بهاریه
– بیژن باران
پس آسمان تاریک است
خشگ زمین، پر ترک.
خشم مردم در خیابان.
بدخیم اهریمن سیاه خود بسر.
رنگ زمان کدام است؟
سیاه فراموش،
سفید یادهای خاموش،
رنگین کمان کنون پرجوش.
ابرها از آسمان نیافتند.
در عروج اسب سفید بخار-
فراز استکان چای داغ زمستان.
باد پنبه ابرها بهم کوبد
تا پشمک میلیون تن بسازد.
آب پراکنده چلانده نشود؛
پایین نیافتد برای باران تند-
پر نکند ترک خشم خشگ؛
غرق نکند اهریمن خود بسر.
دلم لک می زند برای بهار.
برای سفره رنگین زمین
از افق بلبل و چلچله تا ایوان
با شادی شهر جوانان و زنان.
241221
من شعر می خوانم تا بدانم دیگران چگونه جهان را جای بهتری تخیل می کنند. خودم هم شعر می گویم تا دیگران بدانند چگونه جهان را جای بهتری می توان تخیل کرد. موجسازان جامعه ابداعگرانند. ب.ب.