فضیلت سیاسی و افغانستان
در نخست بدانیم٬ ماکیاولی در شهریار و گفتارها٬ در واقع اندرز سیاسی نگفته است. هرچند با دید سطحی چنین دریافت می شود – در حقیقت ماکیاولی آنچه در دنیا سیاست جریان دارد را٬ واقعیت سیاست دانسته و بیان کرده است.
فضیلت در سیاست: عبارت از توانایی٬ عقلانیت٬ و شهرت و قدرت می باشد. توانایی جوهر ذاتی انسانی است که نمیشود٬ آن را آموخت و عقلانیت سیاسی کسب علوم سیاسی دانشگاهی می باشد. که شهرت و قدرت در جوامع توده و نخبه فرق ژرف دارد. زیرا در جوامع توده٬ چون اکثریت با چشم دید که می بینند و قضاوت می کنند تا بصیرت و نبوغ عقلی٬ ریا و مکر وسیله هدف یا قدرت می باشد. اما در جوامع نخبه شهرت همانا از ماهیت محبوبیت که خدمت است٬ پدیدار می شود.
سیاست فاقد حقوق: بدون شک حقوق مهار کننده در برابر سرکشی های قدرت است٬ اما اینکه حقوق چگونه ابزار قدرت نگردد٬ منوط می شود به سطح آگاهی بلند اکثریت مردم٬ و اینکه سرشت قدرت فساد آور است٬ توماس هابز فیلسوف انگلستانی٬ فلسفه وجودی دولت را٬ از عالم حیوانی و دیو سیرتی انسان می گیرد: که انسان را گرگ انسان تبیین کرده است.
در نتیجه و افغانستان:
تا زمانیکه افکار عمومی افغانستان٬ در فراسوی سمت٬ قوم و باور سیر نکنند و «ما» یعنی قوم گرایی و سمت «من» منفور که حالت متعالی همانا ملت یا ما پدیدار نشود٬ در واقع جمهوریت و انتخابات به مثابه زهر می ماند که کشور را٬ بسوی تجزیه سوق می دهد و حقا که تجزیه در افغانستان بدترین تجربه خواهد بود.
گرفته شده از: روان درمانی تا بلوغ سیاسی در افغانستان
محمدآصف فقیری