دولتها چگونه ایجاد واداره میشوند

هرکه آنرا نیست ایستادن بپای خود توان
میشود بیچاره و محتاج دست دیگران
مقدمه
در هفت ونیم دهه ی عمر صغارت وکبارت خود کم از کم دوازده دولت وحکمروایی را از دوران شاهی گرفته تا به اکنون دیدم نتیحه گیری بنده از برداشت گوناگون دولتها خصلتهای متفاوت ومتناوب ایشان بیانگر آنست که در کشورهای عقب نگهداشته شده با حفظ نقش سازنده توده ها ی یک کشور، ظهور وزوال هر دولتی درگام نخست به منافع قدرتهای بیرونی ذیدخل بستگی دارد ودر قدم دوم اهداف ومنافع دولت مربوط ومنسوب به همان کشور. زیرا که در اثرمداخلات بیرونی سرنوشت بعضی ازدولتها ازبیرون معین ومشخص میشود . از آنجایی که بحث حاضر تحت عنوان اداره وصلاحیت دولتهاست قبل از همه پیرامون واژه های ملت ، دولت وقدرت که هرکدام بهمدیگر خود روابط زنجیره یی دارند مرور کوتاهی خواهیم داشت تابرویت آن هدف از بحث حاضر را بوجه بهتر دنبال کنیم.
ملت چیست:
ملت جمعی از مردم است که بر اساس زبان ، قومیت ،تاریخ ،فرهنگ وسرزمین مشترک باشد. یابعباره دیگر ملت بمثابه یک هویت جمعی مردم یا گروهی از انسانها یی که دارای امور فرهنگی وقلمرو جغرافیا ی مشترک تحت سیطره یک قدرت سیاسی گفته میشود .که دارای قوانین وحقوق مشترک ومتوازن زنده گی کرده دارای سرنوشت وهمزیستی مشترک باشند که درونمایه ی آنرا وجوهات مشترک تشکیل میدهد.
دولت چیست وچگونه بجود می آید ؟
دولت عبارت از اختیارات وصلاحیتهای سیاسی که قدرت اجرایی وقانون بدست آن متمرکز است. بعباره دیگر دولت یعنی ثروت هدفش تمرکز اقتصادی تخت وبخت ،چانس اقتدار وشوکت مهمتر از همه تشکل یا ارگان سیاسی با سیطره اقتصادی ورهبریت ثروت مادی وسایر بخشهای فرهنگی واجتماعی رادولت میگویند سیستم های دولتی انواع واقسام زیادی دارد اما در جوامع طبقا تی دولتها بیان منافع طبقاتی کشور هاست .
قدرت چیست :
قدرت زور وزور گرایی ، توانایی ، بلند ترین موقف سیاسی که اداره ثروت وسرنوشت جامعه ،فرهنگ ،سیاست بدست آن متمرکز باشد که برای حفظ منافع وتحکیم پایه های قدرت پیشرفت وبقای خود بقوای اجراییه نیاز دارد که براساس آن دولت را تشکیل میدهد پس دولت ساخته ی دست قدرت است آنهم قدرت یاقدرتهایی که از پس وپیش پرده حرف اول و آخر را بمثابه بازیگران اصلی معاملات ومعادلات جهانی گفته وکنترول وسرونوشت جهان بدست آنها مشخص میشود.این قدرت است که حکمروایی اصلی دردست آن تمرکز دارد قدرت دولتها را ایجاد وسرنوشت ملتها ودولتها را تعین میکند.قدرت ، ظرفیت وپوتنسیال توانایی برتری تحکم ومنافع را گویند که بوسیله بازیگران سیاسی بکارگرفته میشود.
اصل مطلب
صلاحیت کاری دولتها :
بآنکه در رابطه به صلاحیت کاری دولتها بحث مفصلی میخواهد اما به باور این قلم خلاصه ی اجمالی آنرا میتوان در دوکلمه بیان نمود یعنی صلاحیت کاری واجرایی دولتها باوصف ابعاد گوناگون آن درقدم نخست در صلاحیت سیاسی آنها نهفته است که همین کرکترستیک سیاسی دولها را بدوبخش یا کتگوری میتوان شناخت اول دولتهای دست باز دوم دولتهای دست بسته که بشکل وابسته تحت الحمایه ،نیابتی ودست نشانده بظهور میرسند این مواقف تعین کننده صلاحیتهای دولتها را معین ومشخص میسازد .دولتها بخاطر حفظ توانایی اقتدار ثروت وقدرت کاری ،توانایی ودفاعی خود به قوای سه گانه ویا سیستم مشابه نیاز درارند که اهداف شان در وجود قوه اجراییه ،مقننه وعدلیه مشروعیت گرفته وتوسط پولیس وژاندارم ولشکر نظامی تطبیق وعملی میگردد.
تفسیر وتفصیل بحث : انسانها بخاطر زنده ماندن خود بکار وکسب معشیت پرداخته با کسب معشیت ورشد مهارت منافع بوجود می آید ودر تماس وهمکاری متقابل انسانها جامعه ساخته میشود و چگونگی منافع ، جوامع انسانی را بدوبخش تشکیل ومتشکل میسازد
اول بخش شخصی وگروهی
دوم بخش جمعی وملی
که در راستای تلاش بخاطر منافع خواستها واهداف دور ونزدیک بمیان می آیند ومستلزم کارخستگی ناپذیر میباشند .طوریکه گفته شد تلاش بخاطر اهداف شخصی وگروهی جوامع بشری را به طبقات مختلف تقسیم نموده ومقابل هم قرار میدهد ازهمینجاست که تلاشهای شخصی وگروهی با تمرکز قدرت ثروت دردستان خود دولتها ولشکر بیشماری رابرای مستعمره جویی وغصب جغرافیای جهان تشکیل میدهند اینها ثروتهای طبیعی وقدرتهای اصلی رادردستان خود متمرکز ساخته همانند بازیگران جهانی با معاملات پشت پرده دولتها را مطابق امیال خود ساخته وبنفع خود میچرخانند.
اما دولتهای بخش جمعی وملی که به اراده وانتخاب مردم ساخته میشود در پیوند با رفاه مردم ،حافظ منافع جمعی بوده بخاطر دفاع از منافع اقتصادی سیاسی فرهنگی اجتماعی وتاریخی مردم در جنگ با قدرتهای ارتجاعی واستبدادی داخلی وخارجی قربانیها وافتخاراتی بجا میگذارد .قدرت وصلاحیت کاری اینگونه دولتها بدست مردم وزحمتکشان متمرکز بوده است .بنابر آن ظهور انواع دولتها معرف سیستمهای مختلف قدرتهای سیاسی بوده که ازطبقات اقشار و گروه های قومی وملی تشکیل میشوند وحافظ منافع ایجاد گران ساختاری وبنیادین خود میباشند البته درجوامع عقب مانده دولتها درپیوند باگروه ها وهمدستی قدرتهای بیرونی شکل میگیرند که پسمنظر سیاسی آن بشکل گروهی وتحت الحمایه بوده ودر کشورهای پیشرفته دولتها بشکل جوشش ملی برغم انتخابات همه شمول اما در برخی کشورها ذاتاً بشکل انحصاری بقدرت میرسند واما در سیستمهای انقلابی تشکیل دولتهای همگانی وهمه شمول بوجود می آید .
بنا بر آن ظهور دولتها معرف سیستمهای مختلف قدرتهای سیاسی است که بهدف حفظ منافع طبقاتی ویا ملی وبشکل مردمی بظهور میرسند ودرجوامع طبقاتی پیشوایان سیاسی وپیشتازان قدرت بر اساس اراده ومنافع خود با نمایش مردمی دولتهای نیابتی ودرجوامع مردمی وملی دولتهای ملی ودموکراتیک را شکل میدهند .
بنابر آن هرشکلی از دولت که بطور واقعی کلمه از مردم ویا بنام مردم مشروعیت گرفته باشد یا خودخوانده وتحمیلی وکودتایی باشد بازهم بر پایه ی زورخودرا نماینده ی ملت خوانده درحضور ودرغیاب مردم بسرنوشت آنها دسترسی داشته اهداف خود را بالای مردم می قبولاند .
بدین ترتیب انواع واقسام دولتها که مولود تضاد های اقتصادی اجتماعی طبقاتی بوده وبا ماهیت اهدافی آن ظهور نموده ودر حفظ وتوسعه آن کوشا اند. تنها چیزیکه دولتها ی مردمی ونظامهای سیاسی را از قدرتهای خود محوری متمایز میسازد هما نا نقش فعالانه ی توده های مردم ،احزاب وجنبشهای مردمی وروشنفکران نسل جوان کشورهاست که آنهم مورد سربازگیری تمام قدرتها وبازیگران سیاسی قرار میگیرند که از طریق امورفرهنگی وعقیده تی اندیشه وافکار اجتماعی آنها را بنفع خود میکشانند .
گرچه قانون ظاهراً بیان اراده وتطبیق اهداف وبرنامه ی کاری دولتی میباشد مگر قدرت درامور اداره وکنترول یک کشور رول ونقش اساسی وتعین کننده دارد. بنا بر آن دولتها بدلیل چگونگی روابط شان با منابع قدرت به شکل خودارادیت ویا وابسته شکل میگیرند .
ناگفته نباید گذاشت که سیستم شکلگیری قدرتها با چگونگی موقعیت تاریخی ملتها مشخص میگردد زیرا نقش آفرینی وموثریت توده ها در امورات سیاسی اقتصادی اجتماعی وفرهنگی به میزان آگاهی وخرد جمعی درک ودانش وفهم یک ملت بستگی دارد که اهداف استراتیژیک خودرا آگاهانه ویا برعکس آن تعین میکند .
بگونه ی مثال چرادر برخی از کشورها نظامهای سیاسی یعنی دولتها سریعترتغیرنموده واستقرار لازم ندارند؟ برای اینکه راه رشد توانایی فکری توده های عقب نگهداشته شده ی تاریخ نیازمند توجه لازم ، ضروری ومهم میباشد تا وقتیکه توده ها بطور آگاهانه درسرنوشت سیاسی شان صلاحیت وتوانایی همه جانبه پیدا نکنند اوضاع چنین کشورهاحالت پراز چالشها ،بحرانی وآسیب پذیرمیباشند .
از همینجاست که مشروعیت گیری دولتها از نام خانه ی ملت یا پارالمان بهر نحوی که باشد بیک نوع فورمول سمبولیک وکلیشه یی مبدل گشته است وپس از مستند سازی رسمیت بخشیدن دولت خود رابروی مردم کشانیده قدرتنمایی میکنند .بدین دلایل دولتها دراثر مداخله ی قدرتهای بیرونی دستخوش چالشها میشوند ،ازین رو دولتها وکشورها بنا بموقف ژیوپلیتیک وژیو استراتیژیک شان بجای تغیر از داخل ، از خارج بیشتردستخوش تغیرات گردیده متاثر ومتضرر میشوند .بنابر آن واضح است که در چنین کشور ها ظهور وزوال دولتها وتغیرات بنیادین همه وهمه از خارج طرح وتصمیمگیری واجرایی میشود زیرا ایجاد دولتها ی ساخته شده تا دوام وافسانه ی سقوط آنها از بیرون پیریزی میشود. بیشترین این رقم درافغانستان بخصوص درنیم قرن اخیروضاحت کامل دارد. براساس تیوری علمی هرپدیده از درون خود تغیر میکند ولی سرنوشت جنگ وصلح درافغانستان بدست بازیگران سیاسی بیرونی متمرکز است .
بگونه ی مثال درافغانستان پیش از رسیدن هواداران قدرت سیاسی دولتی با وصف داشتن پایه های نسبی مردمی وملی باقبول تفاهم وقرارداد هرگونه تقاضای قرتهای خارجی چه شرقی باشد یاغربی بقدرت تحت الحمایتی کشانده شده ومطابق امرونهی قدرتهای حامی عمل میکنند وپس از سقوط دولتها سران معزول شده ی آن همواره میکوشند تا قبل از مراجعه بملت ومردم خود رضایت وتایید دوباره ی قدرت مندان خارجی را از هرطریقی که میسر وممکن باشد بدست آورند وپس از قبول قدرتهای خارجی فقط لست ها تغیر میکند نه هیچ چیز دیگری. یعنی سران دولتهای کاندید باتغیر یک لست سیاه وسفید آنهم ساخته ی دست بیرونی مشخص میشوند و لست بیگانگان کسب مشروعیت میکنند . پس چگونه میتوان از چنین دولتهایی که بفرمایش خارجی رویکار شده باشند امید وانتظار خدمت داشت ویا بر عکس گلایه مند بود .چنانچه دولتهای افغانستان از پنجاه سال گذشته تا بدینسو به اراده وخواست امریکا ،روسیه ،پاکستان ،ایران ،ترکیه وشرق میانه ایجاد گردیده و با نخواست انها سقوط داده شده است.
بنا بر آن دولتی که در نتیجه جنگهای نیابتی بوجود آید بجز خلع سلاح شده همچو گروگان قدرت وبفرمان بیگانه چی میتواند باشد .برخی از دولتهای مردمی ملی ودموکراتیک همه شمول شاید تا جایی براساس اراده واهداف انسانی خصلت وکرکتر شریفانه ومسُولانه ی مقامات رهبریت خود بیشتراز دیگران بادست پاک قلب گرم ومغز سرد عمل کند اما بصورت کل نمیتوانند مداخله بیرونی را سد واقع شوند .
چنانچه ملتی که در طول تاریخ وقرون متمادی درآتش فقر مرض جهل بیسوادی نفاق ، تبعیضات وتعصبات عقیده تی جنسیتی مذهبی لسانی سمتی گروهی قومی ونژادی بیکاری بیماری ومهاجرت بسوزد چگونه میتواند سرنوشت ملی خود را رقم بزند برعکس طوریکه دیده میشود افغانستان برغم داشتن استقلال سیاسی بیش از نیم قرن است که از لحاظ قدرت بطور نسبی خلع سلاح بوده واختیار سرنوشت آن قسماً بدست بیگانگان تعین میشود زیرا بیگانگان منافع خودرا الویت بخشید ه درقدم اول بخود کار میکنند .
ملتها که سنگبنای اصلی قدرت اساسی وپایه ی مستحکم قدرت بحساب می آیند بخاطر کسب واقعی مواقف اصلی روی سرنوشت شان که شایسته وبایسته آن میباشند به اتحاد ویک پارچگی وحدت ملی کار روشنگرانه فعالیتهای اکادمیک ومبارزه ی عادلانه نیاز دارند تا بتوانند دستان نا پاک خون آلود ستمگران خون آشام وانواع ستم را از دامن ملت کوتاه بسازند . زنده باد مردم
باعرض جرمت عبدالوکیل کوچی