“قبله سوم”

درصفحه فیسبوکی صبورالله سیاسنگ بامعرفی کتاب نجیب روشن تحت عنوان “قبله سوم” برخوردم. ازآنجائیکه نوشته های سیاسنگ همیشه ازمتانت لازم برخورداراست، نوشته ایشان درباره کتاب “قبله سوم” راتاآخرخواندم ودریک نگاه کلی متوجه شدم که انبوهی ازادعاهاکه ازهمان آغازبه نظرم بسیارسطحی ودرخط تبلیغات ماهرانه وپوشیده استخبارات غربی می نمود، این کتاب رارقم زده است. مرددبودم که آیابه جواب ادعاهای بدون ثبوت نجیب روشن بنویسم یانه وبالاخره تصمیم گرفتم که چون این پُست فقط یک معرفی عام ترین خطوط کتاب ویک دیدکلی است، آن رامانند بسی یاوه گوئی های دیگری که دررسانه هاهرروزبه آنها برمی خوریم نادیده بگیرم ومانند هزاران تن حزبی دیگر که ازاین تُرَهات بارهامی شنوندوازکنارش می گذرند، کوچه بدل کنم. مدتی بعد سیاسنگ باردوم به این موضوع پرداخته وکلیپ صوتی نجیب روشن رادرصفحه خودمنتشرکرد. کنجکاوی موجب شداین کلیپ راهم ببینم. باتوضیح مفصلی که دراین کلیپ ارائه شده بود، می شدگفت که کتاب خودرابه اندازه کافی معرفی کرده است. دراین کلیپ نجیب روشن ازموضع بالاوباشیوه ازخودراضی وباتبختردرباره حزب ماسخن می گفت ونشانه های غروربسیارنابجائی ازورای ژست هاوصحبت هایش نمایان بودکه مال به اصطلاح نویسنده های نوبه دوران رسیده ای است که چانته شان خالی است ولی غرورمیان خالی به مشکل پنهان شده رابه اندازه کافی دارند. دیدن وشنیدن این ویدئومراواداشت تاازاین تردیدبیرون شوم وبه مثابه وظیفه خویش درقبال حزبی که به آن تعلق داشتیم وگذشته ای که برای ماارزش فراوان دارد، به جواب برخی ازادعاهای وی بپردازم. دراینجاازسیاسنگ بایدسپاسگزاربودکه این کلیپ ویدئوئی راشریک ساخت. بادیدن وشنیدن این ویدئوکلیپ می توان ازذهنیت وسطح درک وفهم نجیب روشن ازمسایل سیاسی بااهمیت نیم قرن اخیرافغانستان برداشت کرد.
اگرچندروزی بعدازنشرویدئوی نجیب روشن برای نوشتن جواب ازجانب من تاخیررخ دادناشی ازوضع مزاجی است که نمی توان باآن کاری کرد.
ازاین ابتکاربجای سیاسنگ که بگذریم، درآغازمی خواهم درباره شیوه ای که ایشان برای معرفی کتاب نجیب روشن به کاربرده است، نظرخودراابرازبدارم:
ماباسیاسنگ به مثابه یک پژوهشگرواقع بین وبی طرف آشناهستیم که معمولاًباموشکافی تمام جوانب گوناگون وبه صورت مشخص محاسن ومعایب آثاری راکه موردارزیابی قرارمی دهد، برملامی سازد. همین صبغه واقع بینی باعث شهرت وی شده است وبرای من دراین زمینه ازجای خاصی برخورداراست بناًسطح توقعات ماهم ازایشان، متناسب بااین دید، جدی است.
درکادرمعرفی کتاب نجیب روشن اما، آیاسیاسنگِ همیشگی دربرابرماقراردارد؟ برداشت من این است که درفضای دیگری قرارداریم؛ دراین ماجراایشان مقداری ازنرمش بیش ازحدویابهترمی توان گفت ازاغماض وبه نحوی تمایل به نویسنده “قبله سوم”کارگرفته است. چراچنین می اندیشم؟
من معتقدم که یکی ازخصوصیات کارسیاسنگ این است که درزمینه پژوهش ویابه معرض قضاوت قراردادن آثاردیگران، این کاررامعمولاًباجانب داری انجام نمی دهد یعنی ترازوی انصاف رااصولاً ازکف نیانداخته است. اماآیادرموردمعرفی کتاب نجیب روشن هم به طورکامل ازهمین شیوه شایسته کارگرفته است؟ من فکر نمی کنم چنین باشد(این را، بااتکابرمعرفی کتاب نجیب روشن ازجانب سیاسنگ می گویم)؛ مسلماًمن دراینجا هیچ نوع نیت سوئی رابه ایشان نسبت نمی دهم. تنهامعتقدم که درمعرفی کتاب نجیب روشن، ازشیوه ای کارگرفته شده است که نسبت به شیوه همیشگی تفاوت جدی وجوددارد وبادرنظرداشت شناخت وتوقع مااز سیاسنگ خیلی هامنجمله من راگله مندساخته است. مسلماًاین گله ازارادتم به ایشان نمی کاهد؛ هدف ازذکرآن روشن ساختن موضوع مطروحه است.
وحالامی پردازم به اصل موضوع: طوریکه عرض کردم، من کتاب نجیب روشن رانخوانده ام وباادعاهایش ازطریق همین پست صفح فیسبوکی سیاسنگ آشناشدم ودرکلیپی که ازاودیدم باتفصیل درباره همین کتاب خودتوضیح داده است. آنچه دراینجامی نویسم برپایه همین برداشت من ازاین دومنبع است. باآن هم من نمی دانم نجیب روشن درکتابی که نوشته برای اثبات ادعاهای خودهم کوشیده است یانه؛ ولی درکلیپ ویدئوئی مفصل اوکه من رگه ای هم ازکوشش برای اثبات ادعاهایش ندیدم .دراین ویدئوباشخصی روبروهستیم که فکرمی کندهرآنچه می گوید، حقیقت محض است وبه خودزحمت نمی دهدحداقل دلیل وسندبرگفته های خودبیاوردو به گفته مشهورتنهابه قاضی رفته است؛ متهم می کندومی گذرد. اگراودرکتاب طوردیگری برخوردداشته وبرای ادعاهای خودثبوت هم دارد، پس من گله کوچکی از سیاسنگ دارم وآن اینکه چون هنگام معرفی کتاب نجیب روشن نوشته است: “. به این ترتیب، نگاه او به قضایایی که میپردازد، نگاه متعهدانه از درون است. نویسندۀ کتاب امروز هم در برابر دو جنبش چپ (مشتقات شعلۀ جاوید) و راستگرایان (تنظیمهای جهادی/طالبی) موضع قاطع دارد و نرمش – حتا دپلماتیک – به آنان نشان نمیدهد.
گزافه نخواهد بود اگر بگویم آنچه در “قبلۀ سوم” خواندم، تا کنون در کمابیش پنجهزار صفحه از نویسندگانی چون نبی عظیمی، سلطانعلی کشتمند، دستگیر پنجشیری، صالحمحمد زیری، نظیفالله نهضت، قدوس غوربندی، وکیل، جنرال قادر، کریم میثاق، اقبال وزیری، میرصاحب کاروال و سایر نویسندگان دو جناح خلق و پرچم ندیده بودم.
در “قبلۀ سوم” این سوژهها برایم تازگی داشت: ناگفتههایی دربارۀ حذف نورمحمد ترهکی، زیرلایۀ رجعت عقیدتی داکتر نجیبالله، سلطانعلی، کریم میثاق و محمدرفیع به اسلام سیاسی، وجه مشترک پنهانی محمدداوود، محمدحسن شرق و شاهمحمد دوست، کلید معمای ترور میراکبر خیبر، نقش پولیسی شوروی در سه ماجرای خونین (کودتای خلقی هفت ثور ۱۳۵۷، کودتای پرچمی شش جدی ۱۳۵۸ و کودتای شهنواز تنی شانزدۀ حوت ۱۳۶۸)، بازتاب چهار مرگ فراموش ناشدنی (فاروق یعقوبی، انجنیر باقی، اسدالله ستیزا و حامد کامبخش) و شبکۀ نقابداران پرچمی و خلقی در پشت پردۀ پلینوم هژده … “ باچنین تعریف وتوصیفی، بائیستی دراین موردهم تذکرکوچکی می دادکه مثلاً نجیب روشن برای ادعاهای خوددلائلی هم داردویانداردوآیابه چنین تعریفی می ارزد؟ آنسان که انسان کامل وجودندارد، من فکرنمی کنم حتی شاهکارهای ادبیات وسیاست هم خالی ازعیب باشند. پس حق ماخواننده هابودکه مارادرجریان قرارمیدادودرکنارچنین معرفی مفصل وخوشبینانه لااقل ازمعایب آن هم یادی می کرد. برای احتیاط بایدعرض کنم که اگرنجیب روشن درکتاب خودبرای اثبات ادعاهای خوددلایلی اثباتی هم ارائه کرده باشدکه ازجانب سیاسنگ “ازقلم افتاده” است، درآن صورت قضاوت می توانست طوردیگری باشد(اماتاجائی که درکلیپ طولانی 27.47دقیقه ای توضیحی نجیب روشن دیدم وشنیدم، برای هیچ یک ازادعاهای پرطمطراق خوددلایل اثباتی نداشت. گوئی دربرابرمایکی ازمفسرین رسانه های تبلیغاتچی غربی مخالف رژیم های ناخوش آیندبرای آن هاقراردارد) برداشت من این است که وی برای ادعاهای خود(لااقل درمواردی که دراین معرفی نامه آمده است)دلیل واستنادی نداردوچشم رابسته ودهان رابازکرده وهرچه دل تنگش خواسته بابی مسئولیتی تمام درفشانی کرده است.
باتوجه به آنچه درمعرفی سیاسنگ ازکتاب “قبله سوم” ودرکلیپ ویدئوئی نجیب روشن آمده است، به عنوان عضوسابق حزب دموکراتیک خلق افغانستان می خواهم ملاحظاتی راعرض کنم:
مسلماًدراینجا، دربرابرنجیب روشن، من خودرابه مثابه داد خواه دربرابردروغ وجعل وتفتین وتخطئه حقایق ازجانب کسی می بینم که عده زیادی ازرفقای رهبری ماوتقریباًهمه اعضای حزب ماراتوهین کرده است. آنچه ازنفس گفته های نجیب روشن ونوشته هایش درصفحه سیاسنگ برمی آید اینست که وی گذشته خویش درحزب دموکراتیک خلق افغانستان رازندگی درنهادی سیاسی دارای فضای فسادآلود، غیردموکراتیک وغیرانسانی ای می داندکه به طورناآگاهانه بخش عمده عمرسیاسی خودرادردرون آن گذشتانده وتازه پی برده است که این، آن چیزی نبوده است که وی انتظاردارد. نخست بایدگفت که چه قضاوتی درباره انسانی که چنین سرگذشت وسرنوشتی برای خودترسیم می کند، می توان داشت؟ نخستین اندیشه ای که درذهن آدم خطورمی کند این است که بیچاره همه این سال هانمی دانسته درچه راهی گام گذاشته است(درحالیکه آن قدرکم عقل هم نیست وحتی کتاب می نویسد). امادرعین زمان، این فکر به ذهن آدم می رسدکه ازاوبپرسدکه آیا دانستن آن چه وی درباره گذشته می گوید درهمان موقع وقوع حوادث کاردشواری بوده است؟ ایا دانستن این مبادی دموکراسی وسیاست راکه امروزمطرح می سازد، آن زمان برایش قابل فهم نبوده است؟ آیالازم بوده است که منتظربماندتاپایش به اروپابرسدتاخورشیدحقیقت درباره گذشته هابروی بتابد؟ بایدکسی به وی توضیح بدهدکه اگربه روندعضویت درحزب دموکراتیک خلق افغانستان ونقش روزمره افراددرشکل دهی فعالیت های آن نظرانداخته شودبه این نتیجه می رسیم که عضویت دراین حزب آگاهانه بوده وزیرکدام فشارویاتمایلی برای استفاده جوئی صورت نگرفته است زیرادرآن سال هاحزب نه تنهاهیچ امتیازمادی ای برای افرادنداشت بلکه برای ادامه عضویت درچنین حزبی می بائیست فداکاروشجاع هم بود. به ویژه درموردکسانی می توان چنین اندیشیدکه قبل ازاحرازقدرت به وسیله حزب عضوآن بوده اند(این گفته درمورد نجیب روشن صدق می کندزیراوی قبل ازهفت ثورعضوحزب بوده است). من فکر می کنم که وی این مطلب رابه خوبی می داندولی چراتهمت می زند ودروغ می گوید؟ علاوتاًفکرنکنم بتواندبگویدکه همه آنچه درسال های موردنظراوبرحزب گذشت، ازذاتِ حزب وازنفسِ ماهیت آن برمی خیزد. ورنه، هیچ فردباهوش، باذکاوت وباوجدانی نمی توانست این همه سال هادردرون آن حزب باقی بماند. اومی گوید:”آنچه دربین رهبری می گذشت مااطلاع نداشتیم، آزادی بیان وجودنداشت. …اطلاعات دریک سطح بسیارنازلی وجودداشت…”{ازکلیپ ویدئوئی} به جواب این بخش ازادعاهای نجیب روشن بایدگفت که اولاًحزب محل حضورداوطلبانه اعضااست. آزادی بیان مربوط به فردفرداعضای حزب است. آن هائی که باوجدان خودواردحزب شده انداگرمتوجه می شوندکه حزب آلوده به نواقص وکمبودی وانحراف است ومنجمله آزادی بیان درآن وجودندارد، علیه کمبودهامباره می کنندویاحزب راترک می کنندوباچنین برخوردی نقش خودرادرزمینه تضعیف وحتی ازبین بردن چنین نواقصی ایفامی نمایند؛ هیچ مانعی سرراه شان وجودندارد. این قانون عام است واستثنانمی پذیرد. آن هائی که زبان وشهامت خودرابه گفته فرانسوی هادرجیب خودگذاشته اندوعلیرغم دانستن کمبودها، نواقص وانحرافات علیه آن مبارزه نمی کنند، عاملین اصلی جنجال هاوسوء تفاهمات هستندودرنتیجه جفاوخیانت می کنند. نجیب روشن می گوید:”اطلاعات درسطح بسیارپائینی قرارداشت” من می گویم این یک افترااست. چرایک افترااست؟ نخست من باوردارم که بیشترازهرحزب وجمیعت وسازمان دیگری درافغانستان اطلاع رسانی هم دردرون حزب ماوهم(بعدازاحرازقدرت به وسیله حزب) درداخل جامعه درسطح بالائی قرارداشت. کمترکسی رامی توان یافت که ازمسایل سیاسی آگاهی داشته باشد واین امرراانکارنماید. ماتمام محمل های لازم راکه درحیطه توان مابودبکاربرده بودیم تاحداکثراطلاع رسانی صورت بگیرد. این نکته ازسیاست های بنیادی حزب مابوده است. این افترای عدم اطلاع رسانی زمانی بیشترپررنگ می شودکه درباره اصل اطلاع رسانی دردرون حزب مطرح باشد. زیرادرتمام طول حیات حزب یکی ازاجزای آجندای حوزه های حزبی مسئله اطلاع رسانی بوده است. ازیادنبریم که شعبه تبلیغ وترویج(که بعدهابه نام اطلاع رسانی وآموزش یادمی شد) به منظوراطلاع رسانی درکادردستگاه کمیته مرکزی حزب دموکراتیک خلق افغانستان وجودداشت که درسراسرواحدهای حزبی تعمیم یافته بود. همه تصامیم وفیصله های ارگان های مختلف حزبی به صورت روشن وشفاف درقالب مصوبه هاانعکاس می یافت وبه اطلاع عموم رسانیده می شد. پس دیده می شود که انتظارنجیب روشن ازاطلاع رسانی چیزدیگری است که درکادرقواعدوقوانین نمی گنجد. این که گفته آمد؛ مگرهرچیزی نسبی نیست؟ اگر افغانستان راباکشورهای پیشرفته اروپائی مقایسه کنیم مسلماًاطلاع رسانی ما درسطح بسیارپائینی قرارداشت. مابایددرموردموضوعات مشخص برخوردمشخص داشته باشیم.
وانگهی، اگرمنظورنجیب روشن ازاطلاع رسانی قصه گوئی (درورای مصوبات اعلام شده)درمورداینکه درکدام جلسه چه گذشت ودر کدام محل چه حرف هائی ردوبدل می شودباشد، برحق که این نوع اطلاع رسانی درحزب ما ناچیزبوده است وخوشاکه چنین بوده است.
نجیب روشن درکلیپ ویدئوئی خودپایه واساس ودلیل عمده “بیداری”واطلاع یافتن ازاوضاع واقعی آن وقت کشوروتجدید نظربه گذشته وراه رفته خودراتماشای ویدئوئی ازحوادث آن روزگارمی داندکه به وسیله فرانسوی هاتهیه شده بودوایشان چندین سال بعدازوقوع حوادث باآن مشرف شده است. کسیکه دیدوبرداشت سیاسی اش ازحوادث دراماتیک وخونبارتاریخی که خوددرمتن آن زیسته است، فقط وفقط یک ویدئوی فرانسوی ارائه شده به وسیله یک ارگان رسمی دولتی فرانسه آن هم چندین سال بعدازوقوع حوادث باشد، چقدرمی تواندجدی وطرز برداشت قابل اعتمادحتی یک فردنیمه بالغ سیاسی باشد؟ به عنوان معترضه بایدبگویم که اعضای حزب دموکراتیک خلق افغانستان، منجمله درسطوح متوسط وحتی پائینی درک، حوادث آن روزگاررامی توانستندتاحدودزیادی تحلیل بکنند. این کارمشکل نبود، درست است که اختلاف نظرهم داشتندولی چون حوادث ازبرابرچشمان شان می گذشت وتناسب دوست ودشمن برای شان روشن بودوهرنوع موضع گیری راکه درتقابل بادشمن صورت می گرفت میتوانستندلااقل به طورکل درک کنند ومنتظرنمی ماندندتااین فیلم های CSAموردنظرنجیب روشن راببینندونظروموضع گیری شان تعیین شود. قابل یادآوری می دانم که فیلم های موردنظرنجیب روشن که به احتمال بسیارقوی، همه اهل سیاست آن رادیده است،گزارش هائی است که به وسیله ژورنالیست های فرانسوی ازحوادث داغ روزهای سقوط جمهوری افغانستان تهیه شده بود(مانند گزارش های تلویزیون های “جریان اصلی” – Main stream- فرانسه درباره جنگ کنونی اوکرائین وغیره). این ویدئوهابه نفع قوماندان ها ورهبران سیاسی اخوانی که طرفدارفرانسه وبعضی ها وابسته به آن بودندازجانب CSA{Conseil Superieure de l’Audiovisuelشورای عالی اودیوویزیوئل (صداسیما) یک ارگان دولتی فرانسه است، که درداخل کشورتعادل وتنظیم نشرات صوتی وسیمائی راتنظیم ورهبری می کند.}طبقه بندی شده وگاه گاهی نمایش داده می شود. نجیب روشن درشرایطی کعبه آمال تبلیغاتی ومنبع”بیداری”و”شعورزائی”خودراافشامی کندکه دنیادرحال تفاله نمودن این Main stream ها(“جریان های عمومی”رسانه ای)درسراسرکره زمین هستند. رسوائی این نوع ژورنالیزم تاجائی است که دراسنادمربوط به فساددرUSAIDافشاشده است که درسراسردنیاگذشته ازدستگاه های عمده رسانه ای(ازنیویورک تایمزگرفته تابی بی سی ورویترز، اسوشیتدپرس، فرانس پرس وغیره)، هفتادهزارژورنالیست دربیست کشورجهان ازطریق Inter newsکه یکی ازنمایندگی های سی آی ای است، “معاش خور”سی آی ای بوده اند.
باشنیدن این حرف های توجیهی آدم به این سوال می رسدکه آیاواقعاً تغییرعقیده درباره گَنده ترین مسائل مربوط به سرنوشت کشورومردم این قدرآسان بوده است؟ می گویندکه فریب وتغییر دادن افکاردرکشورهای عقب مانده به وسیله تبلیغات آسان تراست ولی بایدعلاوه کنند که افکارچه نوع انسان ها؛ انسان های مصمم وصادق یاانسان های بی ایمان ومتردد؟
درجای دیگری ازکلیپ ویدئوئی خودوی می افزاید:”…شرع حاظررامی بیندومابه (با)همان خوشباوری های همیشگی خودبه حرف های شان گوش دادیم(منظوررهبران سابق حزب است)تاآخرتابعدازحوادث11سپتامبرروس هاامردادندیااجازه دادندکه دوباره جمع شویدولی نه دروجودچپ دیروز، نه برای احیاوبازسازی چپ دیروزبلکه برای ساختن احزاب سوسیال دموکرات تیپ غربی که دراروپاساخته شد ودیدیم که چگونه حزب نهضت میهنی وبعداًحزب متحدملی دروجوددورهبریکی بخش ملکی ودیگری بخش نظامی نامیده می شدند، تشکیل یافت. تشکیل ویاایجاداین دوحزب درحقیقت بهانه شدبرای آغازانتقادهای من ونوشته های انتقادی من… )(کلیپ ویدئوئی)
اجازه می خواهم دراینجاقدری برای خندیدن بنویسم. خطابم به نجیب روشن این است که مادرغم این نیستیم که چه چیزی باعث آغازانتقادوی شده است درغم این هستیم که حل کنیم این مطالب مربوط به نقش روس ها(دراین شرایطی که هرعقل سالمی حدوحدودتاثیرآنهارابرافرادی که دربند ودرفکرمسئولیت درقبال آن حزب وآن سیستم جهانی دیروز نیستندچونکه دیگر وجودندارد)وضرورت ایجادحزب سوسیال دموکرات راازشکم خوددرآورده ویاازجای دیگری زیراحتی یک عقل بیماروناتوان هم چنین ساخته های دورِ، دورِ دورازواقعیت های امروز را نمی تواندتصورکند.
درباره خزعبلات دیگری که درکلیپ ویدئوئی درباره “سرخ های سبزوسیاه”می گویدسر خوانندگان رابه دردنمی آورم.
نجیب روشن دراین کلیپ ویدئوئی درباره چاپ کتابش می گوید:”دودستگاه نشراتی(داخل کشوروکانادا)که بعضی قسمت های نشرات فیسبوکی راخوانده بودندمراجعه کردندوگفتندکه اگر درفکرچاپ هستیدمادرخدمت هستیم) کتاب کابل درکاناداکتاب راچاپ کرد” (کلیپ ویئوئی)
من می گویم خانه پدرشان آباد! پس خوب شدکه دانستیم. عده ای ازدوستان من کتاب های آماده ای دارند که توان مالی چاپ آنراندارند. پس می شود امیدواربودکه این شیرحلال خورده هائی که بنگاه های نشراتی دارندشاید روزی به سراغ آن هابیایندوبگویند: “اگر درفکر چاپ هستیدمادرخدمت هستیم”. ولی فکر نمی کنم به اندازه نجیب روشن صاحب طالع باشند. زیرا این هانه به اعتقادت قبلی خودپشت کرده اندونه رهبران دیروز راباتهمت ودشنام چوب کاری می کنند. کسی ملانصرالدین ویا Inter newsنیست که برای چاپ کتاب هائی درخدمت باشندکه نویسندگان به سازشان نرقصند.
تااینجاکه رسیدیم، بیهوده نخواهدبودیادآوری شودکه نفی گذشته دردوران شکست وهمچنان تکفیرِراهِ رفته سازمانی که خودبه آن وابسته وظاهراًبه آن عمیقاًدلبسته بوده ایم، ابداع نجیب روشن نیست وبه اندازه جنبش ترقی خواهانه سابقه دارد. حالا بافریادزدن بعضی ازاین افراد مبنی براینکه به راه خودوحزب خودفاداراست وغیره ولی عمده ترین نهادهاونمادهای همان حزب رابه بادتهمت های بی اساس می گیرد، تاریخ حزب راکه خودنیزدرمتن آن زیسته است، تخطئه می کند، شیوه مبارزه ای راکه سال هادرگرماگرم حوادث مال خودمی دانسته به یکبارگی نفی می کندودربرابرآن می ایستد، نمی شودگفت که” …به این ترتیب، نگاه او به قضایایی که میپردازد، نگاه متعهدانه از درون است.”. اتفاقاً بدترین دشمنان حزب ماهمیشه خودراظاهراًوفادارترین هاجازده اند. ارتدادبه اشکال وشیوه های گوناگون متبارزمی گرددتامرتدین نفس ارتدادخودراتبرئه کرده باشند. دیده شده که ازآنجائیکه نفی خودِراهِ رفته یاایدئولوژی کارمشکلی است وتوان استدلال ودرک تئوریک بیشترمی خواهد، این افراد بهانه ها، فاکت هاومثال های مجردی راپیدامی کنندتاروح راه رفته رانفی وتکفیرکنند چه بساکه فریادهم می زنند که به راه رفته خودوفاداراندوگویا، این جوش وخروش شان ازوفاداری به اصلالت وهویت اندیشه ای شان نیرومی گیرد. اگراین موضوع رابیشتر بشکافیم می شودیک سوال بسیارروشن وساده دربرابراین چنین افرادمطرح ساخت وآن این است که این نواقص راتازه درک کرده اندویادرزمان وقوع وعملکردآن هاآگاهی کامل داشتندوتنهاامروزاست که آن رابرملامی سازند؟ اگر جواب این است که درزمان وقوع حوادث ازماهیت پدیده ها درک وآگاهی داشتند، این سوال دربرابرشان قرارمی گیردکه چرادرهمان زمان این مطالب راافشانکرده وبرعلیه آن مبارزه نکرده اند؟ پس چرابه عضویت خوددرحزب به عنوان اعتراض پایان نبخشیده اند؟ بایدگفت که دراین صورت بابی شهامتی یامی ترسیده اندتاموردحمله قرارنگیرندویااینکه ازروی ابن الوقتی هیچ کاری نکرده وبه وضع تن درداده اند. اگردیروزشهامت نداشتندامروزباکدام رووآبرواین موضوعات رامطرح می سازند؟ آیاامروزادعاهای چنین افرادی ارزش این راداردکه به آن اعتناصورت گیرد؟ اومی گوید:”زمانی که کشورراترک گفتم منتقدنبودم ودرجمع بودم.”(ازکلیپ صوتی) (به یادمی آورم نوشته بسیارمنطقی وزیبای سیاسنگ راکه چندین سال قبل درموردیکی دیگرازاین گونه افرادبه نام صدیق رهپوطرزی درجهت ملامت کردن موضع خصمانه وتخطئه آمیزاونسبت به گذشته سیاسی اش درکادرهمین حزب دموکراتیک خلق افغانستان بود)راه دوم این است که چنین افرادادعامی کننددرآن زمان نمی دانسته اند؛ چنانچه نجیب روشن درکلیپ خودهمین کاررامی کند. امابازهم باچه فضاحتی وباچه بی اعتنائی ای نسبت به هوش وذکاوت خواننده هاوتماشاگرانش که فکر می کندهمه به ترهاتی ازاین قبیل باوردارند!؛ لطفاً چنین افرادبه مابگویندچه معجزه ای رخ دادکه این جنابان دراوج طراوت ذهنی خودگوسفندواردرقافله قرارداشتندوامروز عقل کل شده اند؟ نجیب روشن ادعاهای متعددی رامطرح ساخته است، چون: “ رهبران حزب بر صفوف خود اعتماد نداشتند، زیرا با نگرانی زیاد تصور میکردند که مبادا با داشتن پاسپورت از افغانستان بیرون شویم و در اروپا پناهندگی بدهیم. /…/ تکاندهنده اینکه در همان رژیم به “فرارهای قانونی” فرصت میدادند و در بدل رشوه در ردههای رهبری – از جمله در مرکز ادارهٔ استخبارات رژیم (خدمات اطلاعات دولتی/ خاد) امر صدور پاسپورت به غیرحزبیها و حتا “عناصر ضد انقلاب” داده میشد. /…/ نگارنده در مورد فساد در ادارات “خاد” که برخی از اشخاص بلند رتبهٔ آن اداره، از مدرک دادن پاسپورت و قبالهٔ منازل فروشی، به میلیونها افغانی درآمد داشتند، نوشته است.”(قبله سوم) می بینیدکه ادعاهاوتهمت هاسیلاب وارجاری می شوندونمی شوددرکادریک نوشته کوتاه به همه جواب گفت ونادرستی ها، نافهمی ها، دروغ ها، تفتین ها، شبه حقیقت ها، ابهامات، و… آنهارابرملاساخت. باآنهم دراینجاهمین نمونه بالاراقدری می شکافیم تامشتی شودنمونه خروار. جالب است که نجیب روشن اعتراف می کندکه می دانسته است که: به “فرارهای قانونی” فرصت میدادند، دربدل دادن پاسپورت رشوه می گرفتند وازمدرک دادن پاسپورت وقباله منازل شخصی به ملیون هاافغانی درآمدداشتندوغیره، پس اومی دانسته که چنین بوده(واین به فهم بسیاربالاهم نیازندارد)پس چرابرعلیه این همه فسادوانحراف وبی عدالتی وخیانت مبارزه نکرده است؟ کسی که می داندکه جرمی درحال وقوع است وباآن سرسازگاری داشته وحتی درجریان عمومی آن شریک باشد، مسلماًوبی هیچ تردیدی شریک جرم شناخته می شود. نجیب روشن باطرح این مطالب ناآگاهانه به اثبات می رساندکه به نحوی درجرم وجنایت وخیانت شریک بوده است ویااینکه دروغ می گویدوبه ویژه اینکه برای اثبات ادعاهای خودسندوثبوتی هم ندارد. جالب است که برای گریزازاین مسئولیت خطیر”راه گنجشکک” رابرای خودبازگذاشته ومی نویسد:” /…/ نگارنده در مورد فساد در ادارات “خاد” که برخی از اشخاص بلند رتبهٔ آن اداره، از مدرک دادن پاسپورت و قبالهٔ منازل فروشی، به میلیونها افغانی درآمد داشتند، نوشته است.” (قبله سوم)اینجااست که بایدمچ اوراگرفت: چه وقتی نوشته است؟ وقتی که دراروپالم داده بودوبه اصطلاح فرانسوی هاآب های زیادی اززیرپل هاگذشته بودیازمانی که این حوادث رخ می داد؟ (دراین موردبرمی گردم)
نجیب روشن درکلیپ ویدئوئی فوق الذکر میگوید:”..زمانی که برج های نیویارک ازهم فروپاشیدوامریکابه افغانستان لشکرکشید، روس هااجازه دادندکه برخی ازرهبران سابق حزب، دوباره فعال شوند.” (کلیپ ویدئوئی)این دیگر اوج چرندگوئی است، اوج بی ربط وبی منطق صحبت کردن است. آیالازم است به چنین هذیان گوئی ای جواب داده شود؟ واگر جواب داده شود، به چنین استدلال سخیفی آدم چه بگوید؟ من که راحت ازآن می گذرم. این بندراآوردم تاهمه ببینندکه این شخص چه می گوید.
سیاسنگ درجریان معرفی “قبله سوم”سطرهای اولیه سیزده موردرا به مثابه”نمای مینیاتوری” از قبله سوم انتخاب کرده است. من قصدندارم به همه این سیزده موردبپردازم، واین به دودلیل: یکی اینکه کتاب موردنظررانخوانده ام ومسلماًهرنوع ابرازنظری درموردآنهاناقص خواهدبودوثانیاًمی خواهم فقط به آن مواردی بپردازم که ازکادر”نمادمینیاتوری”بیرون شده وهرجمله، خودیک حکمی است که نجیب روشن سفته است. مثلاً:
مورد1:
“رهبران حزب برصفوف خوداعتمادنداشتند،…”(قبله سوم) معمولاً نویسندگان هرکلمه وهرجمله ای راکه می نویسند، دردرجه اول ملزم به ثبوت آن هستند.این دیگر جای بحث ندارد، ثانیاًاگر ازموضوع عمومی وبزرگی یادمی شودبائیستی به نحوی منطق موضوع مطروحه گنجانیده شود. نمی شودباقرینه سازی کودکانه وادعای صرف، گفت وردشد. مثلاًچگونه می توان ادعاکردکه می توان رهبری یک حزب طرازکارگری بودوبه صفوف اعتمادنداشت؟ اگرچنین اعتمادی وجودنداشته باشداصلاًچنین احزابی روی صحنه نمی آیندوگذشته ازآن ادامه حیات رهبری بستگی به همین صفوف دارد. رابطه این دوچنان درهم آمیخته وبه اصطلاح دیالکتیکی است که به مجردگسست اعتمادبین هردو، موجودیت حزب موردسوال قرارمی گیرد. درنتیجه چنین ادعاهائی ارزش آن رانداردکه درموردآن وقت صرف کنیم. نجیب روشن می نویسدکه: “…تکاندهنده اینکه در همان رژیم به “فرارهای قانونی” فرصت میدادند و در بدل رشوه در ردههای رهبری – از جمله در مرکز ادارهٔ استخبارات رژیم (خدمات اطلاعات دولتی/ خاد) امر صدور پاسپورت به غیرحزبیها و حتا “عناصر ضد انقلاب” داده میشد…”. (قبله سوم)بنازم آن وجدان(خالی)راکه هنگام وقوع چنین خطاهائی دربرابرچشمانش ازدردبه خودنپیچدوبرعلیه آن مبارزه نکند. آن وقت شماکجابودید؟ می گوید:” نگارنده در مورد فساد در ادارات “خاد” که برخی از اشخاص بلند رتبهٔ آن اداره، از مدرک دادن پاسپورت و قبالهٔ منازل فروشی، به میلیونها افغانی درآمد داشتند، نوشته است.”(قبله سوم)
درکدام زمان نوشتید؟ ده سال، بیست سال یاسی سال بعدازوقوع حادثه؟(دراین مورددربالاقدری نوشتم)اینجااست که دربرابرچنین لاطائلاتی می شودگفت: حنای بعدازعیدبه چه کارآید؟ چرادرزمان وقوع این حوادث که دروزارت امنیت دولتی حضورداشتید علیه آن مبارزه نکردید؟ لااقل چرابه مقامات بالائی به شمول دوکتورنجیب الله شهیدکه ریاست “خاد”رابه عهده داشت، ازاین وضع گزارش ندادید؟ حالادیگردیرشده است واین موضع گیری تان پشیزی ارزش ندارد. شما به قرارخودتان شاهدخطاهاوجنایاتی بوده ایدکه باآن سازش کرده اید. پس ارزش شمادرکجااست؟ دیده می شودکه دراین مقطع یادرموردگذشته دروغ می گوئیدودلیلی برای اثبات آن نداریدویااینکه، به طریق اولی، شماکسی هستیدکه درجنایت وگناه شریک بوده اید. راه دیگری نیست. به طورکلی بایدگفت که آنچه ازنجیب روشن دراین بندآمده است همه ادعاهای بی پایه وبدون اثبات ونهایتاًبسیارمغرضانه وغیراخلاقی است. من نمی گویم که اشتباهات ویاگناه هائی ازاین دست نبوده است. درتمام کشورهای دنیا، درتمام ادارات ودرتمام رژیم هاخلاف کاری وجوددارداماتاوقتی که این خطاهاوجنایات فردی باشدوسیستم راآلوده نکرده باشد، نمی توان آن رابه سیستم نسبت داد(واین کاری است که نجیب روشن می کند). این برخاسته ازطبیعت بغرنج انسان هااست. این خلاف کاری های شخصی رانمی توان خصوصیت ماهوی رژیمی دانست که شماهم ظاهراًتاآخرین روزهایش به آن وفاد اربوده اید.
سیاسنگ کتاب نجیب روشن را”، نگاه متعهدانه از درون”می داندفقط به دلیل اینکه”… در برابر دو جنبش چپ (مشتقات شعلۀ جاوید) و راستگرایان (تنظیمهای جهادی/طالبی) موضع قاطع دارد و نرمش – حتا دپلماتیک – به آنان نشان نمیدهد.” گیریم که موضع نجیب روشن بادوجنبش چپ وراست گرایان قاطع بوده است، آیااین قاطعیت موضع به اوحق می دهددروغ بگوید، تهمت بزند، افترانماید، حکم صادرکندودریک کلام به گذشته دوصدهزارنفرکه اعضای حزب دموکراتیک خلق افغانستان بوده اندبابی مبالاتی توهین روابدارد؟ این دیگر عدم تعهدبه درون است.
مورد2 :
“ادعای سودجوئی سلطانعلی کشتمند در رابطه با فروش طیارهٔ “دیسی ۱۰” آریانا، حرف تازه و تنها از آدرس قدوس غوربندی نیست. از قبل وسیعاً گفته میشد که موصوف از همان مدرک سود هنگفت برده است. /…/ در مورد استفادهجوئیهای کریمه کشتمند نیز حرفهایی وجود دارد. زمانی که نگارنده “مجلهٔ آزادی” را مدیریت میکرد، یکی از افغانان مقیم مسکو، در رابطه با قاچاق طلا توسط خانم کشتمند نوشته بود که او چگونه در میدان هوایی مسکو گرفتار شد و در بازداشت قرار داشت، تا اینکه به کمک حبیب منگل – سفیر افغانستان در مسکو – از بند رها گردید.”(قبله سوم)
نخست ازهمه بایدبگویم که تنهاکسانی می توانندچنین مسائل بااهمیت راچنین سبک، سرسری وبه شیوه بازاری تبلیغاتی ازاین زاویه مطرح سازندکه درسطح بسیارپائینی ازدرک عملکردپدیده های مطروحه شان قراردارند. مثلاًمی شوددریک سیستم دولتی یک فرد، درهرمقامی که باشدبتواندطیاره ای به این بزرگی رادورازنظرسهامداران شرکتی که به آن تعلق دارد، هیئت مدیره شرکت هواپیمائی،…وبه فروش برساندوبخشی ازآن رابه جیب بزند؟ به راحتی می شودگفت که کسانی که چنین طرح هاوادعاهائی دارنددونوع افراداند: یامبلغ ونشرکننده عملیات تبلیغی استخبارات معینی هستندوهدف معینی رابااستفاده ازسطح پائین درک عوام وآن هم به شیوه شایعه وآوازه تعقیب می کنند؛ این شیوه درهمه دنیامعمول است وآدم های عاقل دنیابه آن اعتناندارندویااینکه دسته دوم کسانی هستندکه ازروی جهالت وصرفاًبه مقصدضربه زدن به رقبای خود(ضمن اینکه ادعای برخوردسیاسی دارند)این ادعاهاوتبلیغات راکه برپایه دروغ مبتنی است جزءاستدلال خودمی سازند.
قبل ازنتیجه گیری درباره این ادعاهای نجیب روشن توضیحات زیرین راضروری می دانم:
شرکت هوایی آریانا یک شرکت سهامی (دولتی) و براساس قوانین دارای مقامات رهبری و اجرایی مختص به خود، چون مجمع سهمداران، هیئت مدیره و هیئت عامل و کارمندان خدماتی و پروازی و اداری که فعالیت ها و داد و ستدها، عواید و مصارف وفعالیت های روزمره آن راانجام میدادند، بودووزارت هوانوردی ملکی برفعالیت های آن نظارت عمومی داشت. شرکت هوایی آریانادرحدودچهل سال پیش تصمیم گرفت طیاره دی سی 10رابفروشدزیراعلاوه برعوامل دیگر، یک راکت ستنگرازسوی گروه های اخوانی مسلح بریک بال وماشین طیاره اصابت کرده وهواپیمارابرای ترمیم عمومی برای یک سال دریکی ازمیدان های هوایی پاریس مجبوربه توقف ساخته بود. برای پایان بخشیدن به مشکلات وجهت فروش طیاره ازسوی شرکت آریانا و رهبری وزارت هوانوردی هیئتی ده – دوازده نفری تعیین وبه قرارمعلوم به دوبی فرستاده شد. هیات پس ازانجام مذاکرات وچانه زنی هاطیاره رابه فروش رساندوپول فروش آن به حساب شرکت هوایی آریاناواردو سپرده شد. پس ازآن وزارت هوانوردی موضوع رابه شورای وزیران گزارش داد. اداره امورشورای وزیران گزارش رابه کمیسیون ترانسپورتی شورای وزیران که زیرنظریک تن ازمعاونان صدراعظم سرپرستی می گردیدبرای بررسی سپرد. کمیسیون ترانسپورتی متشکل ازوزیران ترانسپورت زمینی، هوانوردی ملکی، دفاع، داخله وامنیت بودکه زیرنظرمعاون مربوطه صدراعظم هفته یک بارجلسه میکردو گزارش کارهاوفیصله های خودرا مانندکمیسیون های دایمی دیگرشورای وزیران ازطریق اداره امورشورای وزیران به کمیته اجرائیه شورای وزیران می سپردکه زیرنظر صدراعظم درهرهفته تشکیل جلسه میداد. کمیته اجرائیه شورای وزیران پس ازبررسی ها هرگاه نواقصی درکارمی دیدآن را برای بررسی مجدد به اداره تفتیش وکنترول شورای وزیران می سپردوهرگاه درکارنقص قانونی به مشاهده می رسیدآن رابه دادستانی(سارنوالی) می فرستاد. بگونه ای که همه دست اندکاران این موضوع می دانند برادرم ازآغاز تا انجام هیچگونه تماس وارتباط مستقیم دررابطه به فروش طیاره آریانانداشته است.
دیده می شودکه روندفروش طیاره ومراحل مختلف آن چه مقدارمستحکم ودرهم تنیده بوده است. حالا این پروسیجربغرنج رادربرابرادعای نجیب روشن، بگذاریدوببینیدکه ادعای اومبنی براستفاده صدراعظم وقت افغانستان(سلطان علی کشتمند) ازفروش طیاره چه قدرمسخره، پوچ ، مبتذل وبی مایه است. این برخوردمبتذل وبسیارموذیانه برخاسته ازنیروهای دشمن وساخته های استخبارات کشورهائی است که برعلیه جمهوری دموکراتیک افغانستان درنبردبوده اندوماموران رخنه کرده آنهادرجنبش چپ افغانستان گاه گاهی آن رااززیرگردوغبارسال هابیرون می کنند وبه تبلیغات دروغین دم تازه می بخشند.
برای تکمیل این بخش لینک ویدئوئی رادراینجا می گذارم که سال هابعدازفروش هواپیمای دی سی 10 آریانادرداخل افغانستان تهیه شده وتمام جریان فعالیت وفروش آن راباجزئیات وبه شیوه مستندتوضیح می دهد. قابل یادآوری می دانم که این ویدئو مال ماوطرفداران حزب دموکراتیک خلق افغانستان نیست ودرشرایطی تهیه وپخش گردیده است که دشمنان داخلی دیروزحزب دموکراتیک خلق افغانستان درزیرچتراشغال امریکا درافغانستان مسلط بودند.
اماچرابرادرم سلطان علی کشتمندرابرای هدف قراردادن چنین تبلیغات انتخاب کرده اند؟ به نظرمن چون هیچ بهانه ووسیله ای برای بدنام ساختن اودرحوادث بسیارهیجانی وبحرانی ملی پنج دهه اخیرافغانستان دراختیارندارند، به این خس وخاشاک برای ایجاد دیوارتبلیغاتی متوسل می شوند. برای من جای سوال دراین است که نجیب روشن اگر وظیفه مشخصی دراین زمینه نداردچرااین موضوع روشن مانند آفتاب رابرای جعل وتخطئه حقیقت انتخاب کرده است؟ شایدنسنجیده است که وقتی چنین ادعائی رامطرح می سازد، لااقل افرادآگاه به اونسبت نادان بودن رامی دهندچون تفکیک این امرکه موضوع هواپیما نمیتوانداین قدرساده باشد، کاردشواری نیست.
امادرموردباصطلاح قاچاق طلاتوسط همسربرادرم سلطان علی کشتمند. این اتهام ازحداعلای دنائت برمی خیزد. چنین اتهاماتی را که نه تاریخ نه مشخصات ثابت کننده ونه هیچگونه دلایل واسناداثباتی داردمی توان برهرکسی، هرمقامی ودرهرزمانی واردکرد. منتها برای چنین طرح هائی بایدتن خودرادردنائت غوطه ورساخت. وانگهی اگر همسربرادرم چنین تمایلاتی می داشت چرادردورانی که همسرش مدت نزدیک به ده سال صدراعظم کشوربودبه چنین کارهائی متوسل نشد. من دراینجا هزاران وشایدملیون هاتن ازمردم افغانستان رادربرابرنجیب روشن قرارمی دهم که ازخدمات وبرخورداخلاقی برادرم سلطان علی کشتمندعالی ترین واحساسی ترین خاطرات رادارندوماهرجائی که می رویم به راحتی باآن برمیخوریم وبلاعث سربلندی ما می شود . بخش بزرگ نسل های پسین هموطنان ما در داخل و خارج افغانستان مستقیماًیاغیرمستقیم آگاهی دارندکه برادرم سلطان علی کشتمند صدر اعظم پیشین وهمسر وی کریمه کشتمند بویژه درسال های 1360 خورشیدی برابربه سال های 1980 میلادی درکاروزندگی خویش نمونه های برجسته ای ازکارمندان مفیداجتماعی درزمینه های اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی بوده اندوبه نفع توده های بزرگی ازمردم باوقف و ازخود گذشتگی، پاکی، نام نیکی و صداقت ایفای وظیفه کرده اند. درهمه یی این سال ها آنان چه درداخل وچه درخارج کشوردردوران پناهندگی زندگی خیلی ساده و متواضعانه داشته اند.
بایدعلاوه کنم که پس از بررسی وجستجوی حقوقی درمورد جعل و تقلب واتهام های انجام شده درچنین موارد، درمیابیم که درصورت ارائه مطلب به دادگاه مدنی، فردمسئول چنین ادعاهای دروغین و اتهام زنی هایی که بدون اثبات وعامدانه علیه شماری ازشخصیت های حزبی وازجمله برادرم نشروپخش گردیده است، می تواندمجرم شناخته شود. زیراتهمت زدن نوعی ازتلاش هابرای بدنام سازی است که بمنظور خدشه دارساختن حیثیت واعتبار، سابقه، خوشنامی، شهرت، نیک نامی وآبرومندی اشخاص انجام می گیرد. درصورتی که به دادگاه گذارش شود که اظهارات یاادعاهای نوشتاری درباره شخص یا اشخاص نادرست و دروغ است، دادگاه موضوع مطروحه راباتوجه موردارزیابی وتحقیق قرارداده و جانب مقابل راموردپرسش قرارخواهددادکه مسلماًپی آمدهای چنین برخوردی برای مفتریان سنگین خواهدبود.
سیاسنگ ازنجیب روشن نقل قول می کندکه:” ناگفتههایی دربارۀ …، زیرلایۀ رجعت عقیدتی داکتر نجیبالله، سلطانعلی، کریم میثاق و محمدرفیع به اسلام سیاسی…”
من نمی دانم این زیرلایه هاچگونه توضیح شده است. امامی دانم که دستگاه های استخباراتی دشمن ماهرازگاهی تبلیغات دروغینی علیه رهبران مابراه می انداخت که یکی آن گویاپیوستن برادرم سلطان علی کشتمندبه حزب وحدت اسلامی افغانستان بوده است. چنانچه قدوس غوربندی عضوفعال وپرسروصدای باندامین(علیرغم سابقه پرچمی اش)درکتاب خوداین ادعارامطرح ساخته است. عده دیگری ازافرادی که دراین پروژه دشمنان مردم ماسهم داشتنداین موضوع رامطرح ساختندوهیچگاهی نتوانستندآن رابه اثبات برسانند. این دروغ هم باگذشت زمان مانند یخ دربرابرآفتاب ذوب شد. وحالانجیب روشن بازهم این نوع تبلیغات رابدون هیچ مدرکی راه می اندازد.
بایدعلاوه کنم که گذشته ازهمه، گفته ها ونوشته های نجیب روشن آگنده ازابهامات وگَنگ گوئی ها برای گریزازمسئولیت است، اگر پای دادخواهی به میان آید، این گنگ گوئی نه تنهامسئولیت اورارفع نخواهدکردکه حتی ممکن است به مثابه دلیل مضاعف برسوء نیت تعبیرشود. اینک یک نمونه: “قبلاًگفته می شدکه: …” این”گفته می شد” بسیارموذیانه است؛ کی می گفت،درکجاگفته شده بود؟ چراگفته شده، برپایه کدام واقعیت گفته شده، کدام سند می توانداین “گفته می شد”راتقویت کندوغیره. مگرهرآنچه تبلیغات پاکستان ومخالفین درباره حزب ورهبران مامیگفتنددرست بوده است واثبات داردکه برای استفاده ازآن فقط”گفته می شد”رابرآن می افزایند؟
مورد3:
” اگر نجیبالله را ظاهراً پلینوم هژده بحیث رهبر حزب انتخاب کرد، محمود بریالی در کدام مجلس حزبی بهحیث رهبر جناح مخفی جای کارمل را گرفت و حتا مؤفق شد مذاکرات جبلالسراج را آماده و تسلیمی قدرت به افراد احمدشاه مسعود را تدارک ببیند؟/…/ موصوف به مثابهٔ یگانه “شهزاده” که بعد از وفات “پادشاه” به قدرت میرسد، مقام رهبری پرچمیها را اشغال کرد. مضحکتر زمانی بود که پس از مرگِ بریالی، “کاوه” (پسر ببرک کارمل) را در همان مقام در بخش اروپائی بالا کشیدند، کسی که هیچ شناختی از جامعهٔ افغانستان و حتا داخل جنبش چپ نداشت و در آوان نوجوانی از جانب پدر که مبادا از مقام ریاست جمهوریاش سؤ استفاده کند و او را بدنام سازد، به شوروی فرستاده و آنجا بزرگ شده بود.”(قبله سوم)
بنگریدبه این استدلال: محمودبریالی”درکدام مجلس”…! مجلس بی هویت وبی آدرس! چنین است کتاب نویسی ومستندنویسی به شیوه نجیب روشن. او نمی گویدکه این مجلس حزبی درکدام تاریخ، درکجاوباکدام مشخصات(مقام ومسئولیت اعضای جلسه، طرح های موجود، موجودیت انتخابات ویاانتصاب، آن هم ازجانب چه کسی،…)دائرشد. اومی گوید”درکدام مجلس”(!)کدام مجلس؟ آخراین آدم چه می گوید؟ همین است کتاب نوشتن؟ واما درباره مذاکرات جبل السراج: درکجا، درکدام روزنامه، درکدام کتاب، درکدام برنامه تلویزیونی کسی ثابت کرده است که محمودبریالی این مذاکرات راآماده ساخته است؟ این رامی گویندچرندگوئی زیراحتماًبایدبداندچون همه می دانستندکه دراین مقطع محمودبریالی بادیگران به ویژه باعبدالوکیل وزیرخارجه وسلیمان لایق معاون دوکتورنجیب الله وعده ای دیگردربسی موارداتفاق نظرنداشت؟ اگر قرارباشدمعیارکتاب نوشتن چرندگوئی باشد، الحق که نجیب روشن یک نویسنده زبده است.
اومحمودبریالی رابه شاهزاده ای تشبیه می کند که بعدازوفات پادشاه به قدرت رسیده است. بایدبه اوفهماندکه بریالی درزمان حیات زنده یادببرک کارمل به طورطبیعی رهبری یک بخش حزبی راکه منحل شده وفروپاشیده بودبرپایه فهم بزرگی که داشت وتجربه ای که به حیث عضوبیوروی سیاسی ومنشی کمیته مرکزی حزب دموکراتیک خلق افغانستان(حزب وطن)کمائی کرده بود، به طورطبیعی به عهده گرفت که مثال های چنین اقدامی درتاریخ جنبش های چپ کارگری فراوان وجوددارد. این جریان بسیارطبیعی بودوباشاهزادگی وولیعهدی رابطه ای نداشت. این هاخیال پردازی عامیانه نجیب روشن است. امیدوارهستم رفقائی که دراین سال هابامحمودبریالی رابطه نزدیک ترسازمانی داشتنددرمورداین ادعای مغرضانه وتوهین آمیزبنویسند.
امادرباره کاوه کارمل بازهم به یادنجیب روشن می آورم که ازحوادث سیاسی که تاحدودی به تاریخ پیوسته است”چوت انداز” سخن نگوید. این شیوه درست”کتاب نوشتن”نیست. اوطوری وانمودمی کندکه به طوراتوماتیک کاوه کارمل به علت اینکه فرزندببرک کارمل بودبه تخت سلطنت نشست. نه به طورقطع این طورنیست! بدنیست هنگام نوشتن کمی مانندانسان های باهوش بنویسیم. “نهضت میهنی”که بعدها”نهضت فراگیرترقی ودموکراسی افغانستان” نامیده شدقبل ازاینکه کاوه کارمل به حیث رئیس شورای اروپائی آن انتخاب شودچندین بارتجربه روسای دیگری راازسرگذشتانده بود. کاوه کارمل نه “پس ازمرگ بریالی” بلکه خیلی هابعدترازآن درروال عادی انتخابات درسال2012 به حیث رئیس شورای اروپائی این حزب انتخاب شددرحالیکه بریالی درسال2006 به ابدیت پیوسته بود.
موردچهارم:
” وقتی عبدالرشید آرین رئیس كمیسیون کنترُل حزبی، امور دفتری را به عبدالرشید وزیری (رئیس جدید) تحویل میداد، كلید الماری دوسیههای حفظ شدهٔ متهمین حزب را که به صدها پرونده و هزاران ورق میرسیدند، صرف در حضور صالحمحمد زیری به او تسلیم داد. آن اسناد، مدارک انکارناپذیری بودند که باید قانوناً به دوران میافتیدند و متخلفین مجازات میشدند؛ اما بنابر مصلحتهای نامؤجه که [در داخل کتاب] اشاره شد، هیچ متخلفی مجازات ندید. برعکس، کسانی که مغایر اخلاق و اصول حزبی مرتکب وحدتشکنی، فرکسیونبازی، رشوهستانی، اختلاس، سؤاستفاده از مقام، قتلهای عمدی، عیاشی و حتا تجاوز به نوامیس دیگران متهم بودند، نه تنها مجازات نشدند، بلکه ارتقای حزبی و دولتی نیز دریافت کردند.” (قبله سوم)
برای اثبات بی پایه بودن وازروی حدس وگمان نوشتن نجیب روشن دراین موردکافی است پرسیده شود: نخست چگونه می توانداین ادعاراباهمین مشخصات ثابت کندودیگر اینکه آیامی تواندنام های چندتن ازاین متهمین ومجرمین راکه دوسیه های شان دردوران مسئولیت رشیدوزیری(یکی ازبازوهای کاری شهیددوکتورنجیب الله)پنهان شده است ذکرنماید؟ هویدااست اگر قادربه این کارمی بودمسلماًآن رامی نوشت. این یکی دیگر ازنمونه هائی است که نشان می دهداین کتاب نجیب روشن یک کتاب جدی وقابل خواندن وآموختن ومسئولانه نیست.
مورددهم:
” سران و بزرگان دستگاه حزب و دولت برای کسب مقام و امتیاز، نوبت، استعداد و استحقاق را نمیشناختند. آنها برعلاوهٔ غضب مقامات عالی حزبی-دولتی، از داشتن منازل امن و راحت، سفرهای تفریحی، تداویهای برحق و ناحق رایگان به خارج و بورسهای تحصیلی برای فرزندان و حتا اقارب خویش، سودهای فراوانی بردند. /…/ همه تلاش داشتند هم تحصیل کنند و هم زنده بمانند و از بورسهای تحصیلی کشورهای دوست مستفید شوند. شکایتهایی وجود داشتند که اغلب بورسها به خانوادههای زورگویان و رهبران حزب داده میشوند. یک تن از کسانی که در این زمینه سر زبانها بود و پیهم انتقاد میشد، دومین فرد حزب و دولت رفیق سلطانعلی کشتمند بود. او علاوه بر برادران و سایر اعضای خانواده، حتا به فرزندان آشپزش نیز بورس تحصیلی به شوروی داده بود.”(قبله سوم)
نمی دانم نجیب روشن می داندیانه که ماهرسال هزاران بورس تحصیلی درکشورهای سوسیالیستی داشتیم. ازآن میان اگرفرزندان رهبران نیزازبورس هااستفاده می کردندکاربدی نبوده است. گرچه این انتقادکه بسیاردرسطح پائین وناشی ازنادانی بوده وقابل جواب گفتن نیست ولی ازآنجائیکه درباره برادرم نوشته است، خودراملزم می دانم دراینجا به جوابش بگویم: گرچه برادرم فرزندآشپزمنزل خودرابرای تحصیل نفرستاده امافرزندان ده هاوصدهاوهزاران آشپزوکارگرودهقان دیگر رابرای تحصیل فرستاده است. اگراین موضوع باهریک ازهزاران محصلی که درکشورهای سوسیالیستی دراین دوران تحصیل کرده اند مطرح شودبه ریش آدم خواهندخندید. زیرااگر ازفرزندیکی ازرهبران یادشود، آن هاازهزاران تن دیگریادخواهندکردکه فرزندان توده های مردم بوده اند. اما درباره برادران سلطان علی کشتمندبایدگفت که فقط دوبرادرازمیان شش برادردردوره صدارت سلطان علی کشتمندازبورس های تحصیلی استفاده کرده اند؛ آن هم باشرایط زیرین: دردوران حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان، یک برادرجوانترازمن به نام حمیدکشتمندبعدازطی دودوره کامل سربازی (بدون انقطاع وبدون بهانه گریزازوظیفه ورخصتی های اضافی آنهم درقطعات محاربوی) درقطعه سرحدی ولایت نیمروزودرحسین کوت شمالی بااستفاده ازبورس هائی که هرسال هزاران تن ازآن استفاده می کردندبرای تحصیل به شوروی رفت ودرختم تحصیل برای کاردروطن برگشت وتاآخردرانجا بود. برادرجوانترازاویعنی وحید کشتمندبعدازختم دانشگاه وچندین سال کارحرفوی درسازمان دموکراتیک جوانان افغانستان وروزنامه حقیقت انقلاب ثوربااستفاده ازیک بورس تحصیلی به جمهوری دموکراتیک آلمان رفت وبه دریافت دوکتورای اقتصادنائل آمدوبرای کاردردرون کشوربرگشت وتاآخر درآنجابود.
موردیازدهم:
” با توسعهٔ جنگ و تبدیل شدن کابل به حکومتهای تیپِ ملوکالطوایفی که حتا برخی بیعتکنندگان از جمله عبدالحق علومی ترور شدند، جنرالان و بلندرتبههای حزب در مشوره با “آمر مسعود” و اخذِ سفریههای دالری (میگفتند: دههزار دالر)، به سوی اروپا متواری شدند. دیری نگذشت که دو گروه مخالف به سرکردگی محمود بریالی و نورالحق علومی پدید آیند و دَورِ دیگر دستهبندیها و جناحبازیها آغاز گردد. با درگیر شدن بریالی و علومی در اروپا، سوال دیگری به وجود آمد: وقتی آن دو در تسلیمی قدرت به احمدشاه مسعود و مخالفت با مصالحهٔ نجیبالله متفقالرأی بودند، چرا بعد از تسلیمی قدرت و مهاجرت به اروپا به دو گروه دشمن تبدیل شدند: اولی “نهضت میهنی” را ساخت و دومی “حزب متحد ملی” را و تا آخر و سقوط دوم (جمهوری اسلامی) دشمنانه در برابر همدیگر قرار داشتند؟”(قبله سوم)
دراین گفته هاغلطی های فراوان، سوءنیت وبی اطلاعی ازوقایع وحوادث وجوددارد. این یک ترفندشناخته شده است که زمانی که یک فرددراستدلال درباره یک موضوع عاجز می ماند، بلافاصله به مبهم گوئی وخلط مطلب گذرمی کند. یک چنین وضعی رادرنوشته های نجیب روشن می توان دیدومثال آن رادرهمین تکه ازگفته هایش می توان یافت. اومی گوید”جنرالان وبلندرتبه های حزب” ازمسعودپول گرفتندواروپارفتند. ازاوبایدپرسیدکه نام حداکثرپنج نفررامی تواندذکرکندکه چنین کاری راانجام داده اند؟ مسلماً نه واین ابهامی است که درگفتارش وجودداردزیرااستثنائات رابه جای قواعد(ولوکوتاه مدت)می گذاردزیرایادکردن از”جنرالان وبلندرتبه ها”یعنی عده کثیری که قضاوت راازاستثنابیرون می برد.حالاشایددوسه نفری(درحدقیاس وگمان) دراین وضع قرارداشته اندکه به احتمال قوی ممکن است این نوع”کمک” صرفاًبرپایه احساسات هم تباری صورت گرفته باشد؛ این راکه نمی شودگفت: جنرالان وبلندرتبه های حزب.
ودرباره ادعای دیگرنجیب روشن: نهضت میهنی به وسیله یک گروه بزرگ ازمسئولین رده های مختلف سابق حزب دموکراتیک خلق افغانستان که درآن محمودبریالی ونورالحق علومی درکنارهم قرارداشتند، ایجادشد. بعدهانورالحق علومی حزب متحدملی راایجادکرد. حوادث آن طوری اتفاق نیفتیده است که نجیب روشن باایجادابهام برای نتیجه گیری دلخواه خودمطرح می سازد. نتیجه گیری دیگر وی درمورداینکه محمودبریالی ونورالحق علومی به دودشمن تبدیل شدندیکی دیگر ازآن حرف های مفتی است که فراوان به کارمی برد. اوبایدبداندکه دردنیای سیاست اختلاف وتفاوت نظروحتی انشعاب یک امر طبیعی است واستفاده ازکلمه دشمنی نشانه عدم آگاهی ازخصلت برخوردسیاسی متمدنانه درمیدان عمل است. برای اطلاع وی بایدگفت که نهضت فراگیردموکراسی وترقی افغانستان وحزب متحدملی درسال2010 دورازآن دشمنی ای که وی ادعامی کند، فعالیت های وسیعی رابرای وحدت مجددانجام دادندکه متاسفانه درمراحل نهائی بامشکلاتی برخوردکه باعت پایان روندوحدت خواهی شد.
مورددوازدهم:
“بریالی به مثابهٔ مهمترین چهره بعد از کارمل در میان پرچمیها، قبل از حوادثِ یازدهم سپتامبر همیشه از احیای ح.د.خ.ا. حرف میزد و با همان وعده و بهانه، حتا کمکهای مالی جمعآوری و محفلها دایر کرد. /…/ اما هیچ حرکت و اقدام عملی برای احیای حزب نکرد. دلیلش معلوم بود: استخبارات وقت شوروی که بریالی را “سرتیم” گروهی از رهبران و نظامیان برای تسلیمی قدرت به آمر مسعود مقرر کرده بود، به معنای آن بود که در تفاهمات امریکا-شوروی زمان گورباچف، نه تنها قدرت دولتی باید به مجاهدین سپرده میشد، بلکه چپ دیروز نیز باید از درون و بنیاد نابود و ویران میگردید”(قبله سوم)
دراین حرف های نجیب روشن درآغازیک دروغ کلان نهفته است. این دروغ کدام است؟ همین ادعای احیای حزب ازجانب محمودبریالی هیچگاهی مطرح نشده است. نه محمودبریالی ونه هیچ یک ازافرادبامسئولیت وآگاه پرچمی ازاحیاءحزب دموکراتیک خلق افغانستان سخنی به میان نیاورده اند. آنچه همواره مطرح بوده این است که حزبی بادیدایدئولوژیک وشیوه سازماندهی حزب دموکراتیک خلق افغانستان وبادرنظرداشت مقتضیات ومعیارهای دوران حاظرمدنظربوده است. عده ای ازمارفقائی که درغرب اروپا زندگی می کردیم (به شمول محمودبریالی) وبرای آماده ساختن اسنادپایه ای نهضت میهنی وبعداًنهضت فراگیردموکراسی وترقی افغانستان مشترکاًکارکرده ایم، هیچگاهی ترم “احیا”ی حزب دموکراتیک خلق افغانستان رابکارنبرده ایم. حزبی راکه فروپاشیده است هیچ کسی نمیتواندبازگرداند. اگرمامعتقدیم که هرپدیده ای زاده زمان خوداست، همه می دانیم که احیای حزبی که فروپاشیده است، جز رویاچیزدیگری نمیتواندباشد. امرمسلمی است که درسیاست بیشترازرویاپروری، واقعیت نگری بااهمیت تراست.
دراین رابطه یکی ازنقل قول های سیاسنگ ازکتاب نجیب روشن راموردتوجه قراربدهیم:
” در فصل دهم “قبلۀ سوم” سطر جالبی خواندم: “یگانه حزبی که کاملاً و از بنیاد فروغلتید، حزب دموکراتیک خلق افغانستان بود”.
بلی مانند هرفروپاشی دیگری این حزب هم ازبنیادفروپاشیدواگر ازبنیادفرونمی پاشید، فروپاشی نبود. دررابطه به آنچه گفته آمدبایدعلاوه کنم که تنهادیوانگان می توانندتصورکنند که آنچه رافروپاشیده می توان احیاکرد. این یک ساختمان فزیکی نیست که بتوان پایه هایش راازگِل یاسنگ یافولادساخت. این یک ساختاراجتماعی ودرنفس خودیک ساختارروانی است که پایه هایش درشرایط معین ودرزمانی معین ازروان اجتماعی شکل می گیرند. آن زمان وآن شرایط برای ابدبرگشتنی نیست. پس نجیب روشن که تهمت خیال پروری برای احیای حزب دموکراتیک خلق افغانستان رابه محمودبریالی نسبت می دهدبایدقدری حرف های خودرابسنجدواگر نمی داندبدنیست مقداری تحقیق کندتادرست بنویسد.
وقتی به اینجا می رسیم که نجیب روشن درباره استخبارات شوروی ومامورساختن بریالی و…برای تسلیمی قدرت به اخوانی هامی رسدآدم به این نتیجه می رسدکه اگرسروته این گفته هاراکنارهم بگذاریم به این نتیجه می رسیم که کسی که چنین مبتذل، بی سویه، عامیانه وبدون کوچکترین ذره ای ازمنطق وبی اطلاع ازتضادها وهمگرائی های سیاسی معاصرچنین بی مبالات چرندگوئی می کندبه ابتدائی ترین ارزش های نویسندگی هم اعتقادوپابندی ندارد.
دراخرسیاسنگ چنین نتیجه گیری کرده است :
“روایت “قبلۀ سوم” به چندین راز بسا بزرگتراز اشاراتی که در بالا آمده اند، پرداخته است. گمان میبرم با پخش این کتاب، گزارشگران زیادی چون انیسه شهید، سمیع مهدی، رزاق مامون، مصدق پارسا، مختار لشکری، کارکنان هشت صبح، اطلاعات روز، افغانستان انترنشنل و … خواهان پاسخهای فراوانی به پرسشهای شان از نجیب روشن خواهند شد.
گرچه من به اندازۀ نجیب روشن از درون این ساختار آگاهی ندارم و میدانم زندگی با هرگونه پیشگویی بیگانه است، میافزایم:
حزب دموکراتیک خلق افغانستان از تهداب فروپاشیده باشد یا نباشد، اگر هواخواهان، دوستداران و بازماندگانش فردا بخواهند “کنگرۀ سوم” را برگزار کنند، ناگزیر خواهند بود “قبلۀ سوم” را دستکم یک بار بخوانند، ولو در فرجام بر ٪۹۰ آن – به هر دلیلی – چلیپا بکشند.”
بااحترام صمیمانه ای که به سیاسنگ دارم باید بگویم که دست کم درباره اعضای سابق حزب دموکراتیک خلق افغانستان آن چنانی که پیش بینی کرده است، نخواهدشد؛ کنگره سومی درراه نیست.
بانوشته شما وحرف هائی که درباره این کتاب بین دوستان ورفقای ماتبادله خواهدشد، من متیقن هستم که اگرکتاب نجیب روشن مانند همین کلیپ ویدوئی اش باشد، وقتی اعضای سابق حزب بخواهنددرباره محتویات آن بدانند درمشوره های متعددبا هم دیگرراه ساده تری راانتخاب کرده فقط چندلحظه ای همین کلیپ ویدئوئی اش راخواهنددیدوباعصبانیت برلحظات ازدست رفته خودافسوس خواهندخورد.
تاآن حدی که من ازدومنبع ذکر شده درآغاز(معرفی کتاب به وسیله سیاسنگ وکلیپ ویدئوئی نجیب روشن)برداشت کرده ام کتاب قبله سوم نجیب روشن بادروغ شروع می شود وباژست دانشمندان به پایان می رسد(چون که درباره سرنوشت مارکسیزم هم گویانظریاتی دارد- کسی که درنوشته هایش انتباه نمی دهدکه ازمبادی مارکسیزم اطلاع وبرداشت درستی داشته باشد).
درآغازاززنده یادببرک کارمل درباه “قبله”نقل قول می کند(آن هم بالواسطه)؛ نقل قولی که حقیقت ندارد؛ دروغ است، زاده ذهنی مریض است، غیراخلاقی است، تهمتی است برعلیه ببرک کارمل؛ که به چنین گفته هائی هیچگاهی باورنداشت. درآخر گوئی درباره سرنوشت مارکسیزم هم گفته هائی داردکه متاسفانه درآن مورددرمعرفی نامه توضیح داده نشده است.
لطفاًخوب توجه کنید که نجیب روشن درپایان صحبت نارسیستی خوددرکلیپ ویدئوئی متذکره چه می گوید:”می خواستم درپایان چندمشخصه یااینکه بابیان دیگراینکه این کتاب”قبله سوم”چه تفاوت باکتب دیگری که دررابطه باحزب دموکراتیک خلق افغانستان نوشته شده دارد؟ بایدبه صراحت بگویم که قبله سوم که در154 صفحه چاپ شده، باوصفی که حجمش کم است اماازلحاظ درون مایه یامحتوی برابری می کند، حتی چربی می کندبالای تماماًکتاب ونوشته هائی که درباب حزب دموکراتیک خلق افغانستان ازجانب رهبران سابق نوشته شده است.” (کلیپ ویئوئی)
خوب شدکه نجیب روشن این راگفت ومراازنتیجه گیری درباره کتاب وگفته هاوشخصیتش بی نیازساخت؛ به گفته شاعر: کاسه چینی که صدامی کند/////خودصفت خویش ادامی کند.