در دام رؤیاهای هژمونی
ولادیمیر مالیشف (VLADIMIR MALYSHEV)
ا. م. شیری
هنگامی که جایگاه ممتاز در نظم بینالمللی ناپدید میشود…
مجلۀ آمریکایی «فارن افرز» (Foreign Affairs) مقالۀ جالبی منتشر کرده است. مقاله را اندرو باسویچ، استاد بازنشستۀ روابط بینالملل و تاریخ در دانشگاه بوستون، رئیس هیئت مدیرۀ مؤسسۀ کوئینسی مسئول مدیریت دولتی نوشته است. این مقاله هشداری است برای طبقۀ حاکم آمریکا که «به دام رؤیاهای دروغین افتاده است».
این افسانه که رایش سوم و ژاپن را ایالات متحده شکست داد، با دقت در ناخودآگاه آمریکاییها القاء شده است. در نتیجه، «این دو رویداد در تخیل جمعی کشور ادغام گردید… رهبری جهانی ایالات متحده در سایۀ قدرت نظامی برتر، به یک امر ضروری تبدیل شد».
باسویچ مینویسد: «در واقعیت امر، حصول پیروزی دشوار در سال ۱۹۴۵… منبع توهم بود. در دهه ۱۹۶۰، جنگ پرهزینه و تفرقهانگیز ویتنام عملاً این توهمات را از میان برداشت. نابودسازی کمونیسم در اواخر دهۀ ۱۹۸۰ برای مدتی آنها را احیا کرد. ماجراجوییهای واشینگتن پس از ۱۱ سپتامبر، زمانی که «جنگ جهانی علیه تروریسم» را به راه انداخت، بار دیگر ادعاهای برتری نظامی ایالات متحده را بهعنوان یک توهم نشان داد».
باسویچ تقریباً تمام جنگهایی را که ایالات متحده در سالهای اخیر به راه انداخته، ویرانگرانه ارزیابی میکند. اندیشیدن به رفتار و پیامدهای جنگهای آمریکا (و مداخلات مخفیانۀ مختلف) از سال ۱۹۵۰ تا کنون، به معنای مواجهه با سابقۀ هولناک بیاحتیاطی، بدعهدی و افراطگری است».
نتیجۀ همۀ این جنگها «هدر دادن ثروت عظیم آمریکا و جان هزاران آمریکایی (علاوه بر جان صدها هزار غیرآمریکایی) بود. بنا به برآورد پروژۀ هزینههای جنگ دانشگاه براون، تلاشهای نظامی ایالات متحده از ۱۱ سپتامبر تا کنون حدود ۸ تریلیون دلار هزینه داشته است. این مبلغ دهها برابر بیشتر از مبلغی است که برای اجرای ابتکار بسیار تبلیغ شدۀ بایدن تحت عنوان «ساختن آمریکای بهتر» تصویب شده است.
نویسندۀ مقاله جنگ ایالات متحده در عراق را «یک شکست» و جنگ در افغانستان را اقدامی گستاخانه میخواند که در نهایت به هرج و مرج و خروج تحقیرآمیز نیروهای آمریکا در سال ۲۰۲۱ ختم شد». وی، سیاست آمریکا در قبال حوادث اوکراین را نیز مورد انتقاد قرار میدهد. او معتقد است که این سیاست میتواند به «انتقام فاجعهبار» ختم شود.
باسویچ یادآوری میکند که سیاست ایالات متحده در طول جنگ سرد، بر سند فوق سرّی «شورای امنیت ملی-۶۸» که در سال ۱۹۵۰ توسط بخش برنامهریزی سیاست وزارت خارجه ایالات متحده تنظیم شد، مبتنی بود. واشنگتن امروز همچنان به مفاد این سند پایبند است. «این سند دارای بار ایدئولوژیک، حدود و ثغور سیاست ایالات متحده را در طول جنگ سرد تعیین میکرد. در این سند جامعۀ آزاد در مقابل «جامعۀ بردهداری» اتحاد شوروی که خواستار «اعمال سلطه بر همۀ مردم در داخل کشور شوروی بدون استثناء» همراه با «تسلط بر همۀ احزاب کمونیست و همۀ دولتهای تحت نفوذ شوروی بود، قرار داده شده بود»… سند فوق سرّی «شورای امنیت ملی-۶۸» هژمونی آمریکا را توجیه میکرد».
اکنون این فرضیهها دیگر کارایی ندارند. و نتایج تلاشها برای برقراری هژمونی آمریکا «در بهترین حالت مبهم بود».
تبلیغ گستردۀ «پایان تاریخ» به نظم تک قطبی منجر شد که در آن تنها ابرقدرت به عنوان نماد «ملت بیبدیل» پدیدار شد. امروزه، چنین عباراتی در همان دستۀ «برتری انسان سفیدپوست» یا «جنگ برای پایان دادن به همۀ جنگها» جای میگیرند. این فقط شوخی به نظر میرسد. با این وجود، این عبارات انعکاسی از سرمستی است که پس از سال ۱۹۸۹ گریبان نخبگان سیاسی آمریکا را گرفت. هرگز هیچ کشوری به اندازۀ ایالات متحده پس از جنگ سرد آشوب ایجاد نکرده است».
امروز ایالات متحده اگرچه با «مشکلات فزاینده» مواجه است، همچنان از سند فوق سرّی «شورای امنیت ملی-۶۸» پیروی میکند. باسویچ در میان این چالشهای پیش روی آمریکا، «ظهور چین… از دست دادن کنترل مرز جنوبی ایالات متحده… افزایش سرسامآور مرگهای ناشی از مواد مخدر… آشوب داخلی ناشی از قطببندی در امتداد خطوط نژادی، قومیتی، اجتماعی-اقتصادی، حزبی و مذهبی» را فهرست میکند.
همۀ اینها ناشی از عدم تمایل آمریکا به فراموش کردن افسانۀ برتری خودساختۀ خود بود. «استراتژی کلان ایالات متحده در پیچ و خم تناقضات ناشناخته غرق شده است. مهمترین آنها اصرار واشنگتن بر این است که ایالات متحده باید از یک الگوی رهبری نظامی جهانی حتی در صورتی که از اهمیت این الگو کاسته شود، منابع آن کاهش یابد و چشمانداز حفظ موقعیت ممتاز کشور در نظم بینالمللی ناپدید شود، حمایت کند».
باسویچ از واشینگتن نمیخواهد تا از ایدۀ سلطۀ جهانی خود صرفنظر نماید. اما معتقد است که اکنون آمریکا باید قبل از هر چیز بر حل مشکلات داخلی خود تمرکز کند.
«اگر ایالات متحده خانهتکانی نکند، شانس کمی برای حفظ رهبری جهانی دارد… واشینگتن فوراً باید از توصیههای جورج کنان در سال ۱۹۴۸ پیروی کند. توصیههای او را نسلهای مختلف سیاستمدار برای اجتناب از جنگ غیرضروری، تحقق وعدههای مندرج در اسناد تأسیس کشور و ایجاد چشمانداز زندگی مناسب برای شهروندان عادی نادیده گرفتند و برای شروع، ارتش ایالات متحده باید به یک نیرویی که برای محافظت از مردم آمریکا نه به عنوان ابزار قدرتنمایی در جهان تبدیل شود».
این توصیه معقول است. اما، به نظر نمیرسد طبقۀ حاکم آمریکا بتواند از «تلۀ رؤیاهای هژمونی خود» خلاص شود.
منبع: بنیادفرهنگ راهبردی
۲۳ اسفند-حوت ۱۴۰۱