تجمع گروه های تروریستی در شمال؛ بستر سازی برای جنگ های جدید نیابتی
نویسنده: مهرالدین مشید
جغرافیای شمال زیر پاشنه های تروریسم و سکوی بازی بزرگ دیگر
افغانستان پس از حاکمیت طالبان به لانه ی امن گروههای تروریستی بدل شده و همه گروههای تروریستی فعال در پاکستان و دو طرف مرز دیورند و حتا بیرون از آنها وارد این کشور شده اند. گروه های یادشده از حمایت کامل گروه ی طالبان و داشتن پایگاه ها در سراسر افغانستان برخوردار اند؛ اما جابجایی این گروهها در شمال افغانستان نگرانی های کشور های مشترکالمنافع را به بار آورده است. مقام های کشور های یادشده بر رغم داشتن تعامل سیاسی، تجاری و اقتصادی با طالبان هر از گاهی نگرانی شان را در این باره ابراز کرده و برای گشایش این بن بست تشکیل حکومت فراگیر در افغانستان را به طالبان ارایه کرده اند. چنانکه در این اواخر (۴ جوزای سال روان) کامچیبیک تاشیف رئیس کمیته امنیت ملی قرغیزستان در نشست سران امنیتی کشورهای مستقل مشترکالمنافع در بیشکک گفت: «تمرکز تروریستها در ولایات شمالی افغانستان به ابعادی رسیده است که تمامیت مرزهای جنوبی کشورهای مستقل مشترکالمنافع را تهدید میکند.»
کشور های مشترکالمنافع به شدت نگران موجودیت صدها پایگاه های گروههای تروریستی در شمال افغانستان اند و هراس از راه اندازی یک جنگ جدید نیابتی یا بازی بزرگ دیگر از سوی سازمانهای تروریستی بینالمللی و «حامیان پشت سر آنها» در منطقه دارند. هرچند انتقال و جابجایی گروههای تروریستی در صفحه های شمال افغانستان از زمان کرزی با حمایت اتمر وزیر داخله ی وقت و غنی آغاز شده بود تا ریشه های ایدئولوژیک تروریسم در شمال، کاشته شوند و پس از زمان خروج غربی ها از افغانستان بهانه هایی برای دخیل بودن امریکا در بازی استخباراتی و رقابت های ژئوپولیتیکی و مقابله با رقبایش دررمنطقه وجود داشته باشد.
پولیس ملی افغانستان به تاریخ ۲۴ حوت سال ۱۳۹۵ فهرستی از ۲۴ گروه ی تروریستی در افغانستان را به پولیس بین الملل یا اینترپول تسلیم کرد که دارای ۳۲ مرکز آموزش تروریستی با ۸۵ رهبر برضد افغانستان در پاکستان فعال بودند. بر بنیاد این فهرست نزدیک به ۱۶۸ گروه بزرگ و کوچک در افغانستان به فعالیت های تروریستی مشغول بودند. شمار جنگجویان این گروهها ۶۰ تا ۱۰۰ هزار تن ذکر شده بود که بر ضد دولت افغانستان می جنگیدند. این گروه ها شامل گروه ی طالبان به رهبری ملاهبت الله معاونین سراج الدین حقانی، رئیس شبکه حقانی و ملا محمد یعقوب، فرزند ملامحمد عمر؛ طالبان مربوط به مولوی منصور؛ طالبان مربوط به ملا رسول و معاونان او ملا بازمحمد حارث معاون نظامی و ملا منصور دادالله، ملا شیرمحمد آخندزاده و عبدالمنان نیازی معاونان سیاسی فعال در ولایات های هرات، فراه، بادغیس، فاریاب، هلمند، زابل، غزنی و پکتیا؛ گروه های پیوسته به داعش مانند، گروه های سابق سرحدی پاکستان به نام لشکر اسلامی، جماعت الحرار، کرم ایجنسی، خیبرایجنسی، اورکزی ایجنسی، هنگو و پیشاور؛ تحریک طالبان پاکستان مؤسس بیت الله مسعود، همکار با گروه های القاعده، آمو، تحریک طالبان، پاکستان، سپاه صحابه، لشکر جهنگوی و حرکت الاجهاد الاسلامی؛ القاعده؛ آمو؛ جنبش اسلامی یا حزب حرکت اسلامی ازبکستان، بنیان گذار آن جمعه نمگانی و طاهر یولداش و رهبر فعلی “مجاهد عثمان غازی” فعال در بدخشان، تخار، قندوز، میمنه و غورماچ و پیوسته با داعش؛ حرکت الجهاد الاسلامی، موسس فضل الرحمان خلیل و قاری صفی الله اختر؛ حزب اسلامی خالص به رهبری انورالحق خالص؛ لشکر طیبه: خطرناکترین گروه پاکستانی و کشمیری به رهبری حافظ محمد سعید؛لشکر اسلامی: مربوط خیبر اجنسی و مؤسس آن مفتی منیر شاکر، رهبر موجود منگل باغ؛ گروه تروریستی هندی به نام عبدالعظیم و شهید بری گیت؛ جنبش اسلامی ترکستان شرقی همکار نزدیک طالبان و القاعده جیش محمد: گروه آزادیخواه کشمیر به رهبری مولانا مسعود اظهر؛ شبکه حقانی به رهبری سراج الدین حقانی. به مثابه ی بازوی ارتش پاکستان؛ امارت اسلامی وزیرستان، به رهبری حقانی؛ سپاه صحابه پاکستان، پشتیبان سیاسی لشکر جهنگوی و مخالف سرسخت شیعیان؛ تحریک نفاز شریعت محمدی(سواد) به رهبری صفی محمد؛ اتحاد جهاد اسلامی مدعی کنترل مناطق سرحدی میان افغانستان و تاجکستان؛ لشکر جهنگوی: مؤسس آن حق نواز جهنگوی و اسحق مالک. ضد شیعه حرکت المجاهدین به رهبری “فضل الرحمان خلیل” نزدیک به آی اس آی؛ گروه محاذ فدائی شاخه ای از گروه ملا دادالله و موسس ملا نجیب الله یا عمر خطاب؛ بریگارد گوریلائی ۰۵۵ که اعراب مربوط القاعده در گذشته مستقر در قطعه ریشخور و قلعه جنگی بلخ و امارات قفقاز به رهبری “دوكو عمروف” فعال در روسیه و قفقاز بودند. در همان زمان گروههای چچنی، آمو یا حزب اسلامی ازبکستان و قزاقستان همه به داعش پیوسته بودند. منشای این جنگ ها پول عربستان و کشورهای اطراف خلیج فارس بود و است و بخش زیاد آن به جیب جنرالان پاکستانی می رفت.
با به قدرت رسیدن طالبان در افغانستان اکنون گروه های یاد شده به شمال منتقل شده و در ولایت های شمال کشور از پنجشیر تا بدخشان، کندز، تخار، فاریاب و … مستقر گردیده اند. هر یک از این گروه ها حالا در ولایت های یاد شده دارای پایگاه های نظامی اند. حالا امریکایی ها در این مورد نگرانی ندارند؛ زیرا براساس متن توافق امضا شده میان آمریکا و طالبان، این گروه متعهد شده که با گروههایی که آمریکا تروریستی میداند مقابله کند. از سویی هم جو بایدن، رئیس جمهوری آمریکا و ناتو تاکید کردهاند است که به پروازهای شناسایی و در صورت لزوم، حمله های هوایی علیه “گروههای تروریستی” در خاک افغانستان ادامه خواهد داد. اشتباه ی راهبردی امریکا برای همکاری با پاکستان و طالبان برای مبارزه با داعش ریشه در معاهده ی ننگین دوحه دارد. از همین رو حالا آمریکا با ریختن چهل میلیون در هفته به کیسه ی گروه ی طالبان، این گروه را بدیل جمهوریت و درفشدار جنگ نیابتی خود تلقی می کند.
منطقه های شمال افغانستان از زمان بازی بزرگ اول میان تزار در دور پطر کبیر و بریتانیا و بعد هم در زمان تهاجم شوروی به افغانستان و پس از آن در زمان حضور امریکا در افغانستان از اهمیت برخوردار بود و اکنون هم در تنگاتنگ رقابت روسیه و چین با آمریکا با توجه به دهلیز واخان و جغرافیای مناسب آن برای جنگ های نیابتی بر اهمیت آن افزوده شده است؛ بلکه ولایت های شمال افغانستان بویژه کندز کنونی و کهندژ پارینه با توجه به موقعیت استراتیژیک آن از زمان های پیشین بدین سو دارای اهمیت بوده است. کندز و کاپیسا در واقع دو پایگاه ی مطمئن برای آزادی خواهان ملی برضد مهاجمان از سکندر تا هوچی ها، ساسانی ها، چنگیزی ها و صفوی ها بوده که هر از گاهی با از دست دادن یکی، دیگری به سنگر دفاع در برابر مهاجمان بدل شده است.
با توجه به اهمیت شمال بود که استخبارات پاکستان بحیث وارث انگلیس در منطقه علاقمندی خاصی به آن دارند. چنانکه در دور نخست حکومت طالبان هزاران افراد وابسته به گروههای طالبان و لشکر جنگوی، سپاه صحابه، جیش محمد و دیگران در شمال افغانستان جابجا شدند. آن جابجایی ها نیز بنا بر اهداف راهبردی و استفاده های جیوپولیتیک از این منطقه صورت گرفته بود. حادثه ی دشت لیلی و انتقال چندین هزار جنگجوی طالبان و هم پیمانان آن از کندز به کراچی و پشاور بر اساس توافقنامه ی پاکستان و امریکا در زمان سقوط طالبان گواه ی آشکار بر اهمیت شمال و بازی های نظامی و استخباراتی در این منطقه است.
شمال افغانستان در دور کنونی نیز از اهمیت فوقالعاده ی جیوپولیتیک برخوردار است و نه تنها محور جنگ های استخباراتی و نیابتی میان روسیه و چین و آمریکا است. از سویی هم نزدیکی نیرو های مقاومت در شمال و دسترسی آنان به کانال های لوژستیکی کشور های مشترک المنافع بر اهمیت آن افزوده و به دلیل دوری شمال به کانال های لوژستیکی کشور های غربی، طالبان بحیث عقبه ی بازی بزرگ در حال وقوع برگزیده شده است. جابجایی گروههای تروریستی در شمال و ایجاد صدها پایگاه از سوی تروریستان با توجه به رقابت های تنگاتنگ روسیه و چین با امریکا پس از درگیری ها در اوکراین هر روز گمانه زنی های آغاز بازی بزرگ جدید را در منطقه رقم می زند.
تنش ها میان قدرت های منطقه و جهان بر اوضاع شمال افغانستان تأثیر جدی داشته و این بستگی به افزایش تنش ها در سطح منطقه و جهان و رویارویی چین و روسیه و ایران با آمریکا و هم پیمانانش دارد. در این میان بر جبهه ی مقاومت است که چگونه می تواند، با استفاده از این فرصت ها و با ایحاد تحرکات تازه موفق به روبیدن گروههای تروریستی از شمال شود. در این صورت کشور های مشترک المنافع ناگزیر به حساب باز کردن با جبهه های مخالف طالبان خواهند شد. در غیر این صورت بن بست جاری ادامه خواهد یافت و این بر روحیه ی همکاری مردم در میان هم و با جبهه های مقاومت تأثیر منفی بر جای می گذارد. در این حال قرعه ی فال به نام طالبان و حامیان خارجی آنان زده خواهد شد.
هرچند هنوز پیش از وقت است تا دورنمای این بازی را تعریف و تفسیر کرد؛ اما احتمال هایی وجود دارد که رخداد های یاد شده در نزدیک مدت یا دور مدت معادله های تغییر و تحول را شتاب می دهند و یا کند می سازند. از جمله تشدید اختلاف های درونی طالبان و بزرگ شدن فاصله میان شبکه های گوناگون آن و از سویی هم شدت حمله های جبهه های نظامی مخالف طالبان آلترناتیف هایی اند که در بهم زدن معادله ی کنونی نقش تعیین کننده دارند. البته تحرکات و فعالیت های جبهه های مخالف طالبان برای نابودی هسته های مهم طالبان، ایجاد سنگر های جدید و از سویی هم بسیج مردم، نویسنده گان، تحلیل گران و خبرنگاران و در ضمن کسب کمک ها از سوی کشور های مشترکالمنافع تأثیر جدی و آشکار بر تحولات آینده ی افغانستان و کشور های منطقه دارد. در این میان اختلاف میان شبکه های ملاهبت الله و حقانی از یک سو و اختلاف میان جناح های ملا برادر و هبت الله و در کل میان قندهاری ها و هلمندی ها بر سر تقسیم منابع و ثروت دولتی، معادن، قاچاق مواد مخدر و نحوه تقسیم پول های داده شده از جانب کشورهای حامی آنان، بر شتاب و کندی بازی ها در شمال و موثریت و عدم موثریت آنان تأثیر حتمی بر جای می گذارد.
افزایش ناآرامی ها در آنسوی دریای آمو و تشدید حمله های تروریستی در کشور های مشترکالمنافع صبر کشور های آذربایجان، ارمنستان، اوزبیکستان، بلاروس، تاجیکستان، روسیه، قرغیزستان، قزاقستان و مولداوی را لبریز کرده و معادله ی دوجانبه را تغییر می دهد. از همین رو طالبان تا کنون مواظب گروههای تروریستی در شمال افغانستان اند؛ اما این مواظبت دایمی نیست؛ زیرا گروههای تروریستی در شمال وابستگی های استخباراتی گوناگونی دارند که کنترول آنان از سوی طالبان ناممکن است. از این رو حامیان خارجی گروههای تروریستی در حفظ و بهم زدن معادله ی کنونی در افغانستان و بویژه در شمال این کشور حرف نخست را می گویند و طالبان یارای ممانعت آن را ندارند. طالبان با سایر گروههای تروریستی که در جنگ بیست ساله با آمریکا همکار طالبان بودند، تعهد های ایده ئولوژیک و میثاق های راهبردی دارند و هر یک خود را در پیروزی طالبان دخیل می دانند. بنابراین شکستاندن آن پیمان ها از سوی دو طرف ساده نیست و بلکه شکستاندن آن از نظر. گروه های تروریستی همکار طالبان یک عمل ضد اسلامی تلقی می شود. یکی از دلایلی کوتاه آمدن طالبان در برابر خواست پاکستان مبنی بر بازداشتن تی تی پی از حمله به این کشور موجودیت همچو میثاق ها بوده است.
از آنچه گفته آمد، افغانستان زیر حاکمیت طالبان در حال تبدیل شدن به کره ی باروت است و اندک ترین جرقه به آن منطقه را به آتش بدل می کند. از همین رو است که کشور های منطقه و جهان چه موافقان و چه مخالفان طالبان هر کدام به نحوی خوان تعامل با طالبان را هموار کرده اند. هرچند در عقب این تعامل بهره برداری های سیاسی، اقتصادی و امنیتی از منابع زیر زمینی افغانستان قرار دارد؛ اما در کل وجهه ی بازدارنده گی را دارد؛ زیرا مقام های کشور های منطقه و جهان می دانند که حساب باز کردن با گروه های تروریستی بازی با آتش خطرناکتر از بازی با دم اژدها است. این در حالی است که جهانیان سوختن پاکستان را در آتشی به تماشا نشسته اند که هیزم آن بدست نظامیان این کشور واریز شده است. کشور های منطقه و جهان باید بدانند که گاو تروریسم جز عارق می زند و هیچ گاه شیر نمی دهد. بدون تردید طالبان اکنون در جال تروریسم گیر مانده اند و نه تنها قادر به نجات خود و نجات افغانستان و مردم آن نیستند؛ بلکه درگیری طالبان در هر جنگ نیابتی برنده ندارد. زیرا جنگ های نیابتی گروههای جهادی بر ضد شوروی و چنگ های نیابتی طالبان بر ضد امریکا و حالا هم جنگ های نیابتی تازه با درفشداری داعش در کشوری به نام افغانستان که حالا به کشتزار تروریستان جهانی بدل شده است، نتیجه ی ملموسی به بار نخواهد آورد. در این بازی ها از دوران بازی بزرگ نخست تا دور دوم و سوم بازی کنان از گذشته تا امروز شکست های وحشتناک و روی سیاهی های ننگین را تجربه کرده اند. بنابراین منطقی خواهد بود تا کشور های منطقه و جهان بجای رقابت با یکدیگر و دامن زدن به جنگ های نیابتی در افغانستان، بدور از تعامل های سیاسی فریب آلود با طالبان این کشور را از شر تروریسم نجات بدهند و به کمک مردم آن بشتابند. جهان بداند که طالبان نه مشروعیت ملی و نه هم مشروعیت بین المللی دارند. نظام سلطه گر، تک قومیی، انسان ستیز، آموزش دشمن گروه ی طالبان، بویژه دشمنی های آشکار این گروه با حقوق بشری زنان گواه ی آشکار بر نبود پایگاه مردمی این گروه و دلیل زوال آن است. بنا براین گروه ی طالبان برای انجام یک ماموریت استخباراتی توظیف شده اند. جهانیان نباید با گرفتن نقد، نصیه را به بهای بازی با سرنوشت مردم افغانستان از دست بدهند و در فردا ها نزد مردم افغانستان خجل و شرمسار بمانند. یاهو