تراژیدی افغانستان در چنبره مثلث دروغ ،انکار و گریز از واقعیت ها
نوشته از بصیر دهزاد
قسمت دوم
هدف از قسمت دوم این مقاله ادامه قسمت اول و توضیحی بر تراژیدی افغانستان است که در چنبره یک مثلث دروغ، انکار و گریز از واقیعت قرار داشته و دارد که بمانند مثلث « زشت، بد و شوم» ملت را در تداوم بدختی ، بحران ، فقر و نقض تمام حقوق وارزش های انسانی قرار داده است.
نویسنده در این مقاله تداوم عملکرد های گروه طالبان را در روشنی فاکت های موجود و غیر قابل انکار مورد بررسی قرار میدهد که در طول بیست سال گذشته در یک جنگ نیابتی ( افغان علیه افغان ) مسئول ارتکاب یک سلسله جرایم و کشتار های علیه مردم مظلوم و بی دفاع کشور میباشند. بر علاوه در این مقاله حکومت طالبان از دیدگاه مشروعیت، تمثیل اراده ملت و حاکمیت ملی، تداوم جرایم ضد بشری و حاکمیت تک گروهی ، برخورد و عملکرد شان در برابر یک ملتی که کثیر القومی است ، موجودیت گروه های اجتماعی، سیاسی و مذهبی ، زنان و جوانا ن و بلاخره ارزش و داشته های فرهنگی و کلتوری به یک بررسی قرار میگیرد که در یک مقایسه واقعیت و انکار از واقعیت و حقایق توسط دستگاه طالبان اساس و هدف مقاله است.
کی میتواند از این واقعیت عینی و وقایع دلخراش در طول بیست سال گذشته انکار نماید، کتمان نمایند و خاک در چشم مردن آسیبدیده بپاشد که طالبان مسئول و جوابده ارتکاب بیشترین جرایم ضد بشری ، ضد انسان و انسانیت و جرایم جنگی نیستند؟.
من در این بخش طالبانی را که رهبری نظامی- سیاسی آنها را به عهده داشته و دارند، به تفکر به حکم وجدان شان دعوت مینایم که نباید از پذیرش مسئولیت از تظلم بر مردم بی دفاع کشور انکار و روی آنها روپوش « شریعت غرای محمدی » گذارند و از مسئولیت و جوابدهی گریز نمایند. از نظر من این طالبان قرضدار یک معذرت خواهی رسمی در برابر ملت اند و این مبتنی بر کدام فاکت ها:
۱ – طالبان در بیست سال گذشته مسئول هزاران واقعه کشتار و محاکمه های صحرائی اسیران جنگی و زخمیان نظامیان مربوط به حکومت گذشته بوده اند. همچنان تعدادی را بدون کدام پروسه عادلانه عدلی و قضائی به جرم همکاری با دولت وقت تیرباران نموده است.
۲ – طالبان و بخصوص شاخه حقانی مسئول کشتار هزاران هموطن ما ، در نتیجه ارتکاب جنایات ضد انسان و انسانیت یعنی انفجارارات ، انتحار رات و حمله بر مردمان ملکی در مناطق مزدحم شهر، مساجد، تکیه خانه ها ، مکاتب و حمله بر تجمعات مدنی بوده است.
۳ – طالبان مسئول قتل های هدفمند و ترورهای فردی در شهر ها و مناطق کشور بوده که بخشی از تطبیق پلان های مشکوک و به احتمال قوی استخباراتی خارجی میباشند .
۴ – طالبان مسئول قتل هموطنان غیر نظامی در نتیجه انفجار هزاران مآین کنار جاده میباشند که بزرگترین تلفات را بر مردم ملکی و بی دفاع وارد آورده است.
۵ – طالبان با استفاده از ماین های چسپکی با عث کشتار مردمان ملکی گردیده است.
۶ – طالبان مسئول قتل های هدفمند بر فعالان مدنی، ژورنالستان و مدافعان حقوق بشر تلقی میگردند.
گروه طالبان در بسیاری موارد از ارتکاب جرایم فوق الذکر یا انکار نموده و یا خموشی اختیار نموده که میتواند حکمی بر خموشی علامه رضائیت تلقی گردد. بدین لحاظ تعجب بر انگیر نیست که حدود ۲۵ تن در رهبران کلیدی طالبان در لیست سیاه سازمان ملل متحد قرار دارند.
اظهر من الشمس است که طالبان در طول بیست سال اخیر یک لینک قوی روابط با استخبارات پاکستان را داشته و حفظ نموده اند. در این لینک شاخه حقانی منحیث یک شعبه استخبارات پاکستان در مسايل افغانستان عمل نموده و مجری سیاست دشمنانه حکومات پاکستان در سرزمین افغانستان بوده است. نباید انکار نمود که استخبارات و فیگور های کلیدی سیاسی پاکستان به کرات بر داشتن روابط و نفوذ بر طالبان اعتراف نموده اند. کی میتواند از نفوذ و فشار استخبارات پاکستان در تعین و ایجاد یک حکومت و جابجا ساختن افراد تحت نفوذ خویش در حکومت فعلی انکار نماید که با سفر ناخوانده و غیر قابل منتظره رئيس استخبارات پاکستان به کابل و همچنان نقض حاکمیت و حریم افغانستان در میدان هوائی کابل ظاهر گردیده ؟
مرتبط با تصرف غیر قابل پیشبینی ارگ و شهر کابل توسط طالبان ، با آنکه توسط سران این گروه معاونت الهی تبلیغ میگردد، فاکت های وجود دارند که میتوان این تصرف سریع و برق آسا را نتیجه پلان مشترک متکی بر بخش مخفی توافقنامه دوحه میان آقای خلیلزاد ( پلان شده از جانب پنتاگون و سی آی ای ) طالبان و بخش از فیگور های کلیدی- نظامی از درون نظام وقت تلقی و نتیجه گیری نمود، و آنهم بر اساس حوادث مرموز و سوال برانگیز زیر:
۱ – رئیس ستاد مشترک ( لوی درستیز) کشور در این روز برای سه ساعت در سفارتخانه آمریکا مصروف یک جلسه ؟؟؟؟ بوده است.
۲ – بخشی از گروه که احتمالن همه از شاخه حقانی بودند، یکروز قبل در داخل شهر جابجا شده بودند.
۳ – اخبار پاکستانی از تشکیل یک حکومت تحت ریاست دوکتور جلالی تبلیغات را براه انداخته بودند تا هرگونه تحرک نظامی را از قبل ضعیف و خنثی سازد.
۴ – وزیر دفاع و رئیس گارنیزیون کابل در یک حالت غیر قابل کنترول و ناتوانی بسیج نیرو ها در شهر ، در برابر ورود طالبان قرار گرفته بود .
طالبان در مسند قدرت سیاسی
در این بخش از مقاله باید به سه جهت موضوع متمرکز شد، یکی اینکه :
۱ – تناقض بیان و کردار و انکار طالبان در آنچه واقع میگردند
طالبان که در روز اول موضوع عفو عمومی را اعلام نمودند، در روز های اول حاکمیت شان ، به بازداشت ها، اختطاف و قتل نظامیان حکومت سابق و تعداد از مترجمان و کارمندان در نهاد ها و موسسات نظامی خارجی آغاز نمودند. طالبان حتی در چندین واقعه از اعضای خانواده ها ی چهره های سیاسی و نظامی انتقام گرفتند و آنانرا بدون کدام توجیه تیرباران نمودند، بقتل رسانیدن برادر بزرگ آقای امرالله صالح ، قتل دوبرادر در ولایت بغلان بخاطر انتقام از برادر نظامی شان .
جستجو، بازداشت و ترور چندین تن از قاضیان و سارنوالان در نتیجه انتقام گیری بخاطر فیصله های قضائي در محاکم حکومت گذشته. نباید انکار نمود که هنوز هم طالبان در جستجوی قاضیان و سارانوالان هستند تا آنها را به قتل برسانند. در حالیکه طالبان اعلام عفو عمومی نموده و خود را با این تعهد شان پایدار میخوانند.
طالبان انکار مینمایند که در صدد انتقام و دستگیری نظامیان و چهره های سیاسی نیستند و لی اسناد تصویری موجود اند که شبانگاه توسط افراد مربوط به حوزه های امنیتی طالبان در شهر کابل جستجو و دستگیر میشوند و دیگر خبری از آنها نیست.
تیرباران کردن زنان مدافع حقوق مدنی در ولایات مختلف یکی از واقعات غیر قابل انکار اند بخصوص قتل یک زن پولیس در بادغیس، قتل دو زن پولیس در مزار شریف و تیرباران کردن ۴ زن فعال مدنی در مزارشریف وقایع دلخراشی اند که هر گونه اعتماد و صداقت بر حرف و عمل طالبان را تحت سوال و شک برانگیر میسازد.
۲ – نقد بر شیوه تفکر طالبانی ، شیوه عمل و کردار طالبان در برابر شهروندان و اهداف کلان ملی
طالبان خود را بر خطوط فکری ( ایدیالوژیک) زیر متعهد و وفادار میدانند:
طالبان پیوسته بیان میدارند که : « ما بدون کدام انحراف احکام شرعی را تطبیق مینمائیم » . بدون موضوع باید تعمق بیشتر نمود زیرا:
آنچه تعریف از شریعت میگردد، همه اصول ، نورم ها و قواعد تطبیقی شریعت ناشی از بیان ها ، تعریف ،تفسیر و معانی اند که در طول صده های گذشته توسط علمای اسلامی مطرح شدهاند. این بدیمن معنی است که این تفسیر ها ، تعریف ها و توضیح ها شالوده و طراوش فکری افراد است که در یک مقطع زمانی به وجود آمده و مدون گردیده اند. من فکر میکنم اکثریت بخش های که طالبان بدانها نقل و قول میکنند، میتوانند مورد نقد قرار گرفته ، اساسات آن با شرایط و وضع جهان مدرن کنونی در مطابقت قرار گرفته تا انسانهای جامعه ما بر تطبیقی بودن آنها شک و گمان نداشته باشند. اگر مثالی از یک موضوع فقهی مطرح گردد، حالات به وجود آمده که چندین عالم دین نظر واحد در یک مورد ندارند ولی هر کدام به تفسیر ها و تعریف ها و مآخذ مراجعه میکنند که زمان و شرایط صد ها سال قبل را به تصویر میکشد.
از نظر نویسنده تعمق و باز ساختن بحث ها و مناظره های برای نقد افکار تعداد از علمای اسلامی در قرون گذشته میتواند در شرایط کنونی و دنیای معاصر طالبان را برای یک سیستم باز، قابل پذیرش جامعه سازد.
جرئت و بیان توانائی در جر و بحث ها و مناظره های علمی بیان شجاعت و تسلط کامل به داشته های علمی و معرفتی است که انسانی مدعی آن است.
۳ – چگونه و بالای کدام مسایل اجتماعی و سیاسی جامعه کنونی بحیث مقدمترین وظایف میتوان انگشت تآکید گذاشت؟
موضوع مهم و غیر قابل شک و تردید کنونی جامعه افغانی ما در این امر نهفته است که دیگر با بیست و پنج سال گذشته قابل مقایسه نیست. به آن اینکه جامعه و جهان کنونی ما در مرحله جدید و تغیرات سریعی قرار دارد که دیگر بر آنها باید تمکین نمود ، پذیرفت و خود را با آنها در مطابقت فکری و عملی قرار داد.
مثال از طالبان بیست و پنج سال قبل برای طالبان کنونی در قدرت:
شما در آنوقت تلویزیون ، رادیو کست را جزای اعدام میدادید ولی حالا استفاده از تمامی وسایل جمعی تصویری بخش اعظم امور نشراتی و تبلیغاتی تان است.
با مو های بیتلی و لباس های کفری غربی دشمنی داشتید و همه را خلاف شریعت میدانستید ولی حالا هردو برای تان قابل پذیرش اند و لی شریعت همان شریعت بیست و پنج سال قبل است. قاضیان شما بالای چارپائی هیای منجی و دوشک ها نشسته حکم قضائی صادر میگردید. و حالا کالمن همه عوض گردیده اند
در آن زمان نشستن بالای چوکی های دفتری و استفاده از میز ها را علامه وسایل و نمادی از کلتور کفری میدانستید ولی حالا بالای شیکترین چوکی ها ی مدرن چرخی نشسته و از میز های طویل و عریض استفاده مینمائید و حکمرانی میکنید. این بیان قبول بخشی از واقعیت ها و نقد گذشته تان است. پس:
۱ – در تعریف حکومت اسلامی که به مانند آن در دنیای متمد ن مثل آن وجود ندارد، باید زنده گی مدرن، آزادی های مشروع سیاسی، اجتماعی و فرهنگی برای تمامی شهروندان جامعه منجمله آزادی تحصیل و کار برای زنان و دختران، تمکین به حقوق اطفال ، حق داشتن مصئونیت خانواده از هرگونه تعرض و مداخله مورد پذیرش و احترام قرار گیرند.
۲ – هر گونه تنگ نظری و تبعی و تک فکری ، سیاست تک گروهی / تک قومی نه تنها که عاقبت خوب ندارد بل حق همه افراد، گروه های اجتماعی و سیاسی. اقوام ومذاهب است که خود و امیال مشروع و حقه خویش را در سیستم سیاسی و در تمام امور دولت و جامعه دریاند. تاریخ ۴۵ سال اخیر و بیش بینی های غلط از آب برامده شده ثابت نموده است که سیاست های تک قومی تحت هر نام و اساس ایالوژیکی نتوانسته عمر و بقا داشته باشد.
۳ – تمکین ، احترام و رعایت کنوانسیون های بین المللی که بنیاد اولی و اساسی آنها را حق انسان و احترام به موقف انسان و انسانیت تشکیل میدهد. این حق بدون در نظر داشت قوم، زبان، ملیت، دین ، جنسیت و نژاد ایجاد گردیده اند، هیج توجیه مبنی بر تقابل با اصول اسلامی ندارد. احترام و رعایت این اصول بین المللی خود بیان یک تعامل مستقلانه و بدون نفوذ اجانب با جامعه بین المللی میباشد.
۴ – آزادی های مدنی و شرکت شهروندان در تمام امور و حق آزادی بیان و قلم در شرایط مدرن اکنونی یک اصل بزرگی تلقی میگردد که کشور های اسلامی روز تا روز خویش و امور دولتمداری خویش را با آنها گره میزنند. آنها روز تا روز درک نموده اند که بقای حکومات و رژیم های سیاسی فقط در دو تعامل میتواند تضمین گردد:
۱ – تعامل با جامعه بین المللی ۲ – تعامل به جامعه ملی که متشکل از افراد، گروه های سیاسی- اجتماعی- مدنی، مذهبی، کثرت اقوام ، وکثرت داشته های علمی، فرهنگی و کلتوری .
سه نکته بالا میتواند این اصل تعدیف دولت و حاکمیت دولت را تکمیل نماید که یک گروه ضمن اینکه دارای تسلط بر یک قلمرو است، باید تمامی بخش های داشتن حاکمیت و تمثیل اراده ملی یک ملت را با خود داشته باشد تا در نهایت ضامن بقای یک دولت مشروع باشد.
ادامه دارد.