زمستان و غربا
فضا سرد و زمستان ست ای وای
هوای برف و باران ست ای وای
غریبانرا نه چوب و نی ذغال ست
دلم زار و پریشان ست ای وای
ــــــ
زمستان آمده با برف وباران
یتیم و بینوا را شد غمِ جان
برای لقمه نانی روی جاده
ستاده از خنک گریان و لرزان
ــــ
زمستان دشمن جان غریب است
که نی چوب و ذغالش را نصیب ست
به اطفال بسی از بینوایان
اجل همخانه و هر دم قریب است
ــــــ
یکی فرعون از پول زیادش
نه مسکین وطن باشد بیادش
وطندارش چو خوابیده گرسنه
ز ما بس نفرت و نفرین باد اش
ــــ
نه رهبر هم صدا هم راز مردم
همی امر قصاص اش در تکلم
ز سیل وحشي و بی دین و جاهل
سرا پا میهن ما شد جهنم
ــــــ
بگیرند جان بی نان و غذا را
زنند بر دار خلق بینوا را
زما نفرین بر آن سیل اجیران
چو خود بی آبرو کردند ما را
ـــــ
ترا شرم ای ستمگار جهانی
زتو صاحب سرا شد سیل جانی
امیر ما نمودی قاتل ما
چو ما آتش بگیری در بمانی
مهرو ولیزاده دسامبر ۲۰۲۲