نوای آزادی
ای آنکه سرزمینم ، بسپرده ای به دشمن
زیبا بهار آن را، بنموده ای چو بهمن
خونخوارهء جهانی، وحشی ز تو امیرم
از تو فتاده آتش ، ما را میان خرمن
ای اژدهای مرگ و ویرانگر جهانی
ما را ز توغم و درد اندر دل ست و دامن
در هر نزاع گیتی پای تو در میان است
خلق بسی در آتش ،کردی تو جای و مأمن
از سیل وحشیانت، کشور جهنمی شد
مرد و زن دیارم در بند بس برهمن
خواهم بگیری آتش از آه بینوایان
آنگه شوی تو آگه از آتش دل من
خواهم طلوع صبحی در کشورم دمد باز
آواز همدلی ها پیچد به کوی و برزن
زان سیل بی خدایان نقش و اثر نماند
با عزم مردم ما آن عزم همچو آهن
زن آید و نشیند بر کرسی و مقامش
دانش شود حکمران در آن دیار و مأمن
مهرو ولیزاده سپتامبر ۲۰۲۲