خیزش های مردمی نشانه های شکست طلسم وحشت طالبانی
نویسنده: مهرالدین مشید
تبعیض، حرمت شکنی و استبداد کار نامه ی سیاه طالبان
اوضاع ناگوار و شکننده ی سیاسی و اجتماعی افغانستان در موجی از خشم روزافزون، نارضایتی و اعتراض های پنهان و آشکار مردم این کشور حکایت از شکستن طلسم وحشت گروه ی طالبان دارد که این گروه نتوانسته بر رغم استبداد و اعمال اختناق حاکمیت خود را بر مردم افغانستان تحمیل کند. این نشانه ی آشکار خشم عمومی و لبریز شدن صبر مردم افغانستان نسبت به گروه ی طالبان است که بر رغم خشونت های فزیکی و روانی، تیرباران های صحرایی و حرمت شکنی های آشکار، نتوانسته صدای اعتراض مردم این کشور را خاموش نماید. بلند شدن صدای اعتراض بدخشانی ها در ولایت های درایم و ارگو آغاز توفانی است که به زودی تمام کشور را فراخواهد گرفت. رویکرد های گروه ی طالبان طی کمتر از سه سال گذشته طوری بوده که نه تنها به نگرانی های مردم افغانستان اندکی توجه نداشته و برای ساختن یک حکومت مشروع و قانونی گامی برنداشته اند، برعکس روز تا روز بر خشونت های شان در عرصه های گوناگون افزوده اند و به نگرانی های کشور های منطقه در رابطه به حضور گروه های تروریستی در افغانستان و قاچاق مواد مخدر و صدور تروریسم از این کشور به کشور های آنسوی دریای آمو هم اندکی توجه نکرده اند.
هرچند بحث بر سر گروه ی طالبان بحث بر سر یک گروه ی تروریستی و دست پرورده ی دامان استخبارات کشور های منطقه و جهان است که بیشتر به تعهد های استخباراتی خود وفا دار اند. بنابراین توقع داشتن هرگونه مدارا و انعطاف پذیری از سوی این گروهها مانند، طالبان که رهبران آن متشکل از ملا های کم سواد، خلیفه های انتحاری و قاچاقچیان مواد مخدر بوده و برای توجیه ی هرگونه استبداد، تبعیض، دانش ستیزی و حرمت شکنی ها در حوزه های گوناگون ردای دین را به بسر کشیده اند؛ امری زاید است. از همین رو شبکه های استخباراتی همیشه کوشش می کنند تا گروههای اعتقادی را به استخدام خود درآورند؛ زیرا بستر این گروهها فضای مناسبی برای بهره برداری های سیاسی بویژه جیوپولیتیک است.
قیام مردم بدخشان بر ضد تبعیض و استبداد طالبان بیانگر این واقعیت است که تیغ زهر آلود طالبان وارد استخوان های مردم افغانستان گردیده و صبر آنان لبریز شده است. هرچند شماری رسانه ها قیام بدخشانی ها را جنگ تریاک جلوه داده اند.
شماری از لابی گر های طالب در تلاش اند تا قیام مردم شریف بدخشان را جنگ تریاک تفسیر کنند. هرچند داستان جنگ تریاک در بدخشان ریشه در بازی های مرموز تروریستی دارد و امپراتوری تریاک بخش دیگری از امتیازهای بزرگی است که امریکا در قبال امضای توافقنامه صلح به طالبان داده است. صاحب نظران غربی معتقد اند که امریکا «جنگ تریاک» را سال ها پیش به طالبان باخته و به همین دلیل، سال ها است که مبارزه با مواد مخدر و قطع ارتباطات مستقیم و گسترده طالبان با شبکه های پیچیده و قدرتمند کشت و تولید و قاچاق مواد مخدر، دیگر بخشی از اولویت های راهبردی غرب در افغانستان نیست. شماری از تحلیلگران بدبین تر حتی معتقد اند که یکی از منافع وسوسه انگیز لشکرکشی غرب به افغانستان، سود سرشار حاصل از مواد مخدر و سرزمین های حاصلخیز پر از گل های زیبای خشخاش در امتداد دشت های گرمسیری جنوب و غرب و شرق افغانستان بوده است. ممانعت از کشت کوکنار در بدخشان هم نشانه های انحصار گرایی های قومی طالبان است تا مبادا قاچاق هیرویین در بدخشان با توجه به زمین های حاصل خیز و آب های فروان بر کشت و قاچاق خشخاش در جنوب و شرق تاثیر منفی بگذارد و تجارت بشیر نورزی که بیشتر در ساحه های جنوبی و شرقی افغانستان متمرکز است، به کساد گراید. شاید هم طالبان از این طریق خواسته اند تا با نشان دادن چراغ سبز به روسیه و چین، مبارزه با قاچاق هیرویین را جدی نشان بدهند. اما گزارش هایی به نشر رسیده که حاکی از جابجایی و انتقال پایگاه های گروههای تروریستی در بدخشان بخاطر صدور به آنسوی دریای آمو است. بدخشانی ها نگران اند که مبادا پس از جابجایی گروههای تروریستی وادار به اخراج اجباری شوند. این در حالی است که بدخشان یکی از مرکز های کلیدی گروههای تروریستی مستقر در افغانستان است و بیشترین درآمد این گروهها از قاچاق تریاک بدست می آید. در زمان جمهوریت هم باند های مافیایی در تبانی با مقام های ارشد دولتی در کار قاچاق هیرویین دست داستند.
هرچه باشد، اعتراض بدخشانی ها به هر دلیلی که بوده، در عقب آن استبداد، حرمت شکنی و تبعیض قومی و گروهی طالبان قرار دارد. هرچند زنان در صدر بی حرمتی های طالبان قرار دارند؛ اما عملکرد طالبان در برابر مردم افغانستان بصورت کل توهین آمیز بوده و کم ترین حرمت به حقوق انسانی مرد د و زن این کشور قایل نیستند. اینکه زنان دچار محرومیت اند و با از دست دادن حق کار و حق آموزش از جامعه حذف شده اند. این به معنای لطف طالبان در برابر مردان نیست؛ بلکه به اقوام غیر پشتون به چشم بیگانه نگریسته و آنان را شهروندان دوم و سوم و چهارم می دانند. در بسیاری موارد برخورد طالبان در برابر تاجک ها، هزاره ه، ازبک ها و … تحقیر آمیز بوده و آنان را مملوک و مال غنیمتی می شمارند. تجاوز گروهی افراد طالبان بر زنان زندانی نشانه ی این باور ضد اسلامی و ضد انسانی آنان است. نابودی زمین های کوکنار در بدخشان بوسیله ی طالبان قندهاری و هلمندی نیز بازتاب دهنده ی نگاه ی قومی و حقارت آمیز این گروه در رابطه به بدخشانی های تاجک می باشد. این سیاست طالبان تنها سیاست قبیله نیست؛ زیرا جامعه ی پشتون افغانستان طرفدار حق کار و حق آموزش و در مجموع حقوق بشری زنان و مردان اند. بنابراین سخت گیری های طالبان ریشه در ایده ئولوژی افراطی و مقداری هم سنت های قبیله ای آنان دارد.
با تاسف که سکوت بسیاری از نخبگان پشتون در برابر زن ستیزی، آموزش ستیزی و رفتار ناشایست طالبان با اقوام دیگر گمانه زنی های قبیله ای در مورد این گروه را تقویت کرده است. نخبگان پشتون آگاه باشند که این روز های سیاه ی طالبانی مانند روز های سیاه گذشته سپری می شود و اما کوله بار این مسؤوليت ناپذیری و بی تفاوتی آنان بر پشت و پهلوی تاریخ برای همیش سنگینی خواهد داشت. واقعیت این است که سخت گیری های طالبان بر زنان و رفتار خشن آنان با اقوام دیگر تا حدودی پیوند با وابستگی های استخباراتی آنان دارد؛ زیرا طالبان در دامان سازمانهای استخباراتی و بستر های دین تحریف شده پرورش یافته اند؛ اما نباید از یاد برد که این رویکرد های طالبان ریشه در زنده گی خصوصی آنان دارد که بیشتر بدور از دامان خانواده های شان بزرگ شده اند و این دوری عاطفه ی مادری و خواهری را در آنان کشته است. در کل رفتار نادرست و توهین آمیز و خشونت بار طالبان در برابر مردم افغانستان و بویژه اقوام غیر پشتون بیانگر تبعیض، خودخواهی و انحصار گرایی های آنان است. رویکرد های قومی و تبعیض آمیز طالبان به حدی اجتناب ناپذیر است که قوماندان های ازبک تبار، هزاره تبار و تاجک تبار به تدریج از صفوف طالبان فاصله گرفتند و شماری دیگر در حال جدا شدن از این گروه اند.
این رفتار طالبان حالا به کوله باری از خشم و انزجار اقوام غیر پشتون بر ضد طالبان پشتون شده است. خیزش بدخشانی ها در برابر طالبان در واقع به صدا درآمدن آژیر مخالفت در سراسر افغانستان است. در این تردیدی نیست که در پشت ماجرای خیزش بدخشان علل و عوامل گوناگون وجود دارد؛ اما در این میان تبعیض، تحقیر، توهین و خشونت که در واقع شناخت نامه ی طالبان است؛ از جمله عوامل مهم قیام بدخشانی ها در برابر طالبان است. در این تردیدی نیست که این قیام بوسیله ی طالبان سرکوب شود؛ اما این قیام بر طلسم وحشت و ترس طالبان نقطه ی پایان گذاشت و برای باشنده گان سایر ولایت ها جرات ایستاده گی در برابر طالبان را داد. زود است که این قیام از مرز های بدخشان بیرون شود و به سرعت ولایت های شمال کشور را درنوردد. ولایت بدخشان با توجه به هم مرز بودن آن با پاکستان، چین و تاجکستان دارای اهمیت خاص جیوپولیتیک است. از این رو به مثابه ی سکوی جنگ نیابتی در محراق دید قدرت های منطقه و جهان قرار دارد. گزارش هایی وجود دارد که ناآرامی ها و خیزش های بدخشان را با سفر رئیس ارتش آمریکا به پاکستان و دیدار مشترک آنان از مرز های دیورند، پیوند می دهند. این دیدار که همراه باوعده های همکاری امریکا به پاکستان بود؛ جنگ های نیابتی جدید را در منطقه در افکار تداعی می کند و بدون تردید طالبان با حمایت از ده ها گروه ی تروریستی در این بازی نقش برجسته دارند.
عوامل زیادی وجود داشته و دارد که طالبان بحیث ماموران مطلوب و ارزان جنگ نیابتی و قاچاقچیان بزرگ مواد مخدر، نقش زیادی در پروژه های مشترک پاکستان و امریکا بویره در مبارزه با تروریسم دارند. با تاسف که طالبان از نخستین قربانیان جنگ نیابتی نیستند؛ بلکه این جنگ پنج دهه پیش پس از تهاجم شوروی به افغانستان آغاز شده که حتا رزمنده گان آزادی و پیام آوران آگاهی و عدالت را به جنگجویان نیابتی مبدل کرد و پس از به قدرت رسیدن طالبان، اکنون داعش پروژه ی بعد از طالبان به مثابه ی پیش مرگ جنگ نیابتی برگزیده شده است.
جنگ های نیابتی تا زمانی ادامه دارد که گروه های نیابتی مانند طالبان بدور از حس تعلق میهنی و ملی به کمک کشور های بیگانه به خشونت ها و آتش افروزی های خود ادامه بدهند. با تاسف که داستان وابستگی رهبران جهادی و غیر جهادی و رهبر زاده گان افغانستان ننگین و شرم آور است. زمانیکه گروه های خودفروخته ای مثل گروه ی طالبان برای رسیدن و ماندن در قدرت حاضر به هر نوع معامله و مصالحه با قدرت های منطقه ای و جهانی اند. در این صورت هیچ شکی باقی نمی ماند که سرزمین زبیایی به نام افغانستان عرصه ی تاخت و تاز خطرناک ترین گروه های تروریستی و صدور آنان به خارج از این کشور قرار بگیرد. گروه ی طالبان با پشت پا زدن به خواست های مشروع و انسانی مردم افغانستان هر کاری که خواسته باشند، از انجام آن دریغ نخواهد کرد؛ اما بعید نیست که رهبران طالبان با دیکتاتور های بزرگ تاریخ چون، پینوشه (۱)ها هم سرنوشت شوند. پینوشه با داشتن مصؤونیت سیاسی بر بنیاد درخواست وکلای اسپانیا در سال ۱۹۹۶ بالاخره در سال ۱۹۹۸ بوسیله ی دیوان عالی اسپانیا بازداشت و محاکمه شد. محاکمه شگفتانگیز و پایانناپذیر ژنرال آگوستو پینوشه سبب نوشتن کتابی زیر نام ” شکستن طلسم وحشت” یعنی وحشتی که سراسر شیلی را فراگرفته بود، گردید.
با توجه به ستم گروه ی طالبان بر مردم افغانستان و زد و بند های این گروه با کشور های همسایه و جهان، این پرسش در افکار عامه خطور میکند که چگونه شده، در زمانهای که، از سرمایه گرفته تا ارتباطات و تولید، همهچیز جهانی شده است؛ اما از تکلیف عدالت در جهان خبری نیست و هیچ گامی برای جهانی شدن عدالت به پیش گذاشته نشده است. بی تفاوتی جهانیان در برابر رنج های مردم افغانستان نشانه ی آشکار به تابوت بستن عدالت است. نه تنها چنین خطا در حق عدالت صورت گرفته؛ بلکه در عصری که انسانیت فراتر از مرزهای ملی بازتعریف و یکپارچه شده، کسی به نام انسانیت سخن نمیگوید و کسی به نام انسانیت محاکمه و مجازات نمی شود؛ بلکه سکوت بسیاری از کشور ها در برابر جنایت های بشری و انسانی رژیم طالبان در افغانستان نمونه ی واضح بی توجهی به انسانیت است. طالبان در سکوی این بی تفاوتی و سکوت هر روز بیشتر از روز دیگر حقوق بشری مردم افغانستان را پامال و صدای اعتراض آنان را به گلوله ها می بندند. با این حال بعید به نظر نمی رسد که خیزش باشنده گان ولسوالی های درایم و ارگو خمی بر ابروی طالبان و بازی گران منطقه و جهان بوجود نیاورد و حتا ترازوی تعامل سیاسی آنها را با طالبان سنگین تر نماید؛ اما طالبان بدانند که قیام مردم را در موجی از خشم و انزجار نمی توان دست کم گرفت و افکار و زنده گی مردم را به بازی گرفت؛ زیرا سوار شدن بر گرده های مردم و حکومت کردن بر آنان امری دشوار ومحال است. از همین رو بقای یک دولت با ظلم ناممکن و با کفر ممکن خوانده شده است. قیام بدخشانی ها در برابر طالبان هرچند خاتمه یافته هم تلقی شود، نه تنها طلسم وحشت آفرینی های طالبان را شکست؛ بلکه توفان خاموش و پس لرزه های آن برج و باروی حکومت طالبان را فرو خواهد ریخت. یاهو
5-24