سیاست خارجی بیطرف و اقتصاد محور
در طول سه و نیم سال جوابگوی عاجل موقف افغانستان در جهان نشد .
۱– از ۱۹۶ کشور جهان صرف ۴۰ کشور با امارت اسلامی در تعامل است که در برخی موارد نیم بند میباشد .
۲– هیچ کشور جهان حاضر به برسمیت شناسی امارت نشده است .
۳– نام آنانیکه در لست سیاه است از آن لست خارج نشده است .
۴– مناسبات با دو کشور همسایه شرقی و غربی تنش زا است ، پاکستان با تجاوز بر حریم خاک و فضای افغانستان باعث قتل و زخمی شدن افراد ملکی گردیده و تهدید های لفظی سران دولتی آن ادامه دارد .
۵– ایران برسر مسئله حقابه گاهگاهی تهدید میکند و بخود حق میدهد که در مورد اعمار بند ها روی دریاهای افغانستان اعتراضات تهدید آمیز نماید .
۶– تاجکستان در روابط با افغانستان سرد است ، دفاتر مخالفین مسلح امارت در آنجا فعال بوده هنوز سفیر جمهوری در سفارت افغانی در تاجکستان کار میکند و علیه امارت فعالیت دارد .
۷– پولهای منجمد شده افغانستان همچنان در حال انجماد است .
۸– ۵۶ کشور اسلامی از وضع قیود علیه زنان و تحصیل دختران ناراضی اند ، هیچ یک حاضر به شناخت رسمی امارت نیستند .
۹– بنابر سیاست غرب نسبت به افغانستان که عدم برسمیت شناسی و اعمال فشار است سیاست بیطرفی افغانستان نا متعادل است مناسبات با ممالک مخالف غرب این تعادل را برهم زده است .
۱۰– مهاجران افغان در ایران و پاکستان با برخود بسیار بد مواجه اند .
سیاست خارجی کشورها ادامه سیاست داخلی برای حفظ منافع شان است . تعر یف منافع ملی در قوانین اساسی مسجل میگردد . دولتها قوی یا ضعیف مسئولیت دفاع از تمامیت ارضی. حاکمیت ملی و جان اتباع شانرا در داخل و خارج بعهده میداشته باشند . بر بنیاد اساسات تشکیل دولتها که ساحه ، نفوس و حاکمیت است دولتها مکلف به حفظ و دفاع این عناصر سه گانه اند .حاکمیت بر ساحه بنابر عدم حاکمیت امارت بر حریم فضایی نا تکمیل است .
دولتی که توان دفاع از سرزمین وحاکمیت را داشته و حامی منافع مردمش باشد ( رعایت حقوق بشر ، حق آزادی های مدنی، حق کار ، حق تعلیم و تحصیل دختران ، بذل توجه به بهبود زندگی مردم و بطور اخص زندگی زنان. حق آزادی بیان و تشکیل سازمانهای سیاسی و اجتماعی ، رعایت و حمایت از حقوق و آزادی های فردی )،از جانب دولتهای دیگر برسمیت شناخته میشود که با شناخت رسمی ، عناصر متشکله دولت تکمیل میگردد.
سیاست خارجی زمانی موفق میباشد که کشور ها بر بنیاد مبانی ذکر شده در بالا با این دولت شامل تعاملات سیاسی و دپلماتیک گردد یعنی حاکمیت جدیدآ ایجاد شده را بحیثواحد سیاسی متکی بر قواعد بین المللی و ممثل منافع مردمش بدانند .
هر قدر سیاست خارجی معقول و طبق منافع ملی از جانب حاکمیتها در پیش گرفته شود در صورت عدم برسمیت شناسی عمل یکجانبه و غیر قابل تعامل با جهان میباشد زیرا در نبود سمیت نزد کشورها و نبود تعاملات سازنده دپلماتیک بر معیار های منشور سازمان ملل متحد و کنوانسیونهای بین المللی در عرصه دیپلماسی در حقیقیت حاکمیت نو تشکیل با خود مصروف بوده برای تعامل و تاسیس روابط، جانب مقابل نمیداشته باشد ، سیاست خارجی اعلان شده ، یکجانبه باقی می ماند و از جانب دول عکس العمل متقابل توام با رعایت منافع ملی آن نشان داده نمیشود.
سیاست خارجی اعلان شده امارت اسلامی در انزوای کلی نیست ،برخی کشورهای موثر در روابط بین المللی با آن در تعامل قرار دارند ولی خیلی محدود است که این محدودیت پاسخگوی منافع ملی بوده نمیتواند. نماینده امارت در سازمان ملل متحد پذیرفته نشده ، در اکثر گردهمایی های جهانی کسی از امارت نمایندگی نمیکند، قطعنامه های زیادی از جانب سازمان ملل متحد و سائر سازمانهای بین المللی در مورد اقدامات امارت در عرصه های محدودیت ها بر زنان و دختران و برخی اقدامات دیگر صادر میگردد که امارت اسلامی را در جهان در موقعیت نا مطلوب قرار میدهد.
اگر سیاست علم است و اجرای آن هنر باید در تحقق سیاست خارجی هنرمندانه و با هوش عمل شود. دیپلماسی فن و حرفه دپلماتهاست ، یک مسلک است و تحقق ان نه تنها فهم که مهارت نیز می طلبد . یک دندگی در دیپلماسی هنر نیست ، دپلمات های با فهم ، زیرک و آگاه از امور جهانی میتوانند برای حفظ منافع ملی و دفاع از حاکمیت و تمامیت ارضی کشور شان موفق باشند ، طرق و راههای را دریابند تا هم با ایستادگی در دفاع از منافع ملی و هم در مواقع ضروری با نرمش لازم روابط و مناسبات را با کشورهای دیگر ایجاد و توسعه دهند .
درست است که عده ای از دولتهای زورگو در مقابل حاکمیت های جدید التشکیل از سر تنبگی سیاسی کار گرفته در صورت عیار نشدن آن ها با معیارهای ایدئولوژیک شده سیاست شان ، شناخت حاکمیت ها ی جدید را به تعویق می اندازند ، اما پیگیری برای ایجاد تفاهم غرض رعایت ارزشهای هردوطرف میتواند بر موقف آنها نرمش بیاورد .
سه سال و نیم برای ایجاد و انکشاف مناسبات دپلماتیک با کشورها و کار برای زمینه سازی برسمیت شناسی وقت زیاد است اما واقعیت این است که دستگاه دیپلماسی افغانستان درین عرصه از موثریت کم برخوردار بوده است .
آمریکا درین عرصه نیرنگ بازی میکند، اولآ چگونه با کسانیکه تعداد زیاد اعضای رهبری شان شامل لست سیاه است حاضر بیکتعامل دپلماتیک در دوحه شد و عقد قرار داد نمود و آنرا ثبت ملل متحد ساخت . بر طبق لست سیاه آمریکا این ها فاقد صلاحیت حقوقی برای تعامل دپلماتیک با آمریکا بودند. آن معاهده نهایت درجه ضعف آمریکایی ها را نشان میدهد، وانمود میسازد که بخاطر شکست در افغانستان وگریز ازین کشور حاضر شدند روی حیثیت جهانی شان پا بگذارند و آن قرارداد را امضا نمایند . نیرنگ آمریکایی ها درین است که وقتی حاضر شدند با افراد شامل در لست سیاه عقد قرار داد کنند و به آنها ارزش حقوقی و صلاحیت تعامل ثبت شده در ملل متحد را قایل شوند چرا طی سه و نیم سال بعد از قرار داد در خروج نام آنها از لست سیاه و برسمیت شناسی حاکمیت شان تعلل و بهانه تراشی میکنند؟ آنها که ایشان را بحیث یکجانب مساوی الحقوق در عقد قرارداد شناختند، به میز مذاکره دوامدار نشستند و بالاخره حاضر به به امضای موافقتنامه شدند حالا چرا به اصطلاح افغانی ( ترازو بزمین میزنند؟) .
از سخنرانی های ترامپ وگفته های همکاران او بوی انتقامجویی و ایجاد تشنجات مجدد در افغانستان استشمام میشود، نشود که آن( زنگی مست ) بار دیگر بدوام سیاست شکست خورده جمهوری خواهان حالت ۲۰ ساله اشغال را با نیرنگ دیگر بسر داشته باشد و بجای بهبود بخشی اوضاع به فشار بالای مردم افغانستان زیر نام فشار بر طالبان عمل نماید .