از روایت سازی تا مهندسی نفوذ و تاثیر گذاری بر…

 نویسنده: مهرالدین مشید     سفید سازی، معامله و مهار؛ الگوهای نوین تعامل…

د ارواښاد سمیع الدین « افغاني » د پنځم تلین…

نن  د ارواښاد  سمیع الدین « افغاني »  چې  د…

از نیم قرن دست آلودگی بیگانگان

باید درس عبرت گرفت ! افغانستان در جغرافیای موجود جهان از…

به پیشواز شب یلدا

دوباره نوبت دیدار یلداست شب برف است و یخبندان و سرماست دگر…

فیثاغورث

نوموړی د نړۍ تر ټولو لوی فیلسوف او ریاضي پوه…

آنارشیسم؛ نوستالژی اتوپی است

Anarchism.  آرام بختیاری ناکجاآباد مدینه فاضله، شوق دیدار بهشت زمینی بود.   واژه یونانی…

ایستاده گی طالبان در برابر جریان شکست ناپذیری تاریخ

نویسنده: مهرالدین مشید فرهنگ تسامح گرای خراسان تاریخی و ستیزه جویی…

علم او ټکنالوژي؛ د رښتینې خپلواکۍ محور

په اوسني عصر کې د نړۍ بڼه په بشپړه توګه…

تله‌ی «شرِ کوچک‌تر»؛ چرا نباید بد را در برابر بدتر…

هانا آرنت، فیلسوفی که عمر خود را صرف مطالعه ریشه‌های…

هستی، انسان و عدم 

رسول پویان  عمری گذشت در خم و پیچ مدام هیچ  بـودن نـدیده مانـدن کس در دوام هیچ  جاه و جلال و قـدرت آدم فـسـانه بود  ابحـاری در سـراب تخیّـل تمــام هیچ  زور…

            ائتلاف های شکننده و شجره نامۀ سیاه سیاستگران افغانستان

نویسنده: مهرالدین مشید تغییر ناپذیری طالبان و ناتاثیر گذاری مخالفان اعتماد…

             خواب ظلمانی

خفتگا ن رویا ی  یک  آرا مش ا ند  همچوکشتی بسته…

      نسبت ونسبیت 

نسبت بیان منسوب ومربوط ،ربط وتعلق وبا مفاهیم تناسب ،متناسب…

این هم بیاد تاریخ بماند

قومگرایی و ائتلاف ها بر بنیاد قومیت حلال مشکل افغانستان نیست! گرایش…

چرا اخلاق در همه‌ عرصه‌های زنده‌گی میان بیش‌ترین بشرِ قرنِ…

اخلاق‌نگری به سیاست‌مدارانِ بد اخلاق: مورد ترامپ محمدعثمان نجیب نماینده‌ی مکتب-دینی فلسفی من…

برابری حقوی + استعداد ذاتی = شایسته سالاری...!

انسان ها٬ نظر به توانایی های ذاتی برابر آفریده نشده اند.…

مرغ رویا  

رسول پویان  مسوزان بال پـرواز پرستـوهـای زیبا را   میفگـن در قفسهای طلایی…

تعامل که انزوا؟

نور محمد غفوري په نړیوالو اړیکو کې د هېوادونو برخلیک د…

از کابل تا دیاسپورا؛ روایتی از هفت خوان رنج های…

نویسنده: مهرالدین مشید افغانستان؛ در گره گاۀ تروریسم و مردم این…

هویت و عوامل تعیین‌کننده آن: بررسی علمی و تحقیقاتی

نور محمد غفوری خلاصه هویت یکی از مفاهیم بنیادین علوم اجتماعی و…

«
»

حرکت به سوی عدالت

حقایق تاریخی دربارۀ انحلال اتحاد جماهیر شوروی

دمیتری آگرانوفسکی (Dmitry Agranovsky)، حقوقدان، مدیر کانون وکلای مسکو، روزنامه‌نگار، عضو حزب کمونیست فدراسیون روسیه

ا.م. شیری- در خصوص تجزیه و انحلال اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی، به تعبیر ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور فدراسیون روسیه: «عظیم‌ترین فاجعۀ قرن بیستم» و عواقب وحشتناک آن، من هم در کنار بسیار از مورخان، کارشناسان و تحلیلگران حوادث تاریخ، مطالب و نوشتارهای زیادی را تهیه و منتشر کرده‌ام. بمناسبت سالگرد این فاجعۀ هولناکی که کل جامعۀ بشری را تحت تأثیر قرار داد، علاوه بر تحلیل و بررسی زیر، نشانی چند مقاله از میان مطالب سال‌های پیشین را خدمت رهروان راه آزادی و کرامت انسان تقدیم می‌دارم و کماکان، مطمئنم که «ماه تا ابد پشت ابر پنهان نمی‌ماند» و قطعاً زمان محاکمۀ عاملان داخلی و خارجی این فاجعه دهشتناک که موجب قربانی شدن صدها میلیون انسان بی‌هیچ گناه شد، فراخواهد رسید و حقیقت و عدالت سلاخی‌شده، قوقنوس‌وار از میان خون و خاکستر خود به پا خواهد خاست!

***

آنتون کوبیاکوف، مشاور رئیس جمهور روسیه، در یک کنفرانس مطبوعاتی پس از مجمع حقوقی بین‌المللی در لنینگراد گفت: رویۀ انحلال اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱ نقض شده است. بنابراین، اتحاد جماهیر شوروی «بلحاظ قانونی هنوز وجود دارد». با توجه به گفتار ویدئویی، نه این‌که او صراحتاً چنین چیزی را خودخواسته اعلام کرده باشد. به نظر من این واژه‌ها به‌سختی بر زبانش جاری شدند. این‌طور به نظر می‌رسد که مجبور بوده آن‌ها را بر زبان آورد. و از جمله، مجبور بوده این را بگوید که «اتحاد جماهیر شوروی از نظر حقوقی ظاهراً هنوز وجود دارد؛ موضوعی که مدت‌هاست کارشناسان قانون اساسی، از جمله در کشورهای غربی، در ایالات متحدۀ آمریکا و در فرانسه، درباره‌اش صحبت می‌کنند. آن‌ها چنین می‌گویند: «روند به‌اصطلاح انحلال اتحاد شوروی نقض شده است». یعنی اگر اتحاد جماهیر شوروی بر اساس تصمیم کنگرۀ نمایندگان خلق، معروف به کنگرۀ شوراها، در سال ۱۹۲۲ تشکیل گردید، پس باید با تصمیم همین کنگرۀ نمایندگان منحل می‌شد. و اگر رویۀ قانونی نقض شده باشد، پس از نظر قانونی، همانطور که کارشناسان قانون اساسی می‌گویند، اتحاد جماهیر شوروی هنوز وجود دارد. اما همۀ این‌ها، به نظر من، به عنوان فارغ‌التحصیل دانشکدۀ حقوق دانشگاه دولتی مسکو، کاملاً صحیح و واضح است و به گفتۀ کارشناسان ایالات متحده یا فرانسه نیازی نیست. 

علاوه بر این، به گفتۀ کوبیاکوف، انعقاد توافق‌نامۀ بلاوژ، که اتحاد جماهیر شوروی را منحل کرد، «از منظر حقوقی کاملاً عجیب به نظر می‌رسد». «این قانون بعداً در شوراهای عالی فدراسیون روسیه سوسیالیستی، جمهوری‌های سوسیالیستی اوکراین و بلاروس تصویب شد که کاملاً خارج از صلاحیت آن‌ها بود. اما اگر اتحاد جماهیر شوروی منحل نشده باشد، از نظر منطقی، از منظر حقوقی، چنین استنباط می‌شود که بحران اوکراین یک فرآیند داخلی است». و این نیز باید همینطور پذیرفته شود. در واقع، ما و شما خوانندگان عزیز، هرگز استقلال اوکراین را به رسمیت نشناخته‌ایم. بنابراین، افرادی ما را در مقابل یک عمل انجام‌شده قرار دادند، که می‌خواستند دلِ آمریکایی‌ها را خوشنود کنند. اما در نهایت حتی به آن‌ها هم موفق نشدند.

کوبیاکوف در پایان گفت: «انحلال اتحاد جماهیر شوروی نیازمند یک ارزیابی حقوقی مناسب برای درک وقایع جاری است». اما موضوع به اینجا ختم نشد. سرگئی استپاشین، رئیس انجمن وکلای فعلی روسیه و متخصص در این زمینه، علناً با نظر کوبیاکوف مبنی بر نقض رویۀ انحلال اتحاد جماهیر شوروی موافقت است. استپاشین به خبرگزاری ریانووستی گفت: «از منظر حقوقی، کوبیاکوف درست می‌گوید».

من از تأئید این که آنتون کوبیاکوف یک بیانیۀ واقعاً تاریخی صادر کرد، ابایی ندارم. با وجود این واقعیت، آنچه که او گفت برای همۀ مخالفان نابودی کشورمان کاملاً آشکار بود. و این همان موضوعی است که هست – سخت‌ترین کار این است که بگوییم دو به اضافه دو می‌شود چهار، در حالی که در بالاترین سطح، در تمام رسانه‌ها و تبلیغات، و حتی با تهدید به مجازات، دستور داده می‌شود که باید پنج حساب شود.

گنادی زیوگانوف، رهبر حزب کمونیست فدراسیون روسیه یادآوری کرد که کمونیست‌ها در طول این ۳۴ سال نه تنها این مسائل بدیهی را بیان کرده‌اند، بلکه تلاش می‌کنند نظرات خود را به عمل تبدیل کنند. اما این تقریباً به قیمت از دست دادن آزادی‌شان تمام شد. در این راستا، در ۱۵ مارس ۱۹۹۶، دومای دولتی با اکثریت آرا (۲۵۰ از ۲۲۵ رأی لازم)، قطعنامۀ شمارۀ ۱۵۶-II – دوما را تصویب کرد که قطعنامۀ شورای عالی جمهوری فدراسیون روسیۀ سوسیالیستی بتاریخ ۱۲ دسامبر ۱۹۹۱، «دایر بر لغو پیمان تشکیل اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی» را باطل اعلام کرد. همراه با آن، قطعنامۀ شماره ۱۵۷- II – دوما تصویب شد که اعتبار قانونی نتایج همه‌پرسی مورخ  ۱۷ مارس ۱۹۹۱ در جمهوری فدراسیون روسیۀ سوسیالیستی مبنی بر حفظ اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی را تأئید می‌کرد.

واکنش مقامات، به ویژه یلتسین، به طور کلی خشونت‌آمیز بود. او تا پیشنهاد انحلال دومای دولتی، بازداشت نمایندگان و در نهایت ممنوعیت حزب کمونیست، که از آن بشدت متنفر بود، پیش رفت.

گنادی آندریویچ زیوگانوف روند احتمالی وقایع را اینگونه توصیف می‌کند: «پس از تصویب این قطعنامه‌ها، دار و دسته یلتسین – یلتسین‌ها، گایدارها، چوبایس‌ها، شواردنادزه‌ها – آن شب به تلویزیون مرکزی آمدند. تمام این جمعیت لیبرال از اینکه نمایندگان جرأت کرده بودند اتحاد را احیا کنند، خشمگین بودند! سپس متوجه شدم که واکنش دار و دسته یلتسین بسیار تند خواهد بود. آن شب، یلتسین و این جمعیت سه فرمان تهیه کردند. طبق فرمان اول، آن‌ها قصد داشتند دومای دولتی را منحل کنند. بنا به فرمان دوم، آن‌ها قصد داشتند ۴۰۰ نفر را دستگیر کنند. فهرست بازداشت‌ها با من شروع می‌شد. طبق فرمان سوم، در نظر داشتند در مسکو وضعیت فوق‌العاده اعلام کنند».

از سایۀ سر کشور، یلتسین و اطرافیانش، با ارزیابی موازنۀ قدرت، به چنین عملیات خشونت‌آمیز متوسل نشدند، بلکه ظاهراً تصمیم گرفتند وانمود کنند که «هیچ اتفاقی نیفتاده است».

اما تاریخ راه و رسم صبوری را بلد است. از زمان رد توافق‌نامۀ بلاوژ تقریباً سی سال، یک عمر کامل بزرگسالی برای اکثر مردم، اما یک لحظه برای تاریخ، گذشته است. و اکنون می‌بینیم که اقدام ۱۵ مارس ۱۹۹۶، نمایندگان ما به هدر نرفته است. این نوعی «پنجره اورتون» در جهت معکوس است. آنچه در سال ۱۹۹۶ برای مقامات و رسانه‌های طرفدار دولت کاملاً غیرقابل قبول، حتی هیستریک بود، اکنون به یک امر عادی و یک واقعیت آشکار تبدیل شده است. و این، صرف نظر از انگیزه‌های مقامات، یک حرکت آشکار در سمت درست است.

من بارها یادآوری کرده‌ام و دوباره یادآوری می‌کنم. زیرا، یک نسل کامل تنها با درک مبهم از آن وقایع بزرگ شده است. در ۱۷ مارس ۱۹۹۱، همه‌پرسی برگزار شد که تقریباً کل جمعیت اتحاد جماهیر شوروی، از جمله، تمام جمهوری‌هایی که می‌توانستند «سبد نان» نامیده شوند، در آن شرکت کردند. همه‌پرسی در جمهوری‌های بالتیک، گرجستان، مولداوی و ارمنستان (که به ویژه هزینۀ زیادی برای این کار پرداخت شد) با خرابکاری همراه شد. لازم نیست جمعیت‌شناس باشید تا ببینید که حتی اگر صرفاً از نظر تئوری، کل جمعیت این جمهوری‌ها در همه‌پرسی شرکت می‌کردند و «نه» می‌گفتند، مطلقاً هیچ تأثیری نداشت. داده‌های به‌دست‌آمده از رأی‌گیری، در عین دموکراتیک بودن، گویا نیز بودند.

۸۰ و ٣ صدم درصد افراد دارای حق رأی‌ در همه‌پرسی شرکت کردند که از این تعداد، ۷۶ و ۴ دهم درصد به حفظ کشور متحد و ٢١ و ٧ دهم درصد رأی مخالف دادند. چنین درصد منفی دقیقاً مشخصۀ یک انتخاب واقعاً دموکراتیک است که در آن هرگز اتفاق نظر کامل حاصل نمی‌شود. در جمهوری سوسیالیستی فدراتیو روسیۀ شوروی، ۷۵ و ۴ دهم درصد  رأی‌دهندگان در همه‌پرسی شرکت کردند که از این تعداد، ۷۱ و ۳ دهم درصد به حفظ اتحاد جماهیر شوروی رأی دادند. در جمهوری سوسیالیستی اوکراین شوروی، ۸۳ و ۵ دهم درصد از رأی‌دهندگان شرکت کردند که از این تعداد، ۷۰ و ۲ دهم درصد به حفظ اتحاد جماهیر شوروی رأی دادند. در جمهوری سوسیالیستی بلاروس شوروی، ۸۳ و ۳ دهم درصد رأی‌دهندگان شرکت کردند که از این تعداد، ۸۲ و ۷ دهم درصد به حفظ اتحاد جماهیر شوروی رأی دادند. در تمام جمهوری‌های دیگر شوروی که در رأی‌گیری شرکت کردند، آمار مشارکت و حمایت از حفظ اتحاد جماهیر شوروی به طور قابل توجهی بالاتر بود. به عنوان مثال، در جمهوری سوسیالیستی شوروی ترکمنستان، میزان مشارکت ۹۷ و ٩ دهم درصد بود که از این تعداد، ۹۷ و ۷ دهم درصد به حفظ اتحاد جماهیر شوروی رأی دادند. بنابراین، انتخاب مردمان ساکن کشورمان کاملاً واضح بود و همه‌پرسی، به عنوان بالاترین شکل ابراز ارادۀ مردم، از قدرت قانونی مطلق برخوردار بود.

با این حال، در ۸ دسامبر ۱۹۹۱، رهبران وقت روسیه، اوکراین و بلاروس (آن‌ها قبلاً جمهوری‌های شوروی سوسیالیستی فدراسیون روسیه، جمهوری سوسیالیستی اوکراین و جمهوری سوسیالیستی بلاروس نامیده می‌شدند) با امضای به اصطلاح «توافقنامۀ بلاوژ» که به نام محل امضای آن )جنگل بلاوژ) نامگذاری شد، مستقیماً بر خواست مردم پشت پا زدند. ذکر نام این افراد بسیار مهم است: توافق‌نامۀ بلاوژ را باریس یلتسین، رئیس جمهور وقت روسیه، لئونید کراوچوک، رئیس جمهور اوکراین و استانیسلاو شوشکویچ، رئیس شورای عالی بلاروس، امضا کردند. این توافق‌نامه‌ را همچنین گنادی بوربولیس، ویتولد فوکین و ویچسلاو کبیچ امضا کردند. امضاکنندگان با این توافق‌نامه‌ «پایان موجودیت اتحاد جماهیر شوروی به عنوان یک واحد حقوقی بین‌الملل و واقعیت ژئوپلیتیکی» را اعلام کردند.

این افراد خارج از اختیار قانونی یا کوچکترین حق اخلاقی، میلیون‌ها نفر را از سرزمین مادری‌شان و ملت‌ها را از آینده‌شان محروم کردند. برای چه؟ اول از همه و مهمتر از همه، برای قدرت شخصی خودشان. و ثانیاً، در طول ۳۴ سال گذشته، من هنوز هیچ انگیزۀ دیگری جز خیانت ندیده‌ام. 

نه فقط یک کشور، مانند یوگسلاویِ نگون‌بخت را ویران کردند؛ بلکه یکی از دو ستون اصلی نظم جهانیِ را که پس از جنگ جهانی دوم شکل‌گرفت، درهم شکستند. کشوری را از میان برداشتند که از بنیان‌گذاران کل نظام حقوق بین‌الملل آن دوران، یکی از مؤسسان سازمان ملل متحد، ضامن صلح و ثبات در سراسر جهان و در نهایت، صرفاً حامل یک مسیر توسعۀ جایگزین و عملی بود.

تا زمان تجزیه و انحلال اتحاد جماهیر شوروی، تقریباً تمام تصمیمات جهانی به طور مشترک توسط اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی و ایالات متحده اتخاذ می‌گردید؛ هر یک از آن‌ها عملاً نیمی از جهان را کنترل و یکدیگر را متعادل می‌کردند. پس از نابودی اتحاد شوروی، همزمان با نظریۀ بی‌پایۀ «پایان تاریخ» فرانسیس فوکویاما، یک به‌هم‌ریختگی کامل در همۀ فرایندهای جهانی رخ داد که سال به سال عمیق‌تر ‌شد. تمدن بشری با از دست دادن یکی از دو وزنۀ تعادل اصلی خود، دچار آشفتگی گردید. اینکه آیا نقطۀ تعادل جدید پیدا خواهد شد، و این چگونه چه زمانی اتفاق خواهد افتاد، یا همانطور که بولگاکف نوشت، «زمین با محور آسمانی برخورد خواهد کرد»، البته آینده و آیندۀ نه چندان دور نشان خواهد داد.

توافق‌نامۀ بلاوژ برای خلق‌های ساکن کشور ما و کل جهان وحشتناک و غم‌انگیز بود. اما، همانطور که به درستی گفته شده است، در ذات خود نه تنها غیرقانونی، بلکه به نظر من، تمسخر واقعی ارادۀ خلق‌های اتحاد جماهیر شوروی و تمام هنجارهای قابل تصور حقوق بین‌المللی و داخلی بود.

و در عین حال، توافق‌نامۀ بلاوژ و «واقعیت ژئوپلیتیکی» ناشی از آن – تجزیۀ کشور به ۱۵ شبه‌دولت (حداقل در آن زمان) – بلافاصله از سوی کشورهای غربی پذیرفته شد. البته، چه سعادتی! هر روز که رقیب ژئوپلیتیکی شما نابود نمی‌شود! اکنون در رسانه‌های طرفدار دولت این ادعا مد شده است که ایالات متحده عملاً مخالف این تصمیم بوده است. این ادعا اصلاً درست نیست! جورج بوش (پدر)، رئیس جمهور ایالات متحده، در یک گفتگوی تلفنی با میخائیل گارباچوف ​​گفت: «ایالات متحده از انتخاب تاریخی به نفع آزادی که توسط کشورهای جدید مشترک‌المنافع انجام گرفت، استقبال و حمایت می‌کند… با وجود امکان بالقوه بی‌ثباتی و هرج و مرج، این رویدادها به وضوح در خدمت منافع ملی ما هستند». پس از این دیگر چه جای سخن از حقوق بین‌الملل می‌تواند در میان باشد!؟ دنیای غرب تمام کشورهای جدید را که پس از تجزیۀ اتحاد جماهیر شوروی پدید آمدند، با شور و شوق به رسمیت شناخت. و کمیسیون ونیز که در سال ۱۹۹۰ توسط شورای اروپا برای ادغام حقوقی کشورهای اروپای شرقی ــ متحدان سابق شوروی ــ تأسیس شده بود، با کمال میل به «ادغام» همین دولت‌های تازه‌ «مستقل» کمک کرد

امضاکنندگان توافقنامۀ بلاوژ نه تنها اتحاد جماهیر شوروی، بلکه روسیه تاریخی را نیز که طی یک هزاره ساخته شده و آزمون‌های وحشتناکی را به ویژه با پیروزی در جنگ کبیر میهنی، پشت سر گذاشته بود، نابود کردند. فقط کافی است به نقشۀ امپراتوری روسیه و نقشۀ اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۷۷، سالی که آخرین قانون اساسی شوروی تصویب شد، نگاهی بیندازید تا مطابقت تقریباً کامل را ببینید. اکنون مشخص است که هیچ دلیل عینی جز شکست در به اصطلاح جنگ سرد، که ننگین‌ترین جنگ‌ها بود، برای نابودی اتحاد جماهیر شوروی – روسیه تاریخی – وجود نداشت و از این امر هیچ خلقی در کشور پهناور ما هیچ سودی نبرد. در بهترین حالت، جمهوری‌های ما نسبت به ما بی‌طرف یا دوستانه باقی ماندند و در بدترین حالت – مانند اوکراین- به سادگی به یک پروژۀ «ضد روسیه» تبدیل شدند که برای تحقق آن، غرب از هیچ هزینه‌ای، هیچ سلاحی و از جان هیچ اوکراینی دریغ نمی‌کند.

اما به نظر می‌رسد که قوانین عینی تاریخ بالاخره عمل می‌کنند. فضایی که در طول تاریخ طی هزاره‌ها تکامل یافته است، نمی‌تواند با حرکت قلم سه سیاستمدار بی‌هدف با جاه‌طلبی‌های دیوانه‌وار نابود شود. فرآیندهای گریز از مرکز جای خود را به فرآیندهای مرکزگرا خواهند داد. من بر این باورم که هیچ تلاشی از سوی غرب، و هیچ‌گونه «مهار» آن که در اصل همان شکل دیگری از جنگ است، نخواهد توانست روند عینیِ گردهم‌آیی و بازپیوندی فضاهای ما را متوقف کند.

کاملاً محتمل است که پس از نخستین اظهارات مقامات بلندپایۀ حاکمیتی دربارۀ غیرقانونی بودن توافق‌نامۀ بلاوژ، گام‌های دیگری نیز برداشته شود؛ بدیهی‌ترین آن‌ها رفع موانع حقوقی و سیاسی برای شکل‌گیری یک اتحاد واقعی، حداقل فعلاً میان روسیه و بلاروس، و سپس اوکراین خلع سلاح‌شده و نازی‌زدایی‌شده خواهد بود و چه‌بسا بعدتر سایر جمهوری‌هایی که در سال ۱۹۹۱ به‌طور غیرقانونی از هم جدا شدند نیز به آن بپیوندند. روشن است که به‌رسمیت شناختن غیرقانونی بودن توافق‌نامۀ‌ بلاوژ به‌تنهایی سرزمین مادری ما را در مرزهای تاریخی‌اش احیا نخواهد کرد. بااین‌حال، این یک اقدام بسیار مهم و به‌موقع خواهد بود؛ اقدامی که حتی دیگر صرفاً یک گام نیست، بلکه حرکتی است از طرف کشور پهناور ما به‌سوی احیای عدالت تاریخی و تحقق ارادۀ ملت‌ها- امری که به‌ویژه در هشتادمین سالگرد پیروزی در جنگ کبیر میهنی، زمانی که همۀ ما یک ملت واحد شوروی بودیم و با هم تمام بشریت را از غدۀ سرطانی فاشیسم نجات دادیم، اهمیت دارد.

ساوتسکایا راسیا (روسیۀ شوروی)- پورتال حزب کمونیست فدراسیون روسیه

چند مقاله از میان ده‌ها مطلب مرتبط: 

ــ آمریکا بودن سایۀ تس بر بالای سر

ــ سایۀ گلدا مایر بر سر اسرائیل

ــ ضدیت با اتحاد شوروی چگونه پدید آمد

ــ مرگ رهبر و طرح محرمانۀ آمریکا علیه اتحاد شوروی

ــ سال‌های هلاکت بار

ــ آیا تخریب عدالت اجتماعی و نابودی اتحاد شوروی بمعنی شکست مارکسیسم است؟

ــ الکساندر یاکوولیف مأمور سیا بود و گارباچوف از آن اطلاع داشت

٣٠ آذر- قوس ١۴٠۴