دهکدهء غم
هر سو کشم آواز نوایی ز کسی نیست
شد قافله و لیک صدای جرسی نیست
گویی همه سر در بغل خاک نهادند
آن گرمي بیرون شده ای از نفسی نیست
ای وای چه آمد به سرِ دهکدهء غم ؟
کاز صاحب آواز و صدا آدرسی نیست
ویرانه شده خانه و گلخانه در آنجا
جز دستهء خفاش ز آزاده بسی نیست
جان و نفس خلق خموشانه گرفتند
فریاد که ما را ز جهان داد رسی نیست
خیزید که قاتل شده سلطان خرابه
آیا سرِ بیدار در آن خانه کسی نیست ؟؟
مهرو ولیزاده اول فبروی ۲۰۲۲