دیدی گذرا بر اندیشه های اصلاحی در اسلام و جایگاه ی اسلام سیاسی
نویسنده: مهرالدین مشید
تروریسم بازتولید اسلام سیاسی و بی پایه بودن حاکمیت دینی
قسمت اول
هرچند اسلام سیاسی پس از فروپاشی شوروی در دهه ی هشتاد بزرگ ترین شکست را در افغانستان تحربه کرد و مداخله دین در سیاست را زیر پرسش برد؛ اما پس از حاکمیت طالبان در افغانستان و به شگوفایی رسیدن گروه های تروریستی و وضع محدودیت های شدید طالبان بر زنان و مردان، افسار بستن به آزادی های بیان و نقض حقوق بشری افراد، ناکارایی اسلام سیاسی به گونه ی آشکار به نمایش درآمده است. این تجربه ی ناکام ضرورت بازخوانی دین را برای جدایی از حکومت و رهایی دین از چنگال افراطیت بیش از هر زمانی ضروری ساخته است تا بدین وسیله بتوان دین را از تبدیل شدن به افیون توده ها رهایی بخشید و از سویی هم زمینه های فرهنگی تحقق ارزش های دينی در جامعه فراهم گردد. پس از شیوع تروریسم و افراطیت در زیر ردای اسلام و دخالت بی پایان دین در حکومت خلع سلاح اسلام سیاسی بیش از هر زمانی یک ضرورت تاریخی است. برای تحقق این هدف باید اندیشه های متفکران مسلمان را در این زمینه بازخوانی و نظریه ی دانشمندانی را پیگیری کرد که از گذشته ها بدین سو در این رابطه قلم و قدم زده اند.
برای رهایی از شر افراطیت و تروریسم باید افکار جمعی نه تنها در سطح جهان اسلام؛ بلکه در سطح کل جهان باید برضد این پدیده ی شوم بسیج نمود. این زمانی ممکن است که در روشنایی نظریه ها و افکار دانشمندان اسلامی که در سرزمین های مختلف از مصر تا سوریه، مراکش دست به بازخوانی متون دینی زد تا اسلام را از چنگال اسارت تروریسم رهایی بخشید.
تاریخ مبارزات ملت های شرقی نشان می دهد که جریان های سیاسی و فکری در کشور های آسیایی و افریقایی، بویژه در کشور های اسلامی در واکنش به تهاجم قدرت های استعماری در قرن نوزدهم به کشور های یادشده بوجود آمدند. دو جریان پیشتاز در این دوره ها یکی به رهبری عبدالوهاب نجدی و دیگری به رهبری سید جمال الدین افغان بوجود آمدند. بعدتر جریان های زیادی در جهان اسلام بوجود آمدند که به نحوی متاثر از دو جریان نوزایی یا سلفی و اصلاحی است. جریان نخستین بیشتر شکل فرهنگی را داشت و خواهان یک سلسله اصلاحات در دین بود؛ اما جریان دوم سیاسی بود و پس از تاسیس اخوان المسلمین در مصر اسلام سیاسی یعنی مداخله ی دین در حکومت از جریان یاد شده بوجود آمد. هرچند در این زمینه میان دانشمندان مسلمان اختلاف وجود دارد؛ اما سید قطب، مودودی، خمینی، سریعتی و سایر رهبران گروه های اسلامی در سراسر جهان در ضمن مبارزه با استعمار خواهان تشکیل حکومت های اسلامی در کشور های خود بودند.
بنیانگذاران و نظریه پردازان نهضتهای اسلامی بویژه سید قطب با توجه به شرایط آن روز طوری دریافته بود که برای نجات کشور های اسلامی از قدرت های استعماری، یگانه نسخه ی فکری اسلام سیاسی یعنی مداخله ی دین در دولت است. او با توجه به ناکارایی ها و ماهیت استثماری و استعماری نظام های سرمایه داری و سوسیالیستی آن روز برپایی نظام بر بنیاد اصول های اسلامی را یگانه راه برای تامین عدالت اجتماعی در جامعه های اسلامی تلقی می کرد. هرگاه او زنده می بود و وحشت طالبان و آخوند های ایران را زیر نام اسلام در افغانستان و ایران مشاهده میکرد. او بدون تردید مانند داکتر سروش، داکتر غنوشی در مورد اعتقادات و مبنا های فکری خود تجدید نظر می نمود.
طوریکه در بالا اشاره شد، تجاوز کشور های استعماری واکنش هایی را در برابر استعمار برانگیخت که باعث جبهه گیری های سیاسی در جهان اسلام شد و جریان های فکری را در قاره آسیا به بار آورد. چنانکه تجاوز ناپلیون فرانسوی به مصر، سرآغاز جبههگیریهای جریانهای مختلف فکری در این کشور شد. روشنفکران مصری در واکنش به تهاجم فرانسه در طیف های گوناگون فکری برضد استعمار فرانسه دست به مبارزه زدند. شماری با گرایش های چپ و شماری دیگر چون، شیخ محمد عبده به اصلاحات در اندیشۀ اسلامی و بازبینی میراث کهن تمسک ورزیدند. از سوی، هم همزمان با اشغال مصر توسط فرانسه، برخی از دانشجویان مصری برای آشنایی با علوم، فرهنگ و تمدنهای اروپایی به دانشگاههای غربی و بویژه فرانسه فرستاده شدند
و پس از بازگشت تحول فکری تازهای را در سرزمین خود بهوجود آوردند. همزمان با بازگشت این افراد، نهادهای دانشگاهی در مسیر پژوهشهای نوین قرار گرفتند. این متفکران کوشیدند آنچه را که در غرب فراگرفته بودند، در کشور خود به منصفه اجرا قرار بدهند. دانشآموختهگان از دانشگاههای اسلامی چون طه حسین، امین خلی، شکری عیاد و احمد خلفالله و غیره پس از بازگشت به کشور شان دست به نوآوریهای تازه در عرصۀ پژوهش اندیشۀ اسلامی زدند و ملاک های سنتی در تفسیر متون دینی را شکستند. دانشآموخته گان ازهری چون علی عبدالرازق نیز زیر تأثیر فضای بهوجود آمده، دست به طرح مباحث قدیمی زدند که از عموم آموزگاران سنتیشان بعید مینمود. همچنین پس از سقوط نیم قاره در دست کمپنی هند شرقی جنبش های دینی و ملی در آن قاره که امروز به دو کشور جداگانۀ هند و پاکستان تقسیم شده اند، بوجود آمدند. پیش از آنکه افکار و آرای دانشمندان یاد شده را مورد بحث قرار دهیم، بیرابطه نخواهد بود تا اندکی به پیشینه ی جریان های فکری در جهان اسلام اشاره شود.
برای نخستین بار حرکت سلفیه به رهبری وهاب نجدی در سال ( ۱۷۰۳ – ۱۷۸۲ ) در شبه جزیریه عربستان، شکل گرفت که هدف آن بازگشت به سلف صالح بود. نجدی که به شدت متاثر از اندیشه های ابن تیمیه بود و وی مجتهد مشهور قرن هشتم هجری بود. ابن تیمیه از نظریه پردازان و بنیانگذاران سلفی ها به شمار می رود.
وهاب نجدی با تاثیر پذیری از ابن تیمیه نظری عقل ستیزانه با اسلام داشت و مخالف سرسخت تصوف و عرفان بود. وی مبارزه با شرک و خرافات را از محور های اصلی مبارزاتی خود قرار داده بود. جنبش سنوسی در شمال آفریقا به رهبری محمد بن علی سنوسی در سال های ( ۱۷۹۱ – ۱۸۵۹) ظهور کرد که اعتقاد به سلف صالح داشت و ضد استعمار غربی، بویژه ایتالیا، بود. پیش قراول حرکت یاد شده عمر بن خطاب در لیبی در سال های ( ۱۲۷۵ ۱۳۵۰) بود که برضد استعمار غرب رزمید. این جنبش از دیگر جنبشهای اصلاحی اسلامی بهویژه از نظر ابزارها و اهداف عمیقتر و مؤثرتر متمایز تر بود و مراکز مذهبی آن در شمال آفریقا، سودان، کیپ ورد و برخی دیگر از کشورهای اسلامی گسترش یافت. این جنبش متاثر از احمد حنبل و افکار غزالی بود.
مصر
رفاعه طهطاوی از رجال برجستۀ علم و ادب در روزگار محمدعلی خدیوی مصر به شماره میرفت. رفاعه طهطاوى به عنوان دانشجوی الازهر در سال 1826م هیئت دانشجویان اعزامی از قاهره به پاریس را همراهی کرد و چند سالی آنجا اقامت داشت. طهطاوی پس از بازگشت، برای بهبود وضعیت طبقه کشاورز و اصلاح نظام آموزشی در مصر، دههها کوشش کرد و اندکی پس از مهاجرت سید جمالالدین اسدآبادی به مصر از دنیا رفت. آثاری که در زمینه اندیشههای سیاسی به زبان فارسی نوشته شده، طهطاوی را نواندیش و از پیشگامان اندیشه نو سیاسی برشمردهاند، چنین تصویری را در آثاری به زبانهای دیگر نیز میتوان مشاهده کرد. او در یک خانوادۀ فقیر در مصر سفلی زاده شد. نسبت به خانواده، در سال ۱۸۱۷ راه قاهره را در پیش گرفت و مانند نیاکان خود در دانشگاه الازهر به تحصیل پرداخت. او مدتی سردبیری روزنامۀ رسمی مصر «وقایع الاتفاقیه» را برعهده داشت. از میان طهطاوی، دو اثر آن حیز بیشتر است. اولین کتاب «تخلیص الابریز من تلخیص باریز» و دیگری «مناهج الالباب المصریه فی مناهج الآداب العصریه». این دو اثر که اندیشههای ورزی و تجربههای او را از دنیای غرب و مقایسۀ آن با کشور مصر بهشمار میرود. این کتاب نشان می دهد که آقای طهطاوی از آرای متفکران دورۀ روشنگری اروپا در قرن هجدهم بسیار متاثر شده است. طهاوی نه تنها یکی از پیشگامان بیداری فکری در فرآیند بازاندیشی سنت بود، بلکه در اسلام پژوهی نیز نقشِ او نقطۀ عطفی را در تشخیص جایگاه عالمان و تحقیقات به شمارش میرود. او که خود به فقه اسلامی تسلط داشت و رسماً شافعیمذهب بود، باور داشت که با شرایط نوین زمانه، هم نیاز و هم مشروع است. طهطاوی مانند شاه ولی الله خواستار گشودن دوبارۀ باب اجتهاد شد. او حتا یک قدم پیشتر نهاد و پیشنهاد می کند که تفاوتهای میان اصول شریعت و حقوق طبیعی وجود دارد، اما نه حقوقی که قوانین اروپایی بر اساس آن انجام می شود. هدف طهطاوی این بود که فقه اسلامی میتواند در مسیر سازگاری با نیازهای زمانه مورد تفسیر قرار گیرد. طهطاوی اولین متفکر مصری است که از طریق بازاندیشی پاره ای از سنتهای دینی جا افتاده تر در میان جامعۀ بسته ی مصر بود که باب های تازه ی فکری را در مصر گشود. بعد از وی، روشنفکران دیگر مصری با الگوگیری از دامنۀ مباحث مطرح شده توسط طهطاوی را وسعتِ بیشتر بخشیدند. باید گفت که افکار طهطاوی دربار حکومت، جامعه و وطن نه یکسره بازنگری در سنن و معارف کهن مصری و اسلامی بود و نه بازگویی طوطیوارِ نکاتی که از فرانسویان آموخته بودند.
روند سید جمال الدبن افغانی در سال های (۱۸۳۸ – ۱۸۹۷) جنبش دیگری بود که برای دفاع از اسلام برآمد و در صدد اصلاح اندیشه اسلامی افتاد. سه مصلح و مجتهد و اصلاح گرای دیگر چون محمد عبده (۱۸۴۸ ۱۹۰۵) بارویکردی عقلانی و گرایش اشعری، محمد رشید رضا (۱۸۶۵ ۱۹۳۵) با گرایشی سلفی و تلفیق عقلانیت عبده است که در صدد ابهام زدایی از تفکر اسلامی افتاد. از چهره های برجسته و شاگردان دیگر سید عبدالرحمان کواکبی است که اهل سوریه بوده و ملازم عبده بود. محمد عبده از پیشگامان جنبش اصلاحی در اسلام و از شاگردان نامور سید جمالالدین افغانی و از پیش کسوتان حرکت اصلاح اندیشۀ اسلامی در مصر، در سال ۱۸۴۹ در خانوادهای میانه رو در روستای محله نصر واقع در بحیره، زاده شد. وی از پدر ترکمن و مادر عرب بود. عبده در میان سنتهای اسلامی و ملی مصر از یکطرف و جریان تجددخواهی از سوی دیگر، مجبور به کنارهگیری از پاره ای از باورهای کلاسیک شد و برای انطباق سنتهای اسلامی و جریان نوخواهی، چند کار عمده را انجام داد: عبده برای انطباق شریعت با نیازهای عصر، این پندار رایج در میان مردم را که گویا دروازۀ اجتهاد مسدود شده است، نادرست و زیانآور خوانده و بر سر این نکته با علمای سنتی الازهر به مناقشه برخاست. او برای انطباق شریعت با شرایط جدید، دو اصل را پیشنهاد می کند: نخست اصل مصلحت که در فقه مالکی برآن بیشتر صورت گرفته است و دوم تلفیق آرای مذاهب چهارگانه برای سازگاری اجتماعی آن با مسایل. سپس وی با تفسیر عقلانی از آموزههای شرعی توانست تا ترکیبی از عقلگرایی کلاسیک و آگاهی سیاسی- اجتماعی مدرن را در پیش گیرد و با چالش کشیدن متون قدیمی: عبده کتب فقهی را که در عصر رکود و جمود مردم به نگارش درآمده بود، به انتقاد گرفت. وی تأثیر آنها را در جامعه سلبی میداند و مدعی است که موجب انحراف عقل میشود.
عبده از نخستین کسانی است که حکومت را مدنی میدانست و برای امت یا نمایندگان امت حق نصب و عزل حاکم را قائل بود. به نظر او بهترین نوع حکومت، حکومتی است که در تحقق عدالت موفقتر باشد و در اسلام شکل خاصی از حکومت مقرر نشده است؛ اما او رعایت دو اصل مهم شورا و خیرخواهی و صداقت حاکمان در ساختار حکومت اسلامی را ضروری می دانست. وی حکومتی را که بدون خواست مردم و با نفوذ مراکز قدرت روی کار آمده باشد، از نظر شرعی باطل شمرده و اطاعت از آن را واجب ندانسته است.
قاسم (۱۹۰۸-۱۸۳۶) شخصیت برجستۀ دیگر مصر زمانی که دست به اصلاح گری زد که افکار سنتی حاکم بر مصر، تمام ساحات زنده را تحت پوششِ خود قرار داده بود و تجدد با سنت در جمیع عرصه ها سرِ ستیز داشت. او با تمام نیرو به مصاف افکار سنتی رفت. یکی از موضوعات عمده در آن روزگار، حقوق زنان، آزادی های عمومی آنها و جایگاه آنها در منظومه معرفت دینی بود. در آثار عبده و طهطاوی، آرا واندیشههایی مییابیم که بعدها در ادبیات مربوط به زن رایج میشوند. در کشاکش سنت و تجدد، دستههایی از متفکران مصری، در گستره جامعه، وطن، مسایل اجتماعی و حقوق و آزادی زنان، به تفکر سنتی پشت کردند و نگاههای جدید پیرامون مسایل فوق در بستر سنت دینی شکل گرفت.
در این میان، شیخ علی عبدالرازق (۱۹۶۹-۱۸۸۸) که دانشآموختۀ دانشگاه الازهر و قاضی دادگاه شریعت بود، با نوشتن کتاب «الاسلام و اصول الحکم» از برچیده شدن خلافت دفاع و تفکر حاکم سیاسی بر اندیشه مردم را به نقد گرفت. علی عبدالرازق ادعای عدم وجود حکومت در شریعت اسلامی را نداشت، بلکه میگفت باید حکومت را از خلافت جدا کرد. کتاب فوق که در سال 1925 یعنی یکسال بعد از سقوط خلافت نگاشته شده است، چنین اعلان کرد که خلافت جزء اصول دین و ارکان شریعت نبوده و در اسلام سیاست از دین جداست.
عبدالرازق مسألۀ حاکمیت اسلام(ص) بر مسلمانان را در مدینه، ولایت و حکومت روحی میداند که بنیاد و منشای آن همان ایمان قلبی است که جسم را نیز تابع خود میگرداند، ولایت جسمی است که هیچگونه ارتباطی با قلب و ایمان ندارد. در نتیجه علی عبدالرازق با طرحهای جدید دربارۀ نظام سیاسی اسلام و مودل ایده آل آن، بر فهم سنتی حکومت و خلافت در اسلام شورید و کوشید تا نگاه اسلام به مسألۀ خلافت و سیاست را در مسیر دیگری به حرکت درآورد.
طه حسین یکی از پیشگامان استفاده از تمدن غرب و یکی از بزرگترین ادیبان و متفکران عرب در قرن بیستم بود. یکی از پیشگامان پیروی از تمدن غرب و یکی از بزرگترین ادیبان و متفکران عرب در قرن بیستم بود. او ابتدا در پانزده سالهها به الازهر رفت و در آنجا منطق، اصول فقه و دروس گوناگون را آموخت. با نوشتن رساله یی دربارۀ ابوالعلا معری، سند دوکتورای خود را به دست آورد و سپس از طرف دانشگاه ی مصر به فرانسه فرستاده شد و در دانشگاه ی «مونپلیه» در جلسات درس فوکو شرکت کرد. وی از آنجا به پاریس رفت و چهار سال دیگر را در دانشگاه ی سوربن گذراند. وی در پاریس در نشست های درس امیل دورکهایم جامعه شناس معروف فرانسوی حضور مییافت. در واقع، پیام اصلی کتاب فوق آن بود که آنچه در ادبیات عرب به شعر جاهلی معروف شد، حیات عربهای پیش از اسلام را تمثیل کرده، نمیتواند. بلکه آنچه به شعر جاهلی معروف شد، ساخته و پرداخت داستانسرایان میباشد. طه حسین نگاه نقادانه پیرامون سنتِ دینی در پیش گرفت و با طرح نظریه های جدید، بخشی از مقدسات اسلامی را زمینی جلوه داد. کتاب «فی الشعر الجاهلی»ِ وی که در سال ۱۹۲۵ منتشر شد، او را به جنجالی ترین متفکر عرب و مصر مبدل ساخت. این کتاب، قرآن کریم را به بشری نزدیکتر نشان می دهد.
احمد خلفالله شاگرد خولی نیز با پژوهش قرآن به مثابه یک متن ادبی، دیدگاههای تازه درباره داستانهای قرآنی مطرح کرد. خلفالله میگفت: مردم میتوانند به راستی اسلام و قرآن باور داشته باشند، البته بیآنکه به ثقه بودن داستانهای قرآن اعتقاد داشته باشند. وی در کتاب «الفن القصصی فی القرآن» نوشته است: آن چه در قصه های قرآنی از مسایل تاریخی به چشم می خورد، جز آن چه مسیحیان از تاریخ می دانستند، چیز دیگری نیست. به باور او آن چه پیامبر مسیحیان می دانست، تنها واقعیت ها و حقایق گذشته نیست. خلفالله از جمله متفکران دیگر اسلامی است که میگوید: روایاتی که دربارۀ قصص قرآنی وارد شده، به عنوان موعظه، حکمت و ضربالمثل است، عقل انسان حق دارد آنها را کنار بگذارد یا از آن بیخبر باشد و یا از آن انکار کند. این قرآن نه کتاب علم است و نه کتاب تاریخ و نه کتاب نظریه سیاسی، چیزی است که پژوهشهای فوق برای اثبات آن میباشد.
حسن حنفی، یکی از متفکران برجستۀ مصری است که دارای پروژۀ فکری برای خود در جهان عرب میباشد. حنفی در سال (۱۹۳۵) در مصر زاد ه شد. در رشتة فلسفه در دانشگاه قاهره آموزش دیدند و سپس به فرانسه رفت و دکتورای خود را در رشتة فلسفه از دانشگاه سوربن با نوشتن دو اثر تحت عناوین «تأویل الظاهریات» و «ظاهریات التأویل» که در سال ۲۰۰۶ آنها را به نشر سپرد، به دست آورد. حنفی آثار زیادی از خود بر جای مانده است.
“التراث والتجدید” در چهار جلد، “من العقیده الی الثوره”، “النقل الی الابداع”، “موسوعه الحضاره الاسلامیه”، “علیمین ولیسار فی الفکر الاسلامی”، “من النص الی الواقع” و “من النقل الی العقل”از کتاب های مشهور او به شمار می رود. پروژه فکری حنفی که به چپ اسلامی موسوم است و دارای سه بُعد عمده است: بازسازی علوم اسلامی، نقد سنت در پرتو مسایل و مسوولیتهای عصر جدید میباشد. او به تاریخ اسلامی میتازد و به غربشناسی که در حقیقت طرح تمدنی اوست، تاکید می نماید.
در نتیجه ی ظهور جریان چپگرا در غرب، گروهی از متفکران مسلمان در صدد همخوان کردن اندیشۀ اسلامی در بخش اجتماعی و خصوصیات آن نسبت به مسایل اجتماعی با جریانی بود که حنفی از اساتید نصر حامد ابوزید متفکر معروف مصری، با طرح این نوع بینش در منظومه اندیشه ی اسلامی، به مصاف سنت دینی رفت تا لبه تیز آن را بر فرق سنت بکوبد. بعد از طه حسین جریانی در مصر پدیدار گشت که با ادبیات علمی قرآن را به پژوهشگرفت. این حرکت با پیدایش نصر حامد ابوزید وارد مرحلۀ اولیه شد. نصر حامد ابوزید متفکر، دارای پروژۀ قرآنی و استاد دانشکدۀ ادبیات دانشگاه قاهرۀ مصر بود که دارای پروژۀ فکری خاص در جهان عرب میباشد. ابوزید برای شکستن حصار گفتمان غالب و سنتی در جهان اسلام تلاش کرد که افق معرفتی جدید را پیریزی و شناخت علمی و تاریخی را به نصوص تبدیل کند. ابوزید دربارۀ قرآن میگوید: این متن از جامعۀ خود جدا نیست، از فرهنگ خود جداست و از اولین گیرنده آن جدا نیست، اساس کتاب همین است. او در ادامه میگوید این متن را نمیتوان در فرهنگ پس از خود ایجاد کرد، مگر اینکه خود را در فرهنگ زمانِ خویش شکل میدهد، و از همینجا نتیجه میگیرد که قرآن محصول فرهنگ زمانهی خویش است و باید آن را در بستر تاریخی و فرهنگی زمانِ خود تفسیر کرد. او در کتاب جنجالیاش «مفهوم النص» همانگونه که است، وحی و قرآن را تاریخی میبیند و آن را نیز از یاد نمیبرد. او معتقد است که متن قرآن با واقعیت پیوندی اساسی دارد. لذا برای شناخت مفاهیم قرآنی، شناخت واقعیتهای (زمان نزول) امری لازم و ضروری است.
بازاندیشی شریعت و نسبت آن با دموکراسی، حقوق بشر و جایگاه زنان در محراق توجه ی ابوزید قرار دارد. او از قرآن و سنت آنچه را فقها اثبات و آن را تفسیر کرده اند، احکام پیشااسلامی خوانده و میگوید که برخی از آنها از قانونهای روم سرچشمه گرفتهاند و در سنتهای داخلی جذب میشوند. به باور او برخی دیگر از آنها هم به سنتهایی مرتبط هستند. وی اذعان میکند که در دوران مدرن که دوران حقوق بشر و احترام به تمام بدن انسان است، اعضای بدن یا اعدام را نمیتوان مجازات دینی و الهی به حساب آورد. سرانجام او میگوید: این ادعا که مجموعۀ متون دینی برای همۀ جوامع مسلمان است، صرف نظر از زمان و مکان الزامآور است. این به این معنا است که به محصول فکری انسان صفت الهی داده میشود.
این سیر تفکر با ورود محمد ارکون (زادهٔ ۱ فبروری ۱۹۲۸ در بنی اینی – وفات ۱۵ سپتامبر ۲۰۱۰ در پاریس)وارد مرحلۀ قدیمی شد. پژوهش ارکون پیرامون اندیشۀ اسلامی نمای دو شخصیت گذشته به بازآفرینی اندیشۀ اسلامی محدود نماند؛ دیدگاه های وی در ارتباط شکستن ویژگی های کلاسیک متون دینی در چهارچوب ویژگی های هرمنوتیکی غربی نیز صورت پذیرفت. کار و پروژۀ ارکون دینی است که هدف وی رهیافت تازه به سوی ابهام زدایی از تفکر اسلامی باشد. با پدید آمدن گفتمان های گسترده در زمینه ی حقوق بشر، دموکراسی، آزادی بیان و روابط بین الملل نگرش های تازه ای در جامعه اندیشی اسلامی شکل گرفتند. متفکران تلاش کردند تا برای هماهنگی این اندیشه های جدید با اسلام بپردازند.
ارکون با طرح بازاندیشی اسلام، درصدد ساختارشکنی نااندیشیدهها در تفکر اسلامی برآمد. آنچه از کتاب «الا مفکر فیه فی الفکر الاسلامی» وی برمیآید. به گمان ارکون، موضوعاتی که در تفکر اسلامی به آن اندیشهها مانند حکومت، قانون جامع و مدنی، بایستی آن را از یوغ سنتی و جزماندیشانه جدا ساخت و راهی به سوی ساختارشکنی رادیکال ذهن و جامعه در جهان اسلام معاصر نشان داد. از نظر ارکون، مباحثی چون وحی، سرشت قرآن، سکولاریسم و فردگرایی به سبب دیدگاه غالب راستکیشی در فرهنگ اسلامی، همه از زمره موضوعات تاریخ نااندیشیده به حساب میآیند که روی آنها کار نشده است.
حرکت اصلاح در مصر در واپسین توسعه خویش اخوان المسلمین به رهبری حسن البنا را در سال ۱۹۲۸ تأسیس کرد. اخوان معتقد بود که از راه تربیت افراد اسلامی در جامعه می توان به حکومت اسلامی رسید. اما در سال ۱۹۵۲تقی الدین نبهانی حرکتی را ضد اخوان به نام حزب التحریر در فلسطین ایجاد کرد که سر لوحۀ کار این حزب را بر سیاسی اسلام و زنده کردن خلافت از دست رفته شکل می داد. از نظر وی خلافت مقدماتی بر سایر وجایب است. زیرا در نبود یک حکومت و نظام سیاسی بر بنیاد شریعت امکان تطبیق سایر احکام ممکن نیست.