نوروز نبودت

- بیژن باران چه کنم با این همه گل و…

عرفان در مغز

دکتر بیژن باران     لامارک 200 سال پیش گفت: به پذیرش…

نماد های تاریخی- ملی و نقش آن در حفظ هویت…

نور محمد غفوری اشیاء، تصاویر، نشان‌ها، مفاهیم، یا شخصیت‌هایی که نمایانگر…

در دنیای دیجیتالی امروز، انسان‌ها به مراتب آسیب پذیرتر شده…

دیوارها موش دارند و موش‌ها گوش! این مثل یا زبانزد عام…

خالق تروریستهای اسلامی؛ الله است یا امریکا؟

افشاگری جسورانه از ژرفای حقیقت سلیمان کبیر نوری بخش نخست  درین جا می…

چگونه این بار حقانی ها روی آنتن رسانه ها قرار…

نویسنده: مهرالدین مشید از یک خلیفه ی انتحاری تا "امید تغییر"…

شب یلدا 

شب یلدا شبی شور و سرور است  شب تجلیل از مدت…

سجده ی عشق!

امین الله مفکر امینی      2024-21-12! بیا کــــه دل ز تنهایــی به کفیدن…

فلسفه کانت؛ تئوری انقلاب فرانسه شد

Immanuel Kant (1724-1804) آرام بختیاری  نیاز انسان عقلگرا به فلسفه انتقادی. کانت (1804-1724.م)،…

حال: زمانست یا هستی؟

بیت: غم فردا، کز غصه دیروز ریزد به هجوم انرژی، کشف زمان…

درختی سرشار از روح حماسی  و جلوه های معبودایی

نویسنده: مهرالدین مشید تک "درخت توت" و دغدغه های شکوهمند خاطره…

کهن میلاد خورشید 

رسول پویان  شـب یلـدا بـه دور صندلی بـسـیار زیبا بود  نشـاط و…

مبانی میتودیک طرح و تدوین اساسنامهٔ سازمانهای مدنی

نور محمد غفوری شاید همه خوانندگان محترم روش تحریر و طُرق…

انحصار طلبی ملا هبت الله، کشته شدن حقانی و سرنوشت…

نویسنده: مهرالدین مشید ختلاف های درونی طالبان و کش و قوس…

ریحان می شود

قاضی پشتون باسل حرف  نیکو مرکسان را  قوت  جان میشود قوت جسم…

کهن جنگ تمدن 

رسول پویان  نفـس در سـینۀ فـردا گـره افتاده بازش کن  بـرای خــاطــر…

ترجمه‌ی شعرهایی از بانو روژ حلبچه‌ای

هر گاه که باران،  آسمان چشمانم را در بر می‌گیرد. آن، تکه…

سلام محمد

استاد "سلام محمد" (به کُردی: سەلام موحەمەد) شاعر کُرد، زاده‌ی…

آغاز یک توطیه ی جنایت بار و کوچ اجباری پنجشیریان

ویسنده: مهرالدین مشید امروز روستای دشتک پنجشیر و فردا هم دشتک…

آغوش مادر وطن!

امین الله مفکر امینی       2024-08-12! مــرا مادر وطن ومردمش بس گرامیســـت هرکه مادروطن…

«
»

عرفان در مغز

دکتر بیژن باران

    لامارک 200 سال پیش گفت: به پذیرش رساندن یک نظریه در مردم بسیار دشوارتر از ابداع آن نظریه است. 

آیا در فرهنگ ایرانی عرفان به شبکه های مغزی در لایه باور، نرم افزار، شخصیت، پندار، گفتار، کردار مردم رسوب کرده؟ آیا سامانه عامل مغز مانند رایانه برخی برنامه های عرفان چون درویشی، خاکی، غلامی، عدم توجه به اقتصاد را تعبیه کرده؟ آِیا بی توجهی به واقعیات، اسیر اوهام، توهمات، خرافات، توطئه، شایعات، عدم پذیرش تغییرات اجتماعی، عدم مسئولیت، عمده کردن عامل خارجی در ضمیر ایرانی سلطه عرفان را نشان دهند؟

کله عارف با 100 بیلیون عصب باندازه شمار کهکشان های کیهان، نقطه ای بر زمین است. او درک خود را با مکاشفه، شهود، تخیل به زبان محلی در آورد- بدون هیچ مدرک، آزمایش، استدلال، تکرار حرفهای دیگران. عارف در شهر پیدا شده؛ مدارج تعالی کلامی را پیماید. او هم مانند هر فردی دارای اولیا با ژنهای حاوی ذات، فردیت، دی ان ای پدر در 350 میلیون اسپرم و مادر با 1 تخمک از دیگران متمایز شود. 

چرخه حیات عارف کودکی، نوجوانی، جوانی، بلوغ، مسنی، پیری، مرگ را دارد. در نوجوانی احساس جنسی طبیعی دارد. اولیا با تعلیم دین اصولش را در شبکه باور مغز نوجوان حک کنند. گناه دینی در رویداد عشق آغازین توان تعقل فرد را در مه برده؛ چون اعتیاد منطق را مختل کند. تبلور شخصیت کنجکاو، باپشتکار، تحلیلگر را محیط تسهیل کند. بعد تربیت، فرهنگ، تغذیه تا 80% رشد استعداد زبانی او را گسترش دهند. 

حرف عرفانی در جامعه با رخنه به فرهنگ، امور سیاسی ملی را ضد مدرنیسم کرد. احساس دگردوستی در رابطه جنسی چون اولین مصرف مواد روانگردان غالبا لذت بخش یا ندرتا انزجار آور اند. نتیجه حرف عارف در زندگی روزانه مانند فردی غیرعادی گاهی متحجران دربار با جعل، تحریف، انکار، سوگیری شناختی برآشفته شدند. او را زندان، اعدام، منع از گورستان عمومی کنند.

عشق جنسی برای تولید مثل ضرور است. ولی شوق فردی به عشق متافیزیک و خیالی هم چون عشق جنسی قوی شود. در عرفان عشق به حقیقت جای عشق جنسی را گیرد. با شرطی کردن لذت عشقی در سامانه دوپامین مغز، آمیگدال، قشر جلو پیشانی، اثر دراز مدت بر لذت، تنفر، کیفیت، ارجحیت در رفتار جنسی گذارد. در عصر مدرن امور جنسی از دبستان، شعر، فیلم، داستان آموخته شوند. آمیگدال برای پردازش هیجان است. 

هیپوکمپ یادآیی هیجان را کنترل کرده؛ هر دو عضو در نوجوانی فعالترشوند. غشا جلو پیشانی هیجان در بلوغ بیشینه فعال شود. نوجوانی/ نابالغی غشا جلو پیشانی کم فعال است. ایرانیها زود عصبانی/ دعوایی شوند؛ یعنی آمیگدال و هیپوکمپ بیش فعالند. آمریکای علمی و عینی برخورد کند.

کامن، تاریخنگار آمریکایی  1936-2013گفت: “مردم باور به حقیقت گذشته خود را از خود حقیقت مهمتر می دانند.” باور مدار بندی سخت خوشه عصب در مغز است. لذا اگر در تجربه، عکس باور به فرد ثابت شود؛ باز مداربندی عصب پابرجا می ماند؛ باور تغییرناپذیر است. اعتقاد به دخیل بستن به درخت برای نیازی با 50% شانس اتفاق افتادن است. اگر بر وفق مراد اتفاق افتد دلیل را دخیل دانسته؛ اگر اتفاق نیافتد؛ قضا و قدر چنین می خواست می شود. لذا مومن پیرو عادت و باور خود به درخت دخیل زند.

چله در ادبیات پارسی به‌معنای چله‌نشینیِ صوفیان، مکان خلوتِ برای کشف و شهودِ عارفان و اعتکاف‌نشینی و ریاضت 40 ‌روزه، و خواندنِ ذکر، دعاها و انجام عبادت برای برآورده شدن حاجت‌ها نیز آمده‌؛ چنان‌چه “سنایی” نیز در انتقاد از چله‌کشی حاکمانِ مستبد و ریاکار که نقابِ زاهدان و عارفان چله‌نشین را به‌رُخ کشیده‌اند، گفت: “مالِ یتیمان خوری، پس چله‌داری کنی؟/ راه مزن بر یتیم، دست بدار از چله‌.”

«عرفان، پنداری پیش مدرن، پیش منطقی، اسطوره‌ای است که برخلاف نظر برخی، همچنان در میان جامعه‌ی تحصیلکرده یا به اصطلاح “روشنفکری” نفوذ دارد و عمل کند. منظور تنها دل‌باختگان به تصوف یا صوفیان و عارفان “مدرن” نیست، بلکه آن بخش از این جماعت را دربر ‌گیرد که ممکن است حتا ادعای مدنیت و تجدد را داشته باشند یا خود را آتئیست بدانند. اما هنوز ذهنیت عرفانی در اندیشه‌ی آنها کارکرد دارد. یعنی اندیشه‌ای که هنوز بسیاری از امور واقع را نه با استدلال، منطق، تحلیلِ علمی، بلکه شهودی و عاطفی ‌فهمد یا اینکه از پندارِ عرفانی جانبداری ‌کند. 

نقد و تحلیلِ علمیِ اندیشه‌ی نخبگان گذشته و معاصر در جهتِ اسطوره‌‌ زدایی و شناختِ معضلات، به معنای کوبیدن آنها نیست.  به این علت اهمیت دارد که نفوذ آشکار و نهانِ آن اندیشه در جامعه باعث خردگریزی، عقل‌ستیزی، تقویت، احیای اندیشه‌های واپس‌گرا ‌شود. یعنی نقد گذشته‌ی ما، نقد وجود و اندیشه‌ی کنونی ما نیز هست. در کتاب، ساختارِ ذهنیتِ  دینی-اسطوره‌ای یا عرفانیِ انسان از آغاز تا امروز به نسبت‌های متفاوت بررسی شده؛ نقش آن در تقابل با عقل، خرد، علم نشان داده شد. یعنی در این کتاب، تفاوتِ بینِ  امر قدسی و خرد یا دو جهانِ ایمانی و عقلانی بازتاب یافته است.» محمود فلکی.

برای اعدام حلاج این اتهامها را باو زدند: حلاج قرمطی معتقد به اتحاد و حلول، زندیق اهل سحر و شعبده، کافر از دین خارج شده. او را مدعی امامت، نبوت، ربوبیت، الوهیت خواندند. مذهب او، شیعه زیدی، اسماعیلی و  اثناعشری بود. او در محکمه‌ خود را از اهل سنت، معتقد به اصول، فروع اسلام، مبانی قرآن معرفی کرد. او الهیات صوفیه و شعر نوشت. تبلیغ و سفر کرد. طامات بمعنی شطح، کفرگویی، کفریات، پریشانگویی، هذیان است. حافظ طامات مخالف عقل و مترادف خرافات گرفت: یکی از عقل می لافد یکی طامات می بافد. طامات تا به چند و خرافات تا به کی. 

رفتار شطح‌گونه، عجیب، خارق ‌العاده حلاج باعث شد که معتزلیان او را حیله‌گر و شعبده باز خوانند. شطح بمعنی سررفتن دیگ، سخنان خلاف شرع، حرف و رفتار مستانه است. قرمطی شاخه ای از شیعه اسماعیلی سده 9م ضد دین بودند. زندیق برای مفسران مجوس با دوگانگی نور و تاریکی بود. همه جرم بوند. فردوسی را حلاج نشنید: مگوی آن سخن کاندر آن سود نیست./ کز آن آتشت بهره جز دود نیست. 

ابوبکر محمد بن داوود بانی مذهب ظاهریه فتوای مهدور الدم/ هدر خون حلاج را داد. انسانِ خدا شده؛ به این معنا بود که فرد به مدد ریاضت، در خویش واقعیت صورت الهی را یابد. همان صورت که خداوند آن را هنگام آفرینش بر آدمی افکنده بود. شطح انا الحق و کلمات مشابه آن نیازمند به تأویل دارند. در غیر این صورت به تکفیرِ فرد ‌انجامد. ابو حامد غزالی در مشکاة الانوار، ادعای حلاج را کلامی عاشقانه و ناشی از سکر وصف کرد. ویکی پیدیا. 

برادرش، احمد غزالی، نیز در سوانح، این شطحیات را حاکی از مقام تلوین حلاج دانست. او نوشت: این انا/ من گفتن نشان آن است که حلاج هنوز دچار اَنانیت خود، دویی با حق، تردید در مشاهده و تعبیر بوده؛ به تمکین و وحدت راه نداشت. سهروردی – مقتول در 1192م نیز، که اتحاد را مردود ‌شمارد، در توجیه انا الحق، با 2 برادر غزالی هم نظر بود. سهروردی در پایان رساله لغت موران، با تمثیلی دیگر، برای شطحیات بایزید و حلاج عذر آورد. او نوشت: سالک هرچند به مرتبه‌ای برسد که نور حق را در آیینه دل مشاهده کند، اما تا هنوز خود را می‌بیند به توحید صرف نرسیده و ناقص است. 

سهروردی برخلاف غزالی، عذرجویانه حلاج را واسطه انتقال میراث حکمت ایرانی داند. او گفت: این حکمت با بایزید به حلاج، با اصطلاح جوانمرد بیضاء، و از وی نیز به ابوال حسن خرقانی رساند. او از خسروانی یا نثر مسجع 31 لحن باربد، نوعی مناجات، برای حکمت گفت. پس از آنها، از شطح حلاج، نصیر طوسی مرگ 1292م دفاع کرد. او در اوصاف الاشراف، حلاج را در سلوکِ مسیرِ اتحاد ‌داند. اما مرادش، اتحاد کفرآمیز نیست بلکه اتحادی است که در آن سالک از انانیت خود رهیده‌؛ جز خدا نمی‌بیند. 

در واقع، حلاج را وی در مرتبه مادون فنا، یا همان وحدت با خدا، دید. او در نهایت حلاج را فانی و منتهی ‌شمرد. یعنی انسان مانند موجودات دیگر میرا بوده؛ قابل وحدت با خدا وحدت نیست. مولوی توجیه انا الحق حلاج و معنای شطح بایزید را به تداخل نور و سلطه خدا بر عارف با عبادت شدید خواند؛ نه حلول و اتحاد. در تمثیلات زیر بیان کرد: حدیده مُحْماة /آهن گداخته، استحاله خر در نمکزار، تبدیل هیزم به نور در آتش، تبدیل نان به جان، نیستیِ قطره در دریا، تبدیل سنگ به گوهر بر اثر تابش آفتاب. 

مولوی گفت: ادعای انا الحق از هر کس و در هر حال روا نیست. بلکه اگر از سالکی مجذوب، در حال استغراق و بی‌خودی انا الحق سر زند، می‌توان آن را با چشم‌ پوشی به معنای هو الحق دانست. انا الحق حلاج را علامت رحمت حق ‌خواند. برخلاف انا الحق فرعون که سبب لعنت او ست. آیا خودشیفتگی حلاج با قدرتمداری فرعون تفاوت دارد؟ این بیان، برخلاف اندیشه وحدت وجود بمعنی توحید شاعر ابن‌عربی سده 11م اسپانیا است که اشیا را با ذات حق در وحدت دید. رک ویکی.

محمود شبستری توجیه مولوی را، با تعبیری قرآنی، آورد. او با اشاره به آیه ۳۰ سوره قصص، حلاج را به شجر طور تشبیه کرد. انا الحق او را از نوعِ ایجاد صدا در درخت وادیِ ایمن از جانب حق شمرد. تمثیل ندای شجر طور به موسی را پیش از شبستری، عطار؛ پس از او هم دیگران بکار بردند. شیخ ‌بهائی مرگ 1621م در مفتاح‌الفلاح به آن اشاره‌ای تأییدآمیز کرد. برخی عارفان سخن حلاج را ناشی از مشتبه شدن امر بر او، و آن را دلیل بر خامی و ناتمامی او دانستند. همانجا.

حلاج زاده 858م فارس اعدام 922 م بغداد، ادعا کرد: من حقیقت ام که ادعای ربویت یا ذوب در احدیت تفسیر شد. شمس تبریزی حلاج را بر سر دار در مقام شک و انا الحق را دلیل محجوبیت او از جمال حق ‌داند: اگر از حق خبر داشت انا الحق نمی‌گفت. او وصال حق را ادعای محض انگاشته؛ نهایت فقر و اخلاص را در «وصل به طریق» حق داند نه «وصل به حق». 

«حلاج‌وار» آرایه‌ای ادبی است؛ به معنای «فردی که بی‌پروا از عواقب عقیده‌اش، باورش را بیان کند، تا آن‌جا که سر در پای بی‌باکی باخت». بیشتر شاعران از یک بیت تا یک فصل از دیوان خود را به او اختصاص دادند. فصلی از کتاب تذکرة الاولیاء عطار به او اختصاص دارد. گفت آن یار کزو گشت سر دار بلند./ جرمش این بود که اسرار هویدا می‌کرد. حافظ

در بحث عرفان اینها آیند: دین کارما/ اجرت اخروی، آخرالزمانی قیامت، نامه اعمال، ذات خالق. آیا خودشیفتگی عرفان با استبداد مطلقه رابطه دارد؟ درونگرایی عارف از برونگرایی اجتماع طفره رفته؛ گاهی حرافی عارف منجر به قتل او گردد. نمونه: حلاج، سهروردی. نیتچه نوشت: تقدس گرایی سرمنشاء دیکتاتوری و استبداد است. شاید از حرف نیتچه نتیجه شود: عرفان در قدرت به استبداد رسد. کامو در کالیگولا استحاله خودشیفتگی به قدرت خوکامه را نمایاند.

نمونه: صفویان از عرفان در برابر عثمان بچجای خرید مهمات مدرن از فرانسه، انگلیس، روس به استبداد رسیدند. زندیه استثنا بود که خشکی و خرافات عرفان را قیچی کردند. استبداد ممتد روشنفکر را به عرفان کشاند که در مبارزه با استبداد واقعگرا/ رئالیست نبوده؛ به آرمانگرایی دامن زند. عارف زبانبازی را پوشه بر نفهمی علمی خود کند؛ بویژه در استبداد امکان مچ گیری او را نیروهای مترقی ندارند. 

حافظ گفت: مغنی کجائی بگلبانگ رود؟/ بیاد آور آن خسروانی سرود. رود ساز زهی است. آیا 31 لحن، 300 گوشه، 7 دستگاه موسیقی مجلسی ایران با هم رابطه دارند؟ خسروانی فرم شعری باستانی است که به دو بیتی، لالایی، رباعی کامل‌تر و متقارن شد. ساختار آن 3 مصرع داشته؛ دو مصرع اول و آخر آن و گاه هر سه، هم‌قافیه‌اند. خسروانی، هم در ظاهر هم در موضوع به شعر هایکو ژاپنی با 17 هجا شباهت‌ دارد. 

صبا آهنگساز ایرانی: حال که آرزو، امیال و تمنیات ما به واسطه نفوذ تمدن اروپائی اوج گرفته، متحیر هستم که جوانان با این موسیقی چه می کنند. غم نهفته در این موسیقی برخاسته از غم ها و مصیبت های تاریخی ماست. حوادث غمبار تاریخی است که ذهنیت ما را دگرگون کرده و همه تراوشات ذهنی ما را چه در شعر چه در موسیقی و هنرهای دیگر غمگنانه ساخته است.”

میکیس تئودو راکیس، آهنگساز یونانی: آن چه مرا در طول تمام این سال ها ی دشوار نجات داد موسیقی بود. موسیقی نه تنها به من کمک کرد که با مردم همدل و هم صدا شوم بلکه مرا نسبت به آنان متعهد کرد. از مقاله اخوان: الحان باربد باربد عهد خسرو پرویز/ دوم 591-628م که 31 خسروانی بود در خسرو و شیرین نظامی ذکر شده؛ اغانی در مجلس طرب خسرو پرویز از 7 خسروانی/ مقام/ دستگاه، 30 لحن، 360 دستان با ایام هفته ، ماه، سال ساسانی جور بودند. خسروانی با وزن هجائی نثر مسجع همراه ساز بود. رباعی و دوبیتی با خسروانی ربط دارند. نصیر طوسی خسروانی و لاسکوی را شعر دانست: سپیده دم که خروسان خسروانی ساز/ نوازند بر آهنگ خسروانی، باز.


خانلری در مقاله‌ «شعر و وزن» پس از نقل از نصیر طوسی دربارهء خسروانی و لاسکوی، نوشت: «خسروانی نوعی از سرود در ایران معمول‌ بوده؛ تصنیف آنرا به باربد نسبت داده‌اند. همیشه با لحن موسیقی بوده؛ شاید مانند تصنیف‌های امروز.”  لاسکوی «بفتح َسین و کاف نام نوا/ ملودی ایرانی بود. “پرنده ایست کوچک و خوش آواز مانند سهره یا سسک. منوچهری گفت: خول طنبوره تو گویی زند و لاسکوی/ از درختی بدرختی شود و گوید آه.  خول بمعنی خل، بیحال، غلام، مباشر و طنبوره کمانچه است.

خسروانی‌ وزن عروضی نداشته؛ می تواند هجایی مانند شعر سپید باشد. از موسیقی باربد عهد ساسانی، لالاییها در کتاب ص هدایت، دوبیتی های بابا طاهر عریان، رباعیات خیام، تطور آن را نشان دهند. مهدی اخوان ثالث یک خسروانی دارد: آبِ زلال و برگِ گل بر آب/ مانَد به مَه در برکه‌ی مهتاب/ وین هر دو چون لبخندِ او در خواب. رک مهدی اخوان ثالث، «خسروانی و لاسکوی» در کتاب بدعت‌ها و بدایع نیما یوشیج، نشر زمستان. اجاق سرد نیما یوشیج نیز فرم خسروانی دارد:
مانده از شب‌های دورادور
بر مسير خامش جنگل
سنگ‌چينی از اجاقی خرد،

اندرو خاكستر سردی.
همچنان كاندر غباراندوده‌ی انديشه‌های من ملال‌انگيز
طرح تصويری درآن هر چيز
داستانی حاصلش دردی.

صادق هدایت یک خسروانی در داستان ش دارد:
دريغا كه بار دگر شام شد،
سراپاي گيتي سيه فام شد،
همه خلق را گاه آرام شد،
  مگر من، كه رنج و غمم شد فزون.
جهان را نباشد خوشي در مزاج،
بجز مرگ نبود غمم را علاج،
وليكن در آن گوشه در پاي كاج،
  چكيده است بر خاك سه قطره خون.

عرفان بر موسیقی مجلسی ایران اثر ناامیدی، هجران، غم، تنهایی دارد. در آن غم عنصر غالب 6 هیجان مغز یعنی شادی، غم، تنفر، ترس، شگفتی، کنجکاوی است. غم در موسیقی مجلسی 7 دستگاه شور، همایون، ماهور، نوا، سه‌گاه، چهارگاه، راست پنجگاه و لالاییها را عرفان و عوامل دیگر مانند مرگ، عدم امنیت، فقر، بیماری، محرومیت زنان رایج کردند. چرا؟ در موسیقی ضربی اتنیک شادی و تحرک غالب اند.

آهنگ غمناک برخی را خوش آید؟ نورونهای مغز افسرده بعلت پایین بودن سطح ناقلان عصب بویژه سروتونین سرعت کم تخلیه الکتریک دارند. در فرد افسرده گرایش به گوشیدن نوتهای آهسته بیشتر است. نوتهای غم افزا سرعت تعویض و کشش نوت سیاه/ سفید آهسته، کمتر دارند. در موسیقی شاد نوتها کشش تند زمانی چنگ و دولاچنگ داشته؛ تند عوض شوند. سرعت تخلیه الکتریک سروتونین از 10-15 را به 40 هرتز رساند. پس سرعت تعویض نوتهای موسیقی لحن شاد یا غمین را بسازند. در افسردگی سرعت تخلیه الکتریک نورون ها کم شده؛ احساس افسردگی را بیشتر کند. تقی کیمیایی-اسدی 180424 فب

سرعت تعویض نوتها و تخلیه الکتریک باید با هم همخوانی داشته باشند. وگرنه حالتی شبیه به تناقض شناختی/ کاگنتیو دیسوننس پدید آید. احساس تخلیه الکتریک با حالت شناخت ناشی از موسیقی تطابق ندارد. فرد افسرده پسند به موسیقی شاد و فعالتیهای گروهی بیعلاقه شود. بطور کلی می توان با موسیقی فعالیت های دیگری در مغز را همآهنگ کرد. مانند مارش نظامی، سرود، رقص. احتراز از شنیدن موسیقی غم انگیز توصیه شود تا مغز بشاش بماند. 

موسیقی ترتیب ویژه صداهای غیر گفتاری/ غیر واگ های با تاثیر بر مغز است که سرشتی و با توان پرورش با سامانه دوپامین، اکسی توسین، وازوپرسین لذت فردی و انسجام اجتماعی/فرهنگی را بسازد. شاید صداهای مطبوع مانند ضرب رقص گروهی بخشی از فشار فرگشتی در جهت تقویت همبستگی انسان اجتماعی باشد.

اندورفین ها مواد شبه افیونی اصلی مغز ند. آنها سرخوشی، لذت از غذا ، سکس، خلسه، رقص آورند. بتا-اندورفین قویترین آنها است. در الکلیسم مزمن مقدار بتا-اندورفین مغز بشدت پائین رفته؛ این کاهش در مایع نخاع معتاد سنجش شود. در این حال محرکات طبیعی برای معتاد لذت بخشی ندارند. هورمون عشق یا اکسی‌توسین را هیپوتالاموس تولید و غده هیپوفیز ترشح کند. سطح بالای آن اعتیاد جنسی آورد که با مشاوره کنترل شود. Taghi Kimyai-Asadi 230624فب. همانجا 230624

در رؤیای خواب اتصالات سیناپسی شبکه های حافظه تقویت شوند. وقتی شبکه حافظه عزیز از دست رفته ای فعال شود، او اکثرا سالمتر و در جای بهتر از وضعی هست که در پایان عمر داشت. شاید رویا بازتاب آرزو برای شرائط او است. در جوامع دینی این باور کاذب پدید آید که او در بهشت است. رؤیا داستان سرائی نیمکره چپ از فعالیت های الکتریک درهم و برهم بدون نظارت ساختار حقیقت یاب قشر جلوپیشانی هست که در خواب از کار افتاده؛ امیگدال سازنده احساسات خام را هم رها کرده؛ تا احساسات زیادی به داستان سرائی ها بدهد. همه ناممکن ها در رؤیاها پدیدار شوند.

فیلسوف از پیامبر تاثیرگذارتر است؛ زیرا پیامبر با عوام طرف بوده؛ فیلسوف با روشنفکران. مهمترین تفاوت بین مغز جانوران اندازه، وزن، حجم نسبت به وزن و‌ حجم‌ بدن و تعداد نورون ها در قشرنو  نسبت به بقیه مغز است. حجم مغز انسان ۱۳۰۰ سانتیمتر مکعب است. از ۸۶ میلیارد نورون آن ۷۰ میلیارد در مخچه یعنی 81% و ۱۶ میلیارد در قشرنو یعنی 19% و در ساختارهای تحت قشری اند. مغز شمپانزه ۲۸ میلیارد نورون دارد که ۷/۴ میلیارد آن در قشر نو با اکثریت در قشر بینائی و ‌۳۳۷ سانتیمتر مکعب حجم دارد. پس قشر نو مغز انسان کمی بیشتر از دو برابر نورون اما چهار برابر حجم دارد. 

یکی از علت های این تفاوت  عمده حجیم‌ بودن فضاهای بین یاخته در مغز انسان است که نه تنها حجم‌ و وزن 2 نیمکره را افزاید، بلکه این فضاهای گسترده برای ارتباطات بیشتر نورونی، تولید دندریت ها، خارهای دندریتی بیشتر و متراکم تری را ممکن سازد. به مجموعه این فضاها و محتویات شان نوروپیل گویند. همراه با توزیع بیشتر نورونی در قشر جلوبشانی تا ۳۰٪ حجم کل نیمکره ها با شبکه های پیچیده تر برای فرایند افزاینده بیشتر اطلاعات، دلیل توان یادگیری، خلاقیت، ابداعات، تفکرات، فرهنگ ها، اجتماعات، توان سخن گویی است.

از اینرو مغز انسان برتر از جانور دیگر است. طبقه بندی بلوم روند تفکر را در 6 سطح انگاشت: دانش، فهم، کاربرد، تحلیل، سنتز، ارزیابی. دانش/ معرفت، اطلاعات كاربردي و سازماندهي شده براي حل مسائل است. فهم ادراک فرایند ذهنی دربارهٔ یک ابژه فیزیکی یا انتزاعی برای پرداختن به آن است. کاربرد بهره گیری از دانش است، تحلیل خلق مجدد فرایندهای پیچیده برای پیش ‌بینی مسیر آینده است، سنتز ترکیب چند جزء برای تولید یک کل است. ارزیابی سنجش انجام کار در زمانی معین، در مقایسه با استاندارد است. 

انسان برخلاف ایده ی من در آوردی و بی پایه امثال دکارت، و ادیان مختلف با فرض داشتن دو روح انسانی و‌ حیوانی با این فرض که حیوانات که روح از هر نوعی ندارند، بلکه مغز فرگشت یافته متفاوتی دارند. باید گفت: تعداد ژنهای فعال در داخل نورون ها و تنوع پروتئینی در نورون های قشرنو انسان بیش از هر جانور دیگری است. مطالعه این تفاوت  ها بسیار مشکل است. در نتیجه انسان کامپیوترهای ریز و متفاوت از جانوران و از یکدیگر دارد. بروز گوناگون ژنتیک، تربیت انفعالی و فعال، اتفاقی این سیستم پیچیده ی قشرنو عوامل تفاوت‌انسان ها با هم اند. فبTaghi Kimyai-Asadi 121224 

کوال واحد اندازه گیری کیفیت ذهنی شاید ۱۰ بتوان ۱۸ است که به آگاهی انسان رسد. مخچه 10% حجم مغز بوده؛ هر عصب ش تا ۲۵۰ هزار اتصال شیمیائی و بی شمار اتصال الکتریک دارد. دخالت حتمی مخچه در کیفیت های قوای عالی مغز بخوبی شناخته نیست. هر یک از ۲۰ میلیارد نورون قشری ۱۰۰۰۰ سیناپس شیمیائی گیرنده، 100ها سیناپس فرستنده، چند 1000 سیناپس راجعه جانبی از آکسون هر نورون بر روی دندریت های خودش و نورون های مجاور دارد.

نیز سیناپس های الکتریک شمارش ناپذیر، ده ها ناقل عصبی هر کدام با گیرنده های گوناگون و مقادیر متفاوت آزاد شدن بستگی به نیاز، همه با هم در ایجاد ادراکات گوناگونی دخالت کنند. تا این تعداد کیفیت ذهنی یا کوال را ایجاد کنند. برخلاف نظر فیلسوفان هیچ ماهیت غیرمادی در این پدیده سازی ها وجود ندارد. ۳۰۰۰۰۰ ستون قشری فرایند کننده ی طرح ها هر کدام دارای میلیون ها نورون تنها سازنده ی تمامی کیفیت ذهنی اند. به درجات متفاوت ترس، اضطراب، لذت، درد، رنگ، تنفر، هر آن چه ادراک شود هر لحظه ساختارهای مغز را عوض کنند. یکی از اثرات گزارش شده ی مصرف ماریجوانا باور پیدا کردن به تله پاتی است. وهمی که بدون مصرف این ماده در افراد مذکور وجود ندارد. 

در غیاب مواد توهمزا، باورمندان به تله پاتی به نوعی اختلال توهمی دچار اند. چرا تله پاتی توهمی است؟ ‌مغز دستگاه توانمندی ندارد تا بتواند میدانی الکتریکی ایجاد کند تا مانند ایستگاه رادیو آن قدر قوی باشد که از فضا عبور کرده؛ مغز مدعی هم دارای آنتنی باشد که میدان الکتریکی بسیار پیچیده تفکر دیگران را دریافت، آنالیز کرده، بفهمد در مغز طرف مقابل چه می گذرد. رک بالا، فب260624. در عوام فریبی، عرفان مدرن با مفروضات ثابت نشده ادعای اثبات خدا را کند. یکی از ادعاهای دوران مدرن کاربرد یافته های فیزیک اتمی است تا ادعای آگاهی در 4سطح زیر را بقبولانند. 

1الکترون، گویا آگاه است تا در کدام مدار حبابی شکل دور هسته باقی بماند. اما نتوانند بگویند الکترون ‌با کدام ساختار و با چه هدفی توان باخبری از این امر را دارد. آیا با این باخبری رفتارش را دلبخواهی عوض کند یا نه؟ یا این که انرژی موجود در آن  تعیین کننده سطح مدار حبابی شکل آن دور هسته است؛ میدان الکترو مغناطیسی، بطور جبری آن را در همان مدار نگه داشته؛ فقط وارد اوردن انرژی مدار ان را بالاتر ببرد نه خودش. 

2مولکول که از خودش و مولکول های اطراف باخبر است. اما صرفا مولکول هائی می توانند منفعلانه با هم ترکیب شوند که محل خاصی در هر دو آنها برای اشتراک الکترون وجود دارد. این ادعا هم با استدلال فوق یعنی در نبود ساختار باخبری رد شود.

3حیات که فقط و فقط باخبری در مغز بسیار رشد کرده به اندازه خاصی، و بعنوان یک پدیده نوظهور در سیر حیات- تنها در کره زمین- پدیدار شود. از ادغام میدان های الکتریک تقویت شده برای انجام رفتار تطابقی لازم شود. اما انسان بعنوان آگاه ترین، باخبرترین، پیچیده ترین ساختار فیزیک خالص از فعالیت های اتمی، الکترونی، مولکولی اکثر اعضای تن بجز آن چه که بخش پشتی جانبی قشر جلوپیشانی الزاما و بطور جبری انتخاب کند، آگاهی پیدا نکند، اعضایی که در حال حاضر حس مهمی ایجاد نکرده اند که به اطلاع این بخش از مغز  رسیده؛ بنا به نیاز فرگشتی باید به آن واکنش تطابقی نشان دهند.

4کهکشان عالی ترین مرحله تکامل زیستی ساختار پیچیده کربنی را بر شکل آغازین هستی هیدروژن در التهاب سوار کند. اصحاب آن ادعا دارند: اجرام سماوی از خودشان، از اجرام نزدیک و دور از خودشان با خبرند، یعنی زیر 4نیروی شناخته شده اند. پس چرا شهابها، ستارگان، کهکشان ها با هم تصادم کنند؟ 

اما نمی گویند ابزار آگاه کننده ی مثلا خورشید با ساختار ساده گرانشی چیست. این ابزار هیدروژنی در کجای خورشید اند؟ کوره همجوشی اتمی، پوسته ملتهب بیرونی، میلیون درجه دما هرنوع جزء زیستی آگاهی را تبخیر/ تجزیه کند. یا یک سیاه چاله نوترونی چگونه از اجرام کهکشان اطراف خودش باخبر است؟ بجز این که همگی مفعول جبری 4 نیرو اند که جهان را پویا در استحاله و هسته های اتمی که جهان را پایا در بقای انرژی کنند. رک منبع بالا.

پرسش دیگر این هست که بجز در سطح واکنش تطابقی نشان دادن به محیط که در آگاهی مغزی ایجاد شود، کاربرد آگاهی روان و حافظه انسان برای اجزای ریز و کلان جهان چیست؟ آیا یک سیاه چاله، کهکشان، ستاره، سیاره، مولکول و اتم با کاربرد باخبری و آگاهی خود رفتارش را  کنترل کند تا مثلا منهدم‌ نشود؟ رک منبع بالا.

 منابع. ‏2024‏/12‏/20 فاکتها از ویکی پیدیا با ویراست آمدند. SCI AM 06, 2024 p 57

تقی کیمیایی-اسدی 2024 پنج سؤال علم و دین، انتشارات نگاه معاصر، تهران.

محمود فلکی 2024 نقش بازدارنده عرفان در ایران، چاپ 3 انتشارات فروغ.