ســــــــیلان اشک
![](https://mashal.org/media/Khalil.jpg)
دامادیکه تازه گام به فصل مشترک زنده گی نهاده بود، روزمره شاهد کشمکش و اختلاف مادر و خانم اش بود. از بسا ناتوانی و ناگزیری چنین تصمیم گرفت که از غم (شر) مادر باید خودش و خانمش را رها سازند، بنابرین اراده کرد که مادر را باید در جنگل بگذارد و بر بنیاد همین انگیزه ها دست به نخستین اقدام زد.
مادر را پشت کرد و خانه را بسوی یک جنگل کلان که در نواحی دور دست قرار داشت ترک کرد. ارام ارام از وسط جنگل عبور کردند و به فرق کوه رسیدند ، البته این دیگر همان نقطه بود که پسر فکرش را در سر داشت؛ زیرا از اینجا مادر ناتوان و ضعیف اش هرگز قادر به برگشت نخواهد بود. مادر بینوا را در عالم تنهایی گذاشت و با سرور تمام فاصله جنگل تا خانه را کوتاه میکرد. زمانیکه از میانهی جنگل در زیر درختزار هراسناک و بیمناک عبور میکردند، مادرش شاخه ها را قطع کرده و روی زمین می انداخت.
حال دیگر او در جنگل تنها بود چونکه مادرش را به قصد رهایی روزگار در فرق کوه گذاشت و خود بازی سرنوشت را تجربه می نمود. مسیر جنگل باوصف خم و پیچ بودن، خیلی ترساور و تهدید امیز بود. پسر اعتماد و جسارت اولی را از دست داده بود، در اعماق اضطراب و دلواپسی فرو رفته بود؛ فکر میکرد که احیانا اگر مسیر منزل را اشتباه کنم، چه بلا به سرم خواهد امد و یا هم دستمزد کدام حیوان خواهم شد؟ یا تقدیر مرا به کجا خواهند کشاند؟
در امواج همین دغدغه ها و دلشوره ها بود که ناگهان صدای حلیمانه، مهرورانه و دلسوزانه مادر به گوشهایش رسید، که میگفت: پسر عزیزم!
جان مادر!
نور چشم مادر! مواظب باش که راه را گم نکنی، حین امدن ما؛ من شاخچها و برگها را به همین منظور در مسیر راه می انداختم که در برگشت برایت مشکلی ویا هم تردیدی ایجاد نشود، حال با همان علامت های سبز برو!
دردانه مادر! شتابان، شتابان برو که خانمت تنها است. سریع برگرد که کدام حیوان برایت زیان نرساند. زود زود برو که شبیستان تاریک است. به محض شنیدن این صداهای طنین افگن، و محبوبانه مادر قلب پسر نرم شد، خیزاب اشک ها اغاز شد و سیلان (ریزش) اشک رخسارش را سراسر فرا گرفت. با عالم از تاثر وتاسف به سوی مادر امد و به پای مادر خود را انداخت، دستان خشکیده مادر را بوسید و از مادرش خیلی پوزش و معذرت خواهی کرد. سرانجام مادر را دوباره پشت کرد و با احساس کاملا متفاوت راهی خانه شدند.
برگردان: پوهیالی خلیل الله توحیدیار صافی