پاکستان و ایران حاميان اصلی طالبان و عاملان فاجعه در افغانستان
نویسنده: مهرالدین مشید
ابراز نگرانی پاکستان و ایران از گروه های تروریستی در افغانستان
داکتر رئیسی رئیس جمهور ایران در اوایل ماه ثور سال روان سفری به پاکستان داشت. رهبران دو کشور پس از دیدار های رسمی و عقد قرار داد هایی در زمینه های تجاری، صحی، اقتصادی، امنیتی، قضایی و زراعتی در پایان اعلامیه ای صادر کردند که در آن آمده است، با تسلط طالبان بر افغانستان حملههای هراسافگنی در کشورهای همسایه بهویژه پاکستان و ایران افزایش یافته است. رهبران پاکستان و ایران کشوری را مرکز صدور تروریسم خوانده اند که حکومت کنونی آن تحت اداره ی طالبان نتیجه و محصول مداخله های بیشرمانه و سیاست های تروریست پروانه ی رهبران سیاسی و نظامی هر دو کشور است. در آتشی که امروز مردم افغانستان می سوزد، در واقع با دستان رئیسی ها شریف ها و حلف شان شعله ور گردیده است. خوشبختانه که این آتش اکنون دامان آنان را نیز فراگرفته است.
سفر دو روزه آقای رئیسی که با محوریت توسعه و تقویت روابط اقتصادی و تجاری، گفتوگوهای دو جانبه و رایزنیهای منطقهای با عالیترین مقامات پاکستان انجام شد، وزیر امور خارجه، وزیر کشور، وزیر دفاع، وزیر مسکن، وزیر صنعت، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی و وزیر صحت عامه ی ایران آیت الله رئیسی را همراهی کرد. در این سفر شماری سند های همکاری میان دو کشور در زمینههای تجاری، صحی، اقتصادی، امنیتی، قضایی و زراعتی از سوی وزیران مربوطه، در حضور سران دو کشور به امضا رسید. همزمان با سفر رسمی آیتالله سید ابراهیم به پاکستان و به نشانه دوستی و همسایگی دو کشور، یک خیابان در شهر اسلامآباد به نام «ایران» نامگذاری گردید.
دیدار های مقام های هر دو کشور که پس از تیره شدن روابط پاکستان و ایران در نتیجه ی حمله های دو جانبه زیر نام اقدام هایی برضد گروههای تروریستی صورت گرفت؛ بیشتر اهداف اقتصادی داشت؛ اما مقام های هر دو کشور به مبارزه با تروریسم نیز تاکید کردند. همزمان با پایان سفر سهروزه رئیسجمهور ایران به پاکستان، ابراهیم رییسی و شهباز شریف در بیانیهای مشترکی گفتند که حضور گروههای تروریستی در افغانستان تهدید جدی برای امنیت منطقه و جهان است.
با تسلط طالبان بر افغانستان حملههای هراسافگنی در کشورهای همسایه بهویژه پاکستان و ایران افزایش یافته است. گروه جیشالعدل و داعش تهدیدی برای ایران و گروه داعش و طالبان پاکستانی «تیتیپی» تهدیدی برای پاکستان خوانده میشود. پاکستان همواره طالبان افغان را به پناهدادن و حمایت از گروه تحریک طالبان پاکستان متهم کرده و از طالبان افغان خواسته علیه این گروه اقدام کند. هرچند گزارش هایی وجود دارد که سر نخ داعش به اسلام آباد می رسد و حکایت از جنگجویان تازه نفس جنگ نیابتی پاکستان در افغانستان و آنسوی آمو دارد. با تاسف که گزارش هایی به نشر رسیده که دستگاه ی استخبارات پاکستان بار دیگر در صدد راه اندازی جنگ نیابتی دیگر در افغانستان است و به شماری از رهبران گروههای جهادی پیشین وعده ی گشایش دفتر را داده است.
شگفت آور این است که رهبران دو کشوری در اعلامیه ی پایانی دیدار های شان حضور گروه های تروریستی در افغانستان را تهدید جدی به منطقه و جهان خوانده اند که از چهار دهه بدین سو نه تنها عامل ناامنی ها در افغانستان بوده اند؛ بلکه میزبان و حامی گروه های تروریستی چون، القاعده، طالبان و داعش بویژه در دو دهه ی اخیر اند. حال رهبران این دو کشور از حکومتی شکوه و شکایت دارند و آن را تهدیدی به کشور های منطقه و جهان می خوانند که رهبران آن بیش از چندین دهه در مهمانخانه های خاص استخباراتی هر دو کشور بسر برده و آنان از حمایت های نظامیان پاکستان و سپاه پاسداران ایران برخوردار و دولت های هر دو کشور از طالبان حمایت های کامل نظامی، مالی و استخباراتی میکردند. این دو کشور پس از سقوط حکومت دور نخست طالبان در سال ۲۰۰۱ تمامی رهبران طالبان و القاعده را با آغوش باز پذیرفتند. هر دو کشور با سیاست های دوگانه و ضد همسایگی و ضد اسلامی ده ها پایگاه ی نظامی را در خاک شان در اختیار ده ها گروه ی تروریستی بویژه طالبان افغانستان قرار دادند و همه عملیات های انفجاری و انتحاری آنان را طی دو دهه رهبری و حمایت می کردند. هر دو کشور پیشینه ی حمایت از گروههای تروریستی دارند. چنانکه پس از سرنگونی حکومت طالبان در دور نخست رهبران القاعده و طالبان از سوی ایران و پاکستان با آغوش باز پذیرفته شدند. چنانکه جمعی از رهبران القاعده به رهبری اسامه به پاکستان و جمعی هم به رهبری سیف العدل به ایران پناه بردند و از سوی هر دو کشور پذیرفته شدند. اسامه تحت نظر نظامیان پاکستان در هبت آباد بسر می برد که توسط امریکایی ها کشته شد. پاکستان بخاطر حمایت های مالی و سیاسی و نظامی از گروههای افراطی و تروریستی مانند طالبان بار بار در فهرست تعزیرات صندوق پول قرار داشته و هنوز هم نتوانسته اعتماد کامل این صندوق جهانی را بدست آورد.
هنوزهم گزارش هایی وجود دارد که سیف العدل در ایران است. چنانکه در ۲ مارچ ۲۰۲۴ کارشناسان سازمان ملل نیز با ارایه گزارش به شورای امنیت این سازمان در فبروری سال گذشته از میزبانی جمهوری اسلامی از رهبران القاعده بهویژه سیفالعدل خبر دادهاند؛ کسی که گفته میشود پس از مرگ ایمنالظواهری بهگونه غیررسمی این گروه را رهبری میکند. زلمی خلیلزاد، نماینده پیشین امریکا در امور صلح افغانستان، نیز در مارچ سال گذشته در صحبت با رسانهها مدعی شد که اگر مرکزیت القاعده دیروز در افغانستان بود، حالا در ایران است. حالا سازمان ملل و برخی کشورها و نهادهای دیگر حضور سیفالعدل در ایران را در حد یک احتمال مطرح میکنند، اما ایالات متحده آن را حتمی میداند. از سویی هم سپاه ی پاسداران ایران متهم به حمايت از گروههای تروریستی است و تلاش هایی برای شامل شدن این اداره در فهرست سیاه ی سازمان ملل در سطح جهانی هنوز هم ادامه دارد.
حمایت ایران از القاعده با دلیل رقابت ها و دشمنی های ایران با عربستان سعودی است. اسامه بن لادن، بنیانگذار و رهبر القاعده، در آغاز محبوب آل سعود بود، ولی پس از جنگ دوم خلیج رابطه طرفین به شدت تیره شد؛ چون ریاض میزبان نظامیان امریکایی شده بود. مخالفت اسامه با حضور نظامیان امریکایی در خاک عربستان سبب شد که تابعیتش باطل، داراییهایش توقیف و خودش به خاک سودان تبعید شود. البته از سودان نیز با اصرار عربستان در سال ۱۹۹۶ اخراج شد و به افغانستان زیر اداره طالبان پناه برد. ترکیالفیصل، رییس پیشین استخبارات سعودی، در دو نوبت نزد ملا محمد عمر، رهبر پیشین طالبان، به قندهار آمد و خواستار تحویلدهی اسامه شد؛ درخواستی که رد شد. این موارد حکایت از تیرهگی رابطه اسامه با آل سعود میکند. رویکرد القاعده نسبت به امریکا نیز واضح است. امریکا شاید با هر گروه تروریستی بسته به مصالح خود مدارا کند، ولی با القاعده نه، بویژه پس از حادثه یازده سپتامبر.
حال پرسش این است که چگونه شده تا این دو کشور از طالبان، این دست پرورده گان عزیز خود شکایت دارند. این در حالی است که طالبان کم سواد و دانش ستیز افغانستان و آخوند های دانش پرور ایران با دو دیدگاه متفاوت و تندروانه و انحصار گرایانه از اسلام در مشی حکومتداری و سیاسی شان دو روی یک سکه اند و دشواری های ایران تحت اداره ی آخوند ها کمتر از افغانستان زیر اداره ی طالبان نیست. آسیاب سنگی را که طالبان بر سر و دوش مردم افغانستان می چرخانند، چندان سبک تر از آسیاب سنگی نیست که آخوند های ایران بر سینه های مردم افغانستان به چرخش درآورده اند. در کل گفته می توان که استبداد طالبانی و استبداد آخوندی سر و پای یک کرباس اند و تفاوت های اندکی دارند. دیروز آخوند های ایران برای طالبان هلمندی پول و اسلحه می دادند تا ساخت و ساز های آبی بر فراز آب های هریرود را ویران کنند. چنانکه طالبان در زمان حمله های تروریستی شان چندین بار بهدستور ایرانی ها به هدف تخریب بند کجکی دست به کار شدند؛ اما امروز که ایران به حقابه ی خود نرسیده و خواب های سرچپه ی آخوند ها در حکومت تحت اداره ی طالبان تعبیر روشن پیدا نکرده و حال کوس دشمنی با حکومت طالبان را صدا درآورده اند. چنانکه محمد جواد ظریف وزیر خارجه ی پبشین ایران در کتاب خاطراتش تحت عنوان “پایاب شکیبایی؛ برداشتهایی از هشت سال وزارت” نوشته، طالبان با حمایت ایران به قدرت رسیدند، ولی پس از پیروزی، در مقابل رژیم ایران گستاخی کردند و ایران همه دستاوردهای سیاسی اش را در افغانستان به دلیل تمرکز بیش از حد بر خروج نیروهای ایالات متحده از افغانستان از دست داد. به نقل از یک مقام امریکایی به افغانستان اینترنیشنال، ایران بعد از سال 2012 به طالبان در حدود 100 میلیون دالر در سال کمک می کرده است.
دلیل حمایت پاکستان از طالبان فراتر از رسیدن به عمق استراتیژی این کشور بود. پاکستان در واقع طالبان را برای نابودی و تباهی افغانستان در عرصه های سیاسی، اداری، اجتماعی و اقتصادی بوجود آورد و هر جنایتی که خواست، بوسیله ی طالبان بر مردم افغانستان تحمیل کرد. حال که با فرنگشتاین طالبانی روبرو شده و طالبان افغانستان مانع حمله های طالبان پاکستانی به خاک این کشور نشدند؛ دشمنی با طالبان کابل را آغاز کرده است. هرچند نظر هایی وجود دارد که حمله های تی تی پی به پاکستان دستوری بوده و نظامیان پاکستان بازیگر اصلی اند و بر طالبان افغانستان و پاکستان نفوذ بسنده دارد. کدام عقل سلیم قبول می کند، پاکستانی که برای انتقال ملایعقوب طیاره می فرستد و خانواده ها و دارایی ها و کار و بار تجارتی رهبران ارشد طالبان افزون بر وابستگی های استخباراتی آنان در پاکستان است؛ چگونه می توان به ساده گی بر اختلاف اسلام آباد و طالبان باور کرد.
با تاسف که در جهان کنونی سیاستگذاری های ملی، منطقه ای و جهانی سیاستگران و زمامداران تهی از جنبه های اخلاقی است؛ زیرا حالا در نتیجه ی تغییر ملاک ها، ارزش ها و اهداف رابطه ی اخلاق و سیاست در سطح جهانی واژگون شده است. تمرکز بر نفع اقتصادی سبب برتری اقتصاد شده و زیربنا بودن آن را نیز توجیه ی کرده است. بنابراین سیاست و اخلاق به ابزار اقتصاد بدل شده اند. در حالی که سیاست برای بقای خود و توسعه ی زنده گی نیازمند اخلاق است. در طول تاریخ سیاست و اخلاق پیوسته با یکدیگر ارتباط تنگاتنگ داشتهاند؛ از اینرو مطالعة تحولات اندیشه ی سیاسی، بیانگر تغییرات فلسفههای اخلاق نیز هست و باتوجه به مکتب های اخلاقی هر عصر میتوان اندیشه سیاسی آن دوره را بهتر و عمیقتر درک کرد.
گفته می توان که نگرانی از فساد قدرت و ناتوانی در مهار تباهیهای ناشی از افسارگسیختگی آن، موضوع اخلاق از اصلیترین دلمشغولیهای فلاسفه و دانشمندان سیاسی از زمان افلاطون تا کنون بوده است. آنان بدین باور بوده اند که با تعلیم و تربیت و پرورش انسانهایی حکیم و با اخلاق، زمینه ی استفاده از قدرت بهصورت معقول فراهم شده و رسیدن به جامعهای با ثبات، سعادتمند و بهرهمند از عدالت میسر میگردد.
اما در اواخر قرن بیست و بویژه پس از سده ی بیست و یک مقوله ها و روایت های کلان در مورد سیاست، اینکه مارکسیست ها اقتصاد را زیربنای سیاست و اسلام گراها اعتقاد و لیبرال ها اصول اداره ی یک کشور را زیربنای سیاست می خوانند، به کلی تغییر کرد و برعکس منافع ملی کشور ها با توجه به موقعیت جیوایکونومیک و جیواستراتیژیک و جیوپولیتیک کشور های دیگر توجیه گر سیاست های هژمونیستی و جهانخوار آنان گردیده است.
حال که سیاست از بار اخلاقی تهی شده و به تعبیر مائو سیاست از میله ی تفنگ بیرون می شود. بنابراین از هیچ کشوری بویژه از سوی ایران و پاکستان انتظار سیاست های اخلاقمدار در مورد مردم افغانستان را نمی توان داشت. آنهم از دو کشوری که دست مداخله های بی شرمانه ی آنان از پنج دهه در افغانستان دراز است و در هر زمانی چه با دولت ها و چه با مردم این کشور رویکرد دوگانه و فریبکارانه داشته اند. یکی در زیر وعده های فریبنده و دیگری در زیر پوش ارسال پول های میلیون دالری به دفتر کرزی، گروه های تروریستی را برای ویرانی و سرنگونی حکومت افغانستان می فرستادند. این دو کشور همیشه کوشیده اند تا به بهای چرخاندن عراده های ستم بوسیله ی گروههای تروریستی بر سر و دوش مردم افغانستان به اهداف همه جانبه و جیوپولیتیک خود برسند. بر مبنای این سیاست ها بوده که این دو کشور دیروز از یک گروه ی تروریستی به شدت حمایت می کردند؛ اما امروز که منافع آنچنانی شان در افغانستان برآورده نشده و می گویند، با تسلط طالبان بر افغانستان حملههای هراسافگنی در کشورهای همسایه بهویژه پاکستان و ایران افزایش یافته است. شگفت آور اینکه سیاست های چانه و فشار و به نحوی هم مدارا در رابطه به افغانستان به رویکرد های همیشگی زمامداران ایران و پاکستان بدل شده است. از یک طرف حکومت طالبان را حامی تروریسم و صادر کننده ی گروه های تروریستی می خوانند و از سوی دیگر در محافل منطقه ای و جهانی برای طالبان لابی گری کرده و جهان را برای تعامل سیاسی بیشتر با طالبان فرامی خوانند و از سوی دیگر با فرستادن بازرگانان شان به افغانستان قرار داد های کلان اقتصادی را با حکومتی امضا می کنند که نه تنها آن را به رسمیت شناخته اند؛ بلکه از لحاظ حقوقی مشروعیت ملی و بین المللی نیز ندارد. یاهو