در بارۀ جشن مهرگان

سلیمان "راوش" بر طبق آیه های شاهنامه فردوسی شخصیت مهرگان زادۀ…

بگرام؛ خط سرخ طالبان یا ابزاری برای بازی های سیاسی،…

نویسنده: مهرالدین مشید پایگاۀ بگرام و بازگشت آن در مرکز معادله…

نامه‌ی سرگشاده‌یی عنوانی سرمنشی ملل متحد

اولویت فلسطین، به رسمیت شناسی روی کاغذ نی‌ست محمدعثمان نجیب نماینده‌ی مکتب…

اساسنامهٔ حزب چیست و چه چیز  را در خود می‌گنجاند؟

   هر حزب سیاسی برای سازماندهی، فعالیت، شفافیت و تبیین اهداف…

سید بهاؤالدین مجروح

دی هغه نوموتی او پیاوړی فیلسوف، تکړه شاعر او ادیب،…

نامه‌ی سرگشاده‌یی از محمدعثمان نجیب

نماینده‌ی مکتب دینی فلسفی-من بیش از این نه می‌دانم عنوانی آقای…

غنی فراتر از سکوت؛ مهره ی پنهان طالبان در بازی‌…

نویسنده: مهرالدین مشید بانگ نابهنگام و بیجای غنی و فساد های…

کارل مارکس و کمون پاریس

ترجمه. رحیم کاکایی  آ. کوساچیف ۱۴ مارس، ۱۴2 سال (۱۸۸۳) از درگذشت…

درباره دموکراسی

تتبع ‌نگارش از میر عبدالواحد سادات  تعریف دیموکراسی یکی از بحث برانگیزیرین…

مارکس و اتحادیه‌های کارگری(۵) مارکس و جنبش کارگری فرانسه

نوشته: ا. لازوفسکی برگردان: آمادور نویدی مارکس و جنبش کارگری فرانسه سوسیالیسم فرانسوی‌…

ابوعلي سینا بلخي

هغه د اسلام د زرین پېر یو ستر  طبیب، ریاضي…

امریکا میخواهد پایگاه نظامی بگرام را پس بگیرد!

ترامپ در باکینگهام‌شایر به خبرنگاران گفت: «ما در تلاشیم تا…

ارنست ماندل؛- تروتسکیست، سندیکالیست،اکونومیست

Ernest Mandel (1923-1995 )  آرام بختیاری ارنست ماندل؛ هیچگاه به فلاکت سیاسی…

معروف آقایی

زنده‌یاد "معروف آقایی"، روز دوم بهمن ماه ۱۳۴۴ خورشیدی، در روستای وه‌زنی…

عشق به حقیقت٬ اقتداربخشی ذهنیت برای عدالت است...!

برخلاف فلسفه غرب در فلسفه مشرق اسلامی٬ عشق با حکمت…

جنگ و درگیری‌های خشونت‌بار: چگونه همه ما را تحت تأثیر…

جهان امروز با چالش‌های بی‌شماری روبرو است، اما یکی از…

نمک بپاش

تو هی نمک بپاش روی زخم‌ها روزی خون‌های سرخ جاری بر سیم خاردارها به…

تاملی بر  دیدگاه های «خدا مرده و یا اینکه سکوت…

نویسننده: مهرالدین مشید درامدی بر دو تجربه‌ی متفاوت از غیبت الهی اندیشه‌ی…

نصایح نامچه

موسی فرکیش «نصایح‌نامچه»، در حقیقت متن گفتار و پیشنهادهای عبدالرحمان خان…

یازدهم سپتامبر؛ مبارزه با تروریسم یا چرخه معکوس تحول در…

نویسننده: مهرالدین مشید حملات یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ نه تنها سیاست خارجی…

«
»

بگرام؛ خط سرخ طالبان یا ابزاری برای بازی های سیاسی، در معادله های ژئوپولیتیکی

نویسنده: مهرالدین مشید

پایگاۀ بگرام و بازگشت آن در مرکز معادله های سیاسی و نظامی قدرت های بزرگ

میدان هوایی بگرام، بزرگ‌ترین و استراتژیک‌ترین پایگاه نظامی افغانستان، همواره در مرکز معادلات سیاسی و نظامی قدرت‌های بزرگ قرار داشته است. ایالات متحده در دو دهه جنگ افغانستان آن را به قلب تپنده عملیات خود در منطقه بدل کرد، و طالبان پس از بازگشت به قدرت کوشیدند آن را «نماد شکست امریکا» معرفی کنند. با این حال، تحولات اخیر نشان می‌دهد که بگرام نه‌تنها یک پایگاه نظامی متروکه، بلکه عرصه‌ای برای چانه‌زنی‌های سیاسی و ژئوپولیتیکی میان امریکا و طالبان است.

پایگاه هوایی بگرام برای نخستین بار پس از تهاجم شوروی به افغانستان از لحاظ راهبردی نقش مهمی در سرنوشت این کشور پیدا کرد و این پایگاه به مرکز فرقه چهل شوروی پیشین بدل شد. تهاجم شوروی به افغانستان در دسامبر ۱۹۷۹ نقطه عطفی در تاریخ معاصر این کشور به حساب می رود. در نخستین روزهای اشغال، فرقه چهلم ارتش سرخ به‌عنوان بازوی اصلی عملیاتی شوروی وارد افغانستان شد. این فرقه با استقرار در پایگاه هوایی بگرام و دیگر مراکز کلیدی، ستون فقرات حضور نظامی شوروی را تشکیل داد و نقش حیاتی در اشغال کابل، کنترل مناطق مرکزی و پشتیبانی از رژیم وقت ایفا نمود.

فرقه چهلم شوروی در بگرام، ستون اصلی حضور نظامی شوروی در افغانستان بود. این فرقه نه تنها در اشغال کابل و تثبیت حکومت دست‌ نشانده ی ببرک کارمل نقش داشت، بلکه با استفاده از بگرام به‌عنوان مرکز فرماندهی و پشتیبانی، جنگ را برای ده سال ادامه داد. با این حال، مقاومت گسترده مردم و مجاهدین باعث شد این واحد، علی‌رغم تجهیزات پیشرفته، نتواند مأموریت خود را به‌ طور کامل تحقق بخشد. امروز، یاد بگرام و فرقه چهلم همچنان به‌عنوان نماد «اشغال خارجی» در حافظه تاریخی افغانستان باقی مانده است.

در دوران شوروی (۱۹۷۹–۱۹۸۹): فرقه ۴۰ ارتش شوروی در بگرام مستقر شد و از آنجا عملیات گسترده علیه مجاهدین هدایت می‌گردید. بگرام نماد سلطه شوروی و شکست ابرقدرت شرق در افغانستان شد. پس از سقوط طالبان (۲۰۰۱–۲۰۲۱) ایالات متحده بگرام را به بزرگ‌ ترین پایگاه نظامی خود در آسیای میانه تبدیل کرد؛ محلی برای زندان‌های مخفی، پرواز پهپادها، و عملیات هوایی در افغانستان و پاکستان. طالبان پس از خروج امریکا  تلاش کردند، بگرام را در گفتمان خود به «نماد پیروزی» بدل کنند و هرگونه بحث بر سر واگذاری آن به قدرت‌های خارجی را «خیانت ملی» بخوانند.

 این پایگاه به‌عنوان یکی از مهم‌ترین میراث‌های جنگی افغانستان، در طول پنج دهه گذشته نقشی کلیدی در حضور نظامی شوروی و  ایالات متحده و ناتو ایفا کرد. با خروج شوروی در ( فیروزی ۱۹۸۹) و خروج آمریکا در ۲۰۲۱، بگرام بار دیگر به کانونی از مناقشه‌های سیاسی و ژئوپولیتیکی تبدیل شد؛ جایی که طالبان آن را «خط سرخ و حیثیتی» می‌نامند، در حالی که قدرت‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای آن را سکویی برای بازتعریف نفوذ ژئوپولیتیکی خود تلقی می کنند. 

در زمان حضور نیروهای آمریکایی، میدان هوایی بگرام نه تنها به حیث بزرگ ترین پایگاه نظامی افغانستان؛ بلکه قلب تپنده‌ی استراتژی ایالات متحده در «جنگ با گروه های تروریستی» محسوب می‌شد. این پایگاه مرکز عملیات هوایی، استخباراتی و لوجستیکی امریکا بود و برای سال‌ها نقش «نماد حضور غرب» را در افغانستان ایفا می‌کرد. پس از سقوط دولت جمهوری و تسلط طالبان در اگست ۲۰۲۱، بگرام به دست طالبان افتاد و به سرعت به یکی از محورهای کلیدی گفتمان سیاسی این گروه بدل شد.

پس از خروج امریکا گزارش‌هایی مبنی بر حضور احتمالی چین در بگرام منتشر شد. اگرچه طالبان این خبرها را رسماً رد کرده‌اند، اما قرائن ژئوپولیتیکی نشان می‌دهد که پکنگ علاقه‌ی عمیقی به حضور مستقیم یا غیرمستقیم در بگرام دارد. طالبان بارها اعلام کرده‌اند که هرگونه معامله یا واگذاری بگرام «خط سرخ» و «مسئله‌ای ناموسی» برای آنان است. پس از اظهارات ترامپ مبنی بر بازپسگیری میدان هوایی بگرام؛ اهمیت ژئوپولیتیکی، انگیزه‌های طالبان در ناموس‌سازی از این پایگاه، و پیامدهای منطقه‌ای و بین‌المللی آن به موضوع گرم تبدیل شده که توجه ی همه تحلیل گران را به خود معطوف کرده است.

اهمیت ژئوپولیتیکی بگرام

بگرام از لحاظ جغرافیایی  در موقعیتی قرار دارد که دسترسی به شمال و مرکز افغانستان را تسهیل می‌کند و برای کنترل تحولات امنیتی نقش کلیدی دارد. بگرام از لحاظ کارکرد نظامی نیز دارای اهمیت بوده و این پایگاه در دوران حضور امریکا توانایی پشتیبانی هوایی از سراسر افغانستان را داشت و یکی از مهم‌ ترین پایگاه‌های عملیاتی در منطقه محسوب می‌شد. این پایگاه از اهمیت فوق العاده ی بین المللی نیز برخوردار بوده و به دلیل نزدیکی آن  به ایران، چین، پاکستان و آسیای میانه ارزش راهبردی فراتر از مرزهای افغانستان را دارد.

در همین حال، پایگاه بگرام برای طالبان حیثیت میراث مقاومت ایدئولوژیک را دارا است. طالبان بگرام را نماد «اشغال» می‌دانند و تصرف آن را پیروزی بزرگ بر امریکا معرفی می‌کنند. از این منظر، نزد طالبان هرگونه معامله بر سر پایگاه ی بگرام به معنای خدشه‌ دار شدن «افتخار جهاد» تلقی می‌شود. طالبان با خط قرمز خواندن بگرام، می‌کوشند، پایگاه اجتماعی و مشروعیت و اقتدار ایدئولوژیک خویش را تحکیم نمایند. تجربه حضور امریکا و استفاده از بگرام به‌عنوان مرکز عملیات، طالبان را بر آن داشته است که با اجتناب از تکرار تاریخ، پایگاه ی بگرام را غیرقابل معامله و نماد حاکمیت ملی معرفی کنند.

پایگاه بگرام در واقع فرصتی برای طالبان است تا با مطرح کردن آن  به‌عنوان «تابوی ملی» می‌توانند موقعیت خود را در بازی‌های منطقه‌ای تثبیت کنند. این نگاه ی تهدید  آمیز می‌تواند، افغانستان را از امکان استفاده اقتصادی ـ امنیتی مشترک از بگرام محروم سازد که این می تواند، بن‌بست دیپلماتیک را به دنبال داشته باشد؛ زیرا هرگونه فشار بین‌المللی برای بازگشایی بگرام به روی قدرت‌های خارجی با مقاومت شدید طالبان مواجه خواهد شد و این موضوع به بن‌بست سیاسی دامن می‌زند.

رقابت‌های منطقه‌ای و بین‌المللی بر سر بگرام و چانه زنی‌های طالبان با امریکا

بگرام با توجه به موقعیت استراتژیک آن بیش از هر زمانی دستخوش  رقابت های منطقه ای و بین المللی بوده است. برخی تحلیلگران احتمال می‌دهند  که واشنگتن به دنبال بازگشت غیرمستقیم به بگرام باشد تا حضور استخباراتی و نظامی خود را علیه تروریسم حفظ کند. در برابر این خواست امریکا کشور های منطقه، روسیه، چین و ایران که مخالف حضور امریکا در بگرام‌اند و طالبان را در مخالفت با هرگونه واگذاری احتمالی تشویق می‌کنند. پاکستان و ایران، بگرام را به‌عنوان ابزار فشار می‌بینند و از هرگونه استفاده مجدد امریکا از آن هراس دارند.

میدان هوایی بگرام، بزرگ‌ترین و استراتژیک‌ترین پایگاه نظامی افغانستان، همواره در مرکز معادلات سیاسی و نظامی قدرت‌های بزرگ قرار داشته است. ایالات متحده در دو دهه جنگ افغانستان آن را به قلب تپنده عملیات خود در منطقه بدل کرد، و طالبان پس از بازگشت به قدرت کوشیدند آن را «نماد شکست امریکا» معرفی کنند. با این حال، تحولات اخیر نشان می‌دهد که بگرام نه‌تنها یک پایگاه نظامی متروکه، بلکه عرصه‌ای برای چانه‌زنی‌های سیاسی و ژئوپولیتیکی میان امریکا و طالبان شده است. اینکه بگرام؛ برای طالبان نماد شکست است و یا ابزار فشار؟ اما آنچه مسلم است، اینکه برای طالبان، بگرام یادگار «اشغال» و سپس «پیروزی» است؛ از همین رو آن را خط سرخ و حیثیتی می‌دانند. در همین حال برای امریکا، بگرام یک ابزار استراتژیک است که می‌تواند در شرایط بحران، دوباره به سکوی فشار و یا حتی بازگشت تبدیل شود. بنابراین هرگونه مذاکره پنهانی یا آشکار میان طالبان و امریکا درباره بگرام، بیش از آنکه نظامی باشد، سیاسی و ژئوپولیتیکی است.

بنابراین محورهای چانه ‌زنی های امریکا با طالبان بر سر بگرام، شامل امنیت ضد تروریستی، نظارت منطقه ای، مشروعیت سیاسی طالبان و معامله بر سر کمک های اقتصادی است. واشنگتن می‌خواهد از خاک افغانستان، به‌ویژه از بگرام، به‌عنوان مرکز عملیات اطلاعاتی علیه داعش-خراسان و دیگر گروه‌های تهدید کننده منافع امریکا استفاده کند؛ امریکا به دنبال حضور غیرمستقیم در افغانستان برای کنترل آسیای میانه، ایران، چین و حتی روسیه است؛ طالبان می‌کوشند با طرح بگرام به‌عنوان خط سرخ، در مذاکرات امتیاز بگیرند و مشروعیت بین‌المللی کسب کنند و بالاخره امریکا احتمالاً امتیازاتی در زمینه آزادسازی دارایی‌های منجمد شده ی افغانستان یا کمک‌های بشردوستانه پیشنهاد کرده است تا دست‌کم دسترسی محدود یا همکاری‌های اطلاعاتی پیرامون بگرام را به دست آورد.

در همین حال بگرام در نگاه طالبان؛ با وجود اینکه خط سرخ است، کارت بازی نیز است. هرچند طالبان به‌ظاهر بگرام را غیرقابل معامله می‌دانند، اما تاریخ نشان داده است که این گروه در بسیاری از موارد خطوط سرخ خود را به ابزار معامله بدل کرده است. این دوگانگی در رویکرد های سیاسی طالبان در سطح داخلی و خارجی به مشاهده رسیده است. در سطح داخلی، بگرام به‌عنوان نماد پیروزی و استقلال تبلیغ می‌شود و در سطح خارجی، بگرام می‌تواند در پشت درهای بسته به ابزاری برای معامله با امریکا یا قدرت‌های دیگر بدل شود. این معامله ی طالبان می تواند، واکنش قدرت‌های منطقه‌ای را برانگیزد. روسیه و چین، هرگونه معامله امریکا و طالبان بر سر بگرام را تهدیدی برای امنیت منطقه‌ای می‌دانند. از سوی دیگر ایران، مخالف شدید هرگونه بازگشت امریکا به بگرام است، حتی به‌صورت محدود. پاکستان، هم تلاش می‌کند بگرام را در معادلات خود با واشنگتن و طالبان به کارت فشار بدل کند.

با توجه به نکات بالا، بگرام امروز در قلب چانه‌ زنی های استراتژیک امریکا و طالبان قرار دارد. طالبان آن را «نماد پیروزی» می‌خوانند، اما در واقع به سکویی برای معامله بدل کرده‌اند. امریکا نیز که از شکست نظامی درس گرفته، اکنون به جای اشغال مستقیم، در پی استفاده اطلاعاتی و ژئوپولیتیکی از بگرام است. آینده این پایگاه، بستگی به میزان قدرت طالبان در حفظ استقلال خود و میزان نیاز امریکا به بازگشت غیرمستقیم در افغانستان دارد.

چانه‌زنی‌ها میان طالبان و امریکا 

پس از سقوط رژیم طالبان در سال ۲۰۰۱، امریکا تلاش کرد با راهکار نظامی، این گروه را از صحنه افغانستان حذف کند. اما با افزایش تلفات، هزینه‌های جنگ و رشد دوباره طالبان، از حدود سال ۲۰۰۸ به بعد، مفهوم گفت‌وگو و چانه‌ زنی با طالبان به‌عنوان راهی برای مدیریت بحران وارد سیاست این کشور شد. از آن زمان تا امروز، این روند فراز و نشیب‌های بسیاری داشته و در بستر تغییر دولت‌ها در واشنگتن و تحولات میدانی افغانستان شکل گرفته است. این گفت و گو ها در چندین مرحله ادامه یافت.

 مرحله ی اول، تماس‌های غیررسمی (۲۰۰۸–۲۰۱۰)؛ از سال ۲۰۰۸ با تشدید جنگ و افزایش فشار افکار عمومی در امریکا، برخی مقام‌های اطلاعاتی و دیپلماتیک امریکا به‌طور غیررسمی با نمایندگان طالبان تماس گرفتند. بیشتر این تماس‌ها در کشورهای خلیج (قطر، امارات) یا از طریق میانجی‌ها انجام شد. هدف اصلی امریکا در این مقطع آزمایش امکان مذاکره و شکستن جبهه طالبان بود، در حالی‌که طالبان بر خروج نیروهای خارجی تأکید داشتند.

مرحله ی دوم، گشایش دفتر قطر (۲۰۱۰–۲۰۱۳)؛ در ۲۰۱۰ نخستین گفت‌وگوهای نیمه‌رسمی در آلمان و قطر آغاز شد. در ۲۰۱۳ دفتر سیاسی طالبان در دوحه گشایش یافت؛ این نقطه عطفی بود که طالبان را از یک گروه «تروریستی» به بازیگری سیاسی در سطح بین‌المللی ارتقا داد. امریکا امیدوار بود از طریق این دفتر به توافقی برای کاهش خشونت‌ها و آزادی زندانیان برسد.

مرحله ی سوم، مذاکرات محدود و بن‌بست‌ها (۲۰۱۳–۲۰۱۷)؛ آزادی پنج فرمانده طالبان از گوانتانامو در برابر رهایی سرباز امریکایی (بو برگدال) در ۲۰۱۴ از نمونه‌های مهم معامله بود؛ اما بی‌اعتمادی شدید، اختلاف بر سر آینده نظام سیاسی افغانستان، و ادامه حملات طالبان مانع پیشرفت مذاکرات شد. دولت اوباما در پایان دوره‌اش نتوانست به توافق پایدار دست یابد.

مرحله ی چهارم، مذاکرات رسمی دوحه و توافق ۲۰۲۰ (۲۰۱۸–۲۰۲۰)؛ با روی کار آمدن ترامپ، راهبرد امریکا تغییر کرد: خروج نیروها در برابر تضمین‌های امنیتی طالبان مطرح شد. زلمی خلیل‌زاد به‌عنوان نماینده ویژه امریکا مذاکرات طولانی با طالبان در دوحه را رهبری کرد. سرانجام در ۲۹ فبروری ۲۰۲۰ توافق‌نامه دوحه امضا شد که شامل، تعهد امریکا به خروج نیروها؛ تعهد طالبان به جلوگیری از استفاده تروریست‌ها از خاک افغانستان علیه امریکا و آغاز گفت‌وگوی بین‌الافغانی (که هیچ‌گاه به نتیجه نرسید).

مرحله ی پنجم، خروج امریکا و بازگشت طالبان (۲۰۲۱)؛دولت بایدن به‌رغم نگرانی‌ها، روند خروج را طبق توافق ترامپ ادامه داد. در آگست ۲۰۲۱ سقوط کابل رقم خورد و طالبان دوباره قدرت را به دست گرفتند. پس از آن، شکل چانه‌ زنی ها، از مذاکرات صلح به گفت‌وگوهای فنی و سیاسی درباره کمک‌های بشردوستانه، آزاد سازی دارایی‌های افغانستان و امنیت منطقه‌ای تغییر کرد
مرحله ششم، پس از بازگشت طالبان (۲۰۲۱ تا امروز)؛ طالبان اکنون از موضع قدرت وارد گفت‌وگو می‌شوند، اما همچنان به رسمیت شناخته نشده‌اند. امریکا در مذاکرات جدید عمدتاً سه محور را دنبال می‌کند؛ مبارزه با داعش خراسان؛ جلوگیری از تهدید تروریستی علیه منافع امریکا و استفاده سیاسی از ابزارهایی چون بگرام یا دارایی‌های منجمد برای فشار بر طالبان. طالبان نیز در مقابل، از موضوعاتی چون به رسمیت شناخته‌ شدن سیاسی و دسترسی به منابع مالی به‌عنوان کارت چانه‌زنی استفاده می‌کنند.

بازپسگیری بگرام

موضوع بگرام پس از سقوط جمهوریت، در کمپاین های ترامپ زمانی دوباره سرخک رسانه ها شد که ترامپ در کمپاین های انتخاباتی خود از بازوسگیری بگرام سخن گفت. امریکایی ها پس از آغاز گفت و‌گو با طالبان در سال ۲۰۰۸ و به خصوص پس از کشته شدن اسامه، سیاست های خود را در افغانستان تغییر دادند و برای تطبیق آن به گونه ی سیستماتیک دست به عمل زدند. برای رسیدن به هدف به گونه ی غیر مستقیم از کرزی استفاده کردند. چنانکه ما شاهد هستیم که کرزی نه تنها آنان را برادر خواند؛ بلکه با صدور فرمان های پیهم مانع عملیات خانه به خانه و بعد مانع حمله های سلاح ثقیل و حتا بمباران بر طالبان شد. امریکایی ها هم فرمان های کرزی را یک به یک عملی کردند. این نشانه ی نوعی تبانی پنهان کرزی با امریکایی ها بود. هرگاه امریکایی ها در این زمینه ها مخالفت می‌کردند؛ بصورت قطع که به میل خود عمل می کردند. 

نظامیان پاکستان هم امریکایی ها را اطمینان داده بودند که طالبان نسبت به رهبران و شرکای حکومت وقت کابل، مزدوران گوش به فرمان خوبی اند. استخبارات پاکستان هم بخشی از این مسئولیت را قبول دار شد و در خفا کار با حکومت آن وقت کابل را به پیش برد تا آنکه غنی این پروژه را به سرانجام رساند. بسیاری از خواست های امریکا را که در بخش معاهده ی دوم دوحه بازتاب یافته است، گفته می شود که طالبان پذیرفته بودند، بخشی از آن سپردن میدان های هوایی بگرام و شورابک به امریکایی ها پس از خروج نیرو های این کشور از افغانستان  بود؛ اما عباس ستانکزی مذاکره کننده ی طالبان این موضوع را رد کرده است.

 از یادداشت های بالا فهمیده می شود که رابطه ی پیدا و پنهان طالبان با امریکا سرنخ درازی دارد و این رابطه شکستنی نیست. ادعا های ترامپ مبنی بر بازپسگیری بگرام، حرف های گزافی نیست؛ زیرا او درک کرده که طالبان اهل معامله اند و در برابر پول، خیلی ساده به خواست های او تمکین می کنند.

هرچند بگرام همانند کابل برای طالبان به نشانه «پیروزی بر اشغال» تعبیر می‌شود. اگر این پایگاه بار دیگر به دست بیگانگان افتد، مشروعیت ایدئولوژیک طالبان در میان هواداران شان تضعیف می‌شود. طالبان بیم دارند حضور یک قدرت خارجی در بگرام به مرکز هماهنگی مخالفان داخلی و منطقه‌ای بدل شود؛ اما از سوی دیگر، برخی شواهد نشان می‌دهد که طالبان این «خط سرخ» را نیز به ابزار چانه‌زنی سیاسی بدل کرده‌اند؛ چه در گفت‌وگوهای غیرعلنی با چین و روسیه، و چه در تلاش برای کسب امتیاز از واشنگتن و اسلام‌آباد.

موضوع بگرام پس از آن دوباره رسانه ای شد که دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور امریکا در یک نشست خبری تایید کرد که گفت و گوها با طالبان در مورد بازگشت امریکا به بگرام جریان دارد. ‏او در کاخ سفید به خبرنگاران گفت امریکا هرگز نباید بگرام را واگذار می‌کرد. ‏پیش از این او در یک نشست خبری در بریتانیا گفته بود ایالات متحده در پی آن است که به پایگاه هوایی بگرام بازگردد. خلیل‌زاد روز یک‌شنبه، ۲۱ سپتمبر، در یک بیانیهٔ کوتاه در صفحهٔ ایکس خود نوشت: ایالات متحده هیچ برنامه‌ای برای گرفتن یا ضمیمه کردن پایگاه بگرام ندارد و اطلاعات منتشرشده در این باره «نادرست و گمراه‌کننده» است. او پیش از این گفته بود که احتمال استفاده از پایگاه ی بگرام برای عملیات های مشترک وجود دارد. او به ادامه از احتمال همکاری های گسترده میان طالبان و امریکا نیز سخن گفته بود.

این در حالی است که مقام‌های امریکایی گفته‌اند در حال گفت‌وگو با طالبان هستند تا یک حضور محدود نظامی در بگرام با هدف اجرای عملیات ضد تروریسم ایجاد شود. به این ترتیب، امریکایی‌ها در عمل گفت‌وگوهای خود در این زمینه با طالبان را تایید کرده اند. آدام بوهلر همان فردی که به عنوان رییس هیئت گفت‌وگو درباره گروگان‌ها همراه با زلمی خلیل‌زاد به کابل آمده بود مسوولیت این گفتگوها را بر عهده دارد.

منابع مطلع به وال استریت ژورنال گفتند آمریکا در حال گفت‌وگوهای اولیه با طالبان برای احتمال استقرار مجدد شمار محدودی از نیروهای نظامی آمریکایی در پایگاه هوایی بگرام، برای انجام ماموریت‌های ضدتروریسم، است. ​طالبان هنوز با این پیشنهاد موافقت نکرده و مقامات حکومت نیز با هرگونه بازگشت نیروهای آمریکایی به کشورشان مخالفت کرده‌اند؛ هرچند امکان همکاری‌های اقتصادی و سیاسی را رد نکرده‌اند. ​این گفت‌وگوها شامل تبادل زندانیان و روابط اقتصادی نیز می‌شود اما هنوز هیچ برنامه‌ای قطعی نشده است.

آنچه مسلم است، اینکه بگرام در معادله‌های ژئوپولیتیکی هنوز جایگاه ی خود را حفظ کرده است. هرچند پس از خروج، آمریکا حضور فیزیکی در بگرام ندارد، اما همچنان به آن به‌عنوان «گزینه بالقوه» برای بازگشت یا فشار بر طالبان می‌نگرد. مسکو به تجربه شوروی از بگرام نگاه می‌کند و بیم دارد این پایگاه به سکوی ناتو علیه آسیای میانه بدل شود. بگرام برای چین در دو بُعد اهمیت دارد؛ امنیت سین‌کیانگ و مسیرهای اقتصادی «یک کمربند-یک راه». پکن مایل است از آن به‌عنوان سکوی نفوذ نرم و اقتصادی بهره ببرد، نه نظامی. تهران همواره مخالف حضور آمریکا در بگرام بوده و تلاش می‌کند این پایگاه تحت کنترل کامل طالبان یا نیروهای نزدیک به خود باقی بماند. اسلام‌آباد از بگرام بیشتر به‌عنوان کارت فشار علیه طالبان و ابزار معامله با واشنگتن بهره می‌گیرد.

سناریو های احتمالی 

با این حال بگرام در آینده سه سناریو پیش رو دارد. خط سرخ واقعی یعنی طالبان آن را بصورت کامل  در اختیار می‌گیرند و امریکا بجای بازگشت مستقیم، مسیر های منطقه ای ( پاکستان، آسیای میانه ) را ترجیح خواهد داد. سناریوی توافق پنهانی؛ بگرام در ظاهر تحت اختیار طالبان، اما در باطن در چارچوب یک سازوکار امنیتی-اطلاعاتی مشترک (برای مقابله با داعش خراسان یا گروه‌های فرامرزی). در این صورت امریکا بدون پرچم و حضور آشکار، ولی با شبکه اطلاعاتی و پروازی، بگرام را همچنان در معادلات ژئوپلیتیک فعال نگه دارد. سناریوی سوم؛ یعنی سناریوی رقابت چند قدرتی در نتیجه ی مخالفت روسیه، چین و ایران؛ در این سناریو بگرام از دست امریکا بیرون بماند، اما به محور رقابت‌های منطقه‌ای تبدیل شود؛ طالبان برای حفظ موازنه، شاید به سمت استفاده نمادین یا اقتصادی (تبدیل به بندر هوایی منطقه‌ای) حرکت کنند.

سناریوی بازگشت محدود امریکا در سایه بحران تروریسم؛ در صورت افزایش تهدید داعش امریکا ممکن است بار دیگر فشار برای استفاده نظامی از بگرام را افزایش دهد. طالبان در ازای امتیاز سیاسی و مالی، امکان استفاده محدود اطلاعاتی یا لجستیکی بگرام را در اختیار امریکا قرار دهند. در این صورت هم طالبان از مشروعیت بین‌المللی بهره‌مند می‌شوند، هم امریکا پایگاه اضطراری خود را بازمی‌ستاند.

پایان جدال امریکا و طالبان بر سر بگرام نه یک نقطه، بلکه یک «فصل تازه» در ژئوپلیتیک افغانستان خواهد بود. طالبان هرچند به‌ ظاهر کوتاه نمی‌آیند، اما تجربه نشان داده که وقتی پای معامله‌های کلان‌تر (به‌ویژه با امریکا) در میان باشد، خطوط سرخ می‌توانند به خاکستری بدل شوند. در نهایت، بگرام به‌عنوان یک «شطرنج‌خانه ژئوپلیتیک» باقی خواهد ماند: یا سکوت سرد زیر سیطره ی طالبان، یا احیای نیمه‌پنهان زیر چتر توافقات امنیتی امریکا.

در همین حال روزنامه‌ی «گازتای مستقل» روسیه به نقل از منابع خود گزارش داده است امریکا در حال آمادگی برای انجام «عملیات ویژه» در افغانستان است. در گزارش آمده که ایالات متحده برای بازپس‌گیری پایگاه بگرام ممکن است از «چند ده هزار» نیروی نظامی استفاده کند تا کنترول این پایگاه و ولایت‌های اطراف آن، از جمله کابل را در دست گیرد. همزمان با این خبر ها گزارش هایی از مخفی شدن ملاهبت الله و انتقال خانواده های رهبران طالبان به خارج از افغانستان و اوضاع غیر عادی طالبان در کابل به نشر رسیده است. یافته‌های رسانه های روسی می‌رساند که استراتژی یا راهبرد تازه‌ی امریکا در قبال افغانستان این است که پرچم امریکا باید در جریان «ده ماه آینده» بر فراز پایگاه هوایی بگرام به اهتزاز درآید. 

از گفته های بالا فهمیده می شود که بگرام بیش از آنکه یک پایگاه نظامی باشد، یک نماد ژئوپولیتیکی است. طالبان آن را «خط سرخ» می‌خوانند، اما تاریخ نشان داده که در افغانستان هیچ خط قرمزی مطلق و همیشگی نیست. اگر شرایط تغییر کند، بگرام می‌تواند از «نماد حیثیت» به «سکوی معامله» تبدیل شود. سرنوشت این پایگاه، هم‌چون سرنوشت افغانستان، در گروی بازی‌های پیچیده قدرت‌های منطقه‌ای و جهانی است.

سرنوشت ناپیدای پایگاۀ بگرام

هنوز روشن نیست که امریکا برای گرفتن بگرام به زور متوصل می شود و یا به گفت و گو؛ اما آنچه مهم است، اینکه هرگاه ترامپ اقدامی نکند، امریکا در سطح جهانی و بویژه نزد متحدان خود بی اعتبار می شود. این بی اعتباری خود هزینه ی گزافی می خواهد که پرداختن آن برای ترامپ دشوار خواهد بود. گمانه زنیها بر این است که خلیل زاد تلاش دارد تا از طریق مذاکره موضوع حل شود. هرگاه امریکایی ها دست به اقدام نظامی بزنند، این عملیات را چگونه و به تنهایی انجام می دهند و یا اینکه نه، طالبان در خفا برای آنان چراغ سبز نشان داده اند. از سفر های پی در پی عاصم منیر رییس ارتش پاکستان به امریکا و تشدید اختلاف میان کابل و اسلام آباد، فهمیده می شود که پاکستان بار دیگر به کمک امریکا وارد بازی افغانستان می شود و این بازی برای مردم افغانستان خطر ساز است؛ زیرا پاکستان در پنج دهه ی گذشته با سیاست های تروریست پرورانه برضد مردم افغانستان عمل کرده است.

گزارش هایی به نشر رسیده که کود قندهار خواستار یک نشست فوری در رابطه به سرنوشت پایگاه هوایی بگرام شده است. اعلامیه ی طالبان حالت تدافعی داشته و بر حفظ استقلال و تمامیت ارضی افغانستان تاکید دارد. در همین حال بازگشت امریکا به افغانستان چه از راه زور و و یا رضا ، با توجه به واکنش های روسیه، چین و ایران خطرناک خوانده شده و از امریکا خواسته شده تا از یک روند سیاسی واقعی برای حل بحران افغانستان حمایت کند. در ضمن به طالبان توصیه شده که کنترل میدان را به یک نهاد بین المللی بیطرف واگذار نمایند.

آنچه در این میان به مثابه ی حلقه ی گم شده ناپیدا است، موضع مخالفان طالبان است؛ زیرا تایید و تردید حمله ی امریکا آنان را بر سر دو راهی قرار داده است. تایید حمله، به معنای تایید تجاوز، خیانت ملی تلقی می شود. این ناگزیری ها سبب شده که بسیاری مخالفان طالبان سکوت کنند. در این میان موضع مخالفان طالبان که هر کدام دعوای میراث دارند؛ هرچند روشن نیست و اما از اظهارات آنان فهمیده می شود که امریکا باید طرف معامله ی آنان باشد. ممکن آنان این موضوع را دست کم گرفته باشند که هرگونه همکاری برای اشغال مشروعیت سیاسی و ملی ندارد. هر نوع مانور در میان نامشروعیت طالبان و مشروعیت ملی، معنای راه رفتن بر روی شمشیر را دارد که جدیت و تدبیر سیاسی زیاد می خواهد تا از اشتباه ی راهبردی اجتناب شود. در این حال بانگ زدن های دوستم و دیگران؛ برای بگرام به هدف جلب گوشه ی چشم امریکا جز معامله ی ننگین آنهم برای بدست آوردن پول چیز دیگری نیست؛ زیرا دوستم در فساد چیزی کمتر و زیادتر از طالبان نیست. نه تنها مردم افغانستان از دوستم ها؛ بلکه از همه زباله های جمهوریت دلسرد اند و وجود آنان را در هر ساختاری سبب تباهی افغانستان می خوانند.

نتیجه‌گیری

بگرام فراتر از یک پایگاه نظامی، به یک «نماد سیاسی ـ هویتی» در گفتمان طالبان بدل شده است. این گروه با خط قرمز دانستن بگرام می‌کوشد هم میراث ایدئولوژیک خود را پاسداری کند و هم در رقابت‌های ژئوپولیتیکی ابزار چانه‌زنی در اختیار داشته باشد. با این حال، ناموس‌سازی از بگرام در بلند مدت می‌تواند مانع از بهره ‌برداری سازنده از ظرفیت‌های این پایگاه گردد و افغانستان را بیش از پیش در مسیر انزوا و کشمکش‌های منطقه‌ای قرار دهد. با تاسف که قدرت های جهانی و منطقه ای بجای جستجوی راهکار بنیادی برای حل منازعۀ افغانستان؛ برعکس سرگرم رقابت های ژیوپولیتیکی اند و داعیۀ مردم افغانستان را برای یک حکومت مشروع در سطح ملی و بین المللی دست کم گرفته اند.