رخوت
![](https://mashal.org/media/amin-said.jpg)
درد را از آشنايي بر سر ما ريختند
شام را از سر كشيده بر سر ما ريختند
كاشتند هر ناله را بر ما ترنم در بهار
ابر ما را بيختند و غم بر ما ريختند
اندك اندك داروي تلخ تغافل بر نگاه
سرمه ي حسرت به چشمان تر ما ريختند
سالها بستند بر خود فاژه ي بي حاصلي
واژه ي نا قابلي را بر در ما ريختند
بند بند ما بريدند و صداي درد را
پنبه پيچيدند، در گوش كر ما ريختند
آريبل