زمان و زروان در فردوسی
– دکتر بیژن باران
باورهای زروانی 3 محور زمان آغازگر هستی، شک بنیانگر کیهان، تقدیر کنترل گر انسان دارند. این باورها در آثار مفرغی، سنگی، طرح قالی عتیق، ادبی ایجابی فردوسی و سلبی خیام، رسوم کنونی قضا- قدری تبلور یافتند. در اقلام عتیق تصویردار شک در بنیان کیهان، ثنویت نیک و شر، نمادهای خورشید و نور تبلور یافت. در فرش تجرید زمان، تقدیر عمر انسان، نحس و سعد در نمادهای جانوری در آمدند. فردوسی ابعاد تقدیر را در چرخه عمر اساطیر، پهلوانان، شاهان بنظم آورد.
خیام زیر مقولات زروانی چرخ، فلک، قدر زد. در رسوم کنونی ایران رد قضا و قدر، بی اعتباری جهان، طنز تلخ در رفتار اجتماعی بروز کنند. پایداری این رسوم بخاطر تغییر کم شرایط عینی در 5هزارسال گذشته است؛ نه تقلید و تکرار باورهای گذشتگان زروانی، مهری، ایلامی. شرایط عینی خشگسالی، فقر، استبداد، جبر اند.اصول زروانی از هزاره 1 ق.م. دوره شبانی و ایلاتی در کوهپایه های لرستان و بلندیهای ایلام شکل گرفتند. در هزاره بعد در محافل نخبگان شهری بحث و نقد شدند. این پلمیکها باورهای زروانی را برای اخلاف در خود دارند.
در طبیعت جبر طومار ارثی و اختیار محیط اکتسابی فرد اند. در ژنیتک تا 20% ذات بشر در دی ان ای ارثی از بیلیون سال تکامل حیات ثابت است. ولی محیط تا %80 شامل خانواده، تغذیه، جامعه راه فرد را تعیین کند. در جامعه مدرن، دولت محیط یعنی آموزش، بهداشت، تغذیه، مسکن را برای شکوفانی استعداد فرد با اراده، سلامتی، هدف، امکانات مساعد کند.
در ایران همیشه یک دین رسمی دربار بوده؛ ادیان فراوان چون زبانها و لهجه ها هم نیمه مخفی بودند. در عهد هخامنشیان دین مزدایی نه زرتشتی را در کتیبه ها نام بردند. زروانی لرستان و مهری تمدن جیرفت در هزاره 2 ق.م. همزمان با مجمع ایزدان ایلام در خوزستان فعال بودند که در اقلام هنری و قالی تصویر شدند.
شاید نیای قطب صوفی در 2 دین اول شامان رابط غیب و مردم، با سماع و موسیقی بود. بقایای شامان جادوگر در آسیای مرکزی و شمالی بیش از جاهای دیگر است. واژه شامان تونگوزی و ریشه پالی آن سامانا/ سمنه، به سانسکریت شرامانا/ سرمنه است. روحانیون بودایی را نیز در قدیم سمن نامیده شدند. سغدیان و مغولان ترک زبان سیبری آن را قام یا کام نامیدند. شامان ساحر قره کام/ شامان سیاه رابط ارواح شرور و آق کام/ شامان سفید رابط خدایان نام داشتند.
زرتشت مصلح دین دیوان خیر ودایی را شریر خواند که بعدها شیاطین شدند. صاحب گاتها آموخت: هستی میدان نبرد خیر و شر است؛ انسان باید خیر را گزیند یعنی آزادی اختیار دارد. او 1000 ق.م. نخستین فیلسوف است که شناخت تضاد، اخلاق، منطق، زیبایی، کیهان، سیاست، ثنویت عین و ذهن را شاعرانه نجوا کرد. او در یونانیها، رومیان، مسیحیان، مسلمانان، غربیها و ادیان اهل حق، مانویت، بابیت، بهائیت، احمدیه اثر گذاشت.
در گاهشناسی زرتشتی، تاریخ 4 دوره 3 هزار ساله دارد. زمان پس از 12 هزار سال بایستد. در فصل ۳۶ بندهش آمد: آفرینش نخستین فانی، یعنی گیومرته/ کیومرث، در نخستین هزاره سومین دوره که با جمشید، نخستین پادشاه، به پایان رسید. هزاره 2 پادشاهی ضحاک با پیروزی فریدون بر او پایان یافت. هزاره 3 با پادشاهی ویشتاسپ، ملاقات او با زرتشت، پذیرفتن مزدیسنا پایان یافت. چهارمین هزاره با حمله اعراب به ایران پایان یابد. نام شهرهای بزرگ و پادشاهان هخامنشی “مزداپرست” در اوستا نیامد.
زبان گاتها در خراسان رایج بوده؛ به 2 لهجه قدیمی و متاخر شبیه فارسی کنونی است. در اوستا، فروردینیشت، هات ۸۷ تا ۸۹ آمد: زرتشت “نخستین آثربان، ارتشتار، برزیگر ستور پرور، کسی که از دیو روی گردانید، در جهان استومند، [نماز] «اشم وهو…» را خواند؛ دیوان را نفرین کرد؛ مزداپرست، زرتشتی، دیوستیز و اهورایی کیش شد.” 7 امشاسپند شامل اهورامزدا به پرسش و پاسخ، «هَمپُرسگی» پرداخت. ویکی
زرتشت نخستین فیلسوف بوده؛ بر تضاد فلسفی نور و تاریکی یونانی و در یکتا پرستی ادیان ابراهیمی یهودیت و اسلام با اهورا مزدا / پروردگار خرد اثر گذاشت. فلسفه زرتشت اخلاقی و خردورزانه بود. مزدیسنا به معنای «پرستش خرد» با واژه یونانی فلسفه یا «خرد دوستی» شباهت لغوی دارد. اصول دین مانی «دوگانگی نور و تاریکی» و وجود «سه زمان» بودند. مزدیسنا دین قبل از زرتشت و عهد هخامنشی بود. در كتیبه های آنها، آمده: اهورامزدا، میترا و آناهیتا نام برده شده اند.
فلسفه زروانیسم در 7 رشته زیر بررسی شود. 1-شناخت یا پیدایش دانش با ادراک عین بیرون از مغز در ذهن است که شامانها و نقالهای دورهگرد با تجربیات و تخیلات در کوه و ده بهم بافتند. این شناخت با برخی نظرات همسایگان مهریسم تمدن جیرفت، آذربانی مادهای آذربایجان، زرتشتی ری، زودیاک ایلامی و بابلی در افواه آمیخته شد. باورهای آن در هزاره 1م در پلمیک نخبگان، آثار هنری، قالی، شعر تبلور یافتند. 2-اخلاق اصول اکتسابی از فرهنگ رایج برای تشخیص رفتار نیک و بد از اهورا و اهریمن بود. صفات/ کودهای رایج؛ سامانه ارزشی، معیار، داوری کردار فرد در جامعه در باور به سرنوشت از پیش تعیین شده بود.
شک زروانی در خوب و بد کمک به بهبود معیشت مردم نکرد. زیرا تقدیر اجازه تلاش فرد را نداد. 3-منطق اصول استدلال از معرف به حجت در درستی اندیشیدن، کاربرد روش، ارزیابی استنتاج بود. مردم در زندگی روزمره منطق بکار برده؛ در باورهای خود تابع نظرات زروانی ناتوانی خود بودند. با اینکه در حمله، نابودی معابد خود را دیده؛ ولی باز با عادت به باور گذشته آن را ادامه دادند. منطق زروانی را از پلمیکهای نخبگان ارمنی، ایرانی، عرب می توان بیرون کشید. روش جستار گزینش نظرات درست گذشته در راستای علوم است؛ نه تاریخنگاری نظرات نادرست، نقل قول از مشاهیر.
4-کیهان شناسی بررسی اجرام سماوی، فضا، گیتی با کهکشانها و ثوابت بود. شامانها چون ابزاری جز چشم و حافظه قوی نداشتند؛ نقشه سپهر با تخیلات آمیخته شد. زمان را منشاء ماده، فضا، داور نیک و بد فرد انگاشتند. کارآیی زروانیسم آوردن زمان در پیدایش، تکامل، فرجام کیهان با الگوی چرخه عمر فرد در تولد تا عجل محتوم بود.
کیهان از کجا آمده؛ به کجا می رود؟ تناسخ یکی از اصول فیزیک کلاسیک یعنی تغییر شکل/ بقای ماده است. کیهان شناسی زروانی بر ۵ اصل استوار بود: زروان خالق ماده، انسانوارگی اجرام سماوی، دخالت آنها در امور پیروان، استحاله حکم کلامی به رفتار، پیدایش فضا، زمان و ماده. در این سامانه «خالق» منبع مادی/ دهری بوده؛ از «هیچ چیز» نیآمده؛ بلکه او در آغاز یک پیش ماده/ انرژی بود. در سده 20 آغاز ماده، فضا، زمان، انرژی مهبانگ نام گرفت که با رصد کردن موج پر بسآمد، نور، گرانش تجربه پذیرند. پیش از آن زمان و مکان مطلق و جرم و انرژی جدا از هم پنداشته شدند.
در میانرودان و تمدن سومر گذار از اختیار به اجبار متناظر با گذار از دولت شهرهای آزاد هزاره 3ق.م به دولت متمرکز، خشن، مهاجم آشور در هزاره 1ق.م مشهود است. نیز افسانه های سومری در باره طوفان نوح، سفر گیلگمش، سرودهای نینورتا به تورات از آسیای صغیر/ ترکیه، کرت، اوگاریت/ بندر لاذقیه هزاره 6ق.م. به فرهنگ یونانی پیشا همر راه یافتند. اور به معنی شهر یکی از دولتشهرهای آزاد سومر بود. این واژه در اورومیه = شهر آب، اوروشلیم= شهر صلح، اورومات= شهر شهرها بجا ماند. رک آدمیت، ص 41. جهانی/ مادی ضد مینوی/ روحانی بود.
لذا جبر قهری در حکومت استبداد آشور نظرات تقدیری زروانی و بروج فلکی حاکم بر بشر در ایلام را تحکیم کرد. تقدیرگرایی با وضع بد زیستبوم پیوند دارد. به غیر تقدیر هیچ چیـز رخ ندهد. در دانشگاه کارولینای شمالی پژوهشگران نتیجه گرفتند: میزان سختگیر بودن مذاهب و خدایان شان ربط وثیق با شرایط زیستمحیطی باورمندان شان دارد. هر چه محیط زیست خیستر و حاصلخیزتر، خدا، ایزدان، مذهب آن منطقه هم رحیمتر و آسانگیرتر است. در ۵۳۸ جامعه پیوند شرایط زندگی مردم، زمینه اجتماعی، بستر فرهنگی، نوع مذهب رایج بررسی شد. نتیجه ۴ فاکتور زیستبوم زیر مهم اند: میزان وفور نعمت، کمیابی منابع طبیعی، پیش بینی ناپذیری تحولات جوی، میزان بارش.
در شرایط سخت ناشی از نامساعد بودن این 4 فاکتور هنجار رفتاری، سختگیری اخلاقی، مجازات شرعی شدید لازم بوده تا تعدی به اموال دیگران مهار شده؛ زندگی کمتر دچار اختلال شود. غیر از زیستبوم، سنن فرهنگی بر اخلاق و آیین مذهب تاثیر خود را دارند. لذا هم زیرنبا هم روبنا بر اخلاق موثرند. در خشگسالی دائم فلات ایران، از 3 هزار سال پیش تقدیر بر مناسبات اسنانها حاکم بود. رک به عطسه در نقل از دکتر کیمیایی، فیسبوک نوامبر 2021.
5-چیستی ذهن/ عین درونی کردن دنیای بیرون یا ابژه در مغز است. ذهن کیهان فراگیر با قوانین عینی در تقدیر اجباری شد. وسیله انتقال تقدیر به انسان پنداشته نشده بود. کنش اجتماعی این ابژه سوژه شده را اجرا کند. علوم، ادبیات، هنرها، فنون شکلهای گوناگون روال ذهن- عین بودند که در کشاورزی، معماری، شعر، قالی، اقلام سنگی و فلزی تبلور یافتند.
باور به متافیزیک، زروان را خاستگاه همه چیز کرد. برای جبرگرایان همه چیز از او آغاز شد. در حالی که خود او خاستگاه و آغازی ندارد. او زاده نشده بلکه 2 قلو خوب و بد از او زاده شدند. تعاریف خوب و بد داده نشده اند. با ساختار روایت باید گفت: راوی از زمان خودش گذشته را تخیل کرده؛ نه رویداد گذشته را در زمان وقوع روایت کرده؛ چون زروان اهورا و اهریمن یا خوب و بد را بدون وجود انسان آفرید. بنابراین روایت آفرینش ناظر نداشته؛ پس از خلقت از چه منبعی روایت شود؟ ولی محتوای این 2 کردار را نیافریده بود. باید افزود: این باور برای جامعه مفید نبوده؛ برای نشخوار نخبگان بوده؛ لذا دین رسمی نشده؛ در محافل حاشیه شفاهی جر و بحث شد.
در این دین تغییر بنا بر طومار سرنوشت از پیش تعیین شد. در حالیکه تغییر گردش زمین و ابرها ناشی از عوامل سپهر و کیهان است. نخبگان فلات ایران معنی آغاز و نهایت زمان را تعقلی کردند. کی این طومار را بر “لوح” نوشت؟ در حالیکه مجری این طومار، فرد است. او عروسکی در کنترل نیروی غیبی است. زروان ماده “سپهر یعنی تن زمان” را آفرید. پس زمان با گردش «سپهر» و بیرون از ذهن انسان پدید آمد. یعنی زمان صفتی برای ماده شد که ماده در افزایش زمان تکوین یابد. پس هستی/ ماده لازمه زمان شد.
آفرینش جماد، گیاه، جانور، انرژی از او بود. هستی او مطلق، بی علت، نامشروط بوده؛ علت همه چیز بود. بنابراین او ازلی، شرط مقدم همه هستی یافتگان، جاری در همه چیز بود. چون دفتر حساب عطاری، از آغاز تا مرگ محتوم هر باشنده ای طومار از پیش نوشته در لوح سرنوشت به چه خطی نبشته شده بود؟ ولی محیط پر از اقلام نحس، سعد، با/ بی شگون، خوش/ بد یمن، نیک، بد بود. تازه با نفرین، دعا، ندامت گذشته، پندار آینده امید تغییر داشتند. به قول نادرست ارسطو که ستاره نورزا و سیاره بازتابنده نور را همردیف خواند: خورشید، ماه، مریخ، زهره/ ناهید، عطارد، مشتری، کیوان. بنا بر باورهای زروانی در شاهنامه آنها تقدیر را بدون وسیله انتقال اجرا کنند.
6-فلسفه سیاسی مبارزه نیک با بد بود. منافع، ثروت، ارتش در عهد شبانی ندید گرفته شده اند. علل تغییر جامعه کدامند؟ پویش تاریخ در چیست؟ چگونه شخصیتها جهت تاریخ را تعیین کنند؟ رابطه افراد با مغز حاوی بار فکری، روحی، شخصیتی و جامعه با ساختار کلان تولیدی، سیاسی، فرهنگی، دینی چگونه بود؟
رویدادهای فردی، اجتماعی، آسمانی در قرون وسطا با کمبود شناخت انسان از کیهان آمیخته با افسانه، اساطیر، تخیلات تاویل شدند. عمده ترین تضاد جبر حاکم زورمندان و قوانین طبیعی بر سرنوشت یا اختیار بنا بر سرشت فرد بود. زمان در این رویدادها در کنترل نیروی غیبی بود. توجه شود تا سده 20 روستا و ایلات 90% مردم را داشتند. این اکثریت بیسواد، فقیر، خرافی، دور از صنعت بودند. اسطوره زروان در 3 مرحله پیدایش آن در دوره شبانی، کتابت آن در دوره شهری، نقد آن در هزاره 2م روی داد.
تقدیرگرایی ضعف مردم در برابر قدرت مطلق بود. ولی در عصر مدرن انتخابات قدرت را ادواری مطابق تغییر اوضاع جهانی کنند. در تقدیر ثنویت تغییرناپذیر و اراده عبث فرد، بشر را زبون کند. تقدیر 100% و بشر 0% در تغییر دخیل ند. معهذا با ورد و جادو بشر امید تغییر آینده را در سرنوشت خود دارد. او با کمک مالی به معبد برای تغییر خواست خدا به خواست مطلوب خود کوشد.
افلاک، بروج، اجرام ابدی با “دست دراز” مرگ، قدرت زورمندان را فانی کنند. حرکت در سپهر، آسمان، سیارات، بروج از بالا- ابزار تحقق تقدیر انسان فانی در زیر ند. گویا با سرعت نور تقدیر به انسان انتقال یابد. جبر زروانی- تقدیر، سرنوشت، ناتوانی انسان را شامل شود. تلاش انسان بضد این جبر بیهوده است- شبیه پرومته یونانی. او جریمه تمردش تکرار ابدی عبث بالا رفتن با صخره بر دوش و پایین افتادن آن بود.
7-زیبایی شناسی اقلام بجامانده با کاربرد 12 اصل زیر تفسیر شود: سلسله مراتب، تمرکز، تباین/ تقابل اهورا-اهریمن، تنش/ چیرگی، توازن/ تناسب، ریتم/ تقارن، عمق، جریان، مقیاس، حرکت/ توسعه، وحدت، همآهنگی. اشعار و قالی با تمهای زروانی با 12 اصل فوق باید بررسی شوند. اقتصاد و فرهنگ جامعه شبانی، ایلاتی، کشاورزی، شهری چه اثری برهم دارند؟ پاسخها از بررسی آثار هنری در موزه ها، خرابه های باستانی، الواح همسایگان، نظرات دانشمندان نوین، رسوم رایج در منطقه داده شوند.
شاید زروانیسم در میان لولوبیان از 2400 تا 675 ق.م. در کوهپایه های زاگروس لرستان آغاز شده؛ در هزاره 1ق.م.، در کرمانشاه، حلبچه، پل زهاب رایج بود. با فتح بابل به عراق، ترکیه، سوریه، فلسطین آمد. مانند مسیر افسانه های میانرودان با تورات به غرب رسید. در علم هم فضازمان آینشتاین تا مدل استاندارد وحدت 17 ذره و 4 نیرو سده 21 با تاکید بر زمان مانند این دین است: آغاز و پایان زمان و ماده. در نسبیت خاص، طول شئی و زمان تابع سرعت شئی اند. زمان اندازه گیری بین رویدادها ست؛ فضا موقعیت اشیاء و رویدادها در 3بعد بیکرانه محاط بر آنها است. این باورها در عهد ساسانی رسمی شده؛ با نحله های نیمه مخفی، منافق، مرتد زندیق، درویشی، مزدکی، مانوی در آمیختند.
زروانیسم را کاسیهای لرستان از هزاره 2ق.م. در مرکزیت همدان رواج دادند. کاسیها تا دورة نو بابلی سده 7 ق.م کودورو را بکار بردند. کلمه کودورو در زبان اکدی یعنی مرز، حد، در عبری و عربی “جدر” بمعنی جدار یا دیوار بود. کودوروها تنها آثار هنر کاسیها در بابل اند. تاکنون 80 کودورو از ۱۳۷۰ تا سده 7 ق.م. یافته؛ در موزه لوور پاریس و ملی عراق اند. سنگ مرز صیقلی کودورو Kudurru بیضی یا استوانه سند مالکیت زمین با متن، تصویر، مهر بود. این سنگ در موقوفات معابد، خالصه جات سلطنتی، املاک مردم سند مالکیت و مرز بود. روی برخی از آنها نقش و نام الهه ای بود که منبع درک این نمادها یند.
یونانیان همدان را Karcassi یا شهر کاسی نامیدند. همدان پایتخت مادها، با پیدایش اوستا، یک شهر برای آمیزش باورهای بومی فلات با ثنویت آریایی بود. علل پایداری همدان در 5 هزار سال گذشته اینها بودند: نبود کاخهای سترگ، تولید خرده پایی جالیز و باغداری در حصار کوهها، تقسیم شهر به چند محلة جدا با کدخدا، ایستایی آداب و رسوم و زبان خود، ارتباط کم با روستاییان و همسایگان. رک نعیمه جلیلیان.
شاهان کاسی لرستان در بابل بین سده 16 و 12 ق.م. این مدرک سنگی را برای نشان دادن هبه، بخشش زمینها به منصوبین و فروش به رعایا به کار بردند. نسخه اصلی کودورو در معبد بود؛ یک نسخه گلی به زمین دار داده تا همه بدانند که این زمین را قانونی فلان کس گرفت. بر کودورو تصویر خدای پیمان برای حمایت از سند بود؛ لعنت و نفرین بر پیمان شکن داده شد. برخی سنگ مرزها تصویر پادشاهی را داشت که زمین را بخشیده بود. چون کودورو مطلب یا تصویر داشت روی سنگ بزرگ حک شد.
نبود نامهای زیر در 3 اقلیم لرستان، کردستان، ایلام کنونی انقراض فرهنگ و زبان کاسیها را نشان دهد. نام شاهان کاسی ۱۷۳۰ -۱۵۷۰ ق.م بابل: گانداش آکوم 1، کاشتیلیاشو 1، آبی راتاش کاشتیلیاشو 2، اور-زیگوروماش هوربازوم، شیپتا اولزی، کاک ریمه. آخر سلسلهٔ کاسی ۱۵۷۰-۱۱۵۵ ق.م: آکوم 2، بورنابوریاش 2، کاشتیلیاشو 3، اولامبوریاش، آکوم 3، کاراینداش، کاداشمان-هاربه 1، کوریگالزو 1، کاداشمان انلیل 1، بورنا-بوریاش 2، کارا-هارداش، نازی-بوگاش کوریگالزو 2، نازی-ماروتاش، کاداشمان-تورگو، کاداشمان-انلیل 2، کودور-انلیل، شاگارکتی-شوریاش، کاشتیلیاشو 4، انلیل-نادین-شومی، کاداشمان -هاربه 2، آداد-شوما-ایدینا، آداد-شوما-یوزر، ملی-شیپاک 2، ماردوک-آپلا-ایدیا، زابابا-شوما-ایدین، انلیل-نادین-آهی. ویکی.
در طبیعت ضمن اتفاقی بودن امور مانند همجوشی در ستارگان و زلزله یا رگبار ناگهانی، الگوهای تکراری ناشی از قوانین نجوم و فیزیک هم هستند. نمونه تکرار: گردش سیاره بدور ستاره یا مانگ/ قمر بدور سیاره، بازتاب نور خورشید از سطح سیاره، ماده تاریک داربست جاذبه کیهان، انقلاب ربیعی زمین در 1 فروردین. رصد الگوی کلی تکرار با وضع خورشید، ماه، زمین بقرار زیر است:
تقسیم 360 درجه دایره سپهر به 12 ماه سال، گردش 28 بار شبانه مانگ/ قمر در سال، رفتن ظاهری خورشید از خاور به باختر از چرخش پاد ساعتی زمین در 24 ساعت شبانه روز. تصادم کتره ای ناشی از حرکت مولکولها را با علیت ناشی از ترکیب مولکولها در انفعالات گرمازای شیمیایی نباید اشتباه کرد.
در هزاره 1ق.م. سنجش زمان در گذار از جامعه شبانی به کشاورزی نیاز به ساعت و تقویم بود. الگوی تکرار 12 ساعت شب و روز با زاویه 30 درجه نیمکره آسمان صور فلکی را سازد. گردش زمین بدور خورشید، ماه بدور زمین در عبور از کمربند کهکشانهای ثابت در 365 روز تکرار شود. البته کسر ساعات روز و شب، کسوف خورشید گرفتگی، خسوف ماه گرفتگی هم لحاظ شدند. در ایلام و بابل با 12 فلک، سنین عمر، تنظیم ساعات روز، هفته، ماه، سال برای همه استاندارد شدند.
شاید زودیاک از واژه دوازدهان (ک) پهلوی با پسوند تصغیر؛ مترادف 12 ماه سال یا برج فلکی باشد. به یونانی “زو” یعنی جانور که در زو/ باغ وحش و زوآلوژی بمعنی جانورشناسی هم است. هر برج چند ستاره درخشان ظاهرا نزدیک بهم در رئوس هندسی ثابت است که با تخیل، دلخواه یک نام دارد. هر کدام نام جانور، ابزار کشاورزی، آلات رزمی دارد. در پرده 2 بعدی برای جهتیابی نقشه آسمان در افق نیمکره شمالی 12 برج نامهای زیر را دارند: 6 برج حوت/ ماهی، حَمَل/ بره، ثَور/ گاو، دَلو/ دلو، جَدْی/ بزغاله، جَوزا/ دو پیکر در نیمکره خاوری؛ 6 برج عَقرب/ کژدم، قَوس/ کمان، سَرَطان/ خرچنگ، اَسَد/ شیر، سُنبُله/ دوشیزه، میزان/ ترازو در نیمکره باختری نسبت به کهکشان راه شیری اند.
مفهوم 12 برج زودیاک بنا به اقلام تصویری و سفال با متن در ایلام و بابل در 700 ق.م. بجا مانده؛ اکنون جهانی شده. نیاز فرد به پیشگویی آینده ناشی از رفتار امروز منجر به تفسیر حرکت خورشید و ماه در این چرخه فلک با 12 برج ثابت، ربط دوران 2 قرص آسمانی زمین با سرنوشت انسان شد.
در مراودات شهرها، ایلات، دولتشهرها باورهای باشندگان در هم آمیختند. در تقدیر ایلامی و زروانی 12 فلک و در کیش مهری 7 جرم نورانی، برخی جانوران نمادهایی ورای تصریح نام دارند. آنها شگون، بد یمنی، بخت خوب، طالع، نحس، سعد را هم تلویح کنند. نیز خواندن ورد بر اجرام سماوی اثر گذارد. در این 2 دین حلقه واسط کیهان و انسان بروج 12گانه زودیاک ایلام حاکم بر سرنوشت بود.
بندهش جُنگ اساطیر ایران به پهلوی در سده 6م تألیف شد. نویسندة نهایی آن فرنبغ دادگی در سده 9م زیست. مهمترین منبع آن شاید “دام داد نسک” بود که در کتاب 8 »دینکرد«، دربارة آفرینش آمد. تلفظ فارسی میانة 2 جزء “بُن” یا بنیان و dahišn برابر واژة دهش، دادن، آفرینش است. پس بندهش بمعنی بُن هستی یا بنیان آفرینش است. شاید نام کتاب “زندآگاهی” یعنی دانش و تفسیر اوستا بود. زند از واژة اوستایی zanty به معنی شناخت، شرح و تفسیر است.
آیا قالی از آسیای مرکزی ترک به فلات ایران در هزاره 1ق.م آمد؟ قالی پازیریک سده 5ق.م. در یخ کوههای کازاخستان، مقر سکاها/ سغدیان در 1949 پیدا شد. این قالی حاشیه ردیف گاو، متن مرکزی هندسی ستاره/ گل لوتوس برنگ سرخ، زرد، سبز دارد. نقش و رنگ آن شبیه هدایای ارمنیان در تخت جمشید و قالی ترکمن عهد سلجوق اند.
باورهای باستان در نقوش قالی با عمر چند سده، در نظرات کلامی، اقلام عتیق، رسوم مردم، قیاس با عقاید مجاور بجا مانند. بندهش به سروری ماهی با باران و برکت بر آبزیان دیگر اشاره کرد. در زروانیسم، مهریسم، ایلام صور فلکی در فرش همدان ماهی، خرچنگ، لاک پشت، بز، قوچ، گاو نماد قدسی، نیروی مفید در زندگی و کشاورزی ند. نقش ماهی در هنر کاسی همدان به آشور و مصر در نیمه هزاره 2 ق.م. رسید. تنپوش مادها هم فلس ماهی داشت که فلزی یا چرمی به جلیقه شان دوخته بود. نمونه حفظ تن از نیزه و تیر، حجاری آشور در موزه ها است.
نقشمایه ماهی درهم در دوره اسلامی به اسالمی 2 ماهی، 2 یا 4برگ، خورشید به گل 8پر گرد ساده شدند. نمادها در نواحی گوناگون بقرار زیر بودند: گاو برای دشت، بز برای کوهستان و نیز برای زایش در رابطه با آب و گیاه، گوزن برای جنگل. بز کوهی با شاخ های هلالی در همدان کوهستانی بیشتر کاربرد داشت.
نمونه نمادهای زروانی در قالی: برای پارسایان و مریدان- ماهی نماد برکت، تکوین، تجدید، امید رستاخیز، باروری جنسی نر، فراوانی، آبادانی، تازگی، حفظ تن از تیر بلایا بود. نمونه: یک ماهی و مکتب ماهیهای کوچک در هم، یگ گل و شاخه پر گل. ماهی درهم، با تکرار، با توالی در زمینة فرش نماد تولید مثل، باروری، زندگی، آب برای گیاه و حیات بود. زندگی بر قالی با نقش ماهی برکت آور تلقی شد. نیز ماهی رودخانه یک منبع آشنای تغذیه روزانه برای مردم بود.
برای خانواده با مرگ و میر اطفال بچه داشتن زیاد مانند تخم ماهی مهم بود. با محدودیت شمار گره و سطح فرش نقوش جانوری و گیاهی استایلیزه و هندسی ترسیم شدند. چون سطح قالی بزرگتر از یک نقشمایه است لذا تکرار نقشمایه هم پدید آید. بسآمد موتیف در حاشیه با ریز و درشتی آن تعیین شود.
نقوش قالی تابع تحولات سیاسی هم بودند. مادها تمدن کاسی را بارث بردند. آشور در سده 7 ق.م. به مادها حمله کرد. لاک پشت، تُسباغه به ترکی، در همدان برای کاسیها نماد خدای آب “اِنا” و مقدس بود. ولی از مادها ببعد خرچنگ فلک4 زودیاک، نماد مه، برکت، اتحاد 2 قطب ذوحیاتین، باروری دریا به ساحل بود. در کناره رودها، کارون، خلیج فارس این جانور 2زیستی می پلکد.
کتیبه ها، نگاره ها، متون باستان بازتاب باورهای زروانی، مهری، ایلامی اند. در اقلام هنری سنگمرزها با حضور کاسیها و ایلامیها در بابل دنبال شوند. در لرستان یا بنا به دربار ایلام و آسور “بلندیهای فراسوی” خوزستان، زروانیسم را شبانها، شامانها، آذربانان در روایتهایشان در روستاها نقالی کردند. آذربانی با حفظ آتش در نبود چخماق ضروری بود. آتش بجز برای پرستش و نور، شبانان در ترساندن بهایم، گرمی، سرخ کردن نمکی گوشت قرمه در خیک برای خوراک زمستان ضروری بود.
تعریف چند واژه آمده اند: داستان= روایت تخیلی یا واقعی آدمها و رویدادهای برای تفریح مخاطب، اسطوره= بیان گذشته یک قوم با تشریح پدیده های طبیعی یا اجتماعی با نیروهای غیبی/ متافیزیک، افسانه= شرح کوتاه معمولا بزبان جانوران برای پند، قصه= گزارش شفاهی یا کتبی رویدادهای زنجیره ای. کیش، آیین، دین، مذهب، تاریخ، الهیات، فلسفه را نیز باید تعریف کرد.
نوار نقره لرستان سده 8 ق.م. موزه سین سیناتی، اوهایو، بقرار زیر است. مرکز نقش قدی زروان، خدای زمان با دامن هرم/ زیگورات با 7 رج، 2 بال با 3 رج پر، آبستن کله انسان در شکم است. اهورا آفریننده جهان کمال و نتیجه آرزوی او برای پسر بر شانه چپ و اهریمن بر شانه راست با مشعل به دست چپ و مشت راست او قرار دارند. اهورا با مشت بسته چپ، مشعل آتش دست راست دارد. همه مشعل ها و روشن نماد نور اند.
ردیف چپ: 3 ایزد پیر با دامن و کمربند مشعل بدست راست، 2 بوته 8پر طلوع و غروب خورشید زیر پا. ردیف راست: 3 دیو گوش تیز با دامن نظامی، مشعل بدست راست. در زیر: 3 جوان- چرخه حیات با برگ خرما در بغل. همه کلاه بسرند. گل نیلوفر بوقی یا لوتوس 8پر نماد خورشید. حاشیه بالا رج 13 هرم/ سرو با نوار بسته بهم. حاشیه زیر ردیف گوی های مرتبط- شبیه نقش حاشیه قالی. برگ نخل، دامن نه شلوار، مشعل آتش به اقلیم ایلام ربط دارند. در 1906 نفت در مسجد سلیمان حفاری شد. مشعلها با روغن گیاهی/ جانوری، نفت روشن اند. ایزد زمان با ماده آغاز شده؛ دوقلو اهورا برای زادن و اهریمن برای مرگ را تصویر کند.
در ادبیات فارسی از هزاره 1 تا 2 م به تقدیر و بروج زودیاک زروانیسم، مهریسم، ایلامی اشارات فراوان شدند. فردوسی، خیام، حافظ صفات زمان- چه بصورت کمیت اندازه پذیر کیهان در لحظه، چه بصورت چرخه عمر انسان- را مکرر برشمردند. عناد خیام به زروانیسم دعوت به خوشی بود. چون عمل انسان در تضاد با تقدیر قرار داشت. اجرای پند خیام تقدیر از پیش تعیین شده را نفی کرده؛ اختیار انسان را تحکیم کرد. این تبلور آزادگی خیام در برابر استبداد مطلقه حکومت سیاسی هم بود.
فردوسی ظریفتر دعوت به خردگرایی کرده؛ انسان را از تقدیر جدا کرد. او اراده انسان را در برابر اجبار قرار داد. در اساطیر و تاریخ نتیجه اعمال شخصیتهای بزرگ در منابع پهلوی آکنده از تقدیر زروانی و زرتشتی متاخر ساسانی نوشته شده بودند. لذا فردوسی آینده در منابع گذشته را بصورت اجبار زروانی به نظم درآورد. زیرا نمی خوانست خردگرایی خود را بر تصمیمات مکتوب پهلوی یعنی نوشته در تاریخ حاکم کند. لذا در نظم این اساطیر پایان کار مکتوب را با تقدیر پوشاند. پس خرد خود با ذهن اختیاردار را در تصمیمات شخصیت تاریخی سوار نکرد.
فردوسی سناریوی گذشتگان بنا به منابع کتابخانه اش را به فیلم منظوم درآورد. او نخوانست مسیر تاریخی سناریو را به سلیقه خود از اجبار تقدیر به اختیار فرد خردگرا منحرف کند. نیز او نمونه نابخردی استبداد را در آمد و رفت مستبدان در “صحنه جهان” بقول شکسپیر دید- استراتژی تکرار مرگ آزمندان در مرگ قدرت فردی آنها مقدر شد. لذا در امانت منابع چاره ای نداشت جز نظم آوردن ناپایداری استبداد شاهان در تبلور تقدیر زروانی.
باورهاي زروانی شاهنامه اینها یند: خدای زمان 2 بن آغازین نیک و بد را ساخت. در طبیعت از ماده، زمان، نیرو، اخلاق انسان پدید آمدند. زروان در پیکره خود، شک در دل خود، هست شدن گیتی و انسان را به هرمز، نیست شدن انسان و خیر را به اهریمن نسبت داد. آیا اهریمن در هزاره 1 و 2 م شیطان شد؟ در فارسی معاصر شیطان، شیطانی، شیطنت برای بچه بازیگوش، فرد ارقه، عمل موذیانه کاربرد دارند. نمونه هایی از ابیات فردوسی در باره 3 محور زمان، شک، تقدیر زروانی در زیر آیند. او بجای تجرید زمان در «زروان» از تجسم مادي “چهره” نام برد. زمان را با 2عاطفه “درد و مهر” آمیخت:
زمانش چنان بــود نگشاد چهر/ مرا دل پر از درد و هـم پـر ز مهـر.
بدان گونه بد گردش آسمان./ بسنده نباشد كسي با زمان.
تردید انگیزه بنیادین در نخبگان مانند خیام، غزالی 1058-1111م، دکارت 1596-1650م به شک در باورها شد. خیام از شک خود به خوشباشی رسید. عدم ایقان علم دکارت و غزالی در پیشرفت صنایع و دارو اثری نداشت. آنها به خدا رسیده، نوشتند: «بر من آشکار شد که علم آن گاه حقیقی، یقینی و اطمینانبخش است که شک، شبهه، غلطِ پندار را بر آن راهی نباشد. هیچ تشکیک کنندهای در ارکان آن خلل نکند. علم یقینی باید مصون از خطا باشد. هر 2 از شک به حس و ادراک خود به یقین خالق رسیدند. دکارت گفت: “باری اگر هنوز کسانی هستند که با دلایلی که من آوردهام به هستی خداوند و روح خویش یقین نکردهاند، باید بدانند که وجود چیزهای دیگر مانند تن، زمین، ستارگان شاید بیشتر به آن اطمینان دارند؛ کمتر یقینی اند.”
شکند گمانیک ویچار یا گزارش گُمانشکن به معنی رفع شبهه کتاب به پهلوی برای اثبات بنیادهای دین زرتشت و در رد یهودی، مسیحیت، مانوی، با پایِشمندی اسلام را مردانفرخ پسر اورمزدداد در میانه سده 9م همزمان در زمان مأمون خلیفه عباسی بغداد نوشت. صادق هدایت 4 بخش پایانی را در کتاب «گزارش گمان شکن» به پارسی برگردانده؛ مقدمهای در ۱۴ صفحه نوشت. در فارسی معاصر “شک به دل، 2دلی” استعاره تردید زروانی است.
در داستانسرایی پیشامدرن نبود روانکاوی از شک بیعملی ناشی شود را تصویر نشود. لذا فردوسی برابر فارسی 2دلی برای واژه عربی شک زروانی با واسوس سرگی بکار برد. عاقبت شک و تردید در دل برادر فریدون، برمایه و کیانوش ریشه دواند. با تصوّر اینکه آموختههای برادرشان، اهریمنی است به نابودی برادر کمر بستند. دل دو بودن/ تردید داشتن، در شاهنامه:
بدیدم چو یک دل دو اندیشه کرد/ ز هر دو برآورد ناگاه گرد.
خیام نیز استعاره داس را برای مرگ آورد: دهقان قضا بسی چو ما کشت و درود. او شک، افلاک، دهر، مرگ را به رباعی آورد:
چون نیست حقیقت و یقین اندر دست./ نتوان به امید شک همه عمر نشست.
افلاک که جز غم نفزایند دگر./ ننهند بجا تا نربایند دگر.
نا آمدگان اگر بدانند که ما/ از دهر چه میكشیم نایند دگر.
اجرام که ساکنان این ایوانند/ اسباب تردد خردمندانند.
هان تا سر رشته خرد گم نكنی/ کانان که مدبرند سرگردانند.
اسطوره زروان یا ایزد زمان از هزاره 1ق.م در فلات ایران پیدا شد. بخشی از شاهنامه باورهای زروان و تقدیر را در کیهان و زندگی بشر بعنوان مكان و زمان كرانمند دارد. ارادة زروان با زمـان هستي، درنگ، جاري برای سامان کیهان در مقابل آشوب و مرگآوری اهریمن آمد. برهم زدن اين نظـم از انسان بر نیاید. اهريمن مرگ را با اجازه زروان، در زمان مقدر بر انسان نازل کند. در نگاره هاي آيين مهري، زروان لقب زمان «اوبارنـده»/ بلعنده حیات بود. فردوسی آگاهی زروان از علل را با کنترل لحظه مرگ برابر گرفت:
چنان دان كه كـس بـي زمانـه نمـرد./ دلت را بدين غم نبايد سپرد.
چو بيرون شود جان، چه بيرون كنند./ نماند وگر سيصد افسون كنند.
اگر كشته گر مـرده هم بگذريم./ سزد گر بـه چون و چـرا ننگريم.
چنـن رفت بايد كه آيد زمان./ مشو تيز با گردش آسمان.
اساطیر یونانی در عهد سلوکیان و کتاب مقدس انجیل در عهد ساسانیان در ایران به ذهن همگان و نخبگان نشت کردند. در اساطير يونان، كرونوس خداي زمان با مجسمه یا نقاشی مردی قوی در خوردن فرزندان استعاره شد. زروان به شكل پيرمردي با داسي به دست برای دروگـري انسان، مجسمه مردی شیر سر با ماری بدور تن پیچیده، ایستاده بر گوی زمین در مهریسم استعاره شد. 4 سوار آخرالزمان در مکاشفه یوحنا، عهد جدید، کتاب مقدس بر اسبهای سفید، قرمز، سیاه، خاکستری به ترتیب نماد پیروزی، جنگ، قحطی، مرگ ند. فردوسی نیز استعاره دروگر بـا داسي تیز را شاید از 4 سوار سرنوشت آورد:
يكي مرد با تيز داسي بزرگ./ سوي مرغزار اندر آيد سترگ.
همي بدرود آن گيا خشك و تر./ نه بردارد او هیچ از آن كار سر.
چون محتوای شاهنامه حاوی 3 دوره اساطیری، پهلوانی، تاریخی است؛ ادیان گوناگون شرق فلات ایران را در بر دارد. تقدیر در شاهنامه نمونه آوری شود. سناریوی منطق شرطی “اگر این، پس آن” را نیز فردوسی بکار برد. آیا از چرخ گردون فرد می تواند پنهان شده؛ تا بخت او را نیابد؟ وقتی که به جاماسپ گفته شد: اگر او تاج و تخت را به اسفندیار داده؛ به زابلستان نرود؛ تا کسـی او را نبیند؛ پس از تقدیر مصون ماند. فردوسی “شمر گر” را جای منجم آورد:
چنین داد پاسخ ستاره شُــمر:/ قضـا چـون ز گردون فرو کرد سر؛
که بر چرخ گردان نیابی گذر./ همه عاقلان کور گشتند و کر.
مرگ پایان عمر زندگان، طبیعی است. ولی در این دین ابتکار عمل از طبیعت و انسان گرفته شده؛ امور به نیروی غیبی با الفاظ قضا، قدر، تقدیر، اجل داده شدند. نیازی به تقدیر غیبی نبوده؛ پایان خط زندگی یعنی مرگ محتوم است. آیا تقدیر انکار پذیر بوده؛ از آن می توان پنهان شد؟ این انکار را برخی افراد مدرن هم کرده؛ با خود-انکاری و طفره از عمل خبر بد را به تعویق اندازند. فردوسی نیروی غیبی را حاکم بر چرخه زایش- مرگ در باشندگان داند. زمان دروگر، آورنده مرگ است:
بمیرد کسی کاو ز مادر بزاد./ همه یکسره مرگ را زاده ایم.
دروگر زمان است و ما چـون گيا./ همانش نبيره همانش نيا.
به پير و جوان يـك بـه يـك ننگرد./ شـكاري كـه پـيش آيـدش بشكرد.
جهان را چنـين است ساز و نهاد./ كه جز مـرگ را كـس ز مـادر نـزاد.
از اين در درآيد بدان بگذرد./ زمانه برو دم همي بشمرد.
در داستانی، مهبود بمعنی “بزرگ بود” 2 قلو زروان گناه آور و پسر دیگر را بجای اهورا و اهریمن آورد:
ز مهبود زان پس بپرسید شاه/ ز فرزند او تا چرا شد تباه.
چو پاسخ ازو لرز لرزان شنید/ ز زروان گنهکاری آمد پدید.
طالع بینی یعنی بر محور زمان رفتن از زمان حال به زمان آینده و برگشت برای بازگویی است. این سفر با افزایش آنتروپی کیهان ناممکن است. خیام هم زیر امور فلکی و طالع بینی زده؛ گفت: به آینده نتوان نقب زد. در برابر کوشـش و اختیـار آدمـی بخت و تقدیر سپهر قرار دارند. بخت نمایانگر تأثیر نیروی ماوراء طبیعی بر زندگی آدمی است. ولی آینده ناشی از بخت نیک و بد تقدیر است. پیامد باور به سرنوشت آینده را در گرو بخت گذارد. لذا هر باشنده عروسکی در کنترل سرنوشت است. این کنترل در سده 21 با جمیعت 8 بیلیون نفر ناممکن است. رک معصومه كريميان بنمايه هاي تفكر و فلسفة زرواني.
فاتالیسم/ تقدیر پرستی فرد را وادار به پذیرفتن شرایط بد کند. او را از مبارزه درمانده کند. فرد خود را ابزار بی اختیار قضا دیده؛ از خود سلب مسئولیت کند. بخشی از ایرانیان کنونی هم تقدیر بد را عامل خارجی عرب، ترک، استعمار پندارند. تقدیر در دادگاه عصر مدرن خنده دار است. چون قاتل خود را ملعبه قضا خوانده؛ از خود سلب مسئولیت در قتل کند. این گونه استدلال هر جانی را نه تنها مبرا از جرم کرده، بلکه او را موظف به قتل دانسته؛ با طرح تقدیر جنایت را وظیفه قاتل داند. آسمان مدبر، مدیر، داور سرنوشت عالم را فردوسی پذیرفت:
بدو گفت رستم که با آسمان/ نتابد بداندیش و نیکی گمان.
فردوسی با استناد به تقدیر مطلق زروانی، انسان را ناتوان انگارد. به رستم هشدار دهد تا سرپرستی بهمن را نپذیرفته؛ از تقاص ش مصون باشد. رستم به هشدارش اعتناء نکند. زواره را یاراي ستیز با آسمان نباشد. اسفندیار با دانستن نبرد با رستم، بجای آمادگی رزمی به سیستان رفت. به او گوشزد شد؛ تا سپاه و سلاح آماده کند، ولی پاسخ داد: اگر «زمان» او فرا رسیده باشد، لشگر کمکی نبوده، زیرا عاقبت کار تعیین شده: گر ایدونک آید زمانم فراز/ به لشکر ندارد جهاندار باز.
فردوسی تناسخ یا بقای ماده را ندیده؛ مرگ را پایان قلمداد کرد. در حالیکه در فلسفه هندو و خیام مرگ یک مرحله از چرخه تناسخ است. رستم خود را ابزار کشتن اسفندیار دانسته؛ زیرا سرآمدن زمان مرگ اسفندیار را تقدیر رقم زد. استدلال کرد اگر عمرش سرنیامده بود هرگز مرگش رخ نمیداد. اسفندیار در پاسخ مادرش کتایون نیز بر تقدیر زروانی تأکید کرد. اگر زمانش در زاول سرآید بیشک اختر یا بخت ش او را به آنجا خواهد برد:
مرا گر به زاول سرآید زمان/ بدان سو کشد اخترم بی گمان.
فردوسی هر 2 زمان و مکان مرگ را در تقدیر انگاشت تا جایی که انسان اسیر تار عنکبوت زمان حتی مکان مرگش از پیش تعیین شده بود؛ گرچه 99% احتمال مرگ در رختخواب است! چنانکه تصادف، اتفاق، شانس محلی از اعراب نداشتند. در حالیکه علل مرگ بیماری، تصادف، جنگ، مار گزدیدگی پنهان ماندند. مکان مرگ هم احتمال 0 % در جای امن تا 100 % جلوی تیر دشمن دارد. این ثنویت اساطیری در زمان معاصر هم رایج است. هیتلر در تحلیل خود “یا این یا آن” بدون احتمالات بکار برد. باور زروانی از جا و زمان معهود مرگ فراتر رفته؛ آن را فرستاده اهریمن خواند. پس اهریمن غیبی با برنامه “در دست” برای لحظه مرگ فرد باید در کمین و تو نخ فرد در خانه و جمعیت کلان ناحیه، منطقه، جهان باشد:
چه دینی، چه اهریمنی بدپرست!/ ز مرگ اند بر سر نهاده دو دست.
به جایی توان مرد کآید زمان/ بیاید زمان، یک زمان، ناگهان.
که بر ما دراز است، دست زمان.
فالگیری، اسطرلاب، ستارگان در طالع بینی شاهان قاجار مکتوب شدند. نمونه هایی از رواج باورهای زروانی در ایران معاصر آیند: استعاره “دست غیب،” “مشیت الهی،” “اگر بخواهد.” در ایران معاصر تصنیف زیر اصول زروانی بخت، چرخ، اختر، افلاک، علی السویه را مسخره کرده؛ زیرا اختیار و آزادی عمل را از فرد سلب کنند. تقدیر و 2دلی زروان در شعر معاصر را مرتضی احمدی 1353 خواند:
گله از چرخ ستمگر بکنم یا نکنم؟ میخوای بکن، میخوای نکن.
شکوه از بخت بد اختر بکنم یا نکنم؟ میخوای بکن، میخوای نکن.
توی استخر محبت بپرم یا نپرم؟ میخوای بپر، میخوای نپر.
دو سه تا پشتک و وارو بزنم یا نزنم؟ میخوای بزن، میخوای نزن.
لاستیک عشقتو پنچر بکنم یا نکنم؟ میخوای بکن، میخوای نکن.
فوت قایم تو سماور بکنم یا نکنم؟ میخوای بکن، میخوای نکن.
چای از بهر شما دم بکنم یا نکنم؟ میخوای بکن، میخوای نکن.
آه و فریاد به افلاک بکشم یا نکشم؟ میخوای بکش، میخوای نکش.
منابع. 2021/12/16 فاکتها از ویکی پیدیا با ویراست آورده شدند. م=میلادی. ق.م.=قبل میلاد، رک=رجوع کنید.
فریدون آدمیت 1375 کتاب تاریخ فکر از سومر تا یونان و روم، روشنفکران، تهران، 256ص.
معصومه كريميان بنمايه هاي تفكر و فلسفة زرواني در شاهنامة فردوسي، پژوهشنامه فرهنگ و ادب https://jpnfa.riau.ac.ir/article_624.html
رازی- فیلسوف مادیگرای تراز جهانی- بیژن باران https://asre-nou.net/php/view.php?objnr=53776
کلثوم غضنفري، باورهاي زروانی در داستان رستم و اسفندیار.