در طول تاريخ ،افغانستان همواره محل نزاع قدرت هاى بزرگ بوده است. در سايهء اين درگيرى ها ، همواره نمايندگان برتر اين قدرت هاى درگير ، قدرت مطلقه را در افغانستان به دست گرفته و زمام أمور را به اطرافيان خودى دادند كه خودى ها يا رفيق خلقى يا رفيق پرچمى از نوع روسى بودنند و يا برادر مجاهد نوع امريكايي و يا حكومت فعلى كه در سايه دلار هاى امريكايي
نتيجه اين روند، يعنى حضور نمايندگان قدرت در راس قدرت ، چه نوع روسى چه نوع امريگايي فايده اى براى
مردم نداشته. اين موضوعى است كه أرام أرام مردم افغانستان بدان پى برده اند كه ماهيت درستى يك حكومت نه اعتقاد به الله است و نه داس و چكش نوع روسى.
موضوع حضور روس ها در دوران جنگ سرد در افغانستان ، وحشت از طغيان جمهورى هاى اسيايي
اتحاد كشورهايي شوروى بود كه هنوز اين وحشت را حكومت فدرال روسيه فعلى نيز حس مى كند اما توانايى برخورد با اين پديده را ندارد. امروز حضور امريكا در افغانستان نياز امريكا به تقابل با چين در أيند ه اى نزديك است. اگر موضوع افزايش قدرت نظامى چين مسئله امريكا نمى بود امريكا هرگز پا به خاك افغانستان نمى گذاشت. انبساط قدرت مالى چين و هند و اتحاد نظامى روسيه با كشور هاى ا سه ان معضل اينده امريكا است بنا براين امريكا نيازمند استقرار بر روى خاك يك كشور است و چه كشورى بهتر از افغانستان كشورى كه نه نهاد دولت مسئول دارد نه دولت پاسخگو . دولت تشكيل يافته است از عناصر وابسته كه كلا ً عناصر فاسد و دزدند. وقتى مردم دولت را پاسخگو نمى بينند به چه كسى رجوع كنن. اين است سياست از نوع
سيستم سرمايه دارى كه بى رحم است و كشنده. اين سيستم مجلس دارد وكيل مجلس دارد خدا دارد اسلام دارد نماز خوان دارد ملا دارد نظام جمهورى اسلامى دارد اما امنيت ندارد دارو ندارد راه ندارد دخترك سه سأله مورد تجاوز قرار مى گيرد و پدرش از تخار به كابل مى ايد خود را به ساختمان نهاد رياست جمهورى مى رساند و أعلام مى كند در صورت عدم رسيدگى به دردش ٦ فرزند خردسال خود را خواهد كشت.
افغانستان باز فريب خورد چه اهميت دارد فريب روس را يا فريب امريكا را ، وقتى روس ها به افغانستان حمله كردند افغان ها به امريكايي ها اعتماد كردند بعد دولت اسلامى تشكيل شد مردم به دولت اسلامى اعتماد كردن اما وقتى دولت اسلامى هم فريبكار شد مردم به كجا به كى اعتماد كنند.
در تاريخ افغانستان فقط يك دهه بنام دهه دموكراسى ياد مى شود بين سال هاى ١٣٤٢الى١٣٥٢ دوران زمام دارى ظاهر شاه در اين يك دهه مطبوعات أزادانه فعاليت مى كردند انتخابات مجلس روند نسبتاً عادى داشت ارتش در كشور در همه رده ها چه زمينى و هوائي موجود بود هم ميخانه بود هم مسجد هم دانشگاه بود هم دانشجو. درپلى تكنيك دانشگاه كابل هم مجاهد بود هم خلقى دو اتشه ، خطوط هوائي أريانا به ٤٠نقطه دنيا رفت أمد داشت و سينما هاى كابل و ساير نقاط كشور فيلم هاى روز دنيا را نمايش مى دادند و نيمى از دانشجويان دانشگاه كابل را زنانى تشكيل مى داد كه وضع ظاهرشان همچون زنان اروپايى و سطح تحصيل اين بانوان هنوز زبانزد عام و خاص است اما بيك باره چه شد.
اما دهه ايدئولوژى همه چيز را ويران كرد، داوود كه مقابل مسلمان ، مسلمان بود و در مقابل خلقى ، خلقى فريب خورد. او مشاركت در قدرت را با كودتا اغاز كرد و سرانجام خود طعمه كودتا خلقى ها شد و اغاز سه دهه ويرانى افغانستان از همين زمان كليد خورد.
انقلاب فرزندش را مى خورد و انچه كه بجا مى گذارد ويرانه است. از استين خشم ، خشم بيرون مى ايد و بس.
افغانستان توسط افغان ها ويران شد و اينكه كدامين قدرت ، روس و يا امريكا در اين ويرانى با افغان ها متحد بودنند شكى نيست، انچه كه ويران شد افغانستان بود چيزى كه افغان ها هنوز انرا نمى دانند و يا نمى خواهند بدانند.
ايا افغان ها مى توانند روزى در تعامل با قدرت هاى بزرگ ، بدون جنگ و درگيرى و ويرانى ، افغانستان را بدون جنگ و ويرانى نجات دهند.
افغانستان ، چهار راه حضور قدرت هاى بزرگ است، خواسته يا نا خواسته ، مهم عبور از اين پيچ تاريخ است.
سعيد جامعى. استكهلم