نصایح نامچه


موسی فرکیش
«نصایحنامچه»، در حقیقت متن گفتار و پیشنهادهای عبدالرحمان خان است که در 27 ذیقعده 1303ق (اگست 1886) در حضور نماینده بریتانیا و خوانین و روسای طوایف در دربار بیان کردهاست. ماجرا از آنجایی آغاز میشود که چند تن را به جرم ارتباط با روسها دستگیر و به دربار میآورند. عبدالرحمانخان به همین اشاره، بهخاطر ماجرای از دستدادن پنجده به روسها، از انگلیسها ( که آنها را سرکار انگریز مینامد) گلهمند است و از جنرال لمسدن، نماینده بریتانیا انتقاد میکند:
«… من از برای جنرال لمسدن صاحب در فصل تیرماه نوشتم که حرف حدبخشی طولانی شد و کار از اندازه صلاحیت گذشته، افسر روسی از یکطرف با شما حرف مصالحه میزند و از دیگر طرف لشکر خود را زیاد میکند..مبادا در عین زمستان که بدانند کمک و امداد از هرات نمیرسد به مردم ما حمله کنند…یکدسته لشکر از کابل میفرستم که در برابر لشکر روسی افتاده باشند…جرنیل صاحب مذکور در جواب من نوشت که اگر شما لشکر فرستادید اسباب جنگ را خود بدست خود بر روی کار میآورید و امر مصالحه بهم میخورد و ذمه ما بری خواهد بود…بعد از طرف لشکر من هم همین احوال رسید که اوضاع روسی را مخالفانه میبینم…شما را خبر کردیم که فردا بر ما ایرادی نباشد. من به جواب نوشتم که جرنیل لمسدن صاحب که داخل کار است چنین نوشته و مرا از فرستادن لشکر ممانعت داشته…و چون روسها قلت لشکر مرا دیدند که خانه خالی است با اطمینان و خاطرجمعی آمدند و این خسارت ( تصرف پنجده) از اندیشه خام جرنیل لمسدن صاحب رسید…جنرال لمسدن صاحب عقل و کفایت بقدر عهده و منصب جرنیلی خود داشت لاکن عقلیکه مهمات بزرگ و اندیشهای کلان را کافی باشد، نداشت…».
بعدا امیر به دلایل عدم دوستی با روسها اشاره میکند. برهانهای امیر، در محدودهي دیدگاه آن دوره و علاقه به انگلیسها در بسا موارد تکیه بر افواه و تبلیغات انگلیسها دارد. مثلا، بر علاوهی دلایل خصم بودن ذاتی روسها و عدم اطمینان به ادعای دوستی آنها میگوید:
«…وقتیکه لشکر روس خداناخاسته داخل شود در دین ما، مردم ما عیال خود را اختیار خوب دارند که اگر زن بدکاری کند، شوهر او بی محابا میکشد او را. و در دین نصاری، زن صاحب اختیار است. در جایی و شهریکه چهاونی روس باشد، زنها بیستری آغاز مینمایند و مردم افغانستان همان آدمی را که با زن او بدکاری کردهباشد میکشند، پس هم زن و هم مرد را خواهند کشت و اینها که روس باشد بازخواست مرده خود را از حاکم وقت آنجای خواهند کرد و آن حاکم اگر بازخواست کند از قوم آن حاکم هم یکنفر از نفرهای روس در نظر قوم نمایان میشود و از کشتن او هم باک نمیدارند…».
امیرعبدالرحمانخان در باب دوستی با سرکارانگریز و پرهیز از روابط با روسها، امیرشیرعلیخان را مثال میزند و از او با هتاکی یاد میکند:
«…امکان ندارد که مردم افغانستان با دولت روس دوست شوند زیرا که او از خیال گرفتن هندوستان گذشت ندارد و باید این مردم را پایمال کند. امیرشیرعلیخان احمق و ابله و دیوانه و بدخواه قوم و بداندیش نفس خویش اگر نبود چه بود؟ همراه دولت سرکار انگریز که میداند قبضه و تصرف افغانستان را منظورند و این مردم و مملکت را مابین خود و روسی حجاب گذاشته…امیر مذکور دشمنی میکند و از پایتخت خود میرود که روس را میآورم و بهحمایت او دولت انگریز را میزنم. زبان حال ما باو میگوید ای احمق فرض کردیم دولت انگریز را بزور روس از ملک خود کشیدی و ملک خود را از وجود بیگانه خالی کردی، روس را بهقوت و زور کدام دولت از خانه خود میکشی…پس معلوم شد که لایق کلانی قوم نداشتی و دوست و دشمن را فرق نمیگذاشتی و اراده غلط و اندیشه ناصواب را پیش گرفته بودی. خداوند ترا نگذاشت که بر مراد خود کامیاب شوی، سرت را در ترکستان زیر خاک کرد…».
نصایحنامچه از جانب «پادشاه اسلام» به «…مردم افغانستان و خراسان که سر در خط فرمان نهاده و به جهاد آمادهاند»، اعلام شدهاست.
