ندانم زچه گویم !
امین الله مفکرامینی 2022-16-01
نــــدانم زچه گویم وچه نویسم زمیهن وخلــق غمدیدهء خویش
که جملگی غرق بخون اند زرسوم کهنه وآیین ومذهب وکیش
امید مردم بخاک وخون گشته زدست این تاجران دین ومذهب
آنانکه نبودند ونیستند باعلم وهنـــر واخــــلاق انســانی مرتب
ایـــــن مذهبییون بنام ندانستند ونــــــدانند قــــــــدر، مادروطـن
ناموس مادروطن ما واین خطه ای شیران را فروختند بد شمن
گاه به پاکستان عرضه کردند وگاه سیا وگاه عرب وگهی ایران
تا بر بهایش سٌلطه گرایی کنند به برج و باره ء ملک شیرا ن
چوبقدرت رسیدند، کردند آنچه درقاموس انسانیت نبودست روا
عصمت دری و چوروتاراج وفساد کردند بنا براین ملک زیبــــا
ما جرا ها بنگرزایـــــن خائنین برخـــــــــــاسته زبساط دشمنان
بســـــتن درب علم و دانشگاه وفروش لخــــتان جگر شد عیـان
ندانم این گروه عاری از علم وخرد واخلاق را چســان ســتود
بقاموس علم واخلاق وانسانیت نیست همچون کلامی درتاروپود
بگـــــــمارید فرزندان با اهل و علم وخرد را بــــرسلطه گرایی
تا حس خود کفایی آیــــــــد ونباشد نیاز بدشمــــــــنان بــرگذایی
من فرض خود دانسته وگفتم سخنهای حق برشــــــــما وطنداران
بر پشتیبانی گروه دشمنان و خائینین مفروشــــــید دین و ایما ن
مـفکر گوید گر خواهید رهایـــــــی ز وحشییان وابســـــته بدشمن
بـررهایی ز حلقه ی غلامی بجنگید تا جان باشد شما را بــــتن