عشق و جنون
اگر که عشق و جنون را دگر رقم بزنم
به من نگو ز وصالت، که حرف کم بزنم
اگرچه قسمت ما شد فراقت ای زیبا
در آخرش به خدا، قصه را به هم بزنم
تو را رسانده به دستش فلک، عجب دردی
و عاقبت ز جفا، خنجری به غم بزنم
بیا تو اشک روانم، بیا تو از چشمم
که حرف عاشقی از چشم پر ز نم بزنم
به یاد شعر مشیری، به یاد آن کوچه
دوباره با دل عاشق، کمی قدم بزنم
رضا روزگر