امنیت جمعی آوراسیا رمز بقای تک تک اعضا
لئونید ساوین (Leonid SAVIN)، کارشناس سیاسی مسائل بینالملل
ا. م. شیری
یا رویارویی به سبک جنگ سرد ادامه خواهد یافت، یا روابط گرم خواهد شد و معماری امنیت جمعی شکل خواهد گرفت.
سرگئی لاوروف، وزیر امور خارجۀ روسیه هنگام جمعبندی دیپلماتیک سال ٢٠٢۴ در ١۴ ژانویه، اظهار عقیده نمود که روسیه آماده بحث در مورد تضمینهای امنیتی برای کشور «اکنون اوکراین» است. با این حال، آوراسیا زمینۀ اصلی دستیابی به توافقات خواهد بود.
وزیر امور خارجه به وضوح خاطرنشان کرد که «بخش غربی قاره [آوراسیا] نمیتواند خود را از غولهایی مانند چین، هند، روسیه، خلیج فارس، تمام جنوب آسیا- بنگلادش، پاکستان، که صدها میلیون نفر در آن زندگی میکنند، جدا کند و ما باید قاره را به گونهای توسعه دهیم که در بخش مرکزی آن، در آسیای مرکزی، در قفقاز، در شرق دور، در تنگۀ تایوان، در دریای چین جنوبی، کشورهای منطقه تصمیم بگیرند، نه استولتنبرگ، که میگوید ما [ناتو] آنجا کار خواهیم کرد زیرا، تأمین امنیت ناتو به منطقۀ هند و اقیانوس آرام بستگی دارد».
با توجه به اینکه در ابتدای دهۀ آخر ژانویه دولت آمریکا تغییر خواهد کرد و شخص دونالد ترامپ، رئیس جمهور، از لزوم ترسیم مجدد ژئوپلیتیکی نقشۀ جهان صحبت میکند، میتوان نتایج روشنی گرفت که مذاکرات با طرف آمریکایی در اوکراین و آوراسیا به طور کلی آسان نخواهد بود.
با وجود این، بحثها در مورد امنیت جمعی آوراسیا مهم و ضروری است. این بحثها نه تنها با روح زمان مطابقت دارند، بلکه خود منطق تاریخی را نیز منعکس میکنند. این، تنها با ایدۀ آوراسیای بزرگ و یک فضای اقتصادی واحد از دوبلین تا ولادی وستوک مرتبط نیست. جارد دایموند، دانشمند آمریکایی در کتاب خود به نام «اسلحه، میکروب و فولاد» توضیح میدهد، که در فضای آوراسیا فرآیندهای تبادل اطلاعات، تجربه و اختراعات فنی سریعتر از جاهای دیگر پیش میرفت و این، به یک «همگرایی»، بسیار قبل از ظهور این واژه منجر شد.
به نظر میرسد که این همگرایی باید به نزدیک شدن ملتها در عصر جدید و به ویژه اکنون که همه از پیروزی پیشرفت و علم صحبت میکنند، کمک کند. با این حال، عصر جدید با دوران اکتشافات بزرگ جغرافیایی مصادف بود و به موازات آن، تعدادی از ملتهای آوراسیا در شبهجزیرۀ غربی آن به نام اروپا به دامن جهل وحشتناکی افتادند که منجر به پیدایش ایدههای برتری نژادی و سپس، نازیسم و فاشیسم انجامید. پایان جنگ جهانی دوم نیز قرار بود به درگیریها پایان دهد و زمان آن رسیده بود که به همزیستی مسالمتآمیز بیاندیشیم (این فرمول بعدها توسط چین و هند ایجاد شد). اما در اینجا انگلیس و آمریکا به طور جدی مداخله کردند و در تعیین سرنوشت خلقهای آوراسیا نه تنها از نظر سیاسی و اقتصادی، بلکه در سطح ایدئولوژیک مداخله کردند و عملاً خواستههای خود را به کشورهای اروپایی دیکته کردند.
اکنون اتحادیۀ اروپا به عنوان اقمار واشنگتن، گروگان منافع آنگلوساکسون شده است و اقتصاد خود را به ضرر کشورها و ملتهای خود تضعیف میکند. از سوی دیگر، خستگی ناشی از بنبست در میان مردم و برخی از نخبگان سیاسی اتحادیۀ اروپا به وضوح احساس میشود و در متن این، شانس موفقیت احزاب و جنبشهای قابل قبول رو به افزایش است.
اگر در آمریکا، حداقل در حد لفاظی، دولت جدید قصد دارد دکترین مونرو را از نو راهاندازی کند (مذاکرات در مورد کانادا، گرینلند، خلیج مکزیک و کانال پاناما با فضای هر دو قارۀ آمریکا مطابق است)، شرکای اروپایی آنها هنوز محکوم به تعامل در قارۀ آوراسیا هستند.
و سؤال کلیدی این است که تعامل چگونه خواهد بود. یا رویارویی به سبک جنگ سرد ادامه خواهد یافت، یا روابط گرم خواهد شد و یک معماری امنیت جمعی شکل خواهد گرفت.
گزینۀ رویارویی کاملا محتمل است، البته فقط به این دلیل که دولت ترامپ سعی خواهد کرد اتحادیۀ اروپا و دیگر شرکای خود را تحریک کند تا به عنوان یک بلوک متحد علیه چین عمل کنند. ترامپ و تیماش روسیه را یک تهدید برای آمریکا تصور نمیکنند، اما چین، شریک استراتژیک روسیه در دوران بایدن و ترامپ، بویژه به دلیل رشد سریع قدرت این کشور و گسترش نفوذ ژئوپلیتیکی آن، مشکل شماره یک آمریکا خواهد بود.
علاوه بر این، شی جینپینگ اهمیت همکاری تجاری و اقتصادی و حمایت پکن از خودمختاری راهبردی اتحادیۀ اروپا را با صراحت به رئیس شورای اروپا توضیح داد و گفت این خودمختاری به معنای وابستگی کمتر به آمریکا از نظر سیاسی و نظامی-استراتژیک است.
با این حال، به موازات اتحادیۀ اروپا، ناتو که سرزمین بزرگتر از اتحادیۀ اروپا از جمله ترکیه را شامل میشود، همچنان به حیات خود ادامه میدهد. و آمریکا در ناتو نیز همچنان نقش اصلی را بازی میکند.
علاوه بر اتحادیۀ اروپا، انگلیس که برغم خروج از اتحادیۀ اروپا، همچنان به ایفای نقش فعال در سیاست این قاره ادامه میدهد، تهدید خاصی برای امنیت جمعی آوراسیا محسوب میشود. انگلیس که از لحاظ تاریخی مناطق وسیعی از آوراسیا از مصر تا شبهقارۀ هند و چین را تحت کنترل داشت، بخشی از قلمرو تنگۀ جبلالطارق را همچنان در اختیار دارد.
انگلیس سعی میکند با سوءاستفاده از تناقضات کنونی، مواضع خود را در عرصههای مختلف تقویت کند. شورای ژئواستراتژی انگلیس خاطرنشان میکند که این کشور با آسیبپذیریهای بحرانی در زنجیرۀ تأمین و قابلیتهای حملونقل دریایی خود مواجه است. و تأمین ارتش به دلیل ظرفیت محدود و کهنه بودن حملونقل دریایی تحت کنترل دولت، کاهش نیروی تجاری دریایی و اتکای بیش از حد به منشورهای ویژه تهدید میشود.
انگلیس که زمانی خود را معشوقه دریاها مینامید، آشکارا برای روزگار گذشته دلتنگی میکند و اکنون میخواهد این وضعیت را در شرایط جدید احیا کند.
تارنمای همین شورا بر نقش مرکزی انگلیس در فضای یورو- آتلانتیک و حوزۀ مسئولیت ناتو تأکید دارد. شایان ذکر است که این سازمان پروژهای به نام رصدخانۀ چین دارد که طیف گستردهای از فعالیتهای چینیها را که ادعا میشود منافع لندن را تهدید میکند، رصد میکند. علاوه بر این، ابتکار سهجانبه (انگلیس، لهستان و اوکراین) وجود دارد که یکی از اهداف اعلام شدۀ آن عبارت است از: کارزار مبارزۀ اقتصادی و سیاسی علیه روسیه با هدف شکستن ماشین نظامی این کشور و تضعیف نفوذ کرملین در کشورهای به اصطلاح «معتدل طلایی»، به ویژه در آفریقا، آمریکای جنوبی و هر جای دیگر.
به هر ترتیب، کدبانوی پیر انگلیس همچنان برای روسیه و چین دردسر درست خواهد کرد.
بنابراین، در امور آوراسیا باید به ابتکارات انگلیس که همواره بطور پنهان و آشکار در جهت تضعیف وحدت آوراسیا تلاش خواهد کرد، توجه خاصی مبذول داشت.
آنچه به تجمیع تلاشها در مراکز عمده مربوط میشود، این است که در اینجا تنها تعامل روسیه و چین نیست که قابل مشاهده است. امضای توافقنامۀ مشارکت جامع بین روسیه و ایران، محور آوراسیا را در همۀ زمینهها تقویت میکند. روسیه و جمهوری دموکراتیک خلق کره نیز صرفنظر از اینکه کرهایها چنین نقشی در امنیت کل قاره ندارند و بیشتر بر مشکلات شبهجزیرۀ کره و امپریالیسم آمریکا متمرکز هستند، معاهدۀ مشابهی امضاء کردهاند.
هند یکی دیگر از مراکز جهان چندقطبی در حال استقرار است که به تقویت امنیت منطقه نیز علاقهمند است. دهلینو علاوه بر مسئلۀ حلنشدۀ کشمیر (در اینجا پاکستان، همسایۀ هستهای نیز منافعی دارد) و مسائل مناقشه برانگیز با چین، در برخی زمینهها با کشورهای اتحادیۀ اروپا همکاری میکند و تحریمهای غرب علیه روسیه، این تعامل را آشکارا کاهش میدهد. از سوی دیگر، هند در توسعۀ کریدور شمال-جنوب از طریق خاک ایران و روسیه مشارکت دارد و به توسعۀ قطب شمال نیز علاقهمند است. دولت مودی در چارچوب توسعۀ جهان چند قطبی، کاملاً منطقی عمل میکند و همچنین عضو بریکس و سازمان همکاری شانگهای میباشد.
در اینجا بخش عربی-اسلامی آوراسیا باقی میماند، که منطقه از مداخلات بیش از حد آمریکا: اشغال عراق و سوریه، حمایت از اسرائیل در نسلکشی فلسطینیان، فشار بر لبنان و حفظ پایگاههای نظامی آمریکا در قطر، بحرین. اردن و عربستان سعودی رنج میبرد. اما با توجه به واقعیتهای فلسطین و اشغالگری اسرائیل، روشن است که دنیای عربی-اسلامی اکنون کاملاً دو شقه شده و در معرض تفکرات قبیلهای- ناسیونالیستی قرار گرفته است که خود این واقعیت، امکان همکاری گسترده در حل مشکلات مختلف با مراکز آوراسیا را به میزان قابل توجهی کاهش میدهد. دلیل دیگر، نگرش منتظرانۀ شماری از نخبگان منطقه است. به این امید، که سلطۀ آمریکا بیشتر کاهش یابد و زمانی برسد که آنها دیگر از اقدام آشکارتر نترسند.
در همه حال، تجمیع تلاشهای روسیه، چین، ایران و هند پیشاپیش نشاندهندۀ حضور بلوکی نه حتی آوراسیا، بلکه به طور کلی یک اکثریت جهانی با موضع مشترک در مورد موضوعات اساسی است.
برگرفته از: بنیاد فرهنگ راهبردی
٢٨ دی-جدی ١۴٠٣