سال سوم توافقنامۀ دوحه و رنج های بی پایان مردم افغانستان
نویسنده: مهرالدین مشید
معاهدۀ ننگینی که افغانستان را در کام تروریسم فرو برد
امضای توافقنامۀ دوحه میان امریکا و یک گروه افراطی و تروریستی نه تنها یک حادثۀ کوچک؛ بلکه یک توافقنامۀ ننگین و وقوع یک تراژیدی دردناک و فراتر از حادثه بود. این معاهده از نظر مردم افغانستان یک بازی آشکار و معاملۀ سیاه با سرنوشت آنان بوده و امضای آن را جفای آفتابی به خون هزاران سرباز رشید و با شهامت و پرغرور این کشور تلقی می نمایند که تا ابد به گونۀ لکه ننگین در تاریخ افغانستان به ثبت خواهد رسید. این توافقنامه، پس از هژده ماه گفتوگوها میان امریکا و طالبان بالاخره در دهم حوت 1398 خورشیدی از سوی زلمی خلیلزاد، فرستادۀ ویژۀ ایالات متحده امریکا برای صلح افغانستان و ملابرادر، معاون سیاسی طالبان و فرد شماره دوم این گروه، در یک مراسم ویژه در حضور نمایندهگان ۳۰ کشور و نهادهای جهانی در هوتل مشهور شیراتون امضا شد که برقراری آتشبس، عقبنشینی نیروهای خارجی، تضمین های ضدتروریسم و مذاکرات بینالافغانی از سرفصل های آن به شمار می رود. توافق نامه ایکه نه تنها در غیاب حکومت و مردم افغانستان امضا شد و با اصول حقوق بین الملل سازگاری ندارد؛ بلکه بند های چهارگانۀ آن در افغانستان عملی نشد و برعکس افغانستان به یک گروۀ تروریستی سپرده شد.
این معاهده در واقع مشتی آهنین بر فرق نیرو های نظامی افغانستان و به صدا درآمدن آژیر خطر به گوش های مردم افغانستان بود که زمینه را برای سقوط نظام و فروپاشی ساختار های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی این کشور فراهم کرد. ایجاد رعب و ترس سازمانیافته، هجوم شهروندان کابل به میدان هوایی این شهر و تخلیۀ هزاران شهروند افغانستان، محروم شدن زنان از کار، بسته شدن دروازههای مکتب ها و دانشگاهها بر روی دختران و دهها جنایت دیگر که امروز در افغانستان جاری است؛ از پی آمد های فاجعه بار و ضد حقوق بشری این توافقنامه است. این توافقنامه موج سنگینی از جنایت های بشری را بر مردم افغانستان تحمیل کرد و این کشور را به زندان انسان آزاده و بهشت تروریستان مبدل گردانید.
این توافقنامه نه تنها در داخل افغانستان از لحاظ حقوقی بار معنایی پیدا نکرد؛ بلکه با مادۀ دوم کنوانسیون وین منعقدۀ سال1969 دررابطه به حقوق معاهدات، نیز در تضاد است. بربنیاد این کنوانسیون یک توافق زمانی معاهده نامیده می شود که هردو طرف آن دولت ها باشند. بنابراین هرگونه توافقات صلح با گروههای شورشی مغایر کنوانسیون بوده و کنوانسیون حقوق معاهدات نیز بر آن حاکم نخواهد بود. ماده 3 کنوانسیون وین در این خصوص صراحت بیشتر دارد. هرچند توافق های صلح با گروههای شورشی ازجمله توافق جمهوری آفریقای مرکزی با گروههای شورشی این کشور در سال 2007 و توافق دولت کلمبیا با گروه شورشی فارک پیشینه دارد؛ اما این توافقنامه ها منجر به توافق صلحی میان گروه شورشی و دولت شده است که در موضوع افغانستان صدق نمی کند و ما شاهد توافق گروه طالبان با یک دولت خارجی یعنی امریکا در موجودیت دولت افغانستان هستیم. این معنای مداخلۀ صریح در امور افغانستان را دارد.
بنابراین استقبال شورای امنیت از این توافقات به معنای اجرایی شدن آن، خلاف مادۀ 25 منشور این سازمان است؛ زیرا قطعنامه شورای امنیت دو طرف را به صلح تشویق میکند که در راستای وظیفۀ این سازمان انجام میشود و مفاد توافق را مورد تاييد یا رد قرار نمیدهد. از سویی هم خروج نیرو های امریکایی از افغانستان بربنیاد توافقنامۀ دوحه در مغایرت آشکار با تعهد امنیتی آمریکا با افغانستان قرار دارد که عمومیت آن با تعهد های امریکا در توافقنامه 2014 امنیتی کابل-واشنگتن همخوانی ندارد.
هرچند امریکا طالبانرا به رسمیت نشناخته؛ اما تعهداتی که با آنان انجام داده که طالبان را در واقع به عنوان دولت افغانستان شناسایی کرده است.
امریکا در موجودیت دولت افغانستان از طالبان تعهد گرفته که از خاک افغانستان برای تهدید منافع امریکا استفاده نکند و در ضمن جلوگیری از سایر اشخاص و گروهها نیز که از خاک افغانستان برضد امریکا استفاده کنند. در حالیکه این از حدود صلاحیت های یک دولت است و نه از یک گروه افراطی و تروریستی. در جای دیگر طالبان چنین متعهد شده اند «برای کسانی که تهدیدی برای امنیت ایالات متحده و متحدانش محسوب شوند، ویزا، پاسپورت، مجوز سفر یا سایر اسناد قانونی را برای ورود آنها به افغانستان فراهم نخواهد کرد.» این ها از صلاحیت های یک دولت قانونی است و این موضوع نقض صریح حقوق حاکمۀ دولت افغانستان را در آن زمان داشت. از سویی هم رهایی 5000 زندانی بوسیلۀ امریکا که بیشتر شان در حمله های تروریستی نقش داشتند، در واقع بازهم معنای نقض حاکمیت افغانستان را داشت.
این توافقنامه در واقع زمینۀ سقوط نظام افغانستان را بوسیلۀ یک گروه تروریستی فراهم کرد که امریکا از بسا جهات مسؤول آن به شمار می رود. خروج فوری نیرو های امریکایی از افغانستان سیاست های کاخ سفید را در جهان به میسخره گرفت و هژمونی این کشور را زیر پرسش برد. در این مورد پرسش های زیادی وجود دارد که مقام های مسؤول امریکا به آنها هنوز پاسخ نداده اند. سخنان خلیلزاد مبنی بر صرفه جویی 300 میلیون دالر در روز پس از خروج نیرو های امریکایی، هنوز نتوانسته به قناعت مردم آمریکا بپردازد.
اکنون که این توافقنامه پس از سقوط نظام و خروج نیرو های امریکایی از سوی طالبان به کلی نقض شده است. حال مردم افغانستان از امریکا می پرسند که بحیث یک طرف امضا کنندۀ این موافقتنامه چه کاری را تا کنون در راستای توافق های این موافقتنامه انجام داده است. در بند های این توافقنامه چیزی صریح نیامده که برای امریکا حق تعرض به تمامیت ارضی افغانستان را قائل باشد تا ضمانت اجرایی برای توافق های یادشده باشد. بنابراین مردم بدین باور اند که امریکا در واقع با امضای این موافقتنامه در یک بازی سیاسی خیلی مرموز و مبهم با پیشقراولی خلیل زاد افغانستان را برای یک گروۀ تروریستی سپرد. چنانکه این مادۀ توافق که در آن آمده، آمریکا روابط اقتصادی خوبی را با حکومت اسلامی بعد از توافق برقرار خواهد کرد. دلالت آشکار بر این دارد که آمریکا از همان سال ۲۰۲۰ منتظر ایجاد دولتی زیر نظر طالبان بوده است.
گفته های بالا به معنای برائت یافتن غنی نیست. درست است که آمریکا با طالبان وارد معامله شد و اما غنی بحیث رئیس جمهور نه تنها در پروسۀ صلح سنگ اندازی کرد و تا آخر مانع اجماع سیاسی گردید. غنی برای تعیین هیئت مذاکره کننده تعلل ورزید. بالاخره تحت فشار خلیل زاد هیئت معاش بگیر ده هزار دالری او، ماموریت صلح را نه بحیث یک وجیبۀ ملی؛ بلکه بحیث یک پروژه تلقی کردند و سرنوشت صلح و مردم افغانستان را قربانی بهانه جویی های غنی و وقت کشی های خود کردند. به گفتۀ خلیل زاد دو روز پیش از فرار غنی باید حکومت موقت تحت ریاست طالبان برقرار می گردید؛ اما زمانیکه غنی در دقیقۀ نود تلاش های خود موفق به ماندن در قدرت نگردید. با سپردن ارگ به شبکۀ حقانی فرار را بر قرار ترجیح داد و پروسۀ صلح را به شکست حتمی رو برو گردانید. غنی و معاونش در حالی دزدانه فرار کردند که چند روز پیش لاف دفاع از کابل را برای مردم سر داده بودند. شگفت آور اینکه غنی بر این خیانت بزرگ خود می بالد و این معاملۀ ننگین را انتقام گیری از امریکا و سپردن قدرت به صاحبان اصلی اش عنوان می کند. در این شکی نیست که معاهدۀ دوحه یک معاهدۀ ننگین است که افغانستان و مردمش زیر چتر آن مورد بدترین معاملۀ تروریستی قرار گرفتند؛ اما دز این ميان مسؤولیت غنی و یارانش کمتر از امریکا نیست. غنی بحیث رئیس جمهور به تعهد خود بحیث رئیس جمهور به مردم افغانستان خیانت کرد و منافع ملی مردم افغانستان را قربانی منافع شخصی و قومی خود نمود. غنی در واقع مسؤول درجه یک تمامی جنایت های طالبان است که هر روز زشت تر از روز دیگر از سوی آنان بر مردم افغانستان تحمیل می گردد. هرگاه غنی وجدان داشته و جرقه ای از انسانیت در وجودش روشن می بود، با شنیدن سیاه کاری های طالبان باید می مرد؛ نه تنها که او تا حال نمرده؛ بلکه با زیستن در زیر سایۀ درخت بی ننگی و ذلت برخود و کار کرد های خود فخر و مباهات نیز می نماید. یاهو
تعریف معاهده بیان میدارد ، صرفنظر از عنوان خاص آن و اعم از اینکه در سندی واحد یا در دو یا چند سند مرتبط به هم منعکسشده باشد.»