Adorno, Theodor (1903-1969)
آرام بختیاری
نقش آدرنو، در مکتب فرانکفورت.
تئودور-آدرنو(1969-1903.م)، فیلسوف،جامعه شناس،…
«
»
نگاهی به کتاب جنبش آزادی بخش زنان!
ما در تاریخهای گفتاری، بیشتر حقایق را مییابیم تا در تاریخهای نوشتاری. چنانی که در برخی حالات حتا تاریخنگاران زبردست پارسیزبان و فرزندان شان مانند میر غلاممحمد غبار، میر محمدصدیق، فرهنگ، کاتب هزاره و… این جفا را برای هموندان شان روا داشته اند. هر سه بزرگوار، بدون اندیشه، به شکستن دلهای میلیونها همزبان و هموندان خود پرداخته و زحمت پرسوپال بیشتر به دستیابی راستیهای کهنی به خود را نه داده اند. با آن که تاریخ میر محمدصدق فرهنگ نزدیک به دو دههی پسا تاریخ غبار نوشته شده است و تازههایی دارد، مگر راستییابی در بارهی امیر حبیبالله شهید را هرگز در نخستینهای نگرشی شان جا نهداده و مانند دشمنان، به ایشان نسبت رهزنی بسته اند. این جفای بزرگ نیاز به بازنگری تاریخهای کشور از آن میان تاریخ آن دو دارد و حتا پوزشخواهی بازماندهگان شان از مردم ما و بازماندههای امیر شهید. از کاتب هزاره که گلهیی نیست چون تاریخ را زیر تهدید دشنههای سلطنتی نوشته است.
به آن،میتوان اندکی با تسامح نگریست. اما در همهی این روایتها، غای بودن پرداختن جدی و صادقانه به وضعیت زنان در طول تاریخ است.
مواردی که در این تاریخها و گاهی تاریخهای همسان آن میدانیم، حواشی زیادی در بازگستری آگاهی مردم، از جنایات استبداد برضد زنان کشور ما نه دارند. پیوسته و گسستهنویسی در بارهی شکافتن چیستی و چرایی حضور زنان جامعهی ما، حتا در طلاییترین دوران دههی شصت هم چندان رنگ و بو و رویی نه داشته است. با آن که ردههای معین کارسپاری و مدیریتی برای شان محول شده بود. من دورههای کرزی و غنی بدبخت را در بازههای زمانی مقدم شمردن حقوق زنان نه جدی میگیرم و نه به آن باور دارم. چون از همان نخستین روزها و تاکنون مییابیم که نگاه پلید دولتمردان در آن زمان نسبت به زنان چیگونه ملتهب بوده.
آنان نه مدافع حقوق زنان، بلکه ابزار بهکارگیریشان برای کسب مشروعیت بودند، و همین.
آنچه را هم که در آن زمان، نصیب زنان به گونهی تک شخصیتی گردیده یا مؤفقیت برای شان داشته، نه نتیجهی حمایت کرزی و غنی، بل حاصل حضور باالقوهی جامعهی جهانی در کشور ما بوده که سرانجام آن هم اعطای خود را به لقای خود بخشیده، سرنوشت کشور و مردم ما، از آن میان زنان را به دستان ایادی وحشت هیولای طالب سپردند. چون آنان متعهد ماندگار برای خدمت به باداران شان از سدههای پیشین اند و قصابان کشتار مردم. در جامعهی طبقاتی و به شدت کور فراتر از تعصب قومی بوده که حتا برخی مردان هم، پندار سیاه اندیشانه نسبت به زن داشته باشند. به هر رو، زمان گذشت و جبر جامعهی به اصلاح جهانی، نه جبر تاریخ، سرنوشت همهی ما را چنان رقم زد که همه میبینیم و تجربهی تلخ میکنیم. یکی از پیآیندهای این تراژدی، رانده شدن و کوچیدن ناگزیری بیشترینهای ما، به بیرون از کشور یا همان نام مشهور و نامأنوس مهاجرت است. آنانی که دغدغهی آزادی، شور انقلابی انسانی و تفکری، بال پرواز برای آمادهگیری برگشت به وطن، تبیین تنآرایی برای برداشتن تفنگ مبارزه با قلم و قدم و سخن و اندیشه را داشتند، خستهگی راه شان را رفع نه کرده، به جنگ علیه بیداد ظلمانی طالبانی تروریستی رفتند و حماسه آفریدند و اسطوره شدند و رودابه و سودابه و رابعه و عایشه و مخفی شدند. یکی این کاری را برای همجنسهای خودش کرد که دانست مفید است، دگری آن کاری را صواب دید راه مبارزه است، برگزید، همهی شان هم دست به دست هم دادند و به خودرسانی دانش و کارایی خودشان در برون از کشور هم پرداختند تا نشان دهند که آنان بار غم نیستند. آنان بخشی از حمل کنندهگان بار سنگین شجاعت و مناعت اند. کدبانوان شیرین نظیری «مبارز»، دکترس نظیفه «توخی»، دکترس شکردخت، فوزیه شهاب، فوزیه «میترا»، فریبا «چرخی»، صالحه «واصل واهب»، زرغونه ولی، زرغونه «ژواک»، طاهره «بدخشی»، الهه «افتخار»، دکترس راضیه «هوټکی»، ماریا «دارو»، نورضیا «فرین»، مسعوده «باور»، جمیله«بهادر»، نفیسه «ناظری»، عادله «ادیم»، فریبا «آتش- صادق»، شبانه «مهریار»* و صدها تن دگری که نه میشود نامهای شان را در این فرصت کوتاه نوشت، داعیهداران این کاروان اند. البته من بسیاری این بزرگواران تنها از راه فعالیتهای شان در رسانهها میشناسم. بناً یک امید با نویدی است که برای آیندهسازان، استادان خردمندی اند.
مگر در گذر زمان، به ویژه بیست سال جمهوریت زنان زیادی از کشور را دیدیم که از نام زن کشور ما، صدها گونه جنایت و فساد ملی و اخلاقی و قاچاق و سوء استفاده انجام دادند. چون روحیهی این کتاب نیست، من ار نامیردن آن خاین زنان اجتناب میکنم. خوب است که جدا جدا جنایات هر کدام شان را توضیح داده ام و به وفرت در شبکهها موجود اند. مگر نامبردن از جنایات رولا غنی، نگینه، وزیر بیسواد آموزش و پرورش و خانم سلطانزوی و گروه زنان اجیر شده توسط وی، در اینجا، کار بایسته است.
در واپسین روزها، کتابی از سوی جنبش آزادی بخش زنان افغانستان به همت بانو شیرین نظیری، نوشته شده که دارد، وارد بازار اندیشه و خرد میشود. این کتاب نشان میدهد که زن کشور ما چهگونه پایههای پایای ایستایی در گذر زمان و طوفان حوادث داشته است. کتاب به درستی و فهمایش فهیم، ما را آگاه میسازد که کولهبار سنگین مبازرهی دادخواهانه، روشنگرانه، کمککننده، دلسوزنده و آموزنده بر دوش این پرستوهای کوچیدهی ما حمل میشود و خستهگی تن خستهی شان را فراموش کرده اند تا بر فراز پیروزیها، پرچم آزادی، برابری و دادگستری را بلند کنند. ارچند کتاب بیشتر به مباحث موشکافانهی تاریخ مبارزات زنان سیر و سلوک گذرا دارد و در طی طریق آن، چیزی را که لازم دیده، کاربرده است، مگر بخشهای توانمند کتاب، همانا دریافت خواننده، از یک فرایند پر پیچ و تاب نبرد زن کشور ما برای عبور از هر مانع، حتا در دوری از کشور است.
گزارههای گزارشگری این روایت به خوبی میرساند که کدبانو شیرین نظیری از صفر آغاز کرده و تا صد که رسیده، دیده، خیلی از همجنسان م همکاران و همنوعان یا غیر همجنسان وی، ایشان را گام به گام همراهی کرده اند.
کتاب دلسوزی سوزندهیی به سازندهگان آیندهی کشور از جنس بانوان دلبسته که پسا پایان ظلمت اسارت و اشغال کشور، میتوانند گلخوشههایی از خرمن بارور سبزیهای آزادی در رویش سبز بهار آزادی باشند.
بیگمان این کتاب که در نگاه راستیآزمایی، دنبالهی کار زنان مبارز و پیشگام کشور همچو مادر شادروانها دکترس اناهیتا راتب زاد و دکترس معصومه عصمتی وردک، دکترس جنرال سهیلا صدیق و در زندهها، نفیسه نبی، باصره رویگر، یا مادران مهربان معنوی کشور همچو محبوبه «کارمل»، شفیقه «حبیبی»، جمیله «زمان انوری»، است.
باورکامل دارم که نسل فردای پس از ما با خوانش این کتاب، در بخشی از بازنگاههای شان خواهند نوشت که:
«…اکنون اما، کتابی از سوی «جنبش آزادیبخش زنان افغانستان» و به همت بانو شیرین نظیری وارد میدان اندیشه شده است؛ کتابی که با زبانی روشن، و نگاهی آگاهانه، روایتگر مسیر پرسنگلاخ مبارزهی زنان افغان، بهویژه در مهاجرت است. این کتاب نشان میدهد که زنان ما، بر دوش خستهشان، بار بزرگی از مقاومت، دادخواهی و روشنگری را کشیدهاند و بیوقفه برای آرمان آزادی و عدالت کوشیدهاند.
هرچند کتاب در سیر تاریخیاش، گاه به اجمال گذشته است، اما نقاط قوتش، در بازتاب روحی استوار زنان در مواجهه با موانع و دوری از وطن نمایان میشود. گزارشگری صادقانهاش نشان میدهد که خانم نظیری راه را از صفر آغاز کرده، اما امروز به جایگاهی رسیده که صدای او و همسنگرانش شنیده میشود.
کتاب تجلیل از زنانیست که روزی در سیاهی شبهای ترور و تحقیر، آتش ایستادهگی شدند، و امروز برای نسل فردا، چون مشعل، راه را مینمایانند. این کتاب، دنبالهی طبیعی راه زنانی چون دکترس اناهیتا راتبزاد، دکترس معصومه عصمتی وردک، نفیسه نبی، باصره رویگر، و مادران معنوی مهربانی مانند محبوبه «کارمل»، شفیقه «حبیبی»، جمیله «زمانانوری» است. کتابی که مجال جولان تعصب، جهل و جعل را از میان میبرد.
کتاب نشان میدهد که تاختن اسب جعل و جهل و تعصب در سرزمین پر معنای صفحات آن را مجالی نیست.
جدا از برخی کوتاهیهای نوشتاری و یادمانی، در خلق این کتاب، گزرانهی آن تلاش کرده تا پلی باشد، میانه انتخاب بهتر از «نه» و «بلی». او نشان داده که اگر با «نه»، همراه شدی، نهیی و اگر با «بلی» همراه شوی «ماندگاری». بلی گفتن و با بلی، همراه شدن کار سادهیی نیست و دل شیر میخواهد که بانو مبارز و همراهان شان آن را دارند. و این کار در آن دوران اگر بسنده نه بوده، سازنده و گدازنده و آموزنده حتمی بوده و حالا مشعل را ماست…»
آنچه پایانهی سخن من را احتوا میکند، این است که معقولهی نامأنوس آن زن یا این زن، «مردانه است یا مردانه صفت است» را از فرهنگ گفتاری، نوشتاری و توصیفی نسبت به زنان کشور و جهان برداریم. گرچه در جهان چنین رواج نیست. مگر همین جهان هم دوران تاریک و دراز ستیز در برابر زن را شامل کارنامههای سیاه خود ساخته است. زن، شخصیت کامل حقوقی و جنسیتی خود را دارد، چرا شخصیت حکمی کاذبی برایش از سوی مردی بدهیم؟ که پیوسته به او رنج داده است.
من گفتههایم خودم را با یادکرد دوبارهی این نوشته که در ۲۴ جوزای ۱۳۹۵- برای بوبوی خودم و همه بوبوهای کشورم نوشته بودم، به پایان برده، افزون بر تبریک گفتن، برای کدبانو شیرین مبارز نظیری و همکاران شان آرزوی پیروزی دارم.
« مادرم، تو، خودت بهشتی. نه بهشت زیرپای تو. چون ترا دارم، بهشت را دارم.»
و مناللهالتوفیق
محمدعثمان نجیب
آلمان ۱۴۰۴-۲۰۲۵
*یادداشت دربارهی شبانه «مهریار»
زندهیاد رحیم «مهریار»، پدر شبانهجان، برای من همچون برادری عزیز بود. شبانه، که در پیوند دنیایی، برادرزادهام نیز خوانده میشود، پس از سالها دوری، نخستین پیام مرا با مهر پاسخ داد و مرا «کاکا» خطاب کرد. تربیت والا و فرهیختهگیاش، نمونهیی از ارزشهاییست که امید ما به آینده را زنده نگه میدارد.