کتاب عشق
رسول پویان
چه جلوه ها که ازعشق درنهان دیدم
طپـیدن دل صد پـاره را عـیـان دیدم
کـنــــار آب گــشــودم دفـتـــر دل را
سکوت خلوت آن را پراز فغان دیدم
مگر طپیدن امواج را قـراری نیست
که بحر وچشمۀ دل ها را روان دیدم
ز بس که قافـلۀ عمر ما شتابان است
تموزوچله ونوروزو بس خزان دیدم
بـه لـوح دل بکـشـیدم نقـش ابـرویـی
هـزار نـاوک دلـدوز در کـمـان دیدم
نه نامه یی نه نشانی نه وعدۀ روشن
نه گفتگویی ز لب های درفشان دیدم
چه روزها وچه شبها درفراق گذشت
نـه خلوتی، نـه دیـداری ارمغان دیدم
به وعـده گاه عمل رخ اگـر بپوشانید
بـه چـشم عشق دلم مهر آسـمان دیدم
به کام دل نرسد بـوسه یی به پیغامی
بیا که قول وعمل را به گفتمان دیدم
کنار هم و یا رو بـه رو شـوم راوی
بـه گـنـج دل هــزاران داسـتـان دیدم
به کوی عشق اگرگم کرده ام دل را
به رنگ آن، دلی دست دلستان دیدم
هزار مرتبه بگـشوده ام کتاب عشق
ولی نه اول و نه آخـری در آن دیدم
بیا که دفتر و دیـوان هـا کنیم تـدوین
که بحـرعـشق دلان را بیکـران دیدم
به شاخسارکهن سروتاریخ وفرهنگ
دودل به شکل دو بلبل درآشیان دیدم
نـوای نـای تمـدن را کنیم خـورشـیـد
که صبحی در دل خوابیدۀ شبان دیدم
ملکه با همه اخلاص می کند تکـرار
که تاج مهرو وفا بر سرانِ مان دیدم
بیا بیا که جهـان عدل تازه میخواهـد
که تیغ ظلم وستم رادراستخوان دیدم
24/8/2023