یک صبحگاه خونین در کابل زمین!
![](https://mashal.org/media/pozman.jpg)
داکتر عارف پژمان سنگ از بام آسمان ، افتاد شیشه بر پای عابران افتاد مادری، می دوید سرگردان کودکی زار، از زبان افتاد زندگانی نبود، بغضی تلخ بردل و دشت و دودمان، افتاد رنگ خون، آفتاب را آزرد در دل شهر، داستان افتاد: پس کجا شد بهار امن و امان؟ پس چرا عمر در…
بیشتر بخوانید