سوگنامه آی بجای تبریکیه
نویسنده: مهرالدین مشید
هشت مارچ و تراژیدی بی پایان زنان افغانستان
خواستم به بهانۀ هشتم مارچ با یادآوری از کارنامه های زنان شجاع و با عفت افغانستان و ارجگذاری به شهامت و ایثارگری های مادران این کشور دردمند و بلا کشیده تبریکیه ای به عرض برسانم تا باشد که از برکت صبر و عاطفۀ زنان صبور و با شهامت سرزمینم گل های شاد زنده گی در این کشور به شگوفایی و شگفتن های پیهم آغاز کنند و درخت رشد و بالنده گی های حیات در آن به بار و برگ بهتری بنشیند؛ اما زمانیکه روزگار دشوار زنان مظلوم و سیاه روزی های هزاران زن محروم از حق کار و میلیونها دختر محروم از آموزش و میلیون ها زن دردمند و بلا کشیدۀ دیگر تحت سیطرۀ استبدادی و فولادین طالبان متحجر و افراطی در ذهنم خطور کردند، همه چیز تغییر کرد. این دشواری ها و مصیبت های زنان گویی تکانۀ بزرگی در دیوار های حافظه ام برپا و تخیلم را وارد توفان تازه ای کردند. این واقعیت دردناک من راواداشت تا بجای مبارکباد گفتن این روز؛ برعکس سوگنامه ای برای زنان افغانستان بنویسم تا گوشه ای از رنج های بیکران و درد های بی درمان آنان را تحت حاکمیت عصر بدوی و قرون وسطایی طالبان به تصویر بکشم و برای آنان ابراز تسلیت نمایم؛ البته به این امید که داد سخن را در حق زنان مظلوم افغانستان حداقل ادا کرده باشم. سوگمندانه باید گفت که زنان افغانستان در حال از دست دادن تمامی حقوق و امتیاز های انسانی شان هستند و در زندانی تحت حاکمیت طالبان با دشواری های زمینگیری دست و پنجه نرم می کنند. این زنان اکنون از طبیعی ترین حقوق انسانی شان محروم اند و در نزدیک مدت دریچه ای از امید بر روی آنان در حال باز شدن به نظر نمی رسد.
طالبان در حالی این همه ستم را بر زنان افغانستان روا داشته اند که قرآن برای زنان ارج نهاده و یک سوره را به نام آنان آورده است. در عین حال با تقوا ترین ها را چه زن و چه مرد گرامی ترین ها خوانده و از آنان مسلمين و مسلمات، مؤمنين ومؤمنات صابرين وصابرات یاد کرده است. قرآن با ارایۀ این واژه ها به گونه ای مساوات عادلانه میان زنان و مردان را به نمایش گذاشته است. اسلام نفخ زنده گی تازه را بر روح زنان دمید و دختران را از زنده به گور شدن رهایی بخشید. پیامبر از زنان به گونۀ نمادین بیعت گرفت و بدین وسیله حق سیاسی برای آنان قایل شد. با قایل شدن به حق میراث و مهر به زنان برای آنان استقلالیت اقتصادی و اجتماعی بخشید. بر مبنای این نگاۀ قرآنی بود که داکتر ترابی رهبر جنبش اسلامی سودان از بسیاری محدودیت های سنتی نسب به زنان انکار و به نقش فعال آنان در همه عرصه ها تاکید کرد. ازدواج پیامبر با یک خانم تاجر خود دلیل آشکار پذیرفته شدن نقش زنان در تجارت و رشد اقتصادی جامعه است. اسلام حق آموزش دانش برای مردان و زنان را به گونه یکسان فرض شمرد و زن آگاه را برتر از مرد نادان شمرد. هرچند زنانی در قرن های پسین تحت سیطرۀ حکومت های عباسی بصورت نمادین در عرصه های سیاسی و علمی درخشیدند و اما با تاسف که این حقوق بازهم به نحوی قربانی رسم قبیله عرب شد و زنان فرصت لازم برای نقش آفرینی در جامعه پیدا نکردند و حتا تا امروز آثار آن در شماری از کشور های عربی قابل است.
آشکار است که این اصول در مغایرت کامل با رویکرد های زن ستیزی، آموزش ستیزی و نگاۀ ابزاری و تجاوز کارانۀ طالبان نسبت به زنان دارد. طالبان نه تنها حق کار و حق آموزش را از زنان و دختران افغانستان گرفتند؛ بلکه از هیچ گونه تجاوز به زنان این کشور هم دریغ نمی کنند. یکی از این موارد تجاوز گروهی طالبان بر یک زن و دو کودک آن در ولایت سرپل است که چند روز پیش واقع شد. این نمونه ای از صدها جنایت استخوان سوز طالبان است که از سوی آنان در حق زنان افغانستان هر روز صورت می گیرد. این گونه تجاوز ها بار بار در ولایت هایی چون بدخشان و سایر ولایت ها نیز صورت گرفته است که َصدای اعتراض قربانیان با نوک برچه و میلۀ تفنگ خاموش ساخته شده است. این در واقع یک مشت از نمونه ای از خروار ها جنایت طالبان در افغانستان است که از سوی آنان بر زنان این کشور صورت می گیرد و بنا بر ساختار جامعۀ شرم سالار افغانستان صدای قربانیان در گلو های شان خفه می شود. پنهان کاری این گونه جنایت ها از سوی طالبان ریشه در دیدگاۀ دینی آنان دارد که زنان افغانستان را ملکیت خود تلقی می کنند. سرکوب بیرحمانۀ زنان افغانستان از سوی طالبان چنان سنگین و بیرحمانه و وحشیانه است که جرات دادخواهی را در مردم ذبح شرعی کرده اند و امنیت روحی و جسمی و سیاسی و اجتماعی و اقتصادی زنان و مردان افغانستان را به حراج گذاشته اند.
بنابراین ارج گزاری و بزرگداشت از هشت مارچ برای آن زن افغانستانی که در زیر ساطور ستم طالبان و وحشت و تهدید آنان بسر می برند، افسانه ای بیش نیست؛ زیرا زنان نه تنها اینکه از همه حقوق انسانی خود محروم گردیده اند؛ بلکه از لحاظ روحی و جسمی آنقدر آسیب پذیرفته اند که گویی هر لحظه کیبل و شلاق طالبان و سفیر گلوله های آنان چون کابوسی بر روح و روان شان سنگینی میکند. با این حال مرگ و زنده گی برای زنان افغانستان به داستان ناکجاآباد تاریخ بدل شده است. آشکار است، زنی که اینچنین خویش را در برزخ حادثات تلقی می کند و فاجعه و فلاح برایش به افسانه ها و اسطوره های تاریخ بدل شده است؛ پس هشت مارچ برای آنان جز روز دادخواهی، چه مفهومی می تواند، داشته باشد. این درد زمانی در زنان افغانستان به کوله بار بزرگتر بدل می شود که فریاد های نان نان گفتن فرزندش چون گلوله بر قلبش فرو می رود. آشکار است که در چنین حالی داستان هشت مارچ برای زنان مظلوم افغانستان به گفتۀ معروف “قصۀ مفتی” بیش نیست و بزرگ داشت از این روز برای آنان معنای بیشتر از نمک پاشی بر زخم های خونین آنان را ندارد؛ زیرا زنانی که در داخل افغانستان زنده گی می کنند. هر یکی از آنان خویش را در حال از دست دادن بیشتر حقوق انسانی خود احساس می کنند و ناگزیرانه به استقبال از دست دادن های ارزش های زنده گی کشانده می شوند. معلوم است که در چنین شرايطی هشت مارچ برای یک زن در افغانستان جز بازگویی رنج های بی پایان آنان چیز دیگری بوده نمی تواند.
این به معنای انکار و خط بطلان کشیدن بر هشت مارچ و نفی بزرگ داشت از روز زن نیست؛ بلکه هدف از اشاره به نکات فوق از دست رفتن فرصت های نسبی گذشته و از سویی هم گسترده شدن سیطرۀ ظالمانۀ طالبان در افغانستان است که حتا کمترین فرصت ها چه که حتا خیال و آرزوی بزرگ داشت از روز زن را از زنان این کشور گرفته است؛ اما با این همه از دست رفتن ها نمی توان، از اهمیت این روز به مثابۀ ارج گذاری بر کارنامۀ زنان به مثابۀ مادران، خواهران و خانم ها چشم پوشید. زیرا بزرگداشت از این روز و تمسک ورزیدن به آن، فرصتی است، برای افشای جنایت های زن ستیزانی مانند طالبان و تاختن برآنانی که رنج انسان داشتن در دل های شان مرده است و از ستمگری بر زن چه که بر انسان لذت می برند. فاجعه بارتر اینکه بسیار کشور هایی که داد از حقوق زن و حقوق بشری می زنند، با بازی های مرموز و چند پهلو به بهای بازی با سرنوشت میلیون ها زن افغانستان با طالبان از پشت دست داده اند.
در این تردیدی نیست که رنج زنان افغانستان بزرگتر از هر کشوری است. طالبان آسیاب سنگ ستم را بر سر و دوش آنان می چرخانند و به گونۀ بی پیشینه ای تیغ از دمار آنان بیرون کرده اند؛ اما درد زنان درد جهانی است و اندیشه برابری زن و مرد حتا در اروپا، در دوره روشنگری هم نتوانست، به خواست مشروع زنان در این قاره در عمل پاسخ مثبت بگوید. دانشمندان اروپایی برای تحقق یافتن حقوق حقۀ زنان در جامعه نظریه های گوناگونی را مطرح کردند. شماری برطرف شدن این کاستی ها را در اصلاحات اجتماعی و ارتقای سطح آموزش زنان و دگرگونی قوانین ناعادلانه تلقی می کردند. به اعتقاد فیلسوفان فرانسوی کاستیهای زنان ناشی از قانون طبیعت نه بلکه ناشی از شرایط زیست آنها است و آنان مدعی بودند که زنان تواناییهای ذهنی خود را باید توسعه دهند تا دارای فضایل برتر شوند. ولتر عامل فرودستی زنان را در جامعه بی عدالتی میدانست. کندرسه معتقد بود باید به زنان حقوق اجتماعی و سیاسی برابر داده شود و به همین گونه تام پین، اندیشمند امریکایی که هدف انسانها را در جامعه حفظ حقوق طبیعی، مدنی و سیاسی آنان میدانست. وی خواهان بسط و توسعۀ این حق به زنان بود و وضعیت موجود زنان را در کشورهای به ظاهر خوشبخت محکوم میکرد. هرچند این اندیشه ها تحرک عظیمی را در میان زنان بوجود آورد و به حقوق برابر خود با مردان تاکید کردند؛ اما این داعیه تا کنون تحقق واقعی پیدا نکرده است.
این نشان می دهد، بی آنکه زنان در برابر هیولای سرمایه به موفقیت های چشم گیر نایل آیند و برعکس نظام سرمایه داری آنان را به ابزار کار و کالای تجاری تبدیل کرده و چون وامپیر خون آنان را هر روز بیشتر می مکد؛ نه تنها این؛ بلکه از وجود مقدس زنان چون ابزاری برای شور آفرینی به بازار سرد و بی رونق سرمایه داری سود می برد. اکنون تروریسم و افراطیت نیز بر زنده گی زنان در غرب سایه افگنده است. سایۀ سنگینی که خطر آن هر روز رو به افزایش بوده و در حال تبدیل شدن از قوت به فعل است و چون کابوسی نه تنها بر روح و روان زنان افغانستان؛ بلکه بر روح زنان سراسر جهان به نحوی سخت سنگینی می کند. هنوز شانه های زنان در غرب از زیر آسیاب سنگ نظام سرمایه داری اندکی سبک نشده و از میزان خشونت های جسمی و روحی آنان چیزی کاسته نشده است که تهدید و ارعاب تروریسم چون کابوسی نیز بر روان آنان سنگینی می کند. این زنان خود را نه تنها قربانی ساختار های تولیدی نظام سرمایه داری؛ بلکه بیشتر قربانی سیاست های هژمونیستی حکومت های خود می دانند که نتیجۀ آن به فرنگشتاین تروریسم بدل شده است.
با تاسف که حالا رنج زنان در جهان، بویژه در شرق اسلامی و بصورت خاص در افغانستان چنان بزرگ است که قلم از پرداختن به گوشه های پیدا و پنهان آن عاجز است. اندوه زنان در شرق و بویژه در افغانستان زمانی بزرگ تر می شود که شماری ها بویژه گروههای افراطی مثل طالبان با بی توجهی به معنای فراتاربخی هویت زن و شدت نیروی عاطفی او، نیروی عقلانی زن را دست کم گرفته و قدرت زمامداری و رهبری و مدیریت و داوری او را زیر پرسش برده و حتا بر نفی آن حکم صادر کرده اند. این در حالی است که معیار تقوا در قرآن بدون در نظر داشت زن و مرد تقوا خوانده شده که و به خلقت زن و مرد از نفس واحد تاکیده شده است.
این در حالی است که امروز رهبری بسیاری از کشور های پیشرفته بدست زنان است و زنانی چون بینظیر بوتو، خالده ضیا و دیگران رهبری کشور های پاکستان غربی و شرقی دو کشور مسلمان را داشتند و مولانا فضل حق، سمیع الحق و ده ها مولانای شاخدار دیگر، برعکس دانشمندان روشن گرای مسلمان مانند داکتر ترابی، غنوشی، زیدان، سروش و دیگران که در ظاهر رهبری زن را نفی می کنند، تحت فرمانروایی آنان خطبه ها خوانده اند.
زنان شرقی بویژه زنان افغانستان برای رسیدن به حقوق انسانی شان بادشواری های فراوان تری رو به رو اند که اهمیت هشت مارچ را برای آنان به مراتب از بزرگ داشت به عمل آوردن آن پراهمیت نموده است. زنان مظلوم و رنج کشیدۀ افغانستان مسؤولیت انسانی و تاریخی دارند تا با توجه به خودآگاهی های انسانی، اجتماعی، تاریخی و جغرافیایی شان از این روز بیشترین استفاده ببرند و از آن بحیث سکویی برای دادخواهی و رسیدن به حقوق شان استفاده نمایند تا باشد که روزی شاهد مساوات عادلانۀ جنسیتی در افغانستان باشند و با رسیدن به حقوق مساوی و عادلانه با مردان به پیشرفت های شایان نایل آیند تا شاهد توسعه و ترقی در کشور شان باشند.
هرچند که امروز بار سنگین زن ستیزی و انسان ستیزی را زنان افغانستان بر سر و دوش می کشند و از تمامی حقوق بشری شان بوسیلۀ طالبان محروم نگهداشته شده اند؛ اما دریغ ودرد که داستان زنده گی زنان در طول تاریخ دردناک و غم انگیز بوده و در هیچ مقطعی از تاریخ آنان نتوانسته اند به حقوق حقۀ شان دست یابند. هرگاه زنان در برهه هایی از تاریخ به ظهور رسیده اند. این ظهور و درخشش استثنایی و گزینشی بوده و از نهادینه شدن در سطح جامعه بازمانده است. این به معنای آن نیست که زنان در تاریخ نقش نداشته اند؛ برعکس نقش های ماندگاری در عرصه های گوناگون سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و تاریخی داشته اند. این نقش زنان را حتا در اسطورههای ماندگار اوستایی می توان درک کرد. در این جغرافیا، زن همواره در دورههای مختلف دارای ارزش و احترام بوده و در راستای پیشرفت تمدنها و ترقی فرهنگها پابهپای مردان تلاش كرده است. در این خطۀ باستانی همیشه مقام زن و مرد برابر و در كنار هم ذكر شده است، حتی خلاف ادیان ابراهیمی، گروهی از خدایانش مانند آناهیتا زن بوده و در میان امشاسپندان، امرداد و خرداد و سپندارمذ كه از جمله صفت های اهورامزداست، زن هستند. در اوستا زن و مرد همسنگ هم به شمار می روند. چنانکه در فروردین یشت یکی از قسمت های اوستا چنین آمده است: اینك فروهر (از نظر حکمای اسلامی عالم معقولات) همه مردان و زنان پاك را میستاییم آنان كه روانهایشان درخور ستایش و فروهرهای شان شایسته است اینك فروهر همه مردان و زنان پاكدین را میستاییم.
انسانها در طول تاریخ در پی نمادی كامل از خود در همه زمینهها بودند تا در زندگی خود آن را به عنوان الگو قرار بدهند. این نمونهها گاهی به صورت اسطورههایی در اعتقادها و باورهای یك قوم تبلور یافته اند و به مرور زمان به صورت خدایانی بزرگ، مورد عبادت قرار گرفتهاند. یكی از این اسطورهها كه به مقام الهه رسیده، ناهید الهه زنان نامیده شده است. ناهید به عنوان الهه زنان پیش از اسلام، خدایی مونث بوده كه به اعتقاد آن دوران بر تمام اعمال و رفتار زنان نظارت دارد و هنگام نیاز به آنان كمك میكند. هنوز هم معابدی در این خطه چون؛ کرمانشاه در ایران موجود بوده که مجسمۀ ناهید، موسوم به الهه مادر در آن موجود است. ناهید در واقع خدای پاكی و بیآلایشی و الهه بارداری است. ناهید برای مردان نیز قابل ستایش بوده است؛ زیرا این الهه به مثابۀ اسوه زنان، دارای پاكی، عفت، وقار و دوستدار پاکی است.
با توجه به حرمت گذاری به زن در عهد اوستا بوده که شاهنامه به نقش تاریخی و عینی زن بارها اشاره کرده است. فردوسی در شاهنامه به نقش آفرینی 21 زن چون؛ آرزو، آزاده، آزرمیدخت، ارنواز، اسپنوی، بانوی گازر، بانوی گردوی، بانوی مهبود، پوراندخت، تهمینه، جریره، رودابه، سودابه، سهی، سیندخت، شهرناز، فرانک، فرنگیس، کتایون، گردآفرید، گلشهر، ماه آفرید، منیژه و همای. هرچند «تئودور نولدکه»، پژوهشگر نامآور آلمانی میگوید، در شاهنامه هنگامی زنان آشکار می شوند که پای هوس و عشقی در میان آید. (تئودور نولدکه: حماسۀ ملی ایران) اما از مقایسۀ شاهنامه با ایلیاد و اودیسه، اثر سرشناس حماسی یونان باستان فهمیده می شود که زنان در شاهنامه نقشهای پررنگتری دارند؛ اما گفته می شود که این اشتباه از مقایسۀ شاهنامه با آثار «ویلیام شکسپیر»، «ویکتور هوگو» و «چارلز دیکنز» به دست آمده است. چنانکه شاهنامه از بانوی جنگاور به نام «گردآفرید» در جنگ با «سهراب» یاد کرده است. بنابراین بعید به نظر می رسد که «گردآفرید» و «گردیه» برای هوس در شاهنامه حضور داشته باشند.
گفتنی است که نقش زنان در شاهنامه به جنگاوران و لشکرداران محدود نمیشود؛ بلکه شاهنامه به زنانی چون «فرانک» مادر فریدون نیز اشاره دارد که او را پروراند تا در برابر ضحاک بجنگد. فردوسی در بخشهای پیشین شاهنامه نیز اشاره به به ارث رسیدن «فر ایزدی» و «خون شاهی» از طریق دختر «ایرج» یعنی «ماه آفرید» و در بخشی دیگر اشاره به شاهی رسیدن «همای» دختر «بهمن» دارد. این نگاه انساندوستانه به زن در شاهنامه گواه آشکار بر ویژگیهای فرهنگی این جغرافیا است. در شاهنامه داستانهای عشقی ای چون؛ «زال و رودابه»، «بیژن و منیژه»، «کیکاوس و سودابه»، «کتایون و گشتاسب»، «خسرو و شیرین» و «رستم و تهمینه» و … آمده که نشان دهندۀ ارجگذاری به زن بوده که زنان در فرهنگ و تمدن این سرزمین«محترمتر»، «نیرومندتر» و حتا «کنشگرتر» بودند.
از مطالعۀ تاریخ برمی آید که زنان از بلندی قامت، بردباری، چاره اندیشی و شهامت کمتر از مرد نبوده و مردان هم به آنان به چشم هوس نمی دیدند. زنان بودند که در آن روزگار دوشادوش مردان به کار های دشوار می پرداختند و برای رفاه فرزندان و عشیرۀ خود تا دم مرگ می جنگیدند.(۶) در آن دوران زنان بودند که به ساخت و سکونت در خانه می پرداختند و به زنده گی معنا می بخشیدند.(۷) زن در تاریخ نگاری باستانی پاریزی که با رویکرد های اجتماعی، محلی محور و ادیبانه آراسته است؛ نیز جایگاۀ بلندی دارد. این نگاه افزون بر توجه به تاریخ محلی، بر تاریخ ملی نیز تاکید دارد. این نگاه زن را در حوزۀ جغرافیای تاریخی بررسی کرده و نقش او را در همه ساخت ها و گسترههای محلی و ملی و جهانی در نظر گرفته است که از آن به عنوان تاریخ نگاری زن یاد شده است. این تاریخ نگاری که از آن به عنوان تاریخ نگاری زنده یاد شده، گذشته را مقدمۀ حال می پندارد. (2)
به آرزوی آنکه این شب های تاریک و دردناک زنان مظلوم افغانستان هرچه زودتر پایان یابد و چراغ نور از پس پرده های ظلمت بدرخشد تا مردم افغانستان از زیر سیطرۀ سیاه طالبان رهایی پیدا کنند. زنان قهرمان افغانستان باور داشته باشند که تاریکی های زيادی را پشت سر گذاشته اند و این تاریکی هم سپری شدنی است. زود است که آفتاب امید به زنده گی سرد و رنج بار زنان بتابد و دریچه های خوشبختی بر روی آنان هرچه زودتر گشوده شود. به گواهی تاریخ غلبۀ نور بر ظلمت حتمی و شوربختی های زنان افغانستان هرچه زودتر به پایان رسیدنی است. زنان مظلوم افغانستان نباید امید را از دست بدهند و زود است که چتر استبدادی امارت طالبان دریده شود و طلیعۀ آزادی از پساپردۀ ابر های سیاه بر روی آنان طلوع نماید. زنان شجاع افغانستان باور داشته باشند که خانۀ ظلم ویران است و پشت هر تاریکی روشنی و در عقب هر دشواری آسانی و این شب های تار و دردناک هم پایان یافتنی است. یاهو