ترامپ و مخمصه اوکرائین

ازمدتی به این سوطرح اقای ترامپ پیرامون حل معضله جنگ اوکرائین که هرروزدرآن تغییرواردمی شود، جهان راگیج کرده است. عده ای ازرهبران دنیا به ویژه هسته سخت ضدروسی و روس هراس اروپائی دروجود مکرون، استارمر ، مرتس، اورسلا فن درلاین، کایاکالاس به اضافه زلینسکی وغیره، به انواع گوناگون جوش می زنند. ولی روس ها به مثابه حریف اصلی باآرامش بی سابقه ای دراین موردموضع دارند. درصحنه داخل امریکا نیز بحث های داغی دراین زمینه راه افتیده است. آیا آرامش توام باشک وتردید روس ها ونگرانی های بعضاًجنون آمیز رهبران اتحادیه اروپامی تواند آئینه تمام نمای موضع گیری های ماهوی، واقعی ودرونی هردوطرف باشد؟ آیا ، طوریکه ادعامی شود، کوشش برای نجات بشریت ازیک رودرروئی هسته ای تباه کن، رهائی اروپا از کابوس جنگ وویرانی وبالاخره دلسوزی به حال صدهاهزارانسانی که دراین جنگ باتمام آرزوهای خودبه زیرخاک می روند انگیزه این همه سروصداوجوش وخروش است، ویااینکه دلایل رادرمقیاس دیگری باید جستجوکرد؟
نخست باشناختی که از آقای ترامپ وجوددارد، به سادگی تمام می توان به این نتیجه رسید که همه ملحوظات اساسی مورد نظرپلان وی پوششی است برای سیاست جدیدی که ظاهر صلح خواهانه داردولی به عنوان آخرین راه حفظ آبروی باقی مانده غرب دراین جنگی که خودمحرک آن بوده است ونجات حاکمیتی دست نشانده ومطیع درکیف، دارای ماهیت تعرضی است. دراین طرح از پرداخت غرامت ازجانب روسیه، ایجادمنطقه منجمد شده ازلحاظ نظامی یاحائل دردونتسک، ارائه ضمانت های امنیتی درحد ضربه زدن به روسیه درآینده به وسیله ارتش امریکا اگر تخلفی صورت گیردوغیره یادشده است که فرسنگ ها ازایده پذیرش این شرایط ازطرف روسیه فاصله دارد. دراین ماجرا، صلح به طور فی النفسه مطمح نظر امریکا نیست؛ “صلح” وسیله ای است برای گریز از دامی که خودش گذاشته و امروزبرضدخودش عمل می کند. جهانیان می بینند که درغزه ، فریادوضجه خونین یک ملت مظلوم وبه خاک وخون کشیده شده به آسمان ها بالامی رود و انسانیت وحقوق انسانی درتمام قامتش با وحشتی کم نظیردرتاریخ پایمال می شود ولی امریکای”صلح طلب”نه تنهاخاموش است بلکه به رژیم کودک کش اسرائیل وسیعاًکمک می کند. غزه آزمون گاه صلح وانسانیت است اگر امریکائی هاطرفدارصلح هستند گام موثروصادقانه درآنجا بردارند. جهان همچنان شاهد این واقعیت است که ایران چگونه موردتجاوز قرارمی گیرد ویا ونزولا چگونه به وسیله حکومت تحت اداره همین آقای ترامپ موردبیرحمانه ترین ومتفرعنانه ترین وجه ممکن مورد تحقیروتوهین وتجاوزقرارمیگیرد وصلح به ناحق وبی هیچ توجیهی پایمال می شود.
قبل ازهمه باید درنظرداشته باشیم که پیشنهادات ترامپ برای صلح در اوکرائین کوششی است برای نجات اردوگاه غربی درجهت حفظ آبروواعتبارآن درسطح جهانی؛ تلاشی است ازموضع بزرگترین قدرت جهانی که درمیدان جنگ همه چیزراباخته است. درچنین مقام وموضعی دل کندن ازمقام اول ورهبری کننده دنیا کارآسانی نیست وچه نگرانی ها، چانه زنی ها، نیرنگ هاو وسوسه هائی درپی داردو این طرح نمادچنین روحیه ای است. ازهمین جا است که می بینیم که طرح آقای ترامپ سرگردان است: درجائی به بخشی ازواقعیت های میدانی تن درمی دهد ؛ گوئی “ازکیسه خلیفه”می بخشد یعنی آنچه راروسیه درجنگی نفس گیر به دست آورده است حاتم بخشانه به روسیه می بخشد ولی درعین زمان می خواهدچانه زنی کرده وچیزی پس بگیرد؛ چیزی بزرگتر وخطرناک تربرای روسیه. دراین طرح، ترامپ باظاهر حق به جانب درفکر تلافی است. گذشته ازهمه می بینیم که اولین باراست که بازنده جنگ می خواهدشرایط صلح راتعیین کند. آیا این برای طرف مقابل که جنگ رابرده است، می تواند قابل قبول باشد؟
برای ارزیابی سرنوشت این طرح، قدری به آنچه به معیارهای سنجش اوضاع جهانی مبدل شده است ؛ به گذشته نزدیک مراجعه کنیم: باپایان دوراول جنگ سرد، دوران پابندی به قول وقرارها واعتنا به قراردادهای رسمی پایان یافت. آن “تعادل ترور”(درحقیقت تعادل نیرو) که ثمره تعادل قوای هردوطرف بود، بافروپاشی شوروی وسیستم سوسیالیستی فروریخت؛ غرب وناتوی معتقد به “پایان تاریخ” (فوکویاما)وایفای نقش رهبری “کننده جهان به وسیله امریکابااستفاده ازقدرت نظامی”(نظریه وولتوویتس) به جای قوانین در روابط بین المللی قواعد بازی راکه خود براه انداخته بودندمرجح تر پنداشته وبه خواسته های طرف یاطرف های مقابل هیچ اعتنائی نکردندوبه خشن ترین وجه ممکن دریوگوسلاویا، افغانستان، عراق، فلسطین، سوریه، یمن، سودان، ایران ودیگر جاها عمل کردند. بیرون شدن امریکا ازقراردادهای عمده ای که باعث ایجاد اعتمادمتقابل می گردید(مانند قراردادABM {قرارداددرباره موشک های آنتی بالیستیک}درسال 2002 و قراردادبرجام باایران درآغازدوره اول ریاست جمهوری ترامپ وغیره)، خلف وعده آن درجهت توسعه ناتو به اروپای شرقی وتا مرزهای روسیه ودرنهایت عمل کردفراقانونی وفرامنطقی آن درسراسرجهان باعث ایجادروحیه ای شده است که حکم می کند برای قول وقرارهای امریکا ونیروهای وابسته به آن مانند ناتو واتحادیه اروپا وغیره هیچگونه اعتباری باقی نمانده است و باید دربرابرآن نیروی بازدارنده راایجادکرد ورنه منتظر تباهی بود. ماتاهنوز درفضای چنین وضعی قرارداریم ودرنتیجه هیچ نوع اعتمادی به وعده ها وقول وقرارامریکا باقی نمانده است. اگر ازاین زاویه طرح آقای ترامپ رامورزدارزیابی قراربدهیم، واقع بینی حکم می کندکه درورای همه مظاهرتفاوت وفاصله بزرگ مواضع بنیادی هریک یعنی روسیه وامریکا(علیرغم برخوردمحتاطانه وظاهراًخوشبینانه طرف روسی)، به مشکل بتوان سرانجام خوش بینانه ای برای این دوراز معاملات سیاسی ومذاکراتی درجهت حل بنیادی این معضله بغرنج منطقه ای- جهانی راتصور کرد. ولی درهرحالی هیچگاهی نبایدخوشبینی و امید راازدست داد.
امروز دیگر امر پوشیده ای نیست که سرنوشت “عضویت اوکرائین درناتو” راروال درحال تحول صحنه جنگ تعیین می کند وادامه کمک به اوکرائین دیگر عملاً نمی تواند مانع پیشرفت این روندشود؛ پس اقدامات نمایشی آقای ترامپ سر جایش؛ درهمه این جنب وجوش ظاهراً صلح طلبانه امریکا تلاش برای برون رفت ازمخمصه ای رامی بینیم که خودش ایجادکرده است. منتهابرای بیرون آمدن ازآن، این بار نه باتحکم وشرط وشروط گذاشتن های ظالمانه وغیرعملی که دردیگر نقاط جهان به آن عادت کرده است، بلکه با نوعی “تکبرصلح خواهانه” ازموضعی بالا عمل می کند. امریکائی که درعین زمان از”مادورو” می خواهدکشور خودش راترک کند وثروت های عظیم آن رادراختیار کمپنی های غول پیکر سرمایه داری امریکا بسپارد، ورنه به زور سرنیزه بی رقیب امریکائی سرکوب وبه خاک وخون کشیده خواهدشد، دراینجا درکانون پرجنجال جنگ واقعی رودرروباروسیه بامهارت گوئی می خواهدصلح راتحمیل کند. برای جهانیان این سوال مطرح می شود که چطورشدامریکا برای پایان درگیری ها دراوکرائین موعظه می کند؟ ولی آیا به راستی امریکا بااین ظاهر به اصطلاح صلح طلبانه خواهان پایان یافتن این جنگ است ویااینکه یگانه راه برون رفت از این مخمصه؛ ازشکست مفتضحانه تمام غرب جمعی، کوتاه آمدن ظاهری دربرابرروسیه است؟ زندگی اما، نشان خواهددادکه امریکا از اوکرائین دست برنمی دارد؛ باطرح جدید خود ازدر بزرگ بیرون می شود ولی پنجره مطمئن برگشت را بابعضی ازمفردات این پلان بازگذاشته است. بهرحال قبل ازهرچیز این ملحوظ رانباید ازیادبردکه بادرنظرداشت بغرنجی های موجود وبرخوردغیرقابل پیشبینی آقای ترامپ، مسلماً نمی توان گفت این مذاکرات به نتیجه ای ملموس منتهی خواهدشد یانه.
عده ای معتقد اند که طرح صلح ترامپ مانند طفلی است که مرده به دنیا می آیدیعنی شانس چندانی برای آن قائل نیستند اماازآنجائیکه باب گفتگوو مصالحه رامی گشاید، کسانی که واقع بین هستند ازآن استقبال می کنند. چنانچه جانب روسی، به ویژه ولادیمیرپوتین دراولین برخوردگفت که اساس خوبی برای گفتگو ویافتن راه حل برای این معضله پیچیده است.
بهرحال پیشگوئی های زیادی درباره سرنوشت این طرح وجوددارد. مثلاًبه گفته داوید پین (David T Pyne) افسرسابق ارتش امریکا ومعاون مدیرگروپ کاری درزمینه امنیت ملی وداخلی، 25یا26 بند ازطرح صلح ترامپ را روسیه خواهدپذیرفت. می توان به راحتی به این نظرشک داشت ولی نباید ازیادبردکه چنین خوش بینی هائی حتی درمحافل آگاه سیاسی درقبال هرآنچه ترامپ انجام می دهد، وجوددارد.
عده ای طرح پیشنهادی امریکا رابیشتر ملهم از خودخواهی امریکا درجهت بازنمودن راه سرمایه گذاری درروسیه واستفاده ازثروت های عظیم آن درغیاب اروپا می دانند؛ عمدتاً رسانه های جریان رسمی اروپای غربی چنین دیدی راتداعی می کنند تااین تصور ایجادشود که بین امریکا واروپا درزمینه یافتن راه حل دراوکرائین تفاوت نظر وحتی رقابت وجوددارد. گذشته از اینکه چنین طرحی دراوضاع موجود بسیار ساده لوحانه به نظر می رسد، کیست نداند که اتحادیه اروپا اطاق انتظارناتو واپاندیس سیاست های امریکا است و اکثریت مطلق رهبران اروپائی درسایه قدرت نامرئی دولت پنهان عمل می کنند. درواقع طرح ترامپ وپیشنهادات اروپا دو روی یک سکه ودو وریانت یک سیاست هستند. آن هامی خواهند دردوصحنه بازی کنند. ارباب این جنگ امریکا است؛ وظیفه امریکا بود تاراهی برای برون رفت ازافتضاح شکست دسته جمعی غرب پیداکند. برای دیگران مانند مکرون گذشته ازاین که روی دیگر سکه رابازی می کنند، خوددرگیر بحران داخلی ناشی ازبی کفایتی خود می باشند، چسبیدن صوری به تداوم جنگ وبه اصطلاح پیروزی برروسیه که هیچ عقل سلیمی نمی تواند آن رابپذیرد، تلاش متفاوتی است برای حفط آبروئی که دراین عرصه تمام شده است وگریزگاهی است ازمخمصه اوضاع داخلی. دیده می شود که هرکس به اندازه بضاعت خوددراین گردونه گام می زند؛ یکی با حیله ونیرنگ دیگری باطمطراق وگردن افرازی ولی هردوبازیگر یک صحنه اند.
تمام تلاش های “مکرون” ، “مرتس” ، “استارمر” و “فن درلاین”، ماهیتاً جزاظهاروفاداری بی خدشه به اتلانتیزم چیز دیگری نیست؛ همه می دانند که طراح ، آغازگر، رهبرومالک این جنگ امریکا بوده است. به اصطلاح مخالفت های ظاهری اروپائییان نه درمحتوی بلکه درشکل ارائه پیشنهادات است. دربین غربی ها حرف برسر28 ماده ای یا 22 ماده ای ویا 19 ماده ای بودن طرح است نه محتویات آن. چنانچه مذاکرات درژنوبین غربی ها وامریکا واوکرائین هم یک جلسه فورمالیته ای بیش نبوده وتائیدی است براین حکم. طرح امریکا وطرح اروپا نه تنهادو روی یک سکه بلکه بهتراست گفته شود مکمل یک دیگر اندوبه یک امرخدمت می کنند.
جالب توجه این است که فقط چندروزبعداز اعلام این طرح ، قبل ازاینکه جهانیان وسیعاً از جزئیات آن اطلاع کافی پیداکنند، اقای ترامپ ترک مرض نکرده وزورگوئی دربرابرحریف راقبل ازآغاز دوربعدی مذاکرات با وضع تحریم های جدید درعرصه تجارت نفت روسیه بکار برد که عمدتاً مشتریان درشت آن یعنی هند وچین رانشانه می گرفت. حالا این نگرانی هم وجوددارد که اگر درپایان این دورازتلاش ها که هردوطرف خطوط قرمز مشخص وآشکاری دارند، اگر محتملاً وضع متشنجی به میان آید، آیا درآن صورت امریکائی هامانند گذشته هابیشتر به ادامه فشار وتوسل به سیاست تشنج زا روخواهند آورد؟ آیابازهم باترامپ خشماگین از نتیجه تلاش هایش روبروخواهیم بود؟ هیچ امکانی رادراین زمینه نمی توان غیرمحتمل دانست. ولی یک چیز روشن است وآن این که اگر آقای ترامپ باشکست احتمالی طرح اش برافروخته شود، مسلم است که بادرنظرداشت امکانات هردوطرف درروی صحنه، بازهم دربرابرروسیه کاربزرگی راازپیش برده نخواهدتوانست. فکر نمی شود که تاسرحد جنگ جهانی باروسیه برسراوکرائین جلو برود زیرا به خوبی می داند که مبدل شدن اوکرائین به پایگاه تعرضی ناتو وامریکا، درشت ترین خط سرخ ومسئله حیاتی برای روسیه است.
دیده می شود که دروضع کنونی هردوطرف درجستجوی زمان هستنداما دردوسمت مخالف:
امریکائی ها به بازی دیپلوماتیک با جلوانداختن اتحادیه اروپا وزلینسکی ادامه می دهندوباطرح های غیرعملی وغیرقابل قبول برای روسیه ذهنیت عامه اروپارامصروف نگه داشته و برای اقدامات تشدیدی احتمالی آماده می سازند. می توان سنجید که دورازاحتمال نخواهد بود که به علت سنگین بودن این جنگ امریکائی ها فکر می کردند که روس هاراحاتم بخشی های شان ازجیب خودروسیه به تمکین واخواهدداشت . اروپائی ها ازآتش بس دم می زدندتا باکمائی نمودن فرصت درصورت موافقت جانب مقابل به کمک ارتش از نفس افتاده اوکرائین برسند ولی روس ها به نحو ماهرانه ای توپ رابه میدان خودآن هابرگرداندندوهرگونه ایده آتش بس رایک باردیگر به یافتن راه حل نهائی ودائمی برای این معضله حیاتی موکول کردند. یعنی اینکه تا صلح برقرارنشده است، آتش بس معنی ندارد. آن ها، دراین معرکه آتش بس رانتیجه صلح می دانند نه صلح راپیامد حتمی آتش بس.
تمام علایم نشان می دهد که بادرنظرداشت تشدیدحملات تروریستی اوکرائین به کمک متحدین (به ویژه انگلیس وفرانسه)براهداف غیرنظامی و کشتی های حامل نفت روسیه درسواحل ترکیه وحتی درنقاط دورتری چون درمیدیترانه ودراتلانتیک جنوبی در سواحل سنیگال روس هارابراین وامی دارد تابه حملات گسترده تروپیشروی سریع تردرمناطق موردنظر بپردازندچنانچه پوتین اوکرائین راازمحروم ساختن ازاستفاده ازدریای سیاه برای حملات تروریستی آن تهدیدکرد. چنین تهدیدی نمی تواندجز آزادسازی اودسا تلقی شود. اودسا کلیدی ترین منطقه ای است که دراین مرحله ازروند درگیری ها مطرح می باشد. جالب این است که فرانسوی ها گفته اند که اودسا خط قرمز آن هااست. مگر این ها کی هستندکه خط قرمزی درکشوری دیگر باچنین فاصله ای ازسرحدات خودشان تعیین می کنند؟
ببینیم دراین طرح پلان چه مطالبی درنظرگرفته شده است:
وقتی به مفردات طرح ترامپ توجه شود می بینیم که نه تنهاعقب نشینی ماهوی دربرابرپیروزی های روسیه وجودنداردبلکه ماهرانه تلاش صورت می گیرد تا روسیه درنقطه فعلی متوقف شود وموانع به مراتب بزرگتری در اینده دربرابرروسیه قرارداده شود؛ ازایجاد منطقه منجمد شده دردونتسک گرفته تاپرداخت غرامت به اوکرائین تا راه اندازی ضمانت های امنیتی برای اوکرائین وغیره. حتی وعده های مضحکی چون احیای G8با موجودیت روسیه که به شوخی کودکانه خنکی می ماند دراین طرح جاداده شده است. نگاهی به محتویات این طرح ضروربه نظر می رسد:
– غیرنظامی ساختن اوکرائین ویالااقل تقلیل ارتش آن ازنگاه نفرات دراین پلان نه تنها درنظرگرفته نشده است بلکه جهت ارتقائی دارد. غربی ها می خواهند پرسنل ارتش اوکرائین از 600 تا800 هزارنفررادربربگیرد درحالیکه هم اکنون درگرماگرم جنگ، ارتش اوکرائین به مشکل دارای 200هزارنفرسربازاست. طرفه این که سه ارتش بزرگ اروپایعنی فرانسه، انگلستان وآلمان جمعاًدارای کمتراز500هزارنفرهستند. قراردادی که سقف عددی ارتش آلمان متحدشده رادرسال 1991 تعیین کرد 369 هزارنفر بود. آلمان درآن زمان دارای 80 ملیون جمیعت بود درحالیکه امروزه اوکرائین دارای 26.7ملیون نفراست. با این 600یا800 هزارنفرارتش اوکرائین بزرگترین ارتش اروپابعدازروسیه وترکیه خواهدبود. درحالیکه درمذاکرات ماه جون سال2022بین روسیه واوکرائین دراستامبول بین هردوطرف توافق به عمل آمده بود که ارتش اوکرائین دارای 60هزارپرسونل بوده و تمام سلاح هائی که قابلیت ضربه زدن به داخل وعمق روسیه راداشته باشند، مانند راکت های دوربرد و وکتورهای حامل آن ها وغیره حذف شده وتنها دارای بردتا40 کیلومتری باشند. طوریکه می دانیم اروپائی ها مانع این شدند که توافقاتی راکه نهائی شده بود، اوکرائین عملی سازد ومذاکرات به ناکامی مواجه شد. اگرپلان ترامپ عملی شودوارتش اوکرائین همچنان ازجانب ناتو تجهیز شود چنین ارتشی که مجهز به ایدئولوژی نازی است مبدل به بزرگترین خطربرای روسیه وتمام اروپا ودموکراسی اش خواهدشد.
– درپلان ترامپ درباره 11%باقی مانده دونتسک یعنی سرزمین روسیه براساس قانون اساسی آن که تاهنوز تحت تسلط اوکرائین قراردارد وتبدیل آن به منطقه آزاد- منطقه حایل درنظرگرفته شده است که چنین امری عملی نیست وبراساس قانون اساسی روسیه مورد قبول روس هانخواهدبود.
– در طرح پلان ترامپ درنظرگرفته شده است که صدملیارد غرامت ازجانب روسیه(پولی که عمدتاًدربلژیک قراردارد)پرداخته خواهدشد. مسلماً تدوین کنند گان طرح ترامپ می دانند که چنین غرامت هائی رابه نیروی فاتح جنگ نمی توان تحمیل کرد ورنه امروز امریکا تریلیون هادلار به کشورهای مختلفی که به جنگ کشیده است باید بپردازد. دراین مقطع مهم تر این است که درجنگ اوکرائین عمدتاً آن مناطقی ویران شده اند که براساس قانون اساسی روسیه جزءفدراسیون روسیه هستند. اگر روزی روسیه تقاضای غرامت بکند شایداین کسانی که ازروسیه طلب غرامت دارند، هم تعجب بکنند وهم به خود بلرزند.
– درطرح ترامپ ضمانت های امنیتی برای اوکرائین بعدازجنگ درنظرگرفته شده است. جزئیات این ضمانت هااگر عملی شود اوکرائین به یک نیروی نیابتی رسمی تاحدبرخورداری ازامکانات تاحدعضویت درناتو مبدل خواهدشد. تضمین امنیتی برای اوکرائین هیچگونه موضوعیتی ندارد. بایدچنین تضمینی به طور معکوس به روسیه داده شودکه دیگر ناتوازطریق اوکرائین به تجاوز علیه روسیه نمی پردازد.
– درپلان صلح ترامپ فروش سلاح به اوکرائین برای مدت ده سال وبعدازآن هم درج است. مسئله سلاح های ناتو وامریکا مسئله روز درجنگ کنونی اوکرائین است؛ پس صلحی درکارنیست.
– دراین طرح تقریباًهیچگونه عقب نشینی واقعی وجودندارد. درست است که بابخشی ازخواسته های روسیه مطابقت داردولی این خواسته هاقبلاً تحقق یافته اند.
– اروپائی ها مسئله عضویت اوکرائین درناتو رابرخلاف امریکائی ها درطرح خود جاداده اند. آن هاهمچنان درباره حضور موقتی نیروهای ناتودراوکرائین تاکید دارند واین راه رابرای حضور دائمی نیروهای ناتودراوکرائین باز می گذارد. اروپائی هاازغرامت 300 ملیارددلاری سخن می گویند یعنی تقریباً آن مقداری پولی که ازروس ها درغرب منجمد شده است. دیده می شود که اروپائی ها به طور اعجاب انگیزی باطرح ناممکنات ازصلح دوری می کنند.
درورای آنچه گفته آمد جان مطلب دراین است که: پذیرش واقعیت روند درحال عروج جریان چندقطب گرائی جهانی برای امریکا ئی هاباشدت وبه شکل کامل آن مطرح است درحالیکه بادرنظرداشت وضع وامکانات موجود، اروپائی ها درمقیاس کوچکتری متاثرازاین وضع هستند زیرانقش بزرگی درشکل گیری ویا تاثیر بر این روند بااهمیت تاریخی- جهانی راندارند. امریکائی هامجبور شده اند این واقعیت رابرای حفظ منافع حیاتی خود درنظربگیرند. اما اروپائی ها به علت دنباله روی کامل شان چنین مسئولتیی رابه عهده ندارندو تحت تاثیر تبعات آن مانند امریکائی ها قرارندارندودرنتیجه درصحنه عمل بین اروپائی ها وامریکا گاهی به طور موقت وگذرا سوء تفاهم رخ می دهد ویا درمقاطعی عدم درک رهبران بی تجربه واحساساتی اروپائی ازسیاست های امریکا تبارزمی یابد. “مارکو روبیو” وزیرخارجه ومشاور امنیت ملی امریکا علیرغم این که ازسرسخت ترین آنتی کمونیست ها وآنتی کاستریست هابوده وازمخالفین سرسخت روسیه است وازاولین کسانی بود که مسئله تجاوز برونزوئیلا رامطرح ساخت، در اولین روزهای اشغال پست وزارت خارجه به واقعیت وضعیت کنونی جهان که مبتنی برچندقطبی بودن است، اعتراف کرد. وقتی اظهارات اخیرمکرون ومرتس وعده ای دیگر ازرهبران اروپائی شنیده می شود، این تصور به میان می آید که به علت همین تفاوت موقتی دیدگاه درقبال اوکرائین، امریکائی هایک باردیگر اتحادیه اروپارابارهبران احساساتی و کم تجربه ، نارسیسیست و پرروی آن قربانی “عظمت”خود می سازند. به تازگی سنداستراتیژی امنیتی امریکا منتشرشده وبه این تصور قوت می بخشد. زندگی بعدازجنگ جهانی دوم، به ویژه بعدازایجاد سازمان پیمان اتلانتیک شمالی(ناتو) نشان داده است که به جز استثنائات( مانند موضع گیری های دوگل) رهبران اروپائی بسیارزود تفاوت دید واختلاف نظررا ازیاد برده، درصف قرارمی گیرند وتبعیت خودرابه اثبات می رسانند. دراین مقطع باید گفت که به اتکای دلایل فراوانی این اختلاف نظر بین امریکا واتحادیه اروپاکه به احتمال قوی نوعی ترفند سازمان داده شده هم می تواندباشد، به زودی کنارخواهدرفت وامریکا واتحادیه اروپا به یک صداآهنگ ضدیت باروسیه درقبال اوکرائین راخواهند نواخت. اما درمورد سنداستراتیژیک امنیت ملی امریکا می توان چنین برداشت کرد ، که گذشته ازشکست سنگین نظامی ودیپلوماتیک دراوکرائین وتلاش برای برون رفت آبرومندانه، حکومت پنهان امریکا به عنوان عمده ترین مرکز سیستم سرمایه داری جهانی بااتکای بی چون وچرا به اصل منفعت وسود با واقع بینی برپایه منافع خودبه این نتیجه رسیده باشدکه گیرماندن امریکا در دائره به اصطلاح دفاعی اروپادیگر درشرایط کنونی مفیدیت وموضوعیت مبرم نداردونوعی گیرماندن به تعهدی است که درزمانی دیگر ودرشرایطی دیگر مطرح بوده وامروز مانند آب درهاون کوبیدن است. نکته مهم دراین امر نهفته است که محافل هوشیارامریکائی که درعرصه رودرروئی باروسیه دستی برآتش دارند می دانند که خطر روسیه برای اروپا(آن طوریکه افرادی چون “مکرون”، “فان درلاین”، “مرتس”، “استارمر”، رهبران کشورهای بالتیک و پولند(لهستان)وغیره ادعادارند)واقعی نیست. درواقع روسیه هیچ منفعت ودلیل منطقی برای حمله به کشورهای اروپائی راندارد. معضلات بازمانده ازفروپاشی شوروی باکشورها عضو سابق شوروی راه حل های بسیار آسان وبی دردی داردکه درصورت غلبه عقل سلیم همه بدون رفتن به نهایت هامانند اوکرائین می تواند راه حل بیابد.
واقعیت این است که اصولاًاروپا ازاقدامات امریکائی ها به شیوه ترامپ بائیستی خوشنودباشند. زیرا شکست اوکرائین درتصور همگانی جهانی شکست ناتو ومجموع غرب استعمارگر ومتفرعن است. حالا که ترامپ می خواهدبه نحوی وتاحدودمعینی ازآبروریزی علنی جلوگیری می کند، همه باید خوشنودباشند. این آمادگی های آلمان وفرانسه وانگلستان برای جنگ باروسیه پنج، شش یا ده سال بعد یک مضحکه بچه گانه است که تنها درغرب به علت آماده سازی قبلی ذهنیت هادربین اقشار ساده وسطحی نگر جامعه می تواند خریدارموقتی داشته باشد. درپی این سیاست های بی پایه ومقطعی، فراراز مشکلات داخلی و ارائه تصوری فریبنده از یک پارچگی غرب وهمبستگی اتلانتیک نهفته است. وانگهی شرایط امروز اروپاباسالهای بعدازختم جنگ جهانی دوم ازریشه متفاوت است. مسلماًامریکائی ها این رابه درستی درک می کنند. امریکا درچنین معادلاتی عاشق چشم وابروی اروپانیست . بلندپروازی های نئومحافظه کاران امریکائی درقبال اروپا دیگر زمینه عملی ندارد؛ چنانچه آخرین تلاش عمده آنان برای تجزیه ویا محدودساختن روسیه کودتای سال2014 دراوکرائین وبعداً ایجادزمینه های جنگ اوکرائین باروسیه بود که نتائج دلخواه را نه درجهت امنیتی ونه درجهت شکست وتجزیه روسیه ونه درجهت ایجاد زمینه های استفاده ازثروت های این منطقه برای آن هاببارنیاوردو پافشاری دراین عرصه برای شان مفید نخواهدبود. چنین حکمی به معنی آن نیست که امریکائی هاازآخرین امکانات وترفندهاچه درعرصه عملی پنهانی وچه درعرصه دیپلوماتیک استفاده نخواهندکرد. آنان ازرودرروئی کامل باروسیه نتیجه دلخواه رابه دست نیاوردند ودرفرآیند به مثابه افراد باعقل وبیدار از این عرصه بیرون شده وتقابل رادرمقیاسی دیگر وبا اهدافی دیگر که منطبق با روحیه وخواست وضع کنونی است دنبال خواهند کرد. ناگفته پیداست که این فرایند مثبت برای روسیه، نه تنها دراثرپایه داری، تجربه، فراست واحساس وطن پرستی روس ها درصحنه جنگ به دست آمد، بلکه موجودیت پایه های نیرومند زیربنائی دوران شوروی سوسیالیستی باعث آن شدتا درکناراین عوامل، سلاح های نیرومند وبی رقیبی واردمیدان شوند که صحنه های آخر پایان درامه طول دادن به جنگ اوکرائین را تاثیرآن ها رقم می زند. درجنگی چنین عظیم که سراسراعضای پیمان اتلانتیک شمالی(ناتو)رابه حرکت واستفاده ازآخرین امکاناتش درآورده است، ورود این نوع سلاح ها نمی تواند درعرصه تصامیم نهائی وتعیین کننده، نادیده گرفته شود.
درنظرداشته باشیم که تغییراتی که درمقیاس نظم جهانی وروابط عمومی بین المللی رخ می دهد، نمی تواند تابع یک عامل ولو هرقدربزرگ ودارای ابعادوسیع، قراربگیرد. به یاد داریم که ایجاد نظم تک قطبی دردهه آخرین قرن گذشته، تنها بافروریختن دیواربرلین ویا بستن درهای پیمان وارسا یافروپاشی شوروی صورت نگرفت بلکه همزمانی ویادرفاصله نزدیک قرارگرفتن حوادث بزرگ وروند های عمومی ازافق های گوناگون باعث یک جریان عمومی متشکل از ماهیت های نه کاملاً یک سان، همگراشده ودرهمآهنگی سراسری باعث ایجاد روندی شد که همه رادربرگرفته وبه جریان مسلط تبدیل گردید. این امر درموردایجاد نظم چندقطبی کنونی که درحال تکوین است، صدق می کند. درشرایط کنونی نظم چند قطبی نوین جهانی ثمره امتزاج شرایط پسا سقوط شوروی خواهد بود که تجربه منفی نظم تک قطبی عمدتاًدرعرصه اقتصادی، امنیتی و استقلال ملت ها، ظهوروعروج نیروهای تاثیرگذارنوین سیاسی واقتصادی، تجربه خونبارخاورمیانه و نقش پیش رفت های علمی – فنی رابرجبین خواهدداشت. درواقع این گرایش بشریت به سوی ایجادیک جهان چندقطبی که درآن اراده وخواست بخش بزرگی از جهان رامطرح می سازد، نتیجه مسلم همگرائی وتراکم پدیده هائی است که به طور طبیعی زمینه های تغییرنظم جهانی رارقم می زند.
بارهاگفته شده است که جنگ اوکرائین یکی ازنقاط عطف درعرصه تبارزوحتی تکوین وقوام پایه های نظم نوینی درجهان راتشکیل می دهد که خصوصیت عمده آن چندقطبی بودن است. امریکا به مثابه پرقدرت ترین، باتجربه ترین، هوشیارترین وموثرترین مرکز رهبری دنیای سرمایه داری بیشترازهر نقطه دیگری دردنیای سرمایه داری به واقعیت این تغییرکیفی درروابط بین کشورها وقطب های نیروهای جهانی پی برده ودرفکر جلوگیری ازرشد این گرایش جهانی وایجادموانع برسر راه آن واردمیدان شده است درحالیکه نوبه دوران رسیده های اروپائی چون مکرون واستارمر ومرتس وفاندرلاین وغیره هنوزهم به اصلاح در خواب خرگوشی به سرمی برند وفکر می کنندآنچه درجهان وبه طریق اولی دراروپا می گذرد فقط همین جنگ روسیه دربرابراوکرائین است ودشمن هم تنهاهمین روسیه است درحالیکه اینجا نه یک فردیا یک دولت بلکه یک روند بزرگ جهانی موردبحث است که جنگ اوکرائین فقط یک رکن آن می تواند باشد.
رودرروئی امریکا باروسیه دراوکرائین مسئله کوچک وساده ای نیست؛ دراینجا آخرین دست آوردهای تکنولوژیک تسلیحاتی ناتوعلیه روسیه به مقدارکافی واردمیدان شده، دررهبری عملیات نظامی فرماندهان ونظامیان عالی رتبه ناتوئی دست بازدارند، درپشت مجموع عملیات خراب کارانه وتروریستی درخاک روسیه سازمان های اطلاعاتی غربی قراردارند، نیازمندی های دولت دست نشانده کیف به طور کامل تامین می شود و چشمان حریص “سی. آی. ای.” و “ام. آی. 6” وهمقطاران شان ازآن بالاها ازطریق ماهواره هاوپروازهای جاسوسی پیرامون روسیه، لحظه ای بسته نمی شود. چنین دشمنی وخصومتی، ازلحاظ ماهوی در رودرروئی امریکا باروسیه دراوکرائین درحدی بوده است که بعدازجنگ جهانی دوم کمتردیده شده است، منتهی این بار غرب وناتودرارزیابی نیرو وامکانات حریف، قبل از راه اندازی رودرروئی دچاراشتباه سنگینی شده اند؛ اینجا دگرآن کشوری نیست که سناتور جنگ طلب امریکائی “مک کین” آ ن رابه “پمپ بنزین”تشبیه می کردکه “خودرابه جای یک کشور جازده است”ویا “اوباما” آن را”یک قدرت منطقه ای” می خواندکه”باچنگ ودندان سعی درحفظ آخرین باقی مانده ازنفوذ خوددارد”. اینجا کشوری است که امروز اقتصاد آن به گفته بانک جهانی درسال گذشته بیشتراز4%رشد سالانه راهم زمان با جنگ دراوکرائین داشته ودر رده اقتصادهای بزرگ دنیا قرار دارد، ملت آن آمادگی کامل داردتادرصورت ضرورت به جبهه جنگ بپیوندد و نیروهای مسلحش باپشتوانه زیربنای مستحکم مادی ساخته شده به وسیله دولت سوسیالیستی شوروی مجهزبه سلاح های برنده ای است که دردنیابی رقیب اند؛ این هااست که درمقطع جنگ اوکرائین شرایط کوتاه آمدن آقای ترامپ رافراهم کرده اند. این وضع است که حکومت پنهان امریکا راوادار به عقب نشینی تاکتیکی کرده است. مباداتصور شود که امریکا درقبال این جنگ صلح طلب شده است؛ امریکا ئی که ادعاداردخواهان پایان دادن به این جنگ است، درعین زمان، به گفته “ماریازخرووا” سخن گوی وزارت خارجه روسیه درفیلیپین درپی استخدام نظامیان کارکشته فیلیپینی دربدل پنج هزار دلاردرماه برای جنگیدن دراوکرائین است.
درفرجام باید گفت که بادرنظرداشت پس منظر روابط شوروی وبعداً روسیه باناتو وغرب ودرجه اعتمادی که دراثربستن قراردادها وجوددارد، آیا روسیه به چنین قراردادهائی باجانب امریکائی نیازدارد؟ شاید بتوان گفت ازمنظر روابط بین المللی روسیه به مقداری ازتعارفات معمول باید توجه داشته باشد ولی درعین زمان بعضی ازتحلیل گران روسی منفعت ماهوی روسیه را بالاترازهرچیزی درادامه پیشروی درجبهه جنگ می دانند.