زنی که تنها بود !
![](https://mashal.org/media/soheila-pic.jpg)
غروب سردی بود ناگهان سیاهی جنگل دو چندان شد، گویی خورشید دیگر تحمل این همه جور را نداشت آرام لحافی از ابر سرد را روی خود کشید و چشمانش را آهسته بست. بدنش از سرما ذوق ذوق می کرد پوستش بی حس شده بود نیمی از لباسهای تنش خیس و گل آلود بود .کفش های…
بیشتر بخوانید