سناریوی براندازی طالبان؛ از سوی پاکستان و ایران!؟
نویسنده: مهرالدین مشید
براندازی طالبان واقعیت ژیوپولیتیک یا توهم تحلیل گران
دراین روز ها از روابط فشرده سیاسی و دید و بازدید های مقام های پاکستانی و ایرانی طوری فهمیده می شود که هر دو کشور بار دیگر برای براندازی حکومت طالبان همسو و همداستان شده اند یا هر دو کشور ترفند جدیدی را برضد مردم افغانستان روی دست گرفته اند. ایران و پاکستان از تحولات افغانستان پس از بازگشت طالبان به قدرت (۲۰۲۱)، خلاف انتظار، آسیبپذیریها و تهدید هایی را تجربه کردهاند؛ اما با تفاوت اینکه منافع، نگرانیها و ابزارهای آنها با بکدیگر تفاوتهای بنیادین دارد. شواهد میدانی و تحلیلهای منطقهای نشان میدهد که گرچه همکاریهای محدود و موقتی (بویژه در حوزهٔ ضدتروریسم) میان تهران و اسلامآباد ممکن است رخ دهد؛ اما تفاهم مشترک این دو کشور برای براندازی رژیم طالبان» بنا بر تفاوت در انگیزهها، هزینههای بالای عملیات مشترک و موانع بینالمللی و منطقهای، بسیار بعید است؛ زیرا اکثر سیاستگذاران منطقهای و بازیگران بزرگ (چین، روسیه و در مواردی قدرتهای خلیجی) گرایش به حفظ ثبات و جلوگیری از گسترش بیثباتی در منطقه دارند تا تشویق عملیاتهای تغییر که منجر به سقوط طالبان گردد. بسیاری گمانه زنی ها بر این است که هر دو کشور برای ایجاد تغییر در درون طالبان کار می کنند؛ اما روابط یکی با شبکه حقانی و دیگری با شبکه هبت الله، تغییر درونی را در راستای براندازی سنگین تر می نماید.
ایران و پاکستان، دو همسایه ازمند و تمامیت خواه افغانستان اند که در پنج دهه تحولات این کشور از تهاجم شوروی تا حمله امریکا در برابر حکومت ها و مردم افغانستان روابط دوگانه داشته اند. این دو کشور نه بحیث همسایه های خوب؛ بلکه دو همسایه ایکه به افغانستان از دریچه دشمنی می نگرند و هر از گاهی در دامن زدن بحران ها در افغانستان و ادامه ناآرامی ها در این کشور، با توجه به اهداف راهبردی و ژئوپلیتیک خویش همسو بوده اند. هر دو کشور در کنار داشتن رابطه با حکومت های افغانستان، با گروههای مخالف این کشور نیز رابطه داشته و در عین زمان مخالفان آنها را پس از تمویل و تسلیح برای ادامه جنگ در افغانستان بسیج کرده اند. پس از حاکمیت طالبان، هر دو کشور انتظار داشتند که دست یابی به آرزو های شان در افغانستان بیش از هر زمانی ممکن شده است. هر دو کشور با دست کم گرفتن ویژه گی های اعتقادی و پیوند های ایده یولوژیک گروههای تروریستی، رویا های بدون تعبیر خویش را تعبیر یافته تلقی کرده بودند؛ آخوند های ایران فکر می کردند که پس از حاکمیت طالبان، دروازه های رود هیرمند، بدون ممانعت بر روی ایرانی ها باز می شود و اهداف عمق استراتیژیک و ژئوپلیتیک پاکستان در دشمنی با هند نیز برآورده می شود؛ اما با به قدرت رسیدن طالبان، رویا های بی تعبیر هر دو کشور، به گونه معکوس تعبیر گردید و اکنون نیات پلید خویش را فراتر از زنگوله های یخ در حال آب شدن به تماشا نشسته اند.
این در حالی است که تنش ها میان کابل و اسلام آباد، در موجی از تهدید های روزافزون وزیر دفاع پاکستان، هر روز بالا میگیرد و شاخ و شانه کشی های اسلام آباد بر ضد طالبان شدت بیشتر اختیار می کند. اسلام آباد در تلاش است تا با اتخاذ سیاست های همدست در همکاری با ایران، طالبان را وادار به تمکین و براندازی نماید. در هفته های اخیر در حالی رفت و آمدهای سیاسی فشرده میان اسلام آباد و تهران در جریان است که تنش ها در موج سنگینی از تهدید های پاکستان بر ضد طالبان، گراف بالایی را می پیماید. سفر رییس شورای اسلامی ایران باقر قالیباف به پاکستان؛ سفر صدر ابراهیم شخص نزدیک به ملاهبت الله به تهران، پیش از آن سفر وزیر داخله پاکستان به ایران و سپس سفر مشورتی احمد مسعود به ایران و رفتن او به ابوظبی و دیدار های او با هیات پاکستانی همه گواه بر آن است که برنامه ای در دست اجرا است. در همین راستا قرار است نشستی از مخالفان طالبان در استانبول ترکیه برگزار شود و ممکن جبهه وسیعت ملی اعلان شود. از این نشست ها فهمیده می شود که سر نخ این بازی برای تغییر حکومت از براندازی تا تغییر درونی در افغانستان بدست ایران وپاکستان است که این بار نه با صدور گروههای تروریستی و ویرانگر؛ بلکه از طریق دیپلماسی صورت می گیرد. هرچند مقام های ایرانی خیلی محتاطانه در برابر طالبان سخن می گویند؛ اما روزنامه جمهوری اسلامی، طالبان را تهدیدی جدی برای ایران خوانده است.
در همین حال لحن تهدید های خواجه محمد اصف وزیر دفاع و سایر مقام های پاکستانی نیز در پیوند به حکومت طالبان تندتر شده می رود. هرچند وزارت خارجه طالبان جمله بنو را رد کرد؛ اما وزیر دفاع پاکستان پس از حمله تی تی پی به آکادمی بنو گفت: «حاکمان کابل میتوانند تروریسم در پاکستان را متوقف کنند، اما کشاندن این جنگ تا پایتخت، پیامی است از سوی کابل، که پاکستان توانایی کامل برای پاسخگویی به آن را دارد. وزیر دفاع پاکستان پس از حمله در بیرون دادگاهی در اسلام آباد در هفته گذشته، اقدام نظامی برضد کابل را رد نکرد و این حمله را آغاز مخاصمه با کابل خواند و گفت که کشورش آمادۀ جنگ در دو جبهه با افغانستان و هند است. وی همچنین کابل را به تأمین مالی تروریسم و هند را به حمایت از آن برای جلوگیری از صلح در پاکستان متهم کرد. پیش از این محسن نقوی، وزیر داخلۀ پاکستان به پارلمان این کشور گفت که دو حمله انتحاری در این کشور در این هفته توسط افغانها انجام شده است. وی پیش از این گفته بود، در صورتی که توافقی حاصل نشود، «جنگی آشکار» با افغانستان در پیش خواهد بود. او بعد از شکست مذاکرات در نشست استانبول، حکومت طالبان را تهدید کرد که اسلامآباد قادر است بدون بهکارگیری تمام توان نظامی خود، طالبان حاکم در افغانستان را «بهطور کامل نابود کند و آنها را به غارها عقب براند. وی هشدار داد که اگر افغانستان حتی «نگاهی» به اسلامآباد داشته باشد، پاسخ دردناکی دریافت خواهد کرد.
باناسف که تنش ها میان کابل و اسلام آباد، هر روز ابعاد دیگری به خود می گیرد. چنانکه آصف روز چهارشنبه، ۲۱ عقرب، در گفتوگو با شبکه جیونیوز، اظهارات طالبان مبنی بر تلاش برای یافتن مسیرهای جایگزین تجاری را «نعمت پنهان» خوانده و تاکید کرده است که این تصمیم، فشار بر بازار داخلی پاکستان را کاهش میدهد. عمر زاخیلوال، وزیر مالیه سابق افغانستان، از تصمیم طالبان برای قطع روابط تجاری و ترانزیتی با پاکستان انتقاد کرد و گفت طالبان به جای دفاع از حقوق تاجران افغان، آنان را مجبور میکند که از مسیر پاکستان دست بکشد. در همین حال محمود خان اچکزی سیاستمدار پشتون و رهبر حزب عوامی ملی پاکستان، برسمیت شناسی خط دیورند و قرار دادن سیاست افغانستان تحت نفوذ پاکستان و تبعیت حاکمان کابل از دستورات پاکستان را از خواست های اصلی حاکمان اسلام آباد از کابل عنوان کرد. این خواسته ها به صورت رسمی و غیر رسمی توسط مقام های پاکستانی مطرح شده و به طور مداوم در دستور کار سیاست خارجی اسلام آباد در قبال کابل قرار داشته است.
در همین راستا نگرانی های ایرانی ها هم جدی است و چنانکه عزیز نصیرزاده وزیر دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح ایران، در دیدار با همتای خود در ترکیه، با اشاره به جایگاۀ این کشور در جهان اسلام وعرصۀ بین المللی گفت: گسترش روابط دفاعی و نظامی با این کشور می تواند، در حل چالش های جهان اسلام و منطقه تاثیر گذار باشد. بنابراین رفت و آمدهای مقام های سیاسی و دفاعی پاکستان به ایران، ترکیه، امریکا و کشور های خلیج، در موجی از حمله های انتخاری در پاکستان و همزمان با تهدید های حاکمان افغانستان و همچنان سفر های هماهنگ مقام های ایرانی به پاکستان، ترکیه و روسیه همه بیانگر یک دیپلماسی فشرده و هماهنگ است که همه بر سرنوشت حکومت طالبان می چرخد. حال پرسش این است که هدف اصلی از این دید و بازدید ها چیست و چگونه شده که مقام های ایرانی و پاکستانی بررغم داشتن روابط با جناح هایی از طالبان، برای ایجاد تغییر در کابل دست به کار شده اند. بیرابطه نخواهد بود تا اهداف کلیدی، دیدگاههای راهبردی ایران و پاکستان در رابطه به منافع، تهدیدها و گزینه های آنان در افغانستان به بحث گرفته شود.
اهداف کلیدی و دیدگاههای راهبردی ایران
منافع اصلی ایران در افغانستان عبارت اند از، حفاظت از اقلیتهای شیعی (بهویژه هزارهها)، جلوگیری از نفوذ سازمانهای سلفی/تکفیری (مثل ISKP)، کنترل مرزها و جریان مهاجران، و حفاظت از منابع آبی/اقتصادی مرزی است که در این میان آنچه به منافع ملی ایران در افغانستان گره می خورد، برای ایرانی ها بیشتر برتری دارد. چنانکه ایرانی ها در برابر مدارا با طالبان، کشته شدن دیپلمات های ایرانی بوسیله طالبان را نادیده گرفتند. رویکرد ایران نسبت به طالبان در عمل «پراگماتیک» است. تهران تلاش می کند تا تعامل رسمی و غیررسمی را برای مدیریت تهدیدات برگزیند؛ زیرا درگیری نظامی مستقیم یا تلاش برای سرنگونی طالبان هزینه و ریسک بالایی دارد. از این رو ایرانی ها با توسل با شیوه های نرم دیپلماتیک خواهان وارد کردن فشار بر طالبان اند. بنابراین استفاده از ابزاری های دیپلماتیک را برای چانه و فشار بر طالبان ترجیح می دهد.
ابزارهایی را که ایران برای برآورده شدن اهداف خود در افغانستان به کار می برد، بیشتر سیاسی است تا نظامی. از جمله بازگشایی و تحکیم دفاتر دیپلماتیک)، فشارهای اطلاعاتی-امنیتی در مرز، استفاده محدود از بازیگران محلی یا میلیشیا های همسو در موقعیتهای خاص. ایران می داند که هرگونه اقدام آشکار علیه طالبان هزینهٔ منطقهای و بینالمللی سنگینی در پی خواهد داشت که تهران به گونه جدی از آن اجتناب میکند. چنانکه پس از شکست مذاکرات استانبول و تشدید تهدید های طالبان از سوی وزیر دفاع پاکستان، مقام های ایرانی اعلان کردند که حاضر اند، برای رفع تنش ها میان پاکستان و طالبان میانجیگری نمایند.
ایران تمایل دارد تا در رابطه به مبادله های اطلاعاتی، تجاری، انرژی و پیشبرد پروژه های ترانزیتی با طالبان همکاری کند. ایران علاقمند جانشینی چابهار بجای کراچی و خواهان حل بحران آب هیرمند است؛ اما طالبان آب را ابزار فشار سیاسی میدانند و ایران نیز نشان داده که در موضوع آب بهسادگی عقبنشینی نمیکند. رقابت ایران با بازیگران عربی و ترکیه، می تواند بر روابط دو کشور اثرگذار باشد؛ زیرا تقویت نفوذ قطر، عربستان و ترکیه در دولت طالبان برای ایران تهدید ژئوپولیتیک محسوب میشود. روابط ایران با طالبان در آینده نه به سمت اتحاد پایدار میرود و نه قطع کامل؛ بلکه تعامل تاکتیکی، مدیریت بحران و همزیستی پرتنش محتملترین سناریو است که وانمود کننده ثبات شکننده، همکاری محدود و تنش دائمی است.
پاکستان؛ منافع، تهدیدها و گزینهها
منافع اصلی پاکستان در افغانستان عبارت اند از، ثبات مرزی و داخلی، مهار و تضعیف گروههایی که علیه پاکستان عمل میکنند (بهویژه TTP)، و داشتن نفوذ مؤثر در کابل تا منافع استراتژیک اسلامآباد تأمین شود. معماری نفوذ، تجارت و مسیر های ترانزیتی و جلوگیری از نفوذ هند؛ چشم داشت های همکاری پاکستان با طالبان است. هرچند کاهش وابستگی طالبان به پاکستان قابلانکار نیست؛ اما پاکستان همچنان طالبان را بخشی از معماری نفوذ خود در افغانستان میداند. بندر کراچی، خط تورخم و چمن همچنان حیاتیترین مسیرهای افغانستاناند. طالبان مجبور به حفظ این مسیرها هستند. در همین حال کانونهای تنش میان طالبان و پاکستان هنوز فعال اند. این کانون ها عبارت اند از، جنگ با تحریک طالبان پاکستان (TTP)؛ ملیگرایی پشتونی و موضوع مرز دیورند؛ تقویت روابط طالبان با چین و ایران و حساسیت افکار عمومی پاکستان است.
هدف از ایجاد طالبان گسترش تندروی اسلامی و سرکوب جنبش ملی گرایی پشتون ها بود و پاکستان از ملی گرایی بلوچ ها و پشتون ها هراس دارد. پس از به قدرت رسیدن طالبان در افغانستان، بازی برعکس شد و ملی گرایی پشتون و بلوچ شدت بیشتر گرفت. حالا طالبان افغانستان از مهار TTP خودداری میکنند و این برای پاکستان تهدید امنیت ملی به شمار میرود. طالبان برخلاف تصور پاکستان، بیش از حد «ملیگرای پشتون» ظاهر شدهاند و مشروعیت مرز دیورند را به رسمیت نمیشناسند. این در حالی است که هدف از ایجاد طالبان گسترش تندروی اسلامی و سرکوب جنبش ملی گرایی پشتون ها بود و پاکستان از ملی گرایی بلوچ ها و پشتون ها هراس دارد. از سویی هم طالبان در حال ایجاد توازن ژئوپلیتیک هستند؛ امری که نفوذ پاکستان را کاهش میدهد. طالبان دیگر «دارایی استراتژیک» پاکستان محسوب نمیشوند؛ بلکه برای بسیاری تهدیدی داخلیاند. این موضوع حساسیت افکار عمومی پاکستان را بر ضد طالبان برانگیخته است.
نظامیان پاکستان از دهه ها بدین سو افغانستان را عمق استراتیژیک خود در جنگ با هند تلقی می کنند. دیروز گروه های جهادی و بعدتر طالبان را، برای حاکمیت افغانستان تحت فرمان پاکستان برگزیدند؛ اما پس از ۲۰۲۱ رابطه پاکستان و طالبان پیچیده شده است؛ اسلامآباد خواهان عملیاتیشدن وعدههای طالبان برای مهار گروههای ضد پاکستان است. اما خواست های پاکستان از طالبان فراتر از مهار گروه های تروریستی است؛ زیرا هرچند شماری گروه های تروریستی به شمول تی تی پی و طالبان افغانستان سر ناسازگاری با پاکستان بلند کرده اند؛ اما دم بسیاری از گروههای تروریستی به شمول داعش هنوز هم در زیر پای نظامیان پاکستان است.
ابزار هایی را که پاکستان برای برآورده شدن اهداف خود در افغانستان به کار می برد، عبارت اند از نفوذ اطلاعاتی و شبکههای محلی، اقدام های نظامی/امنیتی در مناطق مرزی یا داخل خاک پاکستان علیه تهدیدها، فشار دیپلماتیک و هماهنگی با دیگر بازیگران منطقهای. اما پاکستان نیز مِیخواهد جلو هر اقدامی را بگیرد که بهطور گسترده ثبات منطقه را تهدید کند یا منافعش را در برابر چین و روسیه کاهش دهد. پاکستانی ها میدانند که با بهم خوردن ثبات در منطقه، بالکنایزیشن خفته در زیر آتش فشار منطقه را فرا می گیرد که تجزیه پاکستان هم بخشی از آن خواهد بود.
تنها پاکستان، نگران بی ثباتی منطقه نیست؛ بلکه تمامی کشور های منطقه، از عراق تا ایران، پاکستان و افغانستان و موج های آن حتا چین و هند را نیز فراخواهد گرفت. تنها مرز مشترک دیورند نیست که به مثابه شمشیر زهرالود بر سینه پشتون ها سنگینی می کند؛ بلکه کردستان میان ایران، عراق و ترکیه؛ کشمیر میان هند و پاکستان؛ تبت میان هند و چین؛ بلوچستان میان افغانستان، پاکستان و ایران؛ نقطه های جوشان تشنج اند که با بی ثباتی منطقه، بیشتر آسیب پذیر اند.
موانع اصلی برای اقدام مشترک براندازی
ایران و پاکستان، در رابطه به براندازی طالبان، انگیزه های متفاوت دارند که بیشتر ضد و نقیض یکدیگر اند. ایران دغدغههای فرقهای، نفوذ منطقهای و منابع مرزی دارد؛ اما پاکستان تمرکز بر تهدید های تروریستی علیه خود و حفظ نفوذ سیاسی. بنابراین همسو نبودن انگیزهها مانع شکلگیری هدف واحدِ استراتژیک میشود. هزینههای عملی و ریسکهای منطقهای؛ عامل های بازدارنده اند که مانع اقدام مشترک می شود؛ زیرا عملیات نظامی یا تلاش سازمانیافته برای براندازی، واکنش تندو گستردهٔ طالبان، پیامدهای انسانی و موج ناپایداری را بهدنبال دارد. این هزینه برای ایران و پاکستان (که خود با مسائل داخلی روبرو هستند) بالا و غیرقابلقبول است.
بازیگران بزرگ و فضای دیپلماتیک؛ مانع دیگری بر سر راه دو کشور ایران و پاکستان، برای اقدام مشترک بر ضد طالبان است؛ زیرا چین و روسیه تمایل به تعامل با طالبان دارند و از هر اقدامی که ثبات منطقه را تهدید کند بیزار اند. این دو کشور میتوانند موانع دیپلماتیک و اقتصادی علیه هر تلاش براندازانه ایجاد کنند. شواهد ۲۰۲۴–۲۰۲۵ نشان میدهد که پکنگ و مسکو بیشتر روی مدیریت و بهرهگیری از ثبات در کابل تمرکز دارند تا براندازی. فقدان نیروی متحد و قابلاعتماد در داخل افغانستان؛ از جمله موانع دیگر اند که هرگونه همسویی دو کشور را برای براندازی طالبان به چالش می کشاند؛ زیرا مخالفان طالبان (نیروهای مقاومت داخلی، گروههای قومی یا محلی) فاقد هماهنگی و ظرفیت لازم برای تبدیل تلاشهای خارجی به نتیجهٔ پایدار و حکومتی جایگزین هستند؛ این ویژه گی هر تهاجمی را پرخطر میسازد.
همکاری های غیر براندازانه بین ایران و پاکستان
با وجود موانع، حوزههایی وجود دارد که تهران و اسلامآباد میتوانند، همکاری محدود داشته باشند؛ اما این همکاریها در چارچوب «مقابله با تروریسم» یا مدیریت مرزی خواهد بود، نه سرنگونی رژیم طالبان. این حوزه ها عبارت اند از تبادل اطلاعات و هماهنگی برای مهار ISKP و شبکههای تروریستی بینالمللی؛ اقدام های مشترک مرزبانی مانند،هماهنگی برای جلوگیری از عبور جنگجویان و قاچاق سلاح/مواد منفجره و ابتکار های چند جانبه منطقهای مانند، نشستهای چهارجانبه/سازوکارهای چین-ایران-پاکستان یا با حضور سایر بازیگران منطقهای برای فشار دیپلماتیک بر کابل در زمینه مسائل امنیتی و حقوق بشر.
سناریو های در حال وقوع
سناریو هایی چون، تعامل محتاطانه، فشار منطقه ای محدود، تحول داخلی در ساختار طالبان و تشکیل محور امنیتی منطقه ای وجود دارند که در کوتاه مدت تا میان مدت، وقوع آنها محتمل به نظر می رسد. «تعامل محتاطانه و مدیریت تنش» به مثابه محتملترین سناریو. هر کشور بصورت جداگانه با طالبان تعامل میکند، همکاری محدود ضدتروریسم شکل میگیرد و تنشها بهصورت موضعی مدیریت میشوند.
«فشار منطقهای محدود (بدون براندازی)»؛ پاکستان ممکن است در مواردی عملیات یا فشار نظامی محدود علیه پناهگاههای TTP انجام دهد؛ ایران نیز فشارهای مرزی و دیپلماتیک وارد کند؛ اما هدف ساختاری براندازی نخواهد بود. این سناریو میتواند منجر به تماسهای سخت مرزی و بحرانهای دیپلماتیک مقطعی گردد.
«تحول داخلی در ساختار طالبان و باز شدن پنجره مداخله»؛ تنها در صورت بحران داخلی جدی در درون طالبان مانند، فروپاشی مدیریتی یا قیام متحدانهٔ گسترده و همزمان به آن تغییر در محاسبات منطقهای می تواند، احتمال مداخلهٔ تجهیزشدهٔ منطقهای یا تلاش برای تغییر رژیم طالبان را افزایش دهد.
«تشکیل محور امنیتی منطقهای (چین–ایران–پاکستان؟)»؛ هرچند این گزینه پرخطر است؛ اما اگر منافع مشترک ضد تروریسم به اندازهای تقویت شود که همکاری رسمیتر میان پکنگ، تهران و اسلامآباد شکل گیرد، ممکن است فشار منطقهای افزایش یابد؛ اما باید توجه کرد که چنین محورِ هماهنگی، عاری از تضاد داخلی و ملاحظات ژئوپلیتیک نیست.
پیامد ها و خطر ها
هر اقدام هماهنگ و نظامی برای براندازی، بیثباتی منطقه را تشدید میکند، مهاجرت، بحرانهای انسانی و احتمال دخالت بازیگران بزرگ را بالا میبرد. در عین زمان فشارهای نامتوازن میتواند بازیگران نیابتی جدید را تشویق کند و رقابت منطقهای را تندتر سازد. به گونه مثال از افزایش نفوذ روسیه یا چین یا نقش بازیگران خلیجی میتوان یادآور شد.
توصیههای سیاستی
برای دولتها یا ناظران منطقهای که میخواهند ریسک بیثباتی را در منطقه کاهش و امنیت را افزایش دهند، مراتب زیر توصیه می شود. نخست از همه کشور های منطقه باید به اولویت بندی ضد تروریسم عملی و اطلاعاتی دست یازند و مراتب زیر چون، ایجاد کانالهای مستقیم تبادل اطلاعات در باره شاخه خراسان داعش و گروههای فرامرزی؛ حمایت از ظرفیتهای محلی برای کنترل مرزها؛ ارائه کمک فنی و آموزشیِ هدفمند را جدی تلقی کنند.
تقویت سازوکارهای چندجانبه میان همسایگان افغانستان؛ این هدف زمانی برآورده می شود که نشستهای منظم دیپلماتیک با مشارکت چین، ایران، پاکستان، روسیه و بازیگران منطقه برای تعیین قواعدی درباره مبارزه با تروریسم و مدیریت پناهجویان صورت گیرد و از اقدام های یک جانبه که به تنش دامن میزند، به گونه حدی اجتناب نمایند.
سرمایهگذاری دیپلماتیک برای کاهش تنشهای مرزی؛ یعنی مذاکره درباره مرزبندیهای عملی، توافقات موقتی برای نقاط حساس، و ایجاد مکانیزمهای حلوفصل اختلافات مرزی گزینه هایی اند که تنش ها را کاهش بدهند. حمایت از نهادهای مدنی و بازیگران محلیِ میانهرو در افغانستان؛ یعنی گسترش حمایت انسانی و توسعهای مانند؛ غذا، صحت، آموزش پایه برای کاهش پایههای اجتماعی گروههای افراطی؛ زیرا این اقدام راهبردی است و انگیزه های جذب اسکان کودکان وجوانان را به گروه های مسلح کم می سازد.
سخن آخر
پس از بازگشت طالبان در اگست ۲۰۲۱، ایران و پاکستان وارد مرحلهای از تعامل محتاطانه، پرریسک و چندلایه با این گروه شدهاند. هرچند هر دو کشور در ظاهر از «ثبات» در افغانستان حمایت میکنند؛ اما در عمل اهداف، ابزارها و برداشتهای متفاوتی نسبت به افغانستان دارند. هرچند آینده روابط این مثلث ژئوپولیتیک بسته به امنیت مرزی، منازعه های آب، رقابتهای منطقهای و بازی قدرتهای بزرگ است؛ اما بعید نیست که این رابطه در موجودیت حاکمیت طالبان در افغانستان، به سمت همکاری محدود یا تنشهای ساختاری سوق یابد؛ زیرا با تداوم حکومت طالبان، رابطه این گروه با ایران و پاکستان هر از گاهی پرتنش خواهد بود. دلیل آن آشکار است؛ زیرا هدف از آوردن طالبان، صدور تروریسم و بی ثبات سازی منطقه است.
نتیجه
گرچه ایران و پاکستان با تهدید ها و دغدغههای مشابهی از افغانستان روبرو هستند، اما ساختار منافع و محدودیتهای هرکدام؛ به ویژه اختلاف در اهداف راهبردی، هزینههای مداخله، و نقش بازیگران بزرگ منطقهای، اجازه نمیدهد تا تفاهم مشترکِ هدفمند و آشکاری میان ایران و پاکستان برای براندازی طالبان، در شرایط فعلی شکل بگیرد. شواهد و جهت گیری های منطقهای نشان میدهد که همکاریها بیشتر به سمت مدیریت تهدید های فرامرزی و دیپلماسی چند جانبه به پیش می رود تا مداخلهٔ هماهنگ برای تغییر رژیم طالبان. بنابراین براندازی طالبان از سوی پاکستان و ایران، بیشتر توهم تحلیل گران است و با واقعیت های ژیوپولیتیک منطقه سازگاری ندارد.
در صورت اقدام نکردن طالبان برای مهار تی تی پی و حل نشدن بحران آب با ایران، روابط پاکستان و ایران با طالبان در آینده به سمت بحران امنیتی و اقتصادی تنش آلود، بیاعتمادی متقابل و رقابت پشت پرده میرود. پاکستان از «سازنده طالبان» به دشمن «طالبان پاکستانی» تبدیل شده و روابط آینده اش با طالبان بیشتر خشونتآمیز و پرریسک خواهد بود که در نتیجه افغانستان، از عمق استراتژیک به تهدید استراتژیک پاکستان بدل می شود؛ اما رابطه طالبان با ایران به سمت مدیریت بحران و تعامل تاکتیکی به پیش می رود؛ زیرا گزینههای جایگزین محدود است و افغانستانِ بیثبات تهدیدی برای شرق ایران است. در همین حال طالبان برای بقا و مشروعیتسازی، بازی «توازن میان همسایگان» را پیش میبرند؛ بازیای که بهجای وابستگی به یک کشور، از رقابت ایران و پاکستان برای افزایش استقلال سیاسی خود استفاده کنند. 25 – 16












