صبح دلاویز
رسول پویان رها ازتار شب ها می کند شوق سحرخیزم شـفـق بـازی کـنـد در محفـل صبح دلاویزم شــبـانی گـر بـه زیـر سـایـۀ مهـتاب بنشینم به تار چنگ زهـره خـوشـۀ پـرویـن آویزم ز سـاز آسـمان ها پر بُـود گـوش همه عالم که ازخواب گران با نغمه های نوربرخیزم به هر شکلی که آید زندگانی می برم…
بیشتر بخوانید