دلزار حسن

استاد “دلزار حسن” (به کُردی: دڵزار حەسەن) شاعر، نویسنده و روزنامهنویس کُرد، زادهی سال ۱۹۷۵ میلادی در اربیل است.
از وی چندین کتاب رمان، مانیفیست و مجموعه شعر چاپ و منتشر شده است.
مجموعه شعر “من” آخرین کتاب منتشر شده از اوست.
┄┅═✧❁❁✧═┅┄
(۱)
در لحظات پایانی عمرم،
با انبوهی از حکایات و
مشتی تنهایی،
به خود خیره شدهام.
(۲)
خیلی خیلی گریستهام،
مگر میشود گریه نکرد؟!
آیا دلیلی برای خندیدن مانده است؟!
برای کمک،
برای خوشحالی،
تا من هم گریه نکنم!
کجاست آن همه خاطرات کودکی
که وقتی بزرگ میشوی
پشت سر خود جای میگذاری!
من،
هنوز هم با آن خاطرات زندهام،
با آن ترانهای که میگوید: کودکیهایم را پس بدهید!
من که به رسم امانت
کودکیام را نزد شما جا گذاشته بودم،
چرا گمش کردید؟!!
(۳)
باد،
شبیه آن زنانیست
که همیشه نگاهی به پشت سر خود دارند
قلبی برای صبوری دارند.
لیکن باد
چون زن،
عشق نمیچکد از وجودش…
(۴)
[تقدیم به شیرکو بیکس]
پیش از سخن گفتن
پیش از شعر و ادب و ادبیات
زودتر از تاریخ نگارش و
عمیقتر از معنای فلسفه و
طولانیتر از داستانِ بودن،
شیرکو بوده!
چون شیرکو بود،
شعر، زبان گشود
ادبیات پای گرفت و
کلمات معنی پذیرفتند.
چون شیرکو پای به هستی گذاشت
ادبیات از مادر زاده شد
و هفت آسمان
تبدیل به کتابخانه شدند و
دیوان اشعار و زندگینامهی شیرکو را در آن جای دادند…
(۵)
بر جنازهام گریه نکنید!
من با مرگ کنار آمدهام!
آن ستارههایی که خاموش میشدند، من بودم
آن برگهای خزان زده، من هستم
آن سرزمینی که از بین رفت، من بودم
من خانهای متروکم،
که دیگر آباد نمیشوم.
به خود میاندیشم،
خیلی وقت است که با مرگ انس گرفتهام!
من،
من،
من،
من زندگی میکنم، هر وقت که مرگ را میبینم.
(۶)
تو،
آخرین لبخندِ
در آن لحظهی جدایی بودی،
که پُر اندوه و آکنده از غم، بر لب نشاندی.
نگارش و ترجمهی اشعار:
#زانا_کوردستانی