سقوط طالبان در پرتگاه جهنم زبان ستیزان تاریخ
نویسنده: مهرالدین مشید
زبان ستیزی طالبان نشانهء نامسلمانی و تبارگرایی آنان
طالبان طی یک حکمی به اداره های دولتی دستور داده اند که با آغاز سال جدید تمامی نامه ها و نام های اداره های دولتی به زبان پشتو که زبان بین المللی است، نوشته شود و تاکید کرده اند که هر کس از این حکم تخطی کند مجازات شده و از کار برکنار می شود. طالبان در واقع با صدور این حکم دشمنی آشکار خود را با زبان فارسی اعلان کردند. این فرمان پس از به زیر افگندن نام دانشگاه بلخ صادر شده است و ممکن شاهد این چنین فرمان های دیگر نیز باشیم.
هرچند طالبان در گذشته هم با فارسی میانهء خوب نداشتند و بازهم کوشش می کردند تا سیمای اصلی خود را زیر نقاب اسلام پنهان کنند تا سیمای اصلی شان بحیث یک گروه متعصب قومی آشکار نشود.؛ اما این فرمان نقاب از سیمای آنان را به زیر افگند. این فرمان ثابت ساخت که گروهء طالبان نه به اصالت های زبانی و فرهنگی افغانستان و نه به اسلام و ارزش های اسلامی احترام قائل اند. کارکرد های طالبان نشان می دهد که این گروه ماموریت استخباراتی دارد و و از اسلام استفادهء ابزاری برای رسیدن به اهداف قومی می نمايند.
فارسی ستیزی در افغانستان پیشنهء تاریخی دارد و این زبان هر از گاهی در سطح های گوناگون دولتی و غیردولتی با سرد مهری و دشمنی زمامداران و سیاستگران متعصب و قوم گرا قرار گرفته است. با تاسف که داستان فارسی ستیزی در افغانستان غم انگیز و پرماجرا و اما پر از فراز و فرود بوده است. این بار طالبان با بین المللی خواندن زبان پشتو و وضع یک سلسله مقررات اجباری در دفتر های دولتی چون نوشتن نامه ها به زبان پشتو و برکناری رئیسانی که با زبان پشتو بلدیت ندارند، خواستند، به فارسی ستیزی عبای اسلامی بپوشانند و جنگ برضد زبان فارسی را به گونه ای رنگ دینی بدهند. هرچند زبان فارسی از گذشته ها بدین سو در افغانستان آماج حمله های زمامداران متعصب و سیاستگران کور دل و شیطان صفتان ماجراجو قرار گرفته است؛ اما هیچ گاهی تا کنون این چنین در گلوی زبان فارسی تیغ ابریشمین گذاشته نشده بود. اینکه در هر برهه ای از تاریخ سیاه کاران فرهنگ ستیز و انسان دشمن به بهانه های گوناگون کوشیده اند تا کاخ با شکوهء زبان فارسی را ویران کنند و مانع رشد و بالنده گی آن شوند؛ شاید آنقدر شگفت آور نباشد؛ اما تیغی را که اکنون طالبان در گلوی زبان فارسی نهاده اند، بی پیشینه است.
با تاسف که زبان فارسی در افغانستان پیچ و خم های دشواری را پیموده و ناملایمات زیادی را تحمل کرده است. این زبان در طول تاریخ بویژه پس از دوران احمدشاهء ابدالی و بویژه دوران شاه امانالله و نادرشاه و تا کنون به نحوی دچار دشواری هایی بوده است. هر از گاهی محمود طرزی ها و مومند های بدنام و زبان ستیز در افغانستان ظهور کرده اند تا خواسته و ناخواسته دست در دست قدرت های شیطانی داده اند و آتش نفاق قومی و زبانی را در کشور شعله ور ساخته اند. نه تنها در گذشته های دورتر؛ بلکه در سال های اخیر پس از حکومت کرزی و غنی با وجود آزادی بیان در این کشور، به دلیل فعالیتهای پشتوگرایانه دولتمردان، این زبان نتوانست جایگاه واقعی خود را در سیاستهای دولت افغانستان پیدا کند؛ اما زبان فارسی در گذر زمان به رغم هجوم واژههای عربی و انگلیسی و سایر زبان های بیگانه، همچنان اصالت خود را حفظ کرده و بحیث یک عنصر مهم پیوند دهنده مردمان فارسیگوی ایران، افغانستان و تاجیکستان جایگاه خود را حفظ کرده است. البته به این دلیل که زبان فارسی با توجه به ظرفیت های سرشار از جاذبه و سلاست و روانی ای که داشته، توانسته علاقمندی گویشوران دیگر را در کشور و حتا بیرون از کشور به خود جلب کند و از زیر خاک و خاکستر زبان ستیزان هرچه سرافرازتر سربلند کند و به مثابهء رود خروشان هرچه مواج تر به پیش حرکت کند.
هرچند فارسی ستیزی پیشینهء طولانی دارد؛ اما زبان ستیزی در افغانستان؛ داستانی غم انگیزتر داشته و هر از گاهی زبان فارسی مورد خشم و بی مهری زیرکانهء زمامداران و سیاستگران زبان گرا قرار داشته است. با تاسف که با به قدرت رسیدن طالبان دور تازه ای از فارسی ستیزی در کشور آغاز شده و حتا گفته می توان که بی پیشینه تر از گذشته است. طالبان خواسته اند تا با فارسی ستیزی روح طرزی و مومند را در روح ملاهیبت بدهند تا او ژرفتر از اخلاف خود در اسفلی السافلین جهنم زبان ستیزان سقوط کند و جایگاهءنخستین را در فهرست زبان ستیزان احراز نماید. شاید برای شماری کلمهء اسفلی السافلین شگفت آور باشد؛ انتخاب این واژه به دلیل وجههء زبان ستیزی ملاهیبت زیر نام اسلام است. در حالی که زبان ستیزان دیگر زیر چتر ملیت اعلان جنگ با زبان فارسی داده بودند و نه اسلام.
فارسی ستیزی برای نخستین بار در دورهٔ امویان آغاز شد، حجاج بن یوسف طی دستوری، استفاده از زبان فارسی را برای امور دیوانی دولت منع نمود. ابوریحان بیرونی در الآثار الباقیة عن القرونِ الخالیة اینچنین نگاشتهاست: «وقتی قُتیبه بن مسلم، سردار حجاج، بار دوم به خوارزم رفت و آن را بازگشود، هرکس را که خط خوارزمی مینوشت و از تاریخ و علوم و اخبار گذشته آگاهی داشت، از دَم تیغِ بیدریغ درگذاشت و موبدان و هیربدان قوم را یکسر هلاک نمود و کتابهاشان همه بسوزانید و تباه کرد، تا آنکه رفتهرفته مردم امّی ماندند و از خط و کتابت بیبهره گشتند و اخبار آنها اکثر فراموش شد و از میان رفت.” در آن زمان، تفکری میان اعراب وجود داشت که ستیز با زبان فارسی از زمان پیامبر اسلام آغاز شده بود؛ از ابوهریره این حدیث نقل شده که: «ناخوشترین سخن نزد خداوند فارسی است، زبان شیطان خوزی است، زبان آتش نشینان بخارایی و آن بهشتیان عربی اند .»[۱] این در حالی است که بسیاری از حدیث های منسوب به ابوهریره ثقه ای نیست.
شاعران و پژوهشگر ادبی کشورما بدین باور اند که فراز و نشیبهای تاریخی پشتونسازی زبان در افغانستان و به حاشیه راندن فارسی
نتیجهء دشمنی بین زبان فارسی و زبان پشتو نیست؛ بلکه این نتیجهء سیاه کاری و فضولی سیاستمداران متعصب و حکومتداران امارتمحور و پشتونتبار است که با بازی های زبانی سیاست های قومی خویش را توجیه میکنند. زبان فارسی در منطقه های گوناگون قلمرو خود، قبل از مرگ نادر افشار، سرنوشت و سرگذشت یکسان داشت؛ اما این زبان پس از سال۱۷۴۷ با تشکیل حکومت مستقل به دست احمدشاه ابدالی در یک مسیر پر از فراز و فرود و ورطه پر از حادثه قرار گرفت. از آن تاریخ تاکنون حدود ۲۵۸ سال سپری شده؛ در تمام این مدت فرمانروایی بر مقدرات مردم افغانستان به سلاطین و شاهانی سپرده شد که زبان مادری شان پشتو بوده است. حاکمان یادشده در این مدت، نسبت به زبان فارسی ، شیوه های رفتار متفاوتی داشته اند. برخی از آنان رفتار عاری از تعصب و برخی دیگر برخورد خصمانه و ستیزه جویانه نشان داده اند. درمجموع، این ۲۵۸ سال، از لحاظ برخورد حکومت ها با زبان فارسی، به سه دوره تقسیم می شود. دوره اول، از آغاز تشکیل حکومت به دست احمدشاه ابدالی در سال۱۱۲۵ ش تا به حکومت رسیدن نادرخان از خاندان محمدزایی (۱۳۰۸ ش)؛ دوره دوم، از سال ۱۳۰۸ ش تا روی کارآمدن کمونیست ها و کودتای نورمحمد ترکی (۱۳۵۷ ش)؛ دوره سوم، از ۱۳۵۷ ش تاکنون. این سه دوره وجه مشترک داشته که همان عدم حمایت حاکمیت ها از زبان فارسی بوده، هرچند در سراسر مدت این دوره ها، زبان فارسی زبان رسمی و زبان دربار بوده است. حاکمان سیطرهء جوی پشتون زبان فارسی را بر حداقل ۹۰ درصد مردم افغانستان تحمیل کرده اند. این تلاش ها تا زمان حکومت شیر علی نتیجه نداد و زبان پشتو جانشین زبان فارسی نشد و برعکس شاهان ناگزیر شدند تا به انزوای زبان پشتو تن بدهند.
فارسی ستیزی برای نخستین بار در این کشور از اواخر قرن نوزدهم میلادی و در زمان حکومت امیر شیرعلی خان و عبدالرحمان خان با حمایت انگلیسیها آغاز شد. دورانی که در آن، پیوند قبیله و استعمار عرصه را برای فارسی زبانان تنگ ساخت. در نتیجهء تحرکات امیر حبیبالله خان، تلاشهای عصر نادرخان و تحریکات محمدگل خان مومند وزیر وقت، تلاش زیادی براي رسمی شدن زبان پشتو و جایگزین شدن آن به جای زبان فارسی صورت گرفت؛ اما پویایی و گستره زبان فارسی سبب شد تا تنها به تصویب ماده 35 مبنی بر موظف بودن دولت در تقویت زبان پشتو از طریق برنامه مؤثری در فصل مربوط به حقوق و وظایف مردم بسنده شود.
شماری بدین باور اند که چالش سیاسی زبان فارسی در افغانستان در ز مان محمود طرزی(۱۹۳۳ـ ۱۸۶۵میلادی) از سرداران محمدزایی تبعیدی امیرعبدالرحمن خان در زمان سلطنت امیرحبیبالله آغاز شد که از ترکیه برگشت و به چهرۀ پرنفوذ مقتدر دربار سلطنتی امیر امانالله خان تبدیل شد. او نخست از سال ۱۹۱۱ تا سال ۱۹۱۸ مدیر مسوءول جریده سراج الاخبار، بود و بعد در زمان امان الله به وزارت خارجه رسید. طرزی پنجصد شمارۀ سراج الاخبار را به زبان فارسی منتشر کرد. او نخستین چالش سیاسی و اولین دیدگاه تبعیض آمیز و نادرست خود را در مورد زبان فارسی در مقالۀ خود در سراج الاخبار چنین ارائه کرد: «وقتی اعلیحضرت احمدشاه بابای غازی، بتأسیس و استقلال سلطنت افغانیه کامیاب شد، امورات دفتر داری و کارهای کتابت و میرزایی، و جمله نوشت و خوان دولتی، که اساس امور دولت بر آن موقوفست، بزبان فارسی، و بدست همان مردمان فارسی زبان ایرانی الاصلی بود که از یادگارهای حکومت سابقه ایران باقی مانده بود….معلوم جهان است که جهانیان، ملت ما را افغانستان و ما را افغان میگویند.
با پیروی از نظریه های محمود طرزی بود که امان الله خان در لویه جرگۀ جلال آباد (۱۹ اپریل ۱۹۲۳ ) هنگام تصویب نخستین قانون اساسی به نام “نظامنامۀ اساسی دولت افغانستان” از تعمیم زبان پشتو سخن گفت و بعد انجمنی را به نام “مرکه پشتو ” برای انکشاف زبان پشتو تأسیس کرد. وی بجای احترام گذاشتن به هر دو زبان بحیث زبانهای رسمی کشور، برعکس یک اقدام نادرست و تبعیض آلود کرد. طرزی به گونهء غیرمسئولانه زبان فارسی در افغانستان را زبان عاریتی و رسمیت آنرا یادگارهای حکومت سابقۀ ایران تلقی میکند. طرزی بحیث روزنامه نگار شناخته شده با افتادن در دام قبیله مرتکب اشتباه بزرگ شد و با این سخنان خود لکهء ننگی بر دامن یک روزنامه نگار و نویسنده است.
در حالی که فرهنگ غالب این سرزمین، فرهنگ فارسی بود و خود خاندان طرزی آدمهای ادیب و تحصیل کرده به زبان فارسی بودند. شاهان سدوزایی که افغانستان را بهوجود آورده بودند هم همهشان به زبان فارسی پرورش یافته بودند و فرهنگشان فارسی بود. فرهنگ، تاریخ، ادبیات و زبان محاوره و آموزش مردم بهطور کلی فارسی بود. طرزی در حالی این سخنان را گفت که صدها سال قبل از نادر افشار، سلاطین مختلف این سرزمین به خصوص در عهد خُراسان اسلامی از سلاطین و امرای سامانی تا شاهان غزنوی، تیموری، سلجوقی، شیبانی، لودی، سوری، بابری و سپس درانی ها زبان فارسی را از تخارستان و بلخ و از غزنه و هرات بسوی مغرب و مشرق، از کناره های دجله تا قفقاز و ترکمنستان و از چین بسوی شبه قارهء هند تا دهلی گسترش دادند. بعدتر طرزی اعتراف کرد که زبان پشتو به لحاظ تاریخی و استعداد تولید واژه و ترکیبسازی و غنای فرهنگی این توانایی را نداشته که زبان تحقیق و پژوهش و آموزش قرار بگیرد. سیاست حکومت هم بر تحمیلیکردن آموزش به زبان پشتو عقیم ماند. برای همین است که زبان فارسی به رغم همه سختگیریهای حکومت همچنان به حیاتش ادامه میدهد.
این سخنان طرزی الهام بخش برای محمدگل مهمند گردید و عصبیت قومی او را مانند ملاهیبت برضد باور های دینی اش برانگیخت. وی از سوی نادر مامور به سرکوب مردم شمال کشور و گسترش زبان و فرهنگ پشتو در منطقه های شمال کشور گردید. این حادثه صد سال پیش از امروز زمانی واقع شد که یک گروهء تفنگدار از جاجی و منگل تحت رهبری محمد گل مهمند به منطقه های شمال کشور فرستاده شد تا مردم آن را سرکوب نماید و فرهنگ و زبان پشتو را بر اکثریت فارسی زبان های شمال اعم از تاجیکها، هزارهها، ایماقها، ازبیکها، ترکمنها و بقیه باشندگان کشور از بدخشان تا نیمروز تحمیل کند. درست آن زمانی بود که مامورین حکومتی مکلف به آموختن زبان پشتو شدند؛ در صورت خودداری کارمندان دولت از این دستور سه روزه کسر میشدند. در آن دوره نام های تاریخی دهها روستا و شهر و ده عوض و به جای آن نامهای پشتو گذاشته شد تا این تلاش ها سرانجام محکوم به شکست شد. بیشترین عامل آن قدرت و عظمت زبانی بود که علیه آن برخاسته بودند.
صالح محمد خان فرقه مشروزیرجنگ کابینۀ جدید امانی، رئیس ارکان ویاور نظامی اش کندکمشر محمد گل مهمند، که در جنگ استقلال قوماندانی جبهۀ شرقی آن جنگ را بر عهده داشتند، دو تن از خائینین نامدارملی، ووطن فروشان بی بدیلی اند که، با فروختن جبهۀ جنگ به قیمت پنج صندوق طلا، با زخمی ساختن عمدی خود ها ازدلک پا وپنجه های دست، از جبهۀ جنگ بصورت دستوری وپلان شده فرار نموده، واجساد چهار صد تن از مبارزین راه استقلال کشوررا در میدان جنگ، به شکل افتضاح آمیزی بجا گذاشتند؛ اما نادر غدار خواست تا این خاین بالفطره را قهرمان معرفی کند.
سیاست تقویت زبان پشتو در دوره نادرشاه به شدت اعمال شد؛ به اندازهای که مسائل آموزشی را هم دربرگرفت و گفتند: پشتو باید آموزش داده شود و بخشی از آموزش هم باید به زبان پشتو باشد. اقدامهای این سیاست در دوره نادرشاه شروع شد، ولی در دوره صدارت هاشمخان تکمیل شد.
باری در دوران صدارت محمودخان سختگیریها نسبت به زبان و ادبیات فارسی کمتر شد و مردم موفق شدند زبان فارسی را به عنوان یکی از زبانهای رسمی افغانستان ثبت کنند. در دوره صدارت هاشم خان همچنان فارسی ستیزی ادامه داشت.
در آن زمان طوری سیاستگذاری شده بود که حتی خود فارسی زبانها جرأت نداشتند که بگویند فارسیزبان هستند؛ میگفتند: زبان آنان دری است. وضعیت به حدی رسیده بوده که زبان رسمی افغانستان فقط پشتو بود و در دهه دموکراسی زبان فارسی البته با تعبیر دری وارد قانون اساسی شد و جزو زبانهای رسمی قرار گرفت.
به همگان آشکار است که چالش اصلی زبان فارسی در افغانستان اختلاف سیاستمداران پشتوزبان با سیاستمدران غیر پشتون و تبدیل یک موضوع فرهنگی به ابزاری برای پیشبرد سیاستهای تفرقه افکنانه است. باتاسف که در دوران حکومت غنی آشکارتر از حکومتهای پیشین تلاش شد تا با تحمیل الفاظ پشتو بر فارسیزبانان و پیشگیری از ورود واژگان فارسی سیاست فارسیستیزی ادامه پیدا کند. با تاسف که عده زیادی از فارسی زبانهای هم دچار یک نوع تجاهل زبانی هستند که بزرگترین بیماری فرهنگی است. هنوز این نزد شان واضح نشده که عدلیه بگویند یعنی چی، دادگستری بگویند یعنی چی یا معارف بگوییم یعنی چی. به همین گونه آموزش و پرورش اگر بگویند یعنی چی! خوش بختانه که این تجاهل زبانی در دوران جمهوری تا اندازهای به آگاهی زبانی و هوشیاری زبانی تبدیل شد که از خوبیهای دوره جمهوری بود و لااقل به صورت فردی و تا اندازهای به صورت جمعی نوعی بازگشت به زبان فارسی در افغانستان شروع شد.
باوجود تنش های زبانی در حکومت های کرزی و غنی و جنگ بر سر دانشگاه و پوهنتون که در زمان وزارت خرم شروع شد و تا پایان حکومت کرزی ادامه یافت؛ اما بازهم تحولات در طی یک فرایند ده ساله سبب شد که زبان فارسی در افغانستان شکوفا شود. تعداد روزنامه ها، شبکه های تلویزیونی، سایت های خبری و خبرگزاری ها و شمارگان کتب منتشر شده به زبان فارسی به نحو چشمگیری رشد تصاعدی پیدا کرد. این نقطه ای بود که تیغ سیاستزدگی، بر گلوی زبان فارسی در افغانستان گذاشته شد. در حالی که تا قبل از این زبان فارسی فرهنگ مشترک مردم افغانستان بود؛ یعنی همه مردم افغانستان قادر به تکلم به این زبان و درک مفاهیم آن بودند؛ ولی همه مردم افغانستان زبان پشتو را نمی فهمیدند و همه نمی توانستند به زبان پشتو تکلم کنند. این تحولات در حالی صورت گرفت که در آخر دولت کرزی و بصورت گسترده تر در زمان ریاست جمهوری آقای اشرف غنی، دولت خود پیشگام مبارزه با زبان فارسی شد.
در زمان غنی هر دانشجو ناگزیر بود تا در عنوان روی جلد پایان نامهء خود پوهنتون را به جای دانشگاه استفاده کند و اگر چنین نمی کرد، پایان نامه اش مورد قبول برای دفاع قرار نمی گرفت. این تلاش ه جز یک مبارزه سازمان دهی شده و احتمالا با دسیسه های خارجی برای زمین زدن زبان فارسی و اختلاف افکنی بین اقوام و مردم افغانستان و در نتیجه به یغما بردن منابع این کشور چیز دیگری نبود. دیدیم که این سیاست ها غنی را بحیث یک خاین ملی به قهقرایی تاریخ سقوط داد. پس از سقوط حکومت غنی، طالبان داعیهء او را بسر می رسانند. شگفت آور اینکه صد سال پس از مهمند حالا طالبان که مدعی اسلام ناب محمدی اند و لوای اسلام را بر افراشتهاند، قربانی عصبیتهای قومی محمد گل خانی و غنی شده و کمر به نابودی زبانی بستهاند که سدههای متوالی در قلب و روح و عشق و جنگ و خاطرات و تاریخ و ادبیات کل منطقه جاری و ساری بوده است؛ زبانی که هرگز این باد های شرطه لرزه براندامش آورده نمی تواند. زبانی که از تاخت و تاز چنگیز های خون آشام تاریخ درامان ماند؛ البته به این دلیل که این زبان میراث و مایه عشق و اتحاد و تمدن بشری بوده و آثار حماسی و شهکار های این زبان بر پیشانی اعصار و قرون در درخشش است.
این تصمیم طالبان در واقع اعلان جنگ با کسانی است که به زبان فارسی صحبت می کنند. چه بهتر است که طالبان از سرنوشت آنانی عبرت بگیرند که ستیزه جویی های شان با این زبان عشق و شور و مدنیت به شکست انجامید. این تصمیم طالبان سیمای آنان را بحیث یک گروه متعصب و قوم گرا و زبان ستیز عریان نمود که عبا و قبای اسلام را به گونهء کذایی به تن کرده اند. طالبان این دشمنی را از دیار مولانا و زادگاهء مولانای بلخ و دقیقی و رابعه و ابوشکور و شهید و ناصر خسرو آغاز کردند. طالبان با این کار نقاب اسلام را به. زیر افگندند و کرچ و کلاهء قومیت را برتن کردند و واقعیت خود را آشکار نمودند. طالبان با ایجاد ارعاب و وحشت به «فارسیستیزی» سرعت بیشتری دادند؛ کارمندان فارسیزبان دوایر دولتی را اخراج، و کلیه متون اداری حکومت خود را بر مبنای زبان پشتو منتشر کردند. طالبان به تجربهء ناکامی دست یازیده اند که سایر ستیزه جویان زبان فارسی از گذشته ها تا کنون پا در گل مانده اند و رسوایی شان به آسمان ها رسیده است. چه بهتر بود که طالبان تن به عقلانیت داده و در چنین شرایط حساس خود را درگیر چنین مسایلی نکنند و بگذارند که هر زبان و هر فرهنگ و تمدنی سیر طبیعی خود را در مسیر تاریخ بپیماید.
این در حالی است که زبان نه تنها ابزاری برای فهمیدن و فهماندن است؛ بلکه این را نمی توان نادیده گرفت که زبان هویت ملی و هویت فرهنگی یک ملت است و قدرت و درجهء فرهنگی و هویتی آن را به نمایش می گذارد. زبان است که قلمرو های هویتی و فرهنگی را در برهه های گوناگون نشانه می گیرد. از همین رو در دهه های اخير، زبان به عنوان هستهء اصلی فرهنگ و مولفه كليدی موثر در شكل دهی هويت مورد توجه انديشمندان و صاحب نظران علوم انسانی و اجتماعي قرار گرفته است. رويكردهاي نظري مختلف چون ديدگاه “ورف” و “ساپير”، “سوسور”، “برگر”، “لوكمان”، “باختين” و ديگران بر نقش زبان بر هويت تاكيد كرده اند. زبان است که در واقع هویت فرهنگی و ملی را رقم می زند؛ زیرا هویت حس تعلق به یک گروه و یک مردم را تعیین می کند. این احساس بخشی از خودآگاهی و درک شخصی شخص است که تابعیت، قومیت، دین، طبقه اجتماعی، یا هر گروه اجتماعی دارای فرهنگ متمایز را ارايه میکند. هویت فرهنگی هم مشخص کنندهٔ فرد و هم گروه افرادی است که هویت فرهنگی یکسان دارند.[۱]
بنابر اهمیت این موضوع بوده که دانشمندان مفاهیم هویت چون؛ هویت قومی، هویت ملی و تاثیرپذیری آنها از زبان؛ زبان قومی، زبان ملی و ارتباط آنها با هویت؛ برخی نظریه های زبانی درباره هویت؛ مصداق های زبانی ای را به بررسی گرفته اند که در ایجاد هویت مؤثرند و در ضمن به نقش ادب دینی در هویت ملی نیز پرداخته شده است. درنهایت، تحلیل نظریه ها و مصداق ها مؤید نقش مهم زبان در ایجاد هویت قومی و ملی است. از همین سبب احترام گذاشتن به زبان قومیت ها و توجه بیشتر به زبان ملی به منزلهء ابزار مهم ارتباط دولت با ملت و ریسمان اتحاد و انسجام اقوام مختلف شناخته شده است.
آنچه این سرزمین را در برابر هجوم های بزرگ پابرجا نگه داشته، هویت فرهنگی، ملی آن بوده است؛ هویتی که در قالب زبان پارسی بالیده و به شکوفایی رسیده است. این زبان چه در آن روزگارانی که این سرزمین مورد تهاجم سکندر و چنگیز قرار گرفت؛ فریاد همدلی و هم زبانی بود و چه آن زمان که دقیقی بلخی و فردوسی بزرگ حماسه سترگ خود را با آن می سرود تا علایق ملی و فرهنگی را با زبان شعر نیرو بخشد و خودشناسی و خودباوری را به مردمان این سرزمین تقویت کند، چه آن زمان که مولوی آفریننده بزرگ ترین شهکار عرفانی جهان آثار خود را با زبان فارسی سرود تا اصالت دینی و عرفانی را به مردم بیاموزاند، چه آنگاه که حافظ و سعدی ماندگارترین آثار ادبی شان را با آن نوشتند.
افغانستان بخشی از همان خراسان قدیم است که نامآوران ادب و سخن همچون مولانا، ابن سینا، دقیقی، ناصرخسرو، ابومعشر، رشیدالدین وطواط، رابعه، امیر خسرو، عنصری و دهها سخنپرداز شیرین سخن را در خود پرورانیده است. روزگاری نیز زبان رسمی مردم شبه قاره هندوستان و بخش مهمی از عثمانی، فارسی بوده است. چنانکه شاعران و عارفان و دانشمندان زیادی در این کشور ها صدها اثر خود را به زبان فارسی نوشته اند.
گفتنی است که زبان فارسی برخی از دورهها از غرب ایران تا مناطقی از چین را در برمیگرفت. اما سلطه و سیطره زبان فارسی محدود به مناطقی که امروز از آن با عنوان افغانستان، تاجیکستان و ایران مینامیم، نبوده است؛ حتی عراق و بحرین نیز به دلیل پیوستگیهای تاریخی و رفت و آمدهای ایرانیان به این کشورها، از گذشته (از سدههای چهارم و پنجم تاکنون) بیبهره نبوده است. سابقه حضور زبان فارسی در کشورهای عربی به قرون سوم و چهارم هجری میرسد. زمانی که خراسان مسیر رشد را طی میکرد و به گفته مورخان دوران شکوفایی و طلایی تمدن اسلامی در حال شکل گرفتن بود. از سوی دیگر، در ترکیه امروزی نیز میتوان ردپای زبان فارسی را جستجو کرد. برای سند حضور زبان فارسی در این منطقه همین بس است که گویند شاه اسماعیل صفوی در ابتدای حکومت خود به همراه نامهای، سرودهای به زبان ترکی به شاه عثمانی فرستاد و شاه عثمانی در جواب شاه جوان، سرودهای به زبان فارسی ارسال کرد
باید یادآور شد که بسیاری از اهالی سمرقند و بخارا تاجیکاند، ولی در ادارات دولتی، برحسب سیاست، به نام ازبک ثبت شدهاند. بچهها باید در مدرسه به زبان ازبکی درس بخوانند، درصورتیکه زبان ازبکی برایشان بیگانهتر از زبان روسی است. مؤسسات آموزشی، از جمله دانشگاه سمرقند، که قدیمیترین دانشگاه آسیای مرکزی است و به فرمان لنین، نخستین رهبر حکومت شوروی، پایهگذاری شد، به زبان دری (فارسی) بود که پس از فروپاشی شوروی و به قدرت رسیدن اسلام کریموف، رئیسجمهوری پیشین ازبکستان، آموزش در این دانشگاه به زبان ازبکی صورت گرفت.
جغرافیای زبان فارسی به ویژه در عهد خُراسانی اسلامی از سلاطین و امرای سامانی تا شاهان غزنوی، تیموری، سلجوقی، شیبانی، لودی، سوری، بابری و سپس درانی ها از تخارستان و بلخ و از غزنه و هرات بسوی مغرب و مشرق، از کناره های دجله تا قفقاز و ترکمنستان و از چین بسوی شبه قاره ی هند تا دهلی گسترش دادند.
پشتوانه کهنِ فرهنگی- تمدنی زبان فارسی، بسیاری از ابرقدرتها را وادار به فارسی ستیزی کرده چنانکه برای تضعیف آن از هیچ تلاشی فرو گذار نمیکنند. این درحالی است که فارسی زبانهای افغانستان اعم از متخصصان، علما، زبانشناسان و گویشوران، همواره زبان خود را جزئی از زبان فارسی برشمردهاند که شرایط جغرافیایی، سیاسی و اقتصادی حدود یک سده اخیر عامل جدایی و تفاوت در آن شده است.
زبان فارسی در همهء زمانه ها همواره نقش اصلی و ویژه ای در پایداری و وحدت ملی این سرزمین داشته است. در حقیقت زبان فارسی همیشه چون حلقه ای مرئی و نامرئی، هویت فرهنگی و ملی اقوام این سرزمین را به یکدیگر پیوند داده و همچنان عامل اصلی وحدت ملی مردمان این سرزمین بوده است.
زبان فارسی نو از زبان فارسی میانه یا پهلوی و آن نیز از فارسی باستان نشأت گرفته است. جمعیت فارسی زبانان دنیا حدود ۱۱۰ میلیون نفر تخمین زده شده است. در 33 کشور دنیا، فارسی زبانان به عنوان یک اقلیت و یا اکثریت فرهنگی شناخته می شوند که از نظر تعداد، ایران، افغانستان، تاجیکستان، پاکستان، عراق و ترکیه به ترتیب در رده های اول تا هفتم قرار می گیرند. (ذوالفقاری، حسن، سال 1396)
از نیمه دوم قرن یازدهم میلادی کتاب های تاریخی به زبان پارسی در این سرزمین نیز نوشته شد. نفوذ و اعتبار زبان فارسی چندان عظیم بود که آثار آن زبان نه تنها در مراکز سرزمین های فارسی زبان، بلکه در نقاط دور از آن، مراکز، مانند شمال هندوستان، ترکستان، چین و آسیای صغیر تألیف می شد. زبان فارسی به ویژه در شعر و تألیفات تاریخی نیز رواج بسیار یافت. (ارانسکی، 1358: 268)
– بر اساس آنچه گفته شد خاستگاه زبان فارسی (دری) را قلمرو هایی در بر می گیرد که شامل سه کشور فارسی زبان ایران، افغانستان و تاجیکستان بوده و دارای قرابت و مشترکات فرهنگی در زمینه های زبان، تاریخ، فرهنگ و ادب هستند. کشور های ازبکستان، پاکستان، عراق، ترکمنستان و آذربایجان نیز با زبان فارسی گفت و گو می کنند. ادعای مالکیت نسبت به زبان فارسی از سوی هر یک از سه کشور افغانستان ایران و تاجکستان فاقد وجاهت تاریخی بوده و با واقعیات جهان امروز نیز سازگاری ندارد. این زبان در ایران و افغانستان به الفبای فارسی، که از خط عربی ریشه گرفته، و در تاجیکستان و ازبکستان به الفبای تاجیکی، که از سیریلیک آمده، نوشته میشود. زبان فارسی در افغانستان بهطور رسمی دری (از ۱۳۴۳ خورشیدی) و در تاجیکستان تاجیکی (از دوره شوروی) خوانده میشود.
از آنچه گفته آمد زبان فارسی در افغانستان بویژه پس از زمامداری احمدشاهء ابدالی وارد ورطهء پرفراز و فرود شده که تا کنون ادامه دارد. گذشته از این که این همه فارسی ستیزی ریشه در سیاست های تباری و برتری خواهی قومی برای داشتن امتیاز سیاسی دارد. یک نقطهء مهم دیگری نیز در آن نهفته است که همانا تحرک و پویایی زبان فارسی بوده که هر از گاهی خشم زمامداران و سیاستگران زبان ستیز و بی فرهنگ را برانگیخته است. این در حالی است که سیاسی کردن زبان در افغانستان خطری جدی و بالقوه برای وحدت و یک پارچگی این کشور بویژه در شرایط حساس کنونی است. به گفتهء دانشمندی داستان زبان فارسی مصداقی بر قطار ایستاده است که در صورت ایستایی کسی با آن کاری ندارد و اما زمانی که به حرکت می افتد، سنگباران می شود. به گفتهء دانشمندی داستان زبان فارسی مصداقی بر قطار ایستاده است که در صورت ایستایی کسی با آن کاری ندارد و اما زمانی که به حرکت می افتد، سنگباران می شود ممکن این قانون زنده گی باشد که هرچیز تا زمانی که ساکن است، از گزندها درامان است و زمانی که براه افتاد، سنگ بطرف او پرتاب می شود. سرگذشت زبان فارسی در افغانستان هم مثال این قطار را دارد. این زبان بیشتر بخاطر پویایی و بالنده گی خود قربانی می دهد و دستخوش هرج و مرج زبانی شده و با تلاش های سازمان یافتهء فارسی ستیزی رو برو است.
ایدئولوگهای طرح زبان پشتو میخواهند، زبان فارسی را به نقطهای برسانند که با اندک تلنگری سقوط کند. در حالی که این توطئه نه تنها برضد فارسی؛ بلکه برضد وحدت ملی است و در عقب آن دست شبکهء جهنمی آی اس آی و سایر دشمنان مردم افغانستان قرار دارد. با این رویکرد زبان فارسی بیشتر نیرومند و بالنده تر و زبان پشتو ضعیف تر می شود؛ زیرا زبان فارسی به تعبیری گرگ باران دیده است که این برف اندازی ها کمر آن را خم نمی کند. هرگاه این گونه سنگ اندازی ها مانع پویایی زبان فارسی می شد و اکنون به کلی به حاشیه رفته بود. در حالی که برعکس جاافتاده تر شده و توان رویارویی آن با ستیزه جویی های زبانی بیشتر شده می رود. شگفت آور این که این بار طالبان فارسی ستیزی را زیر درفش اسلام به راه افگنده اند تا زبان فارسی را در پای درخت فرسودهء قبیله قربانی کنند. ستیزه جویی زبانی طالبان به این حقیقت مهر تایید گذاشت که برتری خواهی های قبیله ای این گروه حتا از قربانی کردن بزرگ ترین ارزش ها مانند اسلام هم در پای فرهنگ تباری دریغ نمی ورزند.
حال که طالبان درفش فارسی ستیزی را بلند کرده و زیر چتر اسلام داعیه دار تعصب و زبان ستیزی شده اند؛ معلوم است که هرگز موفق نخواهند شد و راه شان به ترکستان نامرادی ها خواهد انجامید. این آدم های بدوی و عصر حجر بدتر از اخلاف بدکنش شان چون طرزی ها و مهمند ها و سیاه روی و شرمسار خواهند شد. زود است که فرمان فارسی ستیز آنان مانند زنگوله های یخ ذوب شود.
این منطقی خواهد بود که زمامداران و سیاستگران نباید خود را وارد عرصه های زبان ستیزی کنند و آن را ابزاری برای پیشبرد سیاستهای خود نمایند، بهتر است این عرصه را به شهروندان و سازمانهای مردم نهاد واگذار کنند تا سیر تکاملی زبان فارسی دری و زبان پشتو در جامعه افغانستان محک خورد و آزمایش شود و خود به پختگی برسند. زبان ستیزی جز اینکه قدرت و ظرفیت های نهفتهء زبان فارسی را خروشان تر کند، اندک ترین آسیبی به زبان فارسی رسانده نخواهند توانست. زبان ها به گونهء موجودات متفاوت زنده اند و زبان فارسی از جمله زنده ترین زبان های دنیا بوده و نیروی زیستن و زنده گی بخشیدن را نسبت به بسیار زبان ها بیشت دارد. یاهو