سکوت در برابر جنایت های طالبان جفای بزرک در حق مردم افغانستان
نویسنده: مهرالدین مشید
سکوت نخبگان پشتون و داوری آیندۀتاریخ
افغانستان روز های دشواری را سپری می کند و این کشور روز های دشوارتر از این را پشت سر گذاشته و بصورت قطع این روز ها هم گذشتنی است. آسیاب سنگ ستمگران بار بار مردم افغانستان را زیر گرفته است؛ اما سنگینی آن بر شانه های مردم افغانستان دیرپا نبوده است و بر مصداق این شعر حافظ” رسید مژده که ایامِ غم نخواهد ماند – چنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماند” اما این بار تاریخ به گونۀ دیگری در افغانستان رقم خورده که با گذشته ها متفاوت است. این بار نه تنها رخداد؛ بلکه عوامل و موضعگیری ها در قبال حوادث کنونی نیز متفاوت است کهدر این میان سکوت نخبگان، بویژه سکوت نخبگان جامعۀ پشتون در برابر ستم و تبعیض های قومی طالبان پرسش برانگیز و نگران کننده است. این سکوت سبب شده تا طالبان که در اصل یک گروۀ استخباراتی اند، چرخ حکومت تک قومی را بر سر و دوش مردم افغانستان در گردش نگهدارند.
اینکه تاریخ در مورد روز های گذشته و سیاه کاری شهزاده گان و ستمگران و سیاستگران مزدور داد سخن را ادا کرده بعد و از این هم ادا خواهد نمود. این يک حقیقت آشکار است و از واقعیت های تلخ تاریخ افغانستان با ساده انگاری ها نمی توان عبور کرد. با سطحی نگری ها داوری بیرحمانۀ تاریخ را در فردا ها دست کم گرفت. در گذشته ها وزنۀ عوامل خارجی بر حوادث افغانستان سنگینی میکرد و موضع گروههای سیاسی و قومی و بویژه نخبگان افغانستان در قبال آن یک دست و همگون و ملی بود؛ اما این بار چنین نیست و افغانستان به گونۀ بیرحمانه ای به جزایر گروهی و قومی آشتی ناپذیر تبدیل شده است. در این ميان آنچه حالا مایۀ نگرانی است، اینکه سیاستگران پشتون در کنار شماری سیاستگران غیرپشتون بنابر فساد های گسترده و خیانت های آشکار با حوادث کنونی و واقعیت های تلخ تاریخ کشور پشت داده اند و با بازی های پشت پرده با طالبان مهر سکوت بر لب زده اند. دلیل این سکوت سیاستگران آشکار است؛ زیرا آنان می دانند که مردم افغانستان از آنان به شدت متنفر اند و آنان را استفراغ کرده اند. مردم افغانستان هرگز به سیاستگرانی اعتماد نمی کنند که بار بار زنده گی و سرنوشت آنان را به بازی گرفته اند. این حس خودکم بینی ودعدم اعتماد به نفس چنان سیاستگران افغانستان را زبون گردانیده که حتا جرات کم ترین انتقاد از طالبان را از آنان گرفته است. حال پرسش این است که چگونه شده تا شماری نخبگان افغانستان، بویژه نخبگان پشتون چنان مهر های فولادین بر لب های شان زده اند. امروز از قبرستان ها برضد ستم طالبان و زن ستیزی و آموزش ستیزی آنان صدا ها بلند است؛ اما نخبگان پشتون چنان خود را در لاک قومی پنهان کرده و از خود بیگانه شده اند که گویی صدا ها در گلوی آنان شکسته است. ممکن نخبگان غیرپشتون بهای اندکی در برابر این سکوت بپردازند و اما بدون تردید نخبگان پشتون بهای بزرگی در برابر این سکوت مرگبار خواهند پرداخت. آنان برای همیش شرمندۀ تاریخ و داوری نسل های کنونی و آینده خواهند بود. طالبان آن سیاست های آموزشی انگلیس را بر سر مردم افغانستان بویژه اقوام پشتون تحمیل کرده اند که پس از سیطرۀ این کشور بر نیم قاره، تلاش های خان غفار خان برای رشد آموزش در سرحد به نتیجه نرسید. حالا طالبان این سیاست استعماری آموزشی را نه تنها در سرحد، بلکه در سراسر افغانستان حامۀ عمل بپوشند. این رویکرد طالبان همه را شگفت زده گردانیده که چگونه شده تا نخبگان پشتون با وجود آگاهی از عواقب و پی آمد های ناگوار آموزش ستیزی طالبان و سیاست های تک قومی و پر از تبعیض آنان، نه تنها اعتراض نمیکنند که خاموشی مرگبار و فریبنده اختیار کرده اند.
این نقطۀ سیاه زمانی برایم برجسته شد که دوستی از کابل آقای ع ن ط برایم در وات سپ پیام گذاشت و در آن چنین نوشته است، نمی دانم که چگونه شده “پشتون ها آهسته آهسته افغانستان را بطرف قوم گرایی و لسان گرایی می کشانند. در این دوسال یک پشتون برضد طالبان اظهار نظرنکردند. من دراین مدت تمام رسانه های خبری را تعقیب میکنم؛ بایک تعداد پشتون ها که مصاحبه شده طفره روی کردند ،حتی یک تعداد دوستان پشتون که بامن در واتساپ وصل اند از مطالعه مضامین خود داری کرده و بالاخره روابط خود را بامن قطع نمودند… من حیران هستم شما یک چیزی نوشته کنید در واتساپ برای من روان کنید چون من منبع ومتون ندارم از خانه بیرون هم شده نمیتوانم که کتاب پیدا کنم در سیستم موبایل درانترنت هم بلد نیستم” از این پیام چند روزی سپری نشده بود که انتقاد آقای عبدالباری جهانی شاعر سرشناس و وزیر پیشین اطلاعات و فرهنگ افغانستان رسانه ای گردید.
وی با انتشار نامهای سرگشاده، سران گروه طالبان را به خاطر انحصار قدرت و همچنین به دلیل وضع محدودیتها، بویژه بستن درهای مدارس و دانشگاهها به روی دختران مورد انتقاد قرار داده است. وی هرگونه انحصار قدرت را مردود شمرده و با اشاره به ستم قومی و محرومیت های اقوام غیر پشتون نوشته که آنان «هزاران سال است که در این سرزمین زندگی می کنند». وی تصریح کرده که «قدرت را به روز میتوان بدست آورد، اما تاریخ به اثبات رسانده است که نگه داشتن قدرت با زور غیرممکن است.». وی خواهان باز شدن بدون درنگ مکتب ها شده و از تبدیل شدن دانشگاهها به مدرسۀ حقانیه ابراز نگرانی کرده است. عمل کرد قومی طالبان بخش مهم این نامه است. وی روایت های قومی طالبان را به چالش کشیده است و گفته بهای سیطره جویی طالبان را تمام پشتون ها خواهند پرداخت. وی گفته، طالبان حقوق همه افغان ها را پامال کرده اند و دشمنی دائمی میان مردم افغانستان را به بار آورده اند. وی حکومت زور و سرنیزه را مردود دانسته و تاکید کرده مثلی که شوروی و امریکا وناتو در افغانستان شکست خورد طالبان همه شکست می خورند.
در این شکی نیست که سخنان هشدار دهندۀ این شاعر مردمی و عصیانگر و مصلح، آنهم از لوی قندهار فریادی سنگین و تکان دهنده بر گوش های طالبان باشد و اما طالبان در گذشته در برابر این انتقاد ها واکنش نشان نداده اند. چنانکه پیش از آین فاروق اعظم هم در خطاب به مولوی شجاع الدین نامه ای نوشته و به طالبان مشوره داده بود که از سوی آنان پاسخی دریافت نکرد. این نامۀ سرگشاده به دنبال افزایش روز افزون آموزش ستیزی و سیطره جویی طالبان منتشر شده که آخرین موارد آن متوقف کردن فعالیتهای رادیو «صدای بانوان»، تنها رسانه ویژه زنان در شهر فیضآباد، مرکز ولایت بدخشان در دهم حوت، بود.
انتشار این نامه از سوی آقای باری، به مثابۀ انفجاری بود یک باره رسانه ای شد و اظهارات او بحیث نخستین شاعر سرشناس زبان پشتو مورد استقبال مردم قرار گرفت. هرچند آقای عبدالباری جهانی شاعر شناخته شدۀ افغانستان با بلند کردن صدای انتقاد و به صدا درآوردن ناقوس اعتراض برضد طالبان این سکوت مرگبار را شکست؛ اما بسنده نیست. این نامه که به دنبال زندانی شدن آقای ویسا رسانه ای شد، در واقع شمشیر آخته بر ناف طالبان تلقی شد که برای نخستین بار بر زشتی ها و پلشتی های حکومت و رویکرد های آنان انگشت انتقاد نهاد. پیش از این، اینگونه انتقادها از سوی شماری نخبگان سایر اقوام زیاد بر طالبان وارد شده بود؛ اما هیچ گاهی از سوی نخبگان جامعۀ پشتون نه تنها استقبال نشد که به نحوی رد هم شد و بر نویسنده گان آنها اتهام ستمی و مائوئیستی وارد کردند؛ اما انتقاد های آقای باری از طالبان، مورد استقبال سایر اقوام قرار گرفت و با تاسف که نخبگان و غیر نخبگان پشتون از این سخنان او سطحی گذشتند و حتا اندکی هم یخ های سکوت مرگبار آنان شکسته نشد.
این سکوت به مثابۀ نقطۀ سیاه یا سیاه ترین نقطه در تاریخ افغانستان خواهد بود که اکنون به گونۀ آن ورق سفید برای نخبگان پشتون نادیدنی است و تنها نقطۀ سیاۀ پشتون بودن طالبان بر روی صفحه برای شان دیدنی است و بس. با تاسف که جاذبه های قومی و گرایش های زبانی چنان شماری را در افغانستان امروز در یک نقطۀ کور متمرکز ساخته که افق دید آنان را نسبت به مسایل کلان کشوری و ملی محدود و سطحی نگه میدارد. در حالیکه در اطراف این نقطۀ سیاه افق وسیعی برای مانور های فکری سالم وجود دارد که بیشتر قابل توجه اند؛ اما آن نقطۀ سیاه چنان افق های دید نخبگان پشتون را به چالش کشانده که چشم حق نگری را در آنان کور و فکر عدالت محوری در آنان را نازا و سترون گردانیده است.
این در حالی است که نخبگان سایر اقوام هیچ گاهی بخاطر مصلحت های قومی دست از همگرایی با نخبگان پشتون برنداشته و از همصدایی با آنان دریغ نکرده اند. در این تردیدی نیست که ماهیت ستم در طول تاریخ همسان بوده و اما چگونگی ستمروایی هر از گاهی متفاوت بوده است. در هر حالی تاریخ این روز ها و سکوت های مرگبار نخبگان بویژه نخبگان پشتون را در برابر ستم طالبان و حکومت تک قومی و تک گروهی آنان بیرحمانه به داوری خواهد گرفت. شاید این آقایان این نکته را دست کم گرفته اند که تاریخ سر نخ هایی در اختیار انسان قرار می دهد و برعکس در شکاکیت با هگل (1770-1831)، فیلسوف آلمانی، همداستان شده اند که هیچگاه کسی از تاریخ چیزی نیاموخته و یا ممکن هم به این گفتۀ هنری فورد، بازرگان آمریکایی، در سال 1921 همدل شده باشند که تاریخ را حرف مفت خوانده است. در حالیکه این طور نیست. فلسفه تاریخ شاخهای از فلسفه است که با استفاده از روشها و مفاهیم و تحلیلهای فلسفی به بررسی وقایع گذشته و ماهیت اطلاعات تاریخی به دست رسیده از گذشته ها میپردازد و در روشنایی آنها حوادث آینده را پیش بینی میکند تا در فراز و فرود آن تاریخ فلسفه، سیر حرکت فلسفه و فیلسوفان قابل بررسی گردد.
این آقایان نخبه یقین داشته باشند که طالبان یک گروۀ استخباراتی اند و به هیچ قوم و زبانی وفادار نیستند؛ بلکه آنان ماموریت استخباراتی شانرا مرحله به مرحله عملی می کنند؛ نخست اقوام دیگر و بعد پشتون ها را تصفیه می کنند. آقای جهانی این نکته را درک کرده و در این پیام حتا به پشتون ها و طالبان هشدار دوگانه داده که رویکرد کنونی طالبان حکایت از زوال هژمونی پشتون ها در آینده دارد. او درک کرده که بالاخره افغانستان دستخوش یک قیام سراسری سایر اقوام برضد طالبان خواهد گردید و برج و باروی ستم بارۀ طالبان را فروخواهد ریخت.
از آنچه گفته آمد، فهمیده می شود که افغانستان پس از تسلط طالبان روز های بسا دشوار و آزمونی را سپری می کند. در این میان آنچه مایۀ تاسف است، سکوت و بی تفاوتی نخبگان پشتون در برابر طالبان است که فضا را برای مانور های قومی طالبان باز و گسترده گردانیده و صدا های اعتراض سایر اقوام را سترون نموده است. این بزرگ ترین جفای تاریخی در حق مردم افغانستان و تمامیت ارضی و استقلال سیاسی آن است. سکوت نخبگان پشتون در برابر طالبان معنای فرصت دادن به آنان است تا هرچه تند تر توسن ستم را بر سر و دوش سایر اقوام برانند. نخبگان پشتون با این سکوت سنگین و ضد ملی نه تنها بهای سنگین سیطره جویی و جنایت های طالبان بر سایر اقوام را خواهند پرداخت؛ بلکه مسؤولیت بخش عظیمی از جنایت های قومی و زبانی طالبان متوجه آنان خواهد بود و در داوری بیرحمانۀ تاریخ نزد نسل های کنونی و فردا مسؤول شناخته خواهند شد. هرگاه نخبگان پشتون پیش از آقای باری فراخوانی را برای براات از طالبان آغاز می کردند. حالا ما شاهد تحولات مثبتی در رویکرد های طالبان می بودیم و تیغ ستم طالبان اینچنین تا استخوان های سایر اقوام فرو نمی رفت. نخبگان پشتون در حالی در برابر ستم طالبان سکوت کرده اند که مردم افغانستان از آنان در این شرایط حساس توقع داشتند تا بجای سکوت، پیشاهنگ نبرد در برابر رویکرد های سیطره جویانۀ قومی طالبان می بودند. در خط مقدم نبرد به مثابۀ مدافعین صدیق داعیۀ وحدت ملی حیثیت سپر در برابر طالبان، بخاطر دفاع از سایر اقوام را می داشتند. این به معنای بدترین شانه خالی کردن از بار مسؤولیت ملی و اسلامی آنان است و به یقین که تاریخ آنان را نخواهد بخشید. یاهو