کمند غزل

رسول پویان
غـزال غـزل ار کمند افکند
دل شرزه شیران ببند افکند
ز شهنامـه گیرد درس نبرد
زمین لرزه در دیوبند افکند
ز چه بـرکـشد بیژن راد را
منیژه چـو زلـف بلـند افکند
برزمد به سهراب گُردآفرید
خدنگ تازپشت سمند افکند
چو رودابۀ کابلی دخـت بلخ
بسی زال زر درکمند افکند
به سهراب مادرنگفت ازپدر
تهمتن به خـون فرزند افکند
اگرسر فدا کرد درراه عشق
غـزل رابعـه دلپـسـند افکند
دلی را که لیلا مجـنـون کند
جنون بر سر هوشمند افکند
فلک میکند بسکه بازیگری
به هم طرح شادونژند افکند
سراید زنو ریگ ویدای دل
گهرهـا به دریای زند افکند
درآمو بشوید تنِ چون بلور
به رودبار سیرِ خجند افکند
زنوشین لبان، فارسیِ دری
کسادی بـه بـازار قند افکند
زمسـتان شود نـوبهـار کهن
ز رخ هور اگر روبند افکند
به پیشواز جانان در آتش دل
گهی عود وگاهی سپند افکند
سخن گر برآیـد ز اعماق دل
اثرهای بی چون وچند افکند
25//4/2025