتو فگن در شام تاریک
به رنگ ماه تابان دوست دارم
همی دانم که بودی در همه حال
مرا ای جان نگهبان دوست دارم
صدای دلنواز تو به گوشم
چو صوت مرغ خوشخوان دوست دارم
محمد اسحاق ثنا
ونکوور کانادا
۱۴.۶.۲۰۲۴