ردپای خرابکاری آلمان برای کشور ما و حمایت از فروپاشی کشور، به نفع طالبان

رهبران طالبان خواهان پناهنده شدن به آلمان بودند. مولوی دلاور حتا میخواسته قاچاقی به آلمان بیاید.
محمدعثمان نجیب
پیشنوشت:
ما که از رژیمهای آمریکا گلایه نهداریم، چون دشمن ماستند. مگر آلمان چرا؟ المان تاریخ بهینه و پیشینهی رابطهی مردانه و انسانی مردم ما در جنگ دوم جهانی، برای تسلیم نه دادن دیپلماتهای آلمان به متفقین را فراموش کرده. کجای مناسبات دو کشور، منافع آلمان را در خطر انداخته بود، که آلمان جانب تروریست ها را گرفت؟ اینجا مراد و مخاطب من سیاسیون و نظامیان آلمان است، نه مردم شریف آلمان.
این نوشتهی پراکنده، دی شب برای من بازفرستاده شد، ارچند فرستنده، بار در پیامگیر هم آن فرستاده بود، حالا در ایمیلی فرستاده که ما به معرفی مکتب اختصاص داده بودیم. چون فرصت کم بود، برگردان را به عجله انجام داده، برای راستیآزمایی درست و نادرست ترجمه به چتجی پی فرستادیم. با کمی تغییرات، آن را دوباره برای ما داد. اهمیت این مقاله در آن است که در چهار سال پسا فروپاشاندن عمدی کشور توسط اشرف غنی و کرزی، به دستور آمریکا، مواردی را با نقل از منابع مهم یادآوری میکند. مقاله نشان میدهد که شکستن شیرازهی انسانی و شهروندی و اداری و نظامی و ساختار و آموزشی و پرورشی، پامال شدن حقوق انسان،. از جمله انسانی به نام زن، توسط گروه مادرکش و خواهرکُش و دخترکُش طالب اوغان، بخشی از برنامههای پیشا سنجیدهشدهی میزهای فکری غرب و در رأس آمریکا بوده. چنانی که ما در سال ۱۳۸۴ گفته بودیم، پامال هرکردار و رفتار بد، فقط مردم غیر افغان اند و بس.
اینجا همه برگردان پشتو به پارسی را میگذارم و همچنان ترجمههای انگلیسی و آلمانی را که هوش مصنوعی انجام داده و بازنویسی کرده، اصل متن را به شکلی که فرستاده شده هم بدون دخل و تصرف اینجا میگذارم. اینکه چه کسی این متن را چرا دوباره و اخیراً هم در چهارمین سال فاجعه راندی آفرینی جهان بالای کشورما، برای من فرستاده، نه میدانم. آنچه را میدانم، با آن که اقتباسهایی هم دارد، مگر تکرار فرستادنش برای من، کمی پرسش برانگیز است. در بخش دوم و آینده پیرامون آن بحث خواهیم کرد، اگر حیات باقی بود.
آغاز برگردان متن پشتو به پارسی!
ملا محمد عمر، طالبان و افغانستان
نوشته: الحاج حافظ ملا عبدالقیوم ذاکر
تاریخ: ۲۱ جمادیالثانی ۱۳۳۷ / ۱۰ حمل ۱۳۹۵ / ۲۰ مارس ۲۰۱۶
سفر نمایندهگان طالبان به قطر و بازگشایی نمایندهگی شان:
در سال ۲۰۰۵، مولوی شهابالدین دلاور و یکی دیگر از مسئولان میانی طالبان با مرد مرموزِ بریتانیایی به نام مایکل سمپل در منطقهی تهکال پیشاور، بازار خودروهای فرمانده دیدار، ملاقات کردند. سمپل، شهروند بریتانیا، با دختر یک افسر بازنشسته ارتش پاکستان ازدواج کرده بود. همسرش رقاص بود و شبکهی اطلاعاتی او در سراسر پاکستان گسترده فعالیت میکرد.
پس از آن، دلاور بارها پیشنهاد میکرد که رهبری طالبان اجازه دهد برخی اعضای بیطرف در یک کشور سوم زندهگی و بهعنوان نمایندهگان عمل کنند، اگرچه معنای دقیق این پیشنهاد روشن نهبود. او همچنین از گفتوگوهای صلح با دولت حامد کرزی حمایت میکرد.
وقتی صبغتالله مجددی کمیسیونِ نمادین برای صلح ایجاد کرد، پسرش به پاکستان سفر نموده و با هزاران عضو طالبان دیدار داشت. او به آنها گفت:
«آمریکا خواستار صلح نیست، اما اگر طالبان تسلیم شوند، کمیسیون زمینهی تحویل رهبران را فراهم خواهد ساخت.»
سخنان او پیام آشکاری داشت. با این حال، در سال ۲۰۰۸، مایکل سمپل دوباره نشستهای محرمانهی خود را از سر گرفت.
اندکی بعد، یک مهندس افغان به نام وحیدالله حلیمی ـ که تابعیت آلمان داشت ـ به پاکستان آمد. حلیمی روابط طولانیمدتی با سازمان اطلاعات آلمان و خاندان سلطنتی قطر داشت و همچنین یک شرکتِ مهندسی در قطر را مدیریت میکرد. او نخستین کسی بود که طیب آغا را به سازمان اطلاعات آلمان مرتبط ساخت. از طریق حلیمی، طیب مخفیانه به آلمان سفر داشت. سپس عبدالسلام ضعیف، زمینهی ارتباط او با سیا را فراهم نمود که سرانجام به توافقی برای گشایش دفتر طالبان انجامید، هرچند جزئیات آن روشن نهبود.
تا سال ۲۰۱۱، مولوی دلاور حتا به دنبال اطلاعاتی دربارهی سفر غیرقانونی به آلمان بود و پیشنهاد داشت ابتداء در آنجا ساکن شوند. اما در نهایت، آلمان، سیا و قطر بر سر ایجاد دفتر طالبان در دوحه به توافق سهجانبه رسیدند. در این مقطع، نه شورای طالبان و نه ملا عمر از روند کار آگاهی نهداشتند.
در سال ۲۰۱۲، طیب آغا به ملا عمر خبر داد که قصد دارد یارانش را به قطر ببرد تا از طریق آلمانیها، موضوع تبادل زندانیان با آمریکاییها در گوانتانامو را دنبال کند. ملا عمر که موضوع زندانیان را بسیار جدی میگرفت، به او گفت:
« به هر طریقی که میشود، اگر تمام زندانیان ما از کوبا آزاد شوند، اجازه داری ـ انجام بده.»
اما او هرگز اجازهی ایجاد دفتر دائمی طالبان در قطر یا آغاز مذاکرات صلح را صادر نهکرد.
در پایان همان سال، طیب آغا، همراهان انتخابی خود را ـ بدون هیچ تصویب از سوی شورا یا ملا اختر محمد ـ به قطر آورد. او مدعی بود که از رهبر اجازهی مستقیم دارد. عبدالسلام ضعیف نیز برخی دوستان نزدیک خود را وارد ساخت. بدین ترتیب، دفتر طالبان در قطر اساساً بر پایهی تلاشها و نقش شبکههای شخصی طیب و ضعیف بنا شد.
اوایل ۲۰۱۳، ملا عمر بیمار و بیشتر مسئولیتها به ملا اختر محمد منصور واگذار گردید. منصور تنها با طیب همکاری میکرد و در کارهای دیگر دخالت نهداشت، و طیب هم اجازهی چنین دخالتی را نهمیداد. طیب باور داشت پیامهایش همچنان به ملا عمر میرسند، در حالیکه فرستادهی او هرگز از بیماری رهبر سخنی نهگفت.
نخست رهبران طالبان به زندهگی در آلمان تمایل نشان میدادند، اما بعدها مطابق طرح جدیدی، به قطر منتقل شد. تا آوریل ۲۰۱۳، ملا عمر دیگر توان سخن گفتن نهداشت و در تاریخ ۲۴ اپریل درگذشت. کمتر از دو ماه بعد، دفتر طالبان در دوحه افتتاح شد. شورا این اقدام را تصویب کرد، اما فشار مقامات افغان و مداخلات خارجی باعث گردیدند تا دفتر بهزودی بسته شود.
نمایندهی ملا عمر و نزدیکانش از شرایط استفاده کردند. با سکوت منصور و بیخبری طیب از مرگ رهبر، آنها ترکیب هیئت را با افزودن دوستان، بستهگان و حتا شرکای تجاری خود گسترش دادند. طیب به دیگران میگفت که این تغییرات با اجازهیرهبر صورت گرفته است.
در همان زمان، طیب آغا خود را مستقل از شورای طالبان میدانست و باور داشت که با رهبر ارتباط مستقیم دارد. به همین دلیل، هر فردی را که شخصاً میپسندید یا با او روابط خصوصی داشت، وارد ساختار دفتر میکرد..
پایان بخش نخست
در بخش دوم خواهید خواند:
نقش سیا، قطر و آلمان در تعاملِ منجر به دادن قدرت برای طالبان تروریست و قومی.
چرا جهان همه پشتون و اوغانپرست شده اند؟
آیا اوغان، مزدور فعال کمهزینه و بلی گوی است؟
برگردانها به همکاری چت جیپیتی:
Complete English Translation (Readable Version)
Mullah Mohammad Omar, the Taliban, and Afghanistan
By: Al-Hajj Hafiz Mullah Abdul Qayum Zaker
Dates: 21 Jumada al-Akhira 1337 / 10 Hamal 1395 / March 20, 2016
Taliban Delegates Travel to Qatar and the Opening of Their Office
In 2005, Mawlawi Shahabuddin Delawar and another mid-level Taliban official met with a mysterious British man, Michael Semple, in Peshawar’s Takhal area, at Commander Didar’s car market. Semple, a British national, was married to the daughter of a retired Pakistani army officer. His wife was a dancer, and his intelligence network was spread widely across Pakistan.
Afterwards, Delawar often suggested that Taliban leadership should allow some neutral members to live in a third country and act as representatives, though the meaning was unclear. He also supported peace talks with Karzai’s government.
When Sibghatullah Mojaddedi created a symbolic peace commission, his son traveled to Pakistan and met thousands of Taliban members. He told them America did not want peace, but if the Taliban surrendered, the commission would arrange the handover of leaders. His remarks carried a clear message, but in 2008, Michael Semple resumed secret meetings.
Later, an Afghan engineer named Wahidullah Halimi, who held German citizenship, traveled to Pakistan. Halimi had long-standing ties with German intelligence and with the royal family of Qatar, and he also managed an engineering company in Qatar. It was Halimi who first connected Tayyab Agha with German intelligence. Through Halimi, Tayyab secretly traveled to Germany. Afterwards, Abdul Salam Zaeef helped establish contact between Tayyab and the CIA, which led to an agreement to open a Taliban office, though details remained unclear.
By 2011, Mawlawi Delawar even sought information about traveling illegally to Germany, suggesting they first wanted to settle there. Eventually, however, Germany, the CIA, and Qatar reached a three-way agreement to open the office in Qatar. At this stage, neither the Shura nor Mullah Omar knew anything about the process.
In 2012, Tayyab Agha informed Mullah Omar that he wanted to bring companions to Qatar in order to negotiate, through the Germans, a prisoner exchange with the Americans at Guantanamo. Omar took the issue of prisoners very seriously. He told his envoy: “If it is possible by any means to exchange all our prisoners from Cuba, you have my permission—do it.” But Omar never authorized a permanent office in Qatar nor any peace negotiations.
At the end of 2012, Tayyab Agha brought to Qatar his own chosen companions—without any approval from the Shura or Mullah Akhtar Mohammad. He claimed he had direct permission from the Leader. Abdul Salam Zaeef also added some of his personal friends. Thus, the office was essentially built from the personal networks of Tayyab and Zaeef.
In early 2013, Mullah Omar became ill, and most responsibilities were handed to Mullah Akhtar Mohammad Mansur. Mansur only cooperated with Tayyab but did not interfere otherwise, nor did Tayyab allow him to. Tayyab believed his messages were still reaching Omar, but the envoy never told him of Omar’s illness.
Initially, Taliban leaders seemed interested in living in Germany, but later the plan shifted to Qatar. By April 2013, Mullah Omar was no longer able to speak, and he died on April 24. Less than two months later, the office in Qatar was opened. The Shura approved the opening, but under pressure from Afghan officials and outside interference, the office was soon closed.
Mullah Omar’s envoy and his close associates exploited the situation. With Mansur remaining silent and Tayyab unaware of Omar’s death, they expanded the delegation by adding their own friends, relatives, and even business partners. Tayyab told others that these additions were made with the Leader’s permission.
At the same time, Tayyab Agha considered himself independent from the Shura, believing he had a direct link with the Leader. For this reason, he brought in anyone he personally liked or had private dealings with.
⸻
Komplette deutsche Übersetzung (lesbare Version)
Mullah Mohammad Omar, die Taliban und Afghanistan
Von: Al-Hajj Hafiz Mullah Abdul Qayum Zaker
Daten: 21. Dschumada al-Achira 1337 / 10. Hamal 1395 / 20. März 2016
Die Reise der Taliban-Vertreter nach Katar und die Eröffnung ihres Büros
Im Jahr 2005 trafen sich Maulawi Schahabuddin Delawar und ein weiterer Taliban-Funktionär mittlerer Ebene mit einem geheimnisvollen Briten namens Michael Semple in Peschawar, im Stadtteil Takhal, auf dem Autohandelsplatz von Kommandant Didar. Semple, ein Brite, war mit der Tochter eines pensionierten pakistanischen Offiziers verheiratet. Seine Frau war Tänzerin, und sein Geheimdienstnetzwerk war in Pakistan weit verbreitet.
Danach betonte Delawar in Versammlungen oft, dass die Taliban-Führung einigen neutralen Mitgliedern erlauben solle, in einem Drittland zu leben und dort als Vertreter zu fungieren, auch wenn die genaue Bedeutung unklar war. Gleichzeitig unterstützte er Friedensgespräche mit der Regierung Karzais.
Als Sibghatullah Mojaddedi eine symbolische Friedenskommission gründete, reiste sein Sohn nach Pakistan und traf Tausende von Taliban-Mitgliedern. Er sagte ihnen, dass Amerika keinen Frieden wolle, aber wenn die Taliban sich ergäben, würde die Kommission die Anführer übergeben. Diese Botschaft war eindeutig, doch 2008 nahm Michael Semple seine geheimen Treffen erneut auf.
Später reiste ein afghanischer Ingenieur namens Wahidullah Halimi, der die deutsche Staatsbürgerschaft besaß, nach Pakistan. Halimi hatte langjährige Verbindungen zum deutschen Geheimdienst und zur katarischen Königsfamilie und leitete ein Ingenieurbüro in Katar. Er war es, der erstmals die Verbindung zwischen Tayyab Agha und dem deutschen Geheimdienst herstellte. Durch ihn reiste Tayyab heimlich nach Deutschland. Danach stellte Abdul Salam Zaeef den Kontakt zwischen Tayyab und der CIA her, was zu einer Vereinbarung führte, ein Taliban-Büro zu eröffnen – auch wenn die Details unklar blieben.
Im Jahr 2011 erkundigte sich Maulawi Delawar sogar nach einer illegalen Reise nach Deutschland, was darauf hindeutete, dass sie ursprünglich dort leben wollten. Schließlich jedoch einigten sich Deutschland, die CIA und Katar darauf, das Büro in Katar zu eröffnen. Zu diesem Zeitpunkt wussten weder die Schura noch Mullah Omar etwas von diesem Prozess.
Im Jahr 2012 erklärte Tayyab Agha Mullah Omar, dass er einige Gefährten mit nach Katar nehmen wolle, um über die Deutschen einen Gefangenenaustausch mit den Amerikanern in Guantánamo zu verhandeln. Omar nahm das Thema Gefangene sehr ernst. Er sagte seinem Boten: „Wenn es auf irgendeinem Weg möglich ist, all unsere Gefangenen aus Kuba auszutauschen, hast du meine Erlaubnis – tu es.“ Doch Omar hatte niemals ein ständiges Büro in Katar oder Friedensverhandlungen autorisiert.
Ende 2012 brachte Tayyab Agha Gefährten eigener Wahl nach Katar – ohne Zustimmung der Schura oder von Mullah Akhtar Mohammad. Er rechtfertigte es damit, dass er eine direkte Erlaubnis vom Führer habe. Abdul Salam Zaeef brachte ebenfalls einige persönliche Freunde ein. Im Wesentlichen entstand das Büro aus den persönlichen Netzwerken von Zaeef und Tayyab.
Anfang 2013 erkrankte Mullah Omar, und die meisten Angelegenheiten fielen Mullah Akhtar Mohammad Mansur zu. Mansur arbeitete mit Tayyab zusammen, mischte sich aber ansonsten nicht ein, und Tayyab ließ auch keine Einmischung zu. Tayyab war überzeugt, dass seine Botschaften weiterhin Mullah Omar erreichten, doch der Bote verschwieg ihm dessen Krankheit.
Ursprünglich schien die Taliban-Führung daran interessiert gewesen zu sein, sich in Deutschland niederzulassen. Später jedoch verlagerte sich der Plan nach Katar. Anfang April 2013 konnte Mullah Omar offenbar nicht mehr sprechen, und am 24. April verstarb er. Weniger als zwei Monate später wurde das Büro in Katar eröffnet. Die Schura stimmte der Eröffnung zu, doch unter dem Druck afghanischer Behörden und äußerer Einflüsse wurde es bald wieder geschlossen.
Der Bote Omars und seine Vertrauten nutzten die Situation aus. Da Mansur schwieg und Tayyab nichts vom Tod Omars wusste, erweiterten sie die Delegation in Katar, indem sie eigene Freunde, Verwandte und sogar Geschäftspartner hinzufügten. Tayyab erklärte den anderen Mitgliedern, diese seien mit Zustimmung des Führers gekommen.
Gleichzeitig betrachtete sich Tayyab Agha als unabhängig von der Schura und war überzeugt, direkt mit dem Führer verbunden zu sein. So brachte er jeden ein, den er persönlich bevorzugte oder mit dem er private Geschäfte hatte.
۲۳:۲۹))
ملا محمد عمر، طالبان او افغانستان
اخوكم في الله الحاج حافظ ملا عبد القيوم ذاكر
۱۳۳۷ حق جماد الاخر ۲۱ نیته
۱۳۹۵ / حمل / ۱۰ هـ ش
٢٠/٣/٢٠١٦ م
قطر ته د طالب استازو تلل او دفتر پرانیستل
په ۲۰۰۵ کې مولوي شهاب الدین دلاور او يوبل د منځني کچ طالب چارواکې له يوه مرموز برطانوي سري مایکل سیمپل سره د پیښور ښار په تاکال” کی د قوماندان دیدار د موټرونو په بارگین کی ملاقاتونه وکړل، سیمپل انگریز دي چې د یوه متقاعد پاکستاني فوځي افسر له لور سره یې واده کړی، میرمن یې نڅاگره ده او د ده استخباراتی جال په پاکستان کې خور دی. له دې وروسته به په مجلسونو کې له مولوي دلاورنه دا خبره ډیره اوریدل کیده، چې مورته دې مشرتابه د بې طرفه طالبانو په توگه په دریم هیواد کې د اوسیدو او استازولی اجازه راکړي خو د دې خبري مطلب واضح نه و مولوي شهاب الدين د کرزي له رژیم سره د سولې د خبرو پلوي هم کوله خو کله چې د صبغت الله مجددي په مشری د سولې سمبولیک کمیسون جوړ شو نو د مجددي زوي پاکستان ته سفر وکړ په پاکستان کې یو شمیر زرو طالبانو ورسره وکتل د مجددي زوي هغوي ته ويلي و چې امریکا سوله نه غواړي خو که طالبان تسليميري نو زمور دکمیسون له لاري دي خانونه تسلیم کړي، د مجددي د زوي دغه خرکندونو واضح پیغام لاره خو په ۲۰۰۸ کې یوځل بیا سیمپل ناستي پيل کړي.
(c) ketabton.com: The Digital Library
ملا محمد عمر، طالبان او افغانستان
له هغه وروسته د جرمني تابعیت لرونکي یوه افغان انجينر وحيد الله حلیمی پاکستان ته سفر وکړ ښاغلي حليمي چې د جرمني تابيعت لري او دجرمني له استخباراتو سره نردی اړیکې هم لري، له دې سره سره هغه د قطر د شاهي کورنۍ سره له کلونو راهيسي نږدې پاتې شوي او په قطر کې د انجینری فعال شرکت هم لري ښاغلي حلیمي په لومړي ځل د طيب اغا او جرمني استخباراتو ترمینځ اړیکه جوړه کړه طیب آغا د حلیمی به واسطه جرمني ته پټ سفر وکړ له هغه وروسته چې طيب د جرمني له حکومت سره د حلیمي په منځکرتوب اریکی نردی کړی عبدالسلام ضعیف د سي آی ای او طيب ترمېنځ تماس برابر کړ چې له دې وروسته د طالبانو په نوم د یوه دفتر پر خلاصیدو موافقه و شوه خو های مشخص نه و، په ۲۰۱۱ کی زما له یوه ملگری نه مولوی دلاور
354 of 371
۲۳:۲۹
جرمني ته د قاچاقي تللو په اړه معلومات غوښتي و چې له دې نه داسي ښکاريده چې هغوی لومړي جرمني کې اوسیدل غوښتل، خو وروسته د جرمني سي اي اي او قطر په دري طرفه توافق به قطرکی پر دفتر پرانیستلو موافقه و شوه خو شورا او ملا محمد عمر لا دا وخت هم له ټوله جریانه ناخبره
د اپريل په لومړيو کې غالبا مشر نور د خبرو کولو نه و. د اپريل په څلورویشتمه وفات شو او له دې نه څه کم دوه میاشتی وروسته د قطر دفتر پرانیستل شو. دفتر په پرانیستنه کی شوری موافقه وه خو د افغان چارواکو د فشار او نورو مداخلو له امله دفتر وتړل شو. د ملا محمد عمر قاصد او قاصد ته نږدې کسانو له دغه حالته چی منصور خاموشی اختیار کړی وه او طيب د مشر له مرگه خبر نه و ناوړه استفاده کوله قطر ته یی خپل خاص ملگری خپلوان ان تجارتي شریکان د استازو په ډله کې ورزيات کړل طيب به نورو غړو ته ويل چې دا د
مشر ملا صیب به اجازه او غوښتنه دلته راولو
بل پلو طیب آغا هم له شوری مستغني و او خان یی مستقیما له مشر سره په
رابطه کې گاڼه، نو ځکه هر هغه څوک چې د ده خوښ وو او په شخصي کارونو
ار ۵۳
له دې وروسته په ۲۰۱۲ کې طيب اغا ملا محمد عمر ته حال و استاوه چې دی غواري قطر ته څه ملگری له خانه سره بوزي او د جرمنيانو په واسطه له آمریکایانو سره د گوانتانامو بندیان تبادله کړي ملا صيب د بندیانو په برخه کی مزاجا ډبره جدي پاملرنه کوله. له همدی امله یی قاصد ته ویلي و که له کیوبا نه زموږ د ټولو بندیانو تبادله له هري لاري ممكنه وي زما له خوا درته اجازه ده، دا کار وکړه پر دې سربېره په قطر کې د مستقل دفتر یا هم د سولې لپاره د مذاکراتو هیڅ کومه خبره ملا محمد عمر ورته نه وه کړي او نه دوی پرنه اجازه اخیستي وه. د ۲۰۱۲ په ورستیو کې د سیاسی کمپسون مشر طيب اغا قطر ته له خانه سره د خپلې خوښې خو ملگري بوتلل چې په دې کې د شوری
(c) ketabton.com: The Digital Library
ملا محمد عمر، طالبان او افغانستان
او ملا اختر محمد رايه او انتخاب خای نه درلود. طیب دا دلیل وایه چې ما ته مشر مستقیمه اجازه کړي.
له بل لوري یوڅه شخصی ملگری عبدالسلام ضعیف ورسره خای کرل چی دفتر
په مجموع کې د ضعيف او طيب د خپلې خوښي د ملگرو نه تشکیل شو.
د ۲۰۱۳ پیل کې ملا محمد عمر ناروغ شو او اکثره چاری ملا اختر محمد منصور ته پاتې شوي منصور له طيب سره فقط همکاري کوله، نور يې په کارونو کې نه ورته کار درلود نه هم طيب د هغه مداخله مثله. طيب په دې داده و چې زما پیغام به ملا محمد عمر ته اوس هم رسيږي، خو قاصد د هغه
له ناروغی طیب نه خبراوه
وو.)).
دنباله دارد…