ریشه‌یابی پیدایش سادات، خواجه، آقا و بار بی‌معنای مذهبی دادن به…

محمدعثمان نجیب بخش نخست:  مراد من این‌ است تا بدانیم، چرا مردمان…

مارکوزه؛- فیلسوف التقاطی جنبش دانشجویی

Herbert Marcuse (1898-1879) آرام بختیاری نیاز  فیلسوف "چپ نو" به فرویدیسم. مارکوزه (1979-1898.م)،…

مسئولیت اخلاقی رسانه ئی  در دفاع مشترک از روشنگری ،…

نوشته  از: بصیر دهزاد   قسمت دوم  ادامه قسمت اول   نباید یک اصل عمده…

مسئولیت اخلاقی رسانه ئی  در دفاع مشترک از روشنگری ،…

نوشته  از: بصیر دهزاد   قسمت اول   انگیزه این مقاله  تداوم بحث های…

وحدت ملی یگانه ضامن بقای کشور است

اگر از چهار راهی ها گذر کنی مزدور کار ،…

تقسیم جهان 

رسول پویان  زمیـن در بین غـولان جهـان تقسیم می گردد  تـوگـویـی از…

یووالی د بریا کيلي، د نن ورځې اړتیا

ليکنه: حميدالله بسيا په تاریخ کې ډېرې داسې شېبې شته چې ملتونه…

نقش و جایگاۀ اصلی دین در جهان معاصر

نویسنده: مهرالدین مشید فشرده عصر حاضر، که با بحران‌های هویتی، اخلاقی، زیست‌محیطی…

 ماکار گرو نیروی توانای جها نیم 

             به استقبال روز بین المللی کارگر  انسان بخاطر زنده ماندن خود…

پیام تبریک به مناسبت اول ماه مه، روز همبستگی کارگران…

درود بر تلاشگران خستگی ناپذیر زندگی،   اول ماه مه، روز گرامیداشت…

هار و فراق 

 نوشته نذير ظفر ساحل ورجنيا  28 اپريل 2025 امد  بهار و   سبز …

تراشه قلب فنآوری دیجیتال سده 21

بیژن باران قلب فنآوری دیجیتال تراشه در طراحی، تولید، کاربرد، ساختن…

افغانستان؛ طعمه قدرت‌های منطقه‌یی و قربانی جنگ‌های نیابتی

چکیده افغانستان طی دهه‌های اخیر همواره درگیر جنگ، بی‌ثباتی و بحران‌های…

بحران خاموش؛ ناکارآمدی طرف های درگیر و سرنوشت ناپیدای مردم…

نویسنده: مهرالدین مشید نشانه هایی از فروپاشی خاموش طالبان در متن…

تیر جفا 

نه شاعرم ، نه سرایشگر ترانه منم  یکی زمردم دور از…

اعلامیۀ به‌مناسبت اول ماه می – روز همبسته‌گی جهانی طبقۀ…

جهانی دیگر ممکن است، اگر کارگران متشکل و متحد شوند! در…

زورگویی او قلدری 

نور محمد غفوری (د یوه ګران دوست د پوښتنې په ځواب…

از برج «عاج ایده ئولوژی انگاری» تا « فرودگاۀ اسلام…

نویسنده: مهرالدین مشید در جهان معاصر، دین نه‌تنها بحیث یک مسأله…

طرح قانون اساسی فدرال برای افغانستان

هرشخص یا هر گروه حق دارد در مورد کشورش طرح…

   یا پیراهن و تنبان یا مکتب  

     نوشته ی : اسماعیل فروغی        درحالی‌که اختلافات و تنش های درونی…

«
»

ریشه‌یابی پیدایش سادات، خواجه، آقا و بار بی‌معنای مذهبی دادن به آنان

محمدعثمان نجیب

بخش نخست: 

مراد من این‌ است تا بدانیم، چرا مردمان زیادی از سده‌ها به این‌سو غرق خرافاتی به‌نام پیر پرستی، آغاپرستی شیخ.پرستی و شخصیت پرستی‌هایی اند که خود آن شخصیت‌‌نماها در لجن‌‌زاران کثافت کاری‌ها از هرنوعی که پنداری غرق اند. مگر با جادوی پیر و پیرخانه عالمی از خلایق نادان را دنبال خود کشیده و از خون‌ها تغذیه کرده و چو جوک‌ها می‌مکد‌شان که همین مردم بسیار خوش هم می‌شوند. 

پیشینه‌ی پیدایش این سید‌ها، آغاها و آقاها و صاحبان بی‌صاحب، جنایات اعراب در سرزمین‌های اشغالی شان. پسا اشغال سرزمین فارس‌ها از سوی اعراب و استقرار دوصد سال حاکمیت شان، در کنار دگر معضلات، تغییر نام‌ بومیان آن به نام‌های عربی، معضل بزرگی ناشی از تجاوز وحشیانه‌ی لشکر عرب بر زنان و دختران سرزمین کهن مان پیدا شد و آن زایمان زنان و دختران باردار ناشی از تجاوز بود. بدبختی محوری این وحشت ناشناسایی پدر نوزادانی شد که هر کدام نه‌ماه در شکم مادران نگون‌بخت شان رشد می‌کردند و نه می‌دانستند حاصلی حرام از تجاوز یک وحشی عربی اند. وقتی زنان حامله‌ را به عربستان منتقل کردند، با توجه به کثرت تعدادشان چاره‌یی سنجیدند تا به آن همه و متولدین تجاوز اجباری پوششی بدهند که در جامعه‌ی وحشی عرب پذیرفته شوند. به همان جهت برای آن ‌گروه عظیمی از بی‌‌پدر زاده‌های بی‌چاره در عهد عثمان و عمر  رض صفت «سید» داده شد. بالای برخی از این نوع دنیا آمده‌ها در پارس دی‌روز و ایران ام‌روزی هم نام های عربی گذاشتند. نام‌گذاری عربی بالای بومیان اکنون به یک رسم مذهبی تبدیل شده است. سید یا همان مولودات خودناخواسته و مادر ناخواسته، برای شناسایی آشکارترش یک شال سبز به کمر بسته ‌و به سید بودنش افتخار دارد. افتخار کاذبی که از پدر متجاوز عربی گرفته. کتاب دو قرن سکوت نوشته‌ی استاد عبدالحسین‌ زرین‌کوب کتاب نهضت شعوبیه نوشته‌ی حسین علی ممتحن. کتاب تاریخ تمدن اسلام نوشته‌‌ی جورجی زیدان و کتاب تاریخ طبری، همه به این مورد ویژه پرداخته اند. آنانی که سید ریشه‌ی سید را به پیام‌بر اکرم ص می‌برند، یک غلط فاحشی دارند و استفاده‌ی ابزاری و پول درآوری. توجیه سید به حدیث ثقلین یک چاره‌اندیشی دروغ است. مدعیان آن خود را سید یا آقا و دگران را عجم یا گنگ می‌‌خوانند. اینان تا آن‌جا رذیلانه پیش می‌روند که می‌گویند: «سگ، ‌الاغ ‌و عجم،ابطال نماز است.»، حجاج بن یوسف بردستان غیر عرب نشان می‌گذاشت. هم‌ اکنون و پس از نزدیک به پانزده صد سال، هنوزم می‌گویند، خدا به عرب سروری داد و دگران را فرما‌‌ن‌بردارش آفرید. شدت عمل زشت عرب وحشی پسا غلبه بر شهرها و کشورها چنان زیاد و زننده بود که در مجالس شان موالی بایستی می‌ایستادند. عرب یا سید!؟ را اگر در راه می‌دیدند که پیاده است، مرکب خود را برایش داده خود پیاده می‌‌رفتند، اگر در جنگ‌ها شامل بودند، غنیمت نه‌می‌گرفتند. این می‌دادندها و می‌کردن‌ها ‌و نه می‌گرفتن‌ها هرگز به رضایت شان نه بوده، بل‌که ملزم به اجرای آن بودند. پسا اشغال ایران تغییرات اتنیکی چنین رخ داد‌:

۱- بازمانده‌گان اعراب اولیه‌ی متجاوز، ساکن ایران زمین شدند.

۲- فرزندان شان با زنان ایرانی ازدواج کردند.

۳- به دروغ خود را نواده‌گان پیام‌‌بر می‌گفتند تا از خشم مردم در امان باشند.

۴- به دلیل داشتن اختلافات قومی از کشور های عربی یا عربستان فرار کرده و به ایران جا گرفتند.

۵-مدعی اند که گروه علویان یا فرزندان امامان شیعه اند که از فاطمه رض به پیام‌بر وصل می‌شوند و احترام به سادات هم از این‌جا بودند. در حالی که عرب معمولاً شجره را از پدر می‌گیرند، نه از مادر، هیچ حدیث و روایت صحیح از پیام‌بر یا حضرت فاطمه رض حتا خود حضرت علی نی‌ست که گفته باشند، نسب فرزندان فاطمه از طریق خودش به پیام‌بر می‌رسد. اگر باشد هم خودمن در آوردی سودجویان است.

۴- اعراب در میان تنش‌های خودی، به گرایش اختلافات و تقویت قطب مخالف اعراب پرداختند. تا سلطه پیدا کنند. غلام حسین یوسفی در کتاب ابومسلم، می‌گوید که جانب‌داری از علویان از بغض معاویه بوده نه علاقه به علی رض.

«…۹۱ نفر فرزندان ذکورِ ائمه.

نعیم ابن خاذم در حضور مأمون به فضل ابن سهل گفت تو حکومت عباسیان را به علویان بسپاری و بعد آنان را هم کنار زده و دولت خسروان را ایجاد کنی. ورنه به چی علتی بیرق سفید علویان را به رنگ سبز که از کسری و زرتشیان است بدل کردی. برمکیان افشا شدند و قتل گردیدند

از  علی تا امام عسکری.

گروه چهارم در ۵۰۱ میلادی تبار صفویان را به پیام‌بر ربط دادند. تا امتیازات مالی یا خمس یا گاهی مال به نام سید انبار کنند. 

هانری لیار گفت، سوال کفر بود،  در شهر سامرا شجره سازی می‌کردند.

 چار بیت در مورد سید ایران گفته آنان تنبل اند.

دونالد سون ۱۹۱۰ ایران آمد و آموزگار بود.‌

کتاب جادوی فولکور اسلامی‌ سیدها را انسان های تنبل و‌ مفت‌خوار خوانده.

زنان آب وضوی سیدها را جمع می‌کردند. تا در هنگام مریضی بنوشند، آب دهان شان را مقدس می‌‌دانستند. محرم ترین بخش های بدن شان را در اختیار آنان می‌‌گذاشتند 

اگر سید قتل می‌کرد کسی حق پرسان را نه داشت. اعدام سید گناه شمرده می‌شد.‌ 

یک سید لوطی در یزد یک پارسی زرتشت را به قتل رساند. حاکم یزد او را به مرکز تهران فرستاد ولی با رفتن مجتهد یزد خواهش رهایی او را کرد و شاه هم رضایت داد و او را رها کرد. چنانی که گفتیم،‌رنگ سبز نشان سیدها بود. اسپ خاکستری سوار می‌شدند. اسحاق ادام‌ گفت همه اسپ های خاکستری از سیدها است.

آزمایش تنوع ژنتیکی سال ۲۰۱۰ در هند بالای سیدها انجام شده و ، نتیجه بی‌پایه بوده است شباهت ژنتیکی شان با اعراب بوده نه رسیدن به پیام‌بر. ».‌

به هر حالی که بوده، سید حالا در ایران و پاکستان و کشور جای‌گاه خودش را نزد مردمان نادان مستحکم کرده و داناها جدا از انسان بودن شان، ارزشی به بنای مذهبی ایشان قایل نی‌ستند.‌در این میان گروهی از فرصت‌طلبان هوشیار و زیردار گريخته‌های عاق پدر و مادر

می‌دانند که چه‌گونه خود شان را هم‌چو کنه‌های نامرئی به ظاهر مرید و مشفق و در باطن پرخروش‌ترین سود‌جویان و پرفروش‌ترین ترفندهای تملق و چاپلوسی و دست‌بوسی در دربار امرای مذهبی چسپانیده و با حیله‌گرانه‌یی منحصر به فرد شان آن آقای بی‌صاحب کمال و نازیبا جمال و نه فرخنده حال را در دام ‌ریاکاری خود انداخته شکار کننده‌ی پنهان کردار آنان‌ باشند. فریب‌دادن چنین سرداران نام‌دار سربه‌داران دروغین کار چندان دشواری هم نی‌ست. آنانی که لشکرهای بی‌خبران به نام دین و مذهب را دنبال شان کشانیده اند، مسرانه و داوطلبانه خودشان را تسلیم ایادی نزدیک به خود‌شان کرده و آگاهانه رنگ‌بازی‌های آنان را نادیده انگاری جلوه‌ می‌دهند. این‌جاست که فرصت شکار کننده‌‌های مردم توسط ناظران دربار و خنیاگران بدکار انجام‌ شده، تيغ‌بران شان برنده‌ی گلوهای مردم می‌شوند. این موارد به وفور در هر گوشه‌ی زنده‌گی مردم تبلور ظالمانه‌یی دارند که هرکسی آن‌ها را می‌بیند و لمس و احساس کرده قربانی آن می‌شود، غیر از اربابان وحشت مذهب. وقتی خدا قلم را در قرآن یادکرد، برای بنده آموختاند که آن‌چه وی از آن سخن می‌گوید، نمایان‌گر شکوه و جلال خودش است در راست‌سازی انسان کج‌قامت و راست‌رفتارسازی انسان کج‌رفتار و راست‌گفتارسازی انسان کج‌گفتار و سرانجام راست‌کننده‌ی هر کجی که در انسان است. خداوند در این همه بسنده نه کرده بنده‌اش را به داشتن خلق نکو و احسن امر نموده و از بدی‌ها بازداشته است. در قوانین وضع شده‌ی فکری بنده‌ها هم ظاهراً همه بینش‌های خوب‌نگری به انسانیت پیش‌بینی و برای جلوگیری از ناباب‌اندیشی‌‌ها و کج‌روشی‌های اهالی کشورها قوس و کش‌هایی را به عنوان خط سرخ کشیده اند. عبور کننده از آن خط سرخ را تهدید پیش‌گیرانه به مجازات سنگین می‌نمایند. کاری که خدای بنده هزاران سال پیش از این انجام داده است. مگر مشکلی که در روی زمین خدا وجود دارد بسیار دشوارگذری‌ها را برای بشر توسط خود بشر دست‌وپا کرده است

 یکی از این چالش‌های چاله‌افگن و حفره‌های غیرقابل مهار افتاده‌گی‌های انسانی وابسته‌گی‌های قومی، عشیره‌یی، قبیله‌یی، گروهی، تباری، مذهبی است. مذهب بیش‌تر رنگ‌داری دارد در جوامعی مانند کشور ما یا همان خراسان با فرهنگ و اندیشه‌ی والای دی‌روز که با نام تحمیلی افغانستان ساخت انگلیس، بخشی از ساختار جغرافیایی جهان است

چرایی هدف این نوشتار؟

گشودن زاویه‌ی انتقادی به یکی از ساختارهای ریشه‌دار در سنت دینی و اجتماعی هدف ماست؟

شکل‌گیری طبقه‌‌ی ممتاز به نام «سادات» که طی قرون متمادی، جای‌گاه اجتماعی، سیاسی و اقتصادی خاصی را در جوامع ایران، خراسان بزرگ دی‌روز، هند، پاکستان و عراق، افغانستان، سوریه و شمار دیگر کشورهای اسلامی به دست آورده‌اند. ساختاری که، اگرچه در ظاهر بر پایه‌ی تقدّس، خویشاوندی با پیام‌بر اسلام و کرامت معنوی استوار است، در بررسی‌های تاریخی، ریشه‌هایی پیچیده‌تر، زمینی‌تر و گاه آغشته به خشونت و فریب اجتماعی دارد. در طی فتوحات اسلامی، به‌ویژه در دوره‌ی نخستین خلافت‌های اموی و عباسی، ایران و دیگر سرزمین‌های غیرعرب، شاهد موج گسترده‌‌یی از غارت، برده‌گیری، تحقیر فرهنگی و سلطه‌ی قومی، نژادی و زبانی فرا جغرافیای خود  شدند. منابعی چون تاریخطبری، دوقرنسکوت (عبدالحسین زرین‌کوب)، تاریختمدناسلام (جورجی زیدان) و نهضتشعوبیه (حسین علی ممتحن)، همه‌گی در گونه‌‌یی به این تحولات پرداخته‌اند. زرین‌کوب در توصیف این دوران از اسارت حدود سه‌صد هزار زن و کودک ایرانی در نخستین دهه‌های فتح اسلامی خبر داده و می‌نویسد که ۶۰ هزار نفر بیش‌تر از این اسرا به دارالخلافه فرستاده شدند؛ غنایمی که با ۹۰۰ شتر به مقرّ خلافت برده شد. این آمارها نشان‌گر وسعت فاجعه و عمق زخم‌های واردشده بر پیکر فرهنگی و انسانی ایران‌زمین است. مگر در تازه‌ترین کتا‌ب‌های باارزش دینی که در چند سال پسین نوشته شده اند، یادی از این وحشت بزرگ نه کرده اند. تاریخ هایی مانند تاریخ پنج جلدی علی صلابی که زیر نام (سلسله‌ی سیرت خلفای راشدین)، در رمضان سال ۱۴۲۲ هجری قمری نوشته و در سال ۱۳۸۸ هجری خورشیدی برابر به سال ۱۴۳۱ هجری قمری از سوی عبدالله ریگی برگردان بسیار آراسته گردیده. اگر دلیل سانسور به شدت خشن چاپ و نوشته در ایران باشد، که ترجمه‌ها ناقص می‌شوند. اگر معیار، سانسور می‌بود قطعاً آخوندهای ایران اجازه‌ی چاپ کتاب‌های این مجموعه، مرتبط به حضرات ابوبکر صدیق، عمر فاروق و عثمان ذی‌النورین را نه می‌دادند. اگر این کتاب‌ها به کشور دگری چاپ شده باشند، پس در برگردان یا اصل چه تفاوتی آمده است؟

به هر رو، یکی از پی‌‌آمدهای تلخ این اسارت‌ها، ولادت شمار زیادی کودکانی بود که پدران‌ متجاوز شان شناخته‌شده نه‌می‌شدند یا پدرانی از میان اشغال‌گران عرب داشتند. این پدیده باعث شکل‌گیری نوعی بحران هویتی حتا در خود عربستان گردید، که در برخی منابع از آن به عنوان یکی از انگیزه‌های اصلی ایجاد عنوان و طبقه‌‌یی به نام «سید» در سده‌های بعدی یاد شده است. در شرایطی که جامعه‌ی عرب‌تبار بر محور نسب پدری استوار بود، نوعی سازوکار نمادین، هم‌چون بستن شال سبز و نسبت دادن تبار به خاندان پیام‌بر(ص)، به این فرزندان حاصل تجاوز داده شد تا هم جای‌گاهی در اجتماع یابند، و هم از خشم بومیان ایران در امان باشند. ادعای انتساب به خاندان پیام‌بر از طریق حضرت فاطمه‌ی زهرا نیز در این میان نقش کلیدی داشت، حال آن‌که در عرف عرب، نسب از طریق پدر منتقل می‌شود و نسبت دادن نسب از طریق دختر، در سنت‌های فقهی اولیه چندان متداول نه‌بوده است. استناد به حدیث ثقلین یا سایر روایات مشابه، اگر هم انجام شده باشد، اغلب از سوی نهادهای سیاسی یا مذهبی‌‌یی بوده که سود خود را در تقویت چنین طبقه‌‌یی می‌دیدند.در منابعی هم‌چون تاریخ طبری و نیز در آثار متأخرتر، اشاراتی به پناه‌بردن بازمانده‌گان سیاسی خاندان علوی به ایران وجود دارد. شگفتی‌آور آن است، برخی از این مهاجران، که در تقابل با خلافت‌های اموی یا عباسی قرار داشتند، به استقبال ایرانیان مواجه شدند، اما از آن‌جا که سنت‌های اجتماعی و اعتقادی ایران پیش از اسلام بر احترام به خاندان و نسب استوار بود، طبقه‌ی «سید» به‌تدریج قداستی فزاینده یافت. این فرایند، هم‌زمان با سیاست‌های نهادهای دینی و نیز دولت‌های بعدی، از جمله صفویه، تقویت شد. صفویان با نسبت دادن نسب خود به ائمه، هویتی دینی برای سلطنت خویش خلق کرده و نام و جمعیتی به نام «سادات» را به ابزار مشروعیت سیاسی بدل ساختند. در سده‌های بعد، احترام به «سادات» به جای آن‌که نشأت‌گرفته از شایسته‌گی‌های فردی باشد، بیش‌تر بر پایه‌ی انتساب فرضی به خاندان پیام‌بر استوار شد؛ انتسابی که نه با سندهای دقیق تاریخی اثبات دارد، و نه از لحاظ ژنتیکی هم‌واره قابل پی‌گیری است. پژوهشی در سال ۲۰۱۰ در هند، که به بررسی تنوع ژنتیکی مدعیان سادات می‌پرداخت، نشان داد که این نسبت در بسیاری موارد بیش‌تر از آن‌که به پیام‌بر یا خاندان وی بازگردد، به ریشه‌های عربی یا گاه غیرعرب بازمی‌گردد.

افسانه‌سازی پیرامون شخصیت‌هایی با عنوان «سید»، «آقا» یا «آغا»، «مجددی»، «گیلانی» و خلق نهادهایی چون پیرخانه و سلسله‌های شبه‌صوفیانه، زمینه‌ساز نوعی استثمار فکری و اقتصادی و اجتماعی شد. مردم ناآگاه، از روی احترام مذهبی یا ترس، آنان را مقدس شمرده، آب وضو و دهان‌شان را درمان‌گر دانسته، و در برخی موارد حتا جان و مال خود را به آنان سپردند. برخی حکایات، مانند رهایی قاتلی که سید بود، از مجازات، گویای آن است که این جای‌گاه تا چه حد مصونیت به هم‌راه داشته است. از دل این ساختار تاریخی و روانی، طبقه‌‌یی شکل گرفت که در بسیاری دوره‌ها، از رانت معنوی، مالی و گاه سیاسی بهره‌مند شد؛ طبقه‌یی که ام‌روزه نیز در برخی جوامع از احترام اجتماعی نابرابر و گاه مصونیت نانوشته به ویژه در کشور ما برخوردار است، در حالی که بسیاری از مردمان دانا و آزاداندیش، این جای‌گاه را نه بر اساس نسب فرضی، که بر پایه‌ی شایسته‌گی‌های اخلاقی، انسانی، صداقت، پاکی وجدان و نفس و حضور اجتماعی می‌سنجند. مهمی که ۹۹ درصد مدعیان *(سید)، بودن فاقد آن اند. آمارهایی چون ۳۰۰٬۰۰۰ زن و کودک اسیر و ۶۰٬۰۰۰ نفر ارسال‌شده به دارالخلافه‌ی اسلامی، در کنار ۹۰۰ بار شتر غنیمت، از جمله داده‌هایی اند که استاد زرین‌کوب در دوقرنسکوت با بهره‌گیری از منابع کهن هم‌چون طبری، بلعمی، مسعودی، دینوری و نیز آثار نویسنده‌گان خارجی، به آن‌ها اشاره می‌کند. او با واژه‌گان سنجیده ولی اندوه‌ناک، تصویری از یک فاجعه‌ی انسانی و فرهنگی می‌سازد. هم‌چنین، ماجرای فرزندان پدرنامعلوم که در نتیجه‌ی تجاوزات سامان‌یافته یا باالنوبه پدید آمد، و بعداً با دادن عناوینی چون “سید” یا “آقا” به آنان، مشروعیت دینی-فرهنگی پیدا کرد، ریشه‌ی اعتقادی و انتقادی دارد که متأسفانه در تاریخ رسمی به ندرت بررسی شده است. این پروژه‌ی “مشروع‌سازی” با کمک ساختن شجره‌نامه‌ها، رنگ دینی دادن به نسب‌ها، و نمادهای سبز و احترام کاذب ادامه یافت.

مقدمه‌ای از بازنویس!

نوشتار پیشِ‌رو، روایتِ انتقادی، پژوهش‌محور و ژرف‌اندیشی‌ است از نویسنده‌ای که نه‌تنها تاریخ را می‌خواند، بلکه با آن درگیر است؛ درگیر ریشه‌ها، باورها، مهاجرت‌ها، طبقات و قدرت‌هایی که از دل روایت‌های رسمی برخاسته‌اند. این پیش‌گفتار به عنوان مدخلی برای ورود به ساحت پژوهشی کتاب، در پنج بخش تنظیم شده است. نویسنده با نگاهی انتقادی، بر مبنای منابع معتبر و تجربه‌های زیسته، نه تنها ساختارهای تحمیلی تاریخی مانند «سادات» را به پرسش می‌گیرد، بلکه نقش مهاجرت‌ها، قدرت‌های مذهبی، نظام‌های استعماری، و سیاست‌های نوین غرب را نیز در شکل‌گیری سطوح تازه‌ای از نابرابری اجتماعی و خشونت آشکار می‌سازد. در این بازنویسی، تلاش شده است زبان نویسنده حفظ شود، اما در قالبی منسجم‌تر و با ارجاع به زمینه‌های تاریخی، سیاسی و اجتماعی، خواننده را با سویه‌ای نو از تاریخ و روایت مواجه سازد؛ روایتی که بر آن است تا سکوت‌های تحمیل‌شده را بشکند.

بخش نخست: پرسش از سادات، زهد یا قدرت؟

این کتاب با انگیزه‌ی طرح یک پرسش بنیادین آغاز شده است:

«ساداتچگونهبه‌یکطبقه‌یممتازمذهبیدرجوامعاسلامیشکلگرفتندوچراتاکنونبهعنوانامریمسلمپذیرفتهشده‌اند؟» این پرسش نه از سر تعصب که از نیاز به بازاندیشی در روایت‌های تاریخی شکل گرفته است.

جایگاه سادات در جوامع اسلامی، اغلب خارج از چهارچوب‌های انتقادی تحلیل شده و بیشتر با نوعی تسلیم در برابر سنت و روایت همراه بوده است. اما آیا این جایگاه، حاصل تقوا، علم یا زهد است؟ یا باید آن را در چارچوب پیچیده‌تری از قدرت، سیاست و مهاجرت‌های ساختاری فهمید؟ در این پیش‌گفتار، تلاش می‌شود نشان داده شود که آن‌چه به‌نام نسب، برکت یا کرامت در سده‌های پس از هجرت پیامبر تثبیت شد، بیش از آن‌که دینی یا الهی باشد، سیاسی، طبقاتی و ساخته‌شده بود. از این منظر، آن‌چه سادات می‌نامیم، تنها حاملان یک خون‌نامه‌ی اسطوره‌ای نیستند، بلکه بخشی از ساختارهای قدرت‌اند که در دل گسست‌های سیاسی، به ویژه پس از قتل علی و فاجعه‌ی کربلا، شکل گرفتند و توسعه یافتند.

بخش دوم: مهاجرت‌های مذهبی یا هجومی؟

مهاجرت‌های تاریخی، به‌ویژه در حوزه‌ی جوامع اسلامی، همواره با دو روایت موازی همراه بوده‌اند: یکی، روایت رسمی که آن را هجرتی مقدس، زاهدانه و فرهنگی می‌داند؛ و دیگری، روایتی خاموش که آن را هجرتی قدرت‌طلبانه، هجومی و گاه مافیایی می‌داند.

نویسنده با تکیه بر منابع تاریخی چون تاریخطبری و نیز مشاهدات مستقیم، تلاش می‌کند نشان دهد که بسیاری از مهاجرت‌هایی که به‌نام دعوت، تبلیغ یا اصلاح وارد ایران، خراسان، هند و ماوراءالنهر شدند، در عمل حاملان نوعی سلطه‌طلبی مذهبی و منافع سیاسی خاص بوده‌اند. سادات، خواجه‌ها، صوفیان مهاجر و ملاهای تبعیدی، اغلب نه به‌قصد پناه، بل به‌قصد نفوذ و سلطه‌ی نرم مهاجرت کرده‌اند.

این گروه‌ها، با بهره‌گیری از گفتمان‌های دینی، ساختارهای اجتماعی تازه‌ای را در جوامع میزبان برساختند. مردم محلی، بی‌آن‌که آگاه باشند، خود را میزبانانی یافتند که نه تنها باید از زمین و مال خود بگذرند، بلکه از حیثیت اجتماعی‌شان نیز چشم بپوشند تا برای “آقا” جا باز شود.

بخش سوم: قدرت‌های مذهبی و فروپاشی‌های فرهنگی

تاریخ جوامع اسلامی و منطقه‌ی ما، آکنده از مثال‌هایی است که چگونه قدرت مذهبی، به‌ویژه در قالب طبقه‌هایی چون سادات، مولوی‌ها، شیخ‌ها و خواجه‌ها، توانسته‌اند ساختارهای اجتماعی را از درون تصرف کنند.

نویسنده در این بخش بر آن است تا نشان دهد که نفوذ این طبقات مذهبی، با بهره‌گیری از اسطوره‌سازی و برساخت تاریخی، به شکل‌گیری یک نوع اشرافیت دینی انجامیده که ریشه در عقلانیت فرهنگی ندارد، بلکه از قدرت، جهل عمومی و پشتیبانی حکام سود می‌برد.

این روند، به مرور باعث نوعی فروپاشی فرهنگی و رکود فکری در میان مردم شده است؛ جایی که خرد، اندیشه و کار، جای خود را به نسب، کرامتِ انتسابی و جهل سازمان‌یافته داده‌اند. در چنین بستری، روشنفکران نیز یا در حاشیه رانده شدند یا ناچار به مهاجرت گشتند، و میدان برای گسترش طبقات مذهبی فراهم‌تر شد.

بخش چهارم: تاریخ روایت‌های فراموش‌شده

یکی از اهداف کلیدی این اثر، بازخوانی روایت‌های تاریخی است که یا نادیده گرفته شده‌اند یا به عمد سانسور و تحریف شده‌اند. نویسنده با زبانی انتقادی اما مستند، کوشیده است برخی از فصل‌های فراموش‌شده‌ی تاریخ منطقه، از جمله دوره‌های مهاجرت گسترده، فتوحات اسلامی، سلطه‌ی صفویان و عثمانی‌ها، و نیز نقش استعمار انگلیس و مداخلات روس‌ها را بازخوانی کند.

در این روایت، سادات و دیگر طبقات مذهبی، نه به عنوان نجات‌بخش بلکه به عنوان بازیگران منافع قدرت‌های بالادست معرفی می‌شوند. آن‌ها که باید مردم را رهایی می‌بخشیدند، خود عامل تثبیت زنجیرهای نو بر پیکر جامعه شدند.

نویسنده در این میان، با بررسی تاریخی برخی مهاجرت‌ها و نفوذهای ساختاری، تلاش می‌کند نقش واقعی دین، قدرت و نسبت را در چرخش‌های سیاسی و فرهنگی منطقه‌ی ما روشن سازد.

بخش پنجم: خشونت سیاسی پسا‌دعوت در اروپا و آمریکا

در سال‌های اخیر، موج مهاجرت به اروپا و آمریکا، نه تنها از پیامدهای ناخواسته‌ی بحران‌های منطقه‌ای، بلکه از سوی خود غرب نیز به‌عنوان ابزاری سیاسی در دستور کار قرار گرفته است. نویسنده با نگاهی تیزبین، نشان می‌دهد که چگونه همین کشورها، که خود از عوامل اصلی جنگ‌ها در افغانستان، عراق، سوریه و اوکراین‌اند، اکنون مهاجران این کشورها را به‌عنوان تهدید قلمداد می‌کنند. مهاجران، که در حقیقت قربانیان بحران‌هایی‌اند که غربی‌ها در آن نقش فعال داشته‌اند، امروزه به ابزاری در کارزارهای انتخاباتی، معامله‌های حزبی و تبلیغات پوپولیستی بدل شده‌اند. این وضعیت، شکلی از خشونت سیاسی پنهان را بازتولید کرده است؛ خشونتی که گاه به صورت تهدید به اخراج، طرد، تمسخر، تبعیض یا جرم‌انگاری مهاجر بودن خود را نشان می‌دهد.‌ نویسنده، این تهدیدات را هم‌ردیف با ابزارهایی چون ممنوع‌الخروجی‌هایسیاسی در حکومت‌های مافیایی افغانستان ارزیابی می‌کند، و با طنزی تلخ یادآور می‌شود که حتی کسانی چون ترامپ و دولت‌های محافظه‌کار اروپا، نیز ادامه‌ی همان سنت شرم‌آور استفاده‌ی ابزاری از انسان‌ها برای بازی‌های قدرت‌اند در پایان، این پرسش بزرگ باقی می‌ماند.‌ مهاجرانیکهخودوارثانقرن‌هامهاجرت،مهاجرت‌هایبزرگبربرها،هون‌ها،گوت‌هاووایکینگ‌هاهستند،چگونهاکنوناز پذیرشمهاجراندرماندهامتناعمی‌ورزند؟

 دنباله دارد…