سلیمان لایق: «رویارویی غلزی و درانی تباه کن و فاجعه بار است!»
آغاز سال ۲۰۱۵ میلادی بود و من برشالوده یک پروژه سازمان بین المللی مهاجرت (آی. آو. ام.) به کابل آمده و چند ماهی مشغول کار در انستیتوت تاریخ اکادمی علوم افغانستان بودم.
اکادمیسین سلیمان لایق مشاور ارشد آن فرهنگستان بوده و در تقررام در آنجا کمک کرده بود.
او به من گفته بود که هر وقت فرصت داشتی و من هم در دفترم بودم و وقت داشتم بیا تا گپی بزنیم و یگان قصه و تبادل نظر کنیم. برهمان شالوده من در هر هفته چند بار در وقفه پس از غذای چاشت به دفترش میرفتم.
ظهر یکی از روزهای آغازین سال ۲۰۱۵ من به دفتر مرحوم لایق رفتم، تا همدیگر را ببینیم و گپی بزنیم.
مستخدمه یی که سلیمان لایق مرا به او پیشترمعرفی کرده بود مرا دیده و گفت که لایق صاحب چند روز است که سرکار نیامده و دریور میگوید که بسیار مریض است.
حیران شدم که چه کنم. اگر به پسرش غرزی لایق در هالند زنگ بزنم شاید خبر نداشته باشد و همچنان نمیدانستم که او در خانه اش است یا نه؟ سپس به شماره تلفون سلیمان لایق زنگ زده و جویای حال و سلامت اش شدم. او گفت که تسمم شدید غذایی داشته و حالش اکنون بهتر است. او ضمن سپاسگذاری برایم گفت که در یکی دوروز آینده به دفترش میآید.
پس از چند روز در سالون غذا خوری خانم مستخدمه ( پیاده دفتر) سلیمان لایق را دیدم که گفت لایق صاحب خوب شده و در دفتر است.
من هم پس از نان چاشت سر راست به دفتر اش رفتم. دفتر او شلوغ بود و افراد گونه گون دارای قیافه و پوشاک مختلف ازجمله دستارهای زرد قبایلی بسر و یا نکتایی و دریشی به دیدار و عیادت وی آمده بودند. با چهره یگانه کسی که در آن جمع (ازلابلای عکسهایش) آشنا بودم، باری جهانی بود.
سلیمان لایق مرا به حضار معرفی نموده و من هم به آنها سلام دادم. او بمن گفت اگر میخواهی بشین اگر نه نیم ساعت بعد بیا تا باهم با خاطر آرام گپ برنیم. من رفتم و نیم ساعت بعد برگشتم.
وقتی دوباره آمدم کسی نبود و سلیمان لایق به مستخدمه گفت، چای بیآورد.
اوگفت ببخشی دفتر ناگهان بیروبار شد، چون دوستان از مریضی ناگهانی ام آگاه شده و خبر گیری آمده بودند. گفتم بلی، سرتان شلوغ بود و من فقط باری جهانی را شناختم. من هم از بیماری ناگهانی تان خبر شده و آمدم تا از سلامت تان بپرسم.
او سپاسگذاری کرده و درحالیکه نعلبکی را با چاکلیتها پیش میکرد، گفت چایته بگیر.
من دیدم که سلیمان لایق از اثر بیماری شکسته و ضعیف شده و حتی در حرف زدن هم مشکل دارد.
او با اینهم با لبخندی گفت «خو، فقط باری جهانی ره شناختی؟» گفتم بلی. او ناگهانی گفت: « باری جهانی زاده قندهار است ودراصل از پدر- پدر فارسی زبان میباشد. البته او حالا آنرا نمیگوید و بحیث تصنیف ساز و شاعر پشتو جایگاهی برایخود کسب کرده و حتی متن سرودملی از اوست.»
او سپس مستقیم به موضوع بیماری اش پرداخته و چنین گفت:
– «چندروز پیش باجمعی درجایی مهمان بودم. در حین غذاخوری، ناگهان معده و تمام وجودم را درد گرفته و حالت ضعف، بیهوشی و تهوع برایم رخ داده و باصطلاح «دان و دامن» شدم. جالب اینکه من یگانه کس از همه مدعوین بودم که به چنین سرنوشتی سردچار شدم.
همانقدر بیادم است که جمعی از حاضران بگونه عاجل مرا به شفاخانه «شینوزی» در مکروریان سوم بردند.
پس از ساعاتی بهوش آمدم و سرطبیب شفاخانه به من گفت که مسمومیت شدید دارید و چیزی سم آلود در خوراک تان بوده. اگر به شفاخانه نمیرسیدید، امکان نابودی تان بود.
بهرحال مدتی در شفاخانه مانده و سپس بخانه آمدم. البته رییس، سرطبیب و همه کارمندان شفاخانه سخت کوشیدند تا مرا از مرگ نجات داده سرپا ایستاد کنند، که ازاین بابت قلبا ممنون شان میباشم.»
سپس من گفتم که این واقعا به یک سؤقصد میماند تا یک تصادف عادی. سلیمان لایق گفت که حرف شما را داکترها هم میگفتند. ولی من دلیل و علتش را نمیدانم.
او بعدا گفت که در روزهای نزدیک یکبار برای چک عمومی صحی در شهر محل اقامتش به آلمان میرود، و پرسید تا چه زمانی من در کابل استم. من گفتم که تکتم بتاریخ اول اپریل است. وی سپس گفت که تا آنوقت او دوباره میآید.
سپس او ناگهانی از من پرسید: درباره وضعیت کنونی وطن و آینده آن چه فکر میکنید؟
من پاسخ دادم که وضع کنونی خیلی خراب و آینده هم قابل پیشبینی نیست و فردی از اشعار حافظ را چنین یادآوری کردم:
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
و او اضافه کرد: کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها
وی سپس گفت:
«وطن ما بدبختانه بسوی قهقرا و افتراق میرود. ما هیچگاهی در تاریخ چنین ازهم گسیخته و گمراه نبوده ایم. افغانستان بجای وفاق بسوی نفاق پیش میرود و بدبختانه مشکل نه در اقوام دیگر بلکه در نخبه گان دولتی و سران پشتونها ست. بدبختی اینست که حقوق اقلیتهای قومی دیگر و بویژه نورستانیها، هندوباوران- سیکها، پشه ییها و بلوچها دراین گیرودار و رویارویی بکلی پامال میشود.
تقابل و رویارویی غلزی و درانی تباه کن و فاجعه بار است! و در پهلوی اینها بازیهای دوگانه طوایف هویت گم کرده مقیم نوار مرزی افغانستان و پاکستان ازجمله عشایر جنوبی و کرلانیها میتواند درآینده خیلی مخرب باشند.»
سپس سرفه خشکی سلیمان لایق را گرفته و او با نوشیدن چای ازآن جلوگیری کرده و با پوزش ازمن گفت که اینها تأثیرات منفی همان تسمم غذایی میباشند. دیدم که سلیمان لایق هنوز از اثرات آن سؤقصد رنج میبرد، گفتم لایق صاحب من حالا میروم و روز دیگر باهم صحبتها را ادامه میدهیم.
او موافقت کرده و سپس درحالیکه دستش را برای خداحافظی پیش کرده بود گفت:
«من برای چندروزی برای چک صحی به آلمان رفته و بزودی برمیگردم. پیش از رفتنت به هالند بازهم قصه خواهیم کرد. من از صحبت باخودت بحیث یک شخص تحصیلکرده همیشه احساس خوشی میکنم.»
و من در پایان دیدار ما اضافه کردم:
– من نیز از گفتگو باشما لذت میبرم، چون شما تاریخ زنده یک دوره مهم تاریخ معاصر افغانستان و شریک رویدادهای سیاسی آن میباشید.
و سپس خداخافظی نمودیم.
********
خلیل وداد
دنهاگ (لاهه) هالند ۲۲ نوامبر ۲۰۲۱