«سازش» و «سازشکاری» یعنی چه؟
رفیق نورالدین کیانوری ــ
پرسش و پاسخ، شمارهٔ ۲۰، دیماه ۱۳۵۹ــ
س: روزنامه «میزان» در مقالهٔ «مارکسیسم و سازشکاری» نوشته است: عجیب است حزب توده که اثر داهیانهٔ «بیماری کودکی چپروی» … را خوانده است، به سازشکاری حمله میکند». آیا اثر مذکور سازشکاری را مجاز دانسته که «میزان» از ما میخواهد به سازشکاری حمله نکنیم؟
ج: البته من این مقاله را نخواندهام و خیلی متأسفم که این سؤال قبلاً به من داده نشد. والا، با خواندن دقیق آن مقاله جوابی نه از حافظه، بلکه از روی مدارک، میدادم. ولی، خوب، حالا چون سؤال مطرح شده، و قرار ما هم این است که همهٔ سؤالات را فیالبداهه جواب دهیم، سعی میکنم به آن پاسخ دهم.
اگر واقعاً در مقالهٔ «مارکسیسم و سازشکاری» روزنامهٔ «میزان» همینطور نوشته شده، یعنی به حزب تودهٔ ایران ایراد گرفته شده باشد که شما اثر داهیانهٔ لنین دربارهٔ «بیماری کودکی چپروی» را خواندهاید، باز هم به سازشکاری و سازش با دشمنان حمله میکنید، این نشاندهندهٔ دو چیز است: یکی اینکه نویسندهٔ مقاله این اثر را خوانده است، زیرا لنین آنجا فصلی دربارهٔ «سازش» دارد. ولی مسألهٔ دومی که از این نوشته برمیآید آن است که نویسندهٔ مقاله از این اثر هیچچیز نفهمیده است! آنچه که لنین بهعنوان «سازش» در اثر داهیانهٔ خود مطرح میکند، با آنچه که این نویسنده در رابطه با سیاست روزنامهٔ «میزان» و غیره مطرح میسازد، از زمین تا آسمان تفاوت دارد. سازش داریم تا سازش. لنین میگوید که ما با هر سازشی مخالف نیستیم. ولی این یعنی چه؟ یعنی سازشهایی هست که ما مارکسیستها مطلقاً با آن مخالف هستیم، و سازشهایی هم هست که با آن مخالف نیستیم.
خوب، نمونههای زیادی در این باره وجود دارد: در یک کارخانه کارگران شروع میکنند به اعتصاب. مسلم این است که کارگران با اصل سرمایهداری و غارت سرمایهداری موافق نیستند، با اینکه سرمایهدار آنها را غارت کند و استثمارشان کند موافق نیستند. ولی نظام اجتماعی شرایطی بهوجود میآورد که آنها تا مدتی زورشان نمیرسد سرمایهداری را از بین ببرند. در کشوری که نظام سرمایهداری حکومت میکند، آنها میتوانند در شرایط معینی با اعتصاب و امتناع از کار کردن برای سرمایهدار، او را مجبور کنند تا به بخشی از خواستهایشان تن در دهد، یعنی مثلاً مزدشان را اضافه کند، ساعات کارشان را کم کند، و شرایط کار را بهتر سازد، و غیره. خوب، این عبارت است از میدان یک سازش. یعنی چه؟ یعنی در شرایط آن روز که هنوز وضع انقلابی در کشور پیدا نشده، و طبقهٔ کارگر هنوز امکان آن را ندارد که نظام سرمایهداری را دور بیاندازد، کارگران میتوانند در یک مبارزهٔ محدودتر، به بخشی از خواستهای خود برسند. در این کارخانه دو یا سه نظر ممکن است پیدا شود. یک نظر، نظر تسلیم است که چرا مبارزه کنیم؟ ما که زورمان نمیرسد به کارفرما. کار فرما، که بالاخره زورش میرسد، آژان هم میآورد، ژاندارم هم میآورد، ما را هم میگیرند و حبس میکند، پس بیخود مبارزه نکنیم و با همین بسازیم. این عبارت است از تسلیم و سازش مطلق. طبقهٔ کارگر مبارز با چنین چیزی موافق نیست. و یا یک نظر افراطی پیدا میشود که: «باید کارخانهدار را کشت، او ما را استثمار میکند، میرویم میکشیمش و استثمار از بین میرود. خوب، این نظر را هم عدهای داشتند. مثلاً، زمانی عدهای یکی از سرمایهداران را کشتتد و اعلامیه صادر کردند که «از این راه استثمار را از بین میبریم و سرمایهداری را نابود میکنیم». خوب، این هم کودکانه است.
ولی راه حل صحیح همان است که لنین میگوید، یعنی ترکیب مبارزه با سازش در چارچوب امکانات واقعی. ما مبارزه میکنیم، ایستادگی میکنیم، تلفاتی هم میدهیم، گذشتهایی هم میکنیم، و کوشش میکنیم در شرایط معینی با در نظر گرفتن تمام عوامل، یک امتیاز، هر چقدر هم محدود باشد، از دشمن خودمان، از سرمایهدار، از غارتکنندهٔ خودمان بگیریم. این میشود مبارزه و نتیجهای که از اعتصاب گرفته میشود. این است که، مثلاً، مبلغی به مزد اضافه میشود، دو روز به مرخصی سالیانه اضافه میشود، شرایط کار بهتر میشود، و ساعات کار نیم ساعت کمتر میشود. این میشود یک سازش. این سازشی است که مارکسیستها با آن موافق هستند. یعنی، سازش ناشی از مبارزه؛ مبارزه تا آن حد که نیروی شما چیزی بیش از آن نتواند از طرف بگیرد. در اینجا ما سازش میکنیم. همزیستی مسالمتآمیز جهان سوسیالیسم با جهان امپریالیستی را هم، در آخرین تحلیل، میتوان یک نوع سازش معقول تلقی کرد. سوسیالیسم هنوز زورش نمیرسد که نظام سرمایهداری غارتگر جهانی را بهکلی از بین ببرد، و شیوهاش هم این نیست که با جنگ بخواهد آن نظام را از بین ببرد. خلقها هنوز آماده نشدهاند در کشورهای خودشان این نظامهای غارتگر را براندازند. خوب، با این نظامها بایستی همزیستی مسالمتآمیز داشت؛ یعنی لازم نیست که چون ما این نظام را نمیپذیریم، با آن جنگ کنیم. حالا هم که جنگ، جنگ هستهای است و تمام دنیا و تمدن بشری را شاید بهکلی به نابودی بکشانیم، چون با این نظام نمیتوانیم بسازیم.
ولی اگر «سازش» را به این معنا بگیریم که هرچه این نظام غارتگر سرمایهداری از ما خواست، ما تسلیم آن شویم، مثلاً، اگر گفت که بیایید بساط سوسیالیسم را برچینید، از سوسیالیسم صرفنظر کنید، و سرمایهداری را که در کشورتان برانداختهاید دومرتبه برقرار کنید، اینجا دیگر مسأله «سازش» مطرح نیست و جریان صورت دیگری پیدا میکند.
در جنگ دوم جهانی، امپریالیسم حمله کرد به اتحاد شوروی برای از بین بردن نظام سوسیالیستی و احیاء نظام سرمایهداری در منطقهای که سوسیالیسم پیروز شده بود. در آنجا دیگر مسألهٔ سازش مطرح نبود. مسأله این نبود که «نصفش را من میدهم حالا تو بگیر». مسأله عبارت بود از مقاومت تا پیروزی و تا درهم شکستن آن تجاوز. در ویتنام هم تجاوز کرد برای درهم شکستن مقاومت خلق ویتنام. خلق ویتنام و مارکسیستهای ویتنام، با محاسبهٔ دقیق تمام عوامل جهانی و داخلی، حساب کردند که «ما میتوانیم مقاومت بکنیم. البته این مقاومت برایمان فوقالعاده گران تمام خواهد شد، خیلی دردناک است، خیلی خسارت به ما وارد خواهد آورد. ولی ما، با این مقاومت، شکستی به دشمن وارد خواهیم کرد که کمرش را بشکنیم». حسابشان هم کاملاًً درست بود. پس سیاست تسلیم، به این ترتیب که «ما حاضریم از مواضعی که مال ما هست صرفنظر کنیم برای اینکه امپریالیسم گردنکلفت است و به ما تجاوز میکند»، این سیاست دیگر آن «سازش»ی نیست که کمونیستها قبولش داشته باشند. ما با آن سیاست موافقیم که وقتی تمام امکانات و نیروی خودمان را برای گرفتن حقوق خودمان بهکار انداختیم، و دیدیم که بیش از آنچه که امروز ممکن است نمیتوان گرفت، آنوقت آتشبسهایی با دشمن برقرار کنیم.
همانطورکه طبقهٔ کارگر، در شرایط معین اجتماعی، در اعتصاب علیهکارفرمای خود، وقتی میبیند دیگر زورش بیش از آن نمیرسد که امتیاز بیشتری بگیرد، به یک سازش تن در میدهد. این نوع سازش درست است. یا مثلاً، یکی از مهمترین سازشهای تاریخ که لنین به آن اشاره میکند، وقتی است که در روسیه انقلاب شده بود، ولی هنوز نتوانسته بود به نیروهای خود شکل بدهد، هنوز نتوانسته بود نیروهای خود را چنانکه باید و شاید تجهیز کند. و در این شرایط، امپریالیسم آلمان میخواست به حمله ادامه دهد و حکومت شورایی را درهم شکند. در اینجا لنین صلح «برست لیتوفسک» را میپذیرد. لنین میگوید در شرایط کنونی ما وضعی داریم که ممکن نیست بتوانیم مقاومت کنیم. برای حفظ حکومت شورایی، ما باید به یک صلح و به یک سازش با امپریالیسم آلمان تن در دهیم. گرچه این سازش برای ما بسیار سنگین است، ولی باید به آن تن در دهیم. چرا؟ برای اینکه نتیجهٔ این سازش حفظ حکومت شورایی است، و این حکومت شورایی در آینده به حساب امپریالیسم آلمان خواهد رسید و آلمان را مجبور به عقبنشینی خواهد کرد. این فقط سازشی است برای تدارک نیرو، برای تجهیز نیرو، برای تقویت نیروها و برای اینکه ما بتوانیم دشمن را عقب برانیم. این است سازشی که لنین با آن موافق است. ولی همان لنین، یک سال و نیم، دو سال بعد، که بنیهٔ حکومت شوراها قوی شده بود، وقتی تجاوز چهارده دولت امپریالیستی به کشور شوراها شروع میشود، مسألهٔ مقاومت همهجانبه در مقابل این تجاوز را مطرح میکند، و حکومت شورایی علیه امپریالیسم در تمام جبههها به جنگ برمیخیزد. چرا؟ برای اینکه در خود توان این مقاومت را میبیند و مشاهده میکند که خلقهای زحمتکش سایر کشورها آن تجاوز را بهشدت محکوم میکنند. اینجا دیگر مسألهٔ «سازش» مطرح نیست. مسألهٔ امکان مقاومت در برابر تجاوز مطرح است.
امروز نیز، در شرایط انقلاب ایران، از این لحاظ بین انقلابیون و مبارزان پیگیر و قاطع، از یکسو، و سازشکاران، از سوی دیگر، اختلاف وجود دارد. سازشکاران از روز اول سیاست تسلیم داشتند. یعنی معتقد نبودند که شاه را میشود برانداخت. اما در عمل دیدیم که شد، و کسانی که ارزیابی دیگری داشتند، کسانی که ارزیابی ویتنامی میکردند و میگفتند که اگرچه این مبارزه و مقاومت تلفات دارد، کشتار دارد، ولی ما میتوانیم شاه را براندازیم، حسابشان درست در آمد. سازشکاران میگفتند که با آمریکا نمیشود جنگید. جملهٔ «میزان» را به خاطر آوریم، همان مقالهای که میگوید: ما پا روی دم پلنگ پر زوری گذاشتهایم، پلنگی که از نزدیکی دمش هم نمیشود رد شد! اما دیدیم که خلق ویتنام خرخرهٔ پلنگ را گرفت و فشار داد و انداختش بیرون. ما میبینیم که در ایران توانستیم پلنگ را با اردنگ بیرون کنیم، و شد. در اینجا هم میبینیم باز حساب سازشکاران با حساب انقلابیون بهکلی متفاوت در آمد.
به این ترتیب، «سازشی» که روزنامهٔ «میزان» و گردانندگان آن از یک سال و نیم پیش از انقلاب، یعنی از همان لحظهٔ آغاز اوج جنبش خلقی و مردمی در ایران، پیشنهاد میکردند، ترس و لرز از خود نشان میدادند که نروید توی خیابان و به تظاهرات ادامه ندهید، مبادا اتفاقی بیفتد، گامبهگام با شکست روبهرو شد. و برعکس، ارزیابی نیروهای انقلابی درست در آمد که میگفتند دنیا عوض شده و دیگر دنیای ۲۸ مرداد نیست. درست است که امپریالیسم جهانخوار، وحشی، و ضد بشر است، و به هر جنایتی دست خواهد زد، ولی دیگر قدرت ایام گذشته را ندارد. تناسب نیروها در دنیا بهکلی عوض شده، خلقهایی مثل خلق ویتنام، لائوس، کامپوچیا، موزامبیک، آنگولا، که اسیر این نواستعمار آمریکا بودند، همه توانستند خود را آزاد کنند. و در چنین دنیایی، اگر خلق ایران هم سرنوشت خود را بهدست گیرد و در میدان مبارزه ایستادگی کند، حتماً پیروز خواهد شد. و دیدیم که این نظر درست از کار در آمد.
به این ترتیب، ما به این آقای «میزان»نویس توصیه میکنیم که دومرتبه این اثر داهیانه، و واقعاً داهیانهٔ، لنین را مطالعه کند. ولی البته من در عین حال که این توصیه را میکنم، بههیچوجه امیدوار نیستم که نویسندهٔ آن مقاله، دفعهٔ دوم هم که این اثر را بخواند، چیزی از آن بفهمد! چون شرط اول فهمیدن یک اثر اجتماعی، در درجهٔ اول بستگی به این دارد که شخص در کدام موضع قرار گرفته است. اگر در موضع خلق مبارز و اسیر و محروم قرار گرفته باشد، آنوقت از این اثر همان چیزی را خواهد فهمید که ما میفهمیم. اما اگر در موضع لیبرالهای سازشکار و تسلیمطلب در مقابل امپریالیسم قرار گرفته باشد،که ترسشان امروز دیگر از امپریالیسم نیست، بلکه از اوج جنبش خلقی و تودهای و ضدسرمایهداری میهن ما است، آنوقت مسأله را مسلماً همیشه عوضی و همانطور خواهد فهمید که ایندفعه فهمیده است!
البته من باز هم تکرار میکنم که در این زمینه جواب من به سؤالی است که اینجا مطرح شده است، چون خودم اصل مقالهٔ «میزان» را نخواندهام و امکان دارد که آنجا مطلب عیناً بهصورت این سؤال مطرح نباشد. ولی، بهطورکلی، ارزیابی این است که در شرایط ویژهٔ سیاسی، اقتصادی، و جغرافیایی کنونی جهان، امکان اینکه ما استقلال همهجانبهٔ خودمان را در برابر فشارهای اقتصادی، سیاسی، نظامی، و فرهنگی امپریالیسم غارتگر بهسرکردگی امپریالیسم آمریکا تأمین و تحکیم و تثبیت کنیم، امروز بهطور واقعی وجود دارد، و هرگونه تزلزل در بهرهگیری از این امکانات برای رسیدن به این هدف، عبارت است از سازشکاری و تسلیمطلبی، که همارز است با خیانت به منافع ملی ما، چه آگاهانه و چه غیراگاهانه، و ناشی از بستگی یا وابستگی به منافع طبقاتی معین باشد.